رسیدن به آسمایی:  22.02.2011 ؛ نشر در آسمایی: 23.02.2011 

آصف بره کی

شکستن فصلهای انجماد در شرق میانه
یادداشتی در حاشیه ی رویدادهای شرق میانه و افغانستان

(بخش نخست)

"بن لادن را کی به افغانستان دعوت کرد؟"

همین که سیستم سوسیالیستی در جهان فروپاشید، غرب همه چیز را پایان یافته دید و در پی گسترش و دنبال کردن برنامه های درازمدت  خود شد. امریکا از تک ابر قدرتی خود تا آن حد در خواب غفلت فرو رفت که انتظار پیش آمدن حوادثی مثل 11 سپتامبر و عواقب آن را به پیمانۀ امروزی آن نه داشت.

با پیروزی انقلاب مخملین اروپای شرقی سال 1989، جهان غرب توجه اش را برای استقرار نظم نوین جهانی بیشتر به اروپا مبذول داشت. از جملۀ مهمترین مسایل روز جلب همکاری و تداخل کشورهای تازه آزاد شده از قید نظام اتحاد شوروی به ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و نظامی اروپایی و ماورای اتلانتیک ( جامعۀ اروپایی، اتحادیۀ اروپا، ناتو) بود.

درست در چنین اوضاع و احوالی بود که یکی هم کشورافغانستان به قربانی رفت. قدرتهای منطقه یی برای نخستین بار با استفاده از نه بود حضور فعال امریکا و غرب فرصت یافتند که خوابهای طلایی شان را برای گسترش ساحۀ نفوذشان در منطقه به کرسی عمل بنشانند. پاکستان، ایران، عربستان سعودی، برخی از شیخ نشینان حوزۀ خلیج فارس، جمهوری های آسیای میانه، ترکیه، هند و چین با استفاده از هرج و مرج سیاسی و خلاء قدرت و عدم موجودیت یک نظام ثابت، واحد و فعال سیاسی در افغانستان با همدیگر به رقابت پرداختند.

هژمونی شیعۀ سیاسی در وجود دولت ایران، افغانستان و فلسطین را بستر گرم این رقابت سیاسی – نظامی ساخت. از یک سو ایران تلاش بر تأثیرگذاری و گرداننده گی جریانات این دو سرزمین داشت و از سوی دیگر عربستان سعودی و سایر قدرتهای اسلام سیاسی سنی به تلاشهای رقابت جویانه و تلافی جویانه دست زدند که ماحصل این تلاشها زاده شدن تندرو ترین جریانات اسلام سنی در وجود القاعده، طالبان و ده ها جنبش و جریان تندرو دیگر اسلامی از شمال افریقا تا نیم قارۀ هند، شرق دور تا اندونیزیا و فلپین بود.

ریشۀ رویدادهای بحران شرق میانه و امریکا یکی هم بر می گردد به سال 1994. درست زمانی که بن لادن از سودان به افغانستان آمد و