12.03.2016

غرزى لايق

 

سنگسار فرخنده: يك نداى ديگر

به پاس خون پاك فرخنده كه با درنده خويى آغاز هزاره ى سوم، چى ارزان و چى محجوبانه روى سنگفرشهاى جاده هاى گناه و معصيت روزگار من ريختانده شد؛

به پاس تن رنجور و هزار پاره ى آن دُخت شهر من كه سنگ و چوب و آجر نيايشگاه خدا چون رگبار خشم و كين بر قد و قامت و صورتش باريدن گرفت و جسم غلطان و پيچان و تنهاى اورا در سوزش جانكاه هر زخم ناسورِ خرافه و هرزه باورىِ عصر ما با بى مروتى منحصر به فرد شهر من به داد ارابه هاى ستيزه و جهل سپرد.

دود تن زغال شده ى فرخنده كه با زبانه هاى شعله هاى تار و پود وجود خسته و كوفته ى وى بر آسمان بى آزرم شهر من چيره مى شد و بوى تند جسد كباب شده ى وى هواى شهر مرده ها و مرده پرستها را مشبوح ميساخت، ورق هاى نوبتى ننگ و شرم را در دنباله ى تأريخ سرافگنده گى ها و بى افتخارى ها بخيه كرد.

قهر خدا بر بنده گان نافرمانش در صعودى ترين دائره ى نمايشِ  يك شرارت، يك عصيان و يك خدا ستيزىِ بى مثال، آدم را در دامِ فتنه ى شيطان الرجيم اسير ساخت و با آنچه كه در روز روشن در برابر ديده گان بشر صحنه آفرينى كرد، وجدانها را براى يك بازنگرى، يك سنجش نو و يك دوباره انديشى آماده باش داد. خدا غضب خويش بر آدمهاى شهر من را در تمثال بربريت عصر در نيايشگاه خودش نازل كرد.        

مگر مردم شهر من كفاره ى كدام نافرمانى و بدعت در برابر اوتعالى را با جان و خون فرزندان خويش مى پردازد كه در چهار دهه ى اخير چنين سخاوتمندانه بالاى تابه ى سوزان مجازات خدا در امروز عذاب العظيم آخرت را مى كشد؟ مگر داد و بيداد خدا با سنجه ى كدام عصيان و ناسپاسى خدا پرستان شهر من پيمانه ميشود كه چنين سفره ى فقر بى فخر روزمره گى بينوايان را با اشك و خون رنگين ميسازد؟ 

من به خدا پرستان كاذب و ريايى در عجبم كه در پناه احكام كلام الله و اندرز هاى رسول او حمام خون برپا ميكنند و با سرتمبه گى، العياذ بالله، در جايگاه خداوند بدون ترس از روز حساب حكم خير و شر ميفروشند. همين جامه سپيدان درون سياه بر بنده گان خدا بُخل عرضه ميكنند و در جاى پاى ابليس پا ميگذارند و سپيد را سياه و سياه را سپيد ميخوانند. اينها در نه بود ملكاتِ آدمانه و در پرده ى اسلام و اسلام باورى آدم و آدميت را به تمسخر ميگيرند.      

٢٨ حوت ١٣٩٣ اوج نمايشنامه يى را به تماشا گذاشت كه پرده هاى نخستين آن در پرخاش "چپ" و "راست" روزگارِ "جنگ سرد" روى صحنه نمايان شده بود. مصاف ايديولوژى هاى بيگانه و رواج انديشه هاى تندروانه ى از هر خط و خال در پس كوچه هاى شهر بيخبر و خوابيده ى ما سوگنامه ى عبرت انگيز سنگسار فرخنده را هنوز در ديروز زائيده بود. جشن سنگسار فرخنده پيآمد طبيعى و اسفناك تنش ها ميان "چپ" و "راست" افراطى و پرخاش ميان انديشه هاى اسلام ستيزه گر سياسى و مدرسه ى ناميمون "جهانبينى علمى" بود كه در بچه گى هاى جنبش روشنگرى سربلند نموده بود

نو رسته هاى شهر من در گره گاه آموزش مدرسه ى ريشداران بزرگ "جهاد" و اخوانى گرى معاصر از يكسو و اخلاق و ارزشهاى گمراه كننده ى واراداتى غول سرمايه از سوى ديگر در تب لرزه ى دفن ثروت هاى فرهنگى و نورمهاى تربيت وطنى و افغانى ميسوزند. سنگسار عبرتناك فرخنده در سرِبازار خطا و جفاى آموزه هاى مدرسه هاى دينى- انتحارى درون مرزى و بيرون مرزى را در يك وصلت نامشروع و غير انسانى با شيوه ى تربيت بيگانه ى جهان وطنى سرمايه چنان رسوا و برهنه كرد كه مانند آنرا تا امروز بشريت آزمايش نه كرده بود.

مرگ فرخنده عبرت و پند آفريد، سنجه ى خوب و بد شد، دماغهاى خفته را بيدار ساخت.

مرگ فرخنده جامعه افغانى را به انديشيدن واداشت، به گفتمان دينى و مدنى راه گشود، قفل زنگار گرفته ى عقول و قلوب ميليونها افغان حيرت زده را باز كرد.

مرگ فرخنده بحث دين و زن را بى حجاب ساخت، تابو هاى زن ستيزانه را شكستاند و نداى خفه شده ى زن افغان را به دورترين گوشه هاى زمين رساند.

مرگ فرخنده سرنوشت مردم سالارى و مدنى باورى را روى ميز بازى نهايى بُرد و باخت گذاشت.

مگر ميشود كه از كنار چنين قربانى و چنين سنت شكنى با خاموشى رد شد و "به من چى" پيشه كرد؟     

گفتند بانويى را به جرم هوادارى از سنگسار فرخنده از وظيفه اش سبكدوش كردند.

فردا، شايد، ملايى را به جرم اين معصيت از مسجدى برانند.

پس فردا، شايد، مفتيى را به گناه قتل فرخنده به زندان بيندازند.

هفته ى بعد، شايد، ماه بعد، رمه يى قاتلين باالفعل فرخنده را به جوخه ى دار ببندند.

در سرزمين ناعلاج من، خون با خون شسته ميشود و تند خويى زمانه ها و توده ها با كارد بران ستيزه و انتقام چاره جويى ميشود. دريغا، درد سرنوشت مرز و بوم من در دوام خشونت و بى رحمى مداوا ميشود.

و اما جامعه ى مدنى، گروه هاى روشن نگر، ساختار هاى وطندوست، احزاب سياسى، چهره ها و آدمهاى اهل انديشه و قلم و وجدان رستاخيز دانايى بر نادانى را در تنها دادِ دادرس دادگاه جارى محدود خواهند ساخت؟ مگر با حكم دادگاه وظيفه ى جنبش دادخواه و مردم سالار به پايان رسيده است؟

اعجاز سنگسار فرخنده را صرف در محدوده ى دريچه ى تنگ حكم دادگاه اسير نه سازيم، ستيزه و انتقام را پيشه نه كنيم و چشمبراه لحظه ها و حادثه ها ديگر نه نشينيم و از امروز اجاقِ داغِ داد خواهى و مردم سالارى را در گستره ى پهناور تر و ژرفتر داغتر و داغتر سازيم و نه گذاريم كه شعله هاى جدال با تاريكى و تحجر كم نور گردند!

گور خونين شهيدان به تو آواز دهد

آتشى را كه فروزان شده خاموش مكن

ما به اميد وفاى تو گذشتيم ز جان

دوستان را مبر از ياد و فراموش مكن

*

نوشته های دیگر از همین قلم و در همین موضوع:

و اما كيفر: تعقل و عاطفه

از فرازگاه "پل خشتى" تا نشيبگاه "دو شمشيره"

مرگ فرخنده- يك جستار ديگر

سنگسار فرخنده: يك نداى ديگر

**

لینک های مرتبط به موضوع:

فراخوان  :‌ فاجعهٔ زجرکشی جمعی فرخنده را فراموش نکنیم  (به ارتباط فرارسیدن سالروز فاجعه )

صفحهٔ‌ویژهٔ ناب به مناسبت سالروز فاجعه

آرشیف سال گذشتهٔ  آسمایی به ارتباط فاجعه

آرشیف سایر مطالب سال گذشته به ارتباط فاجعه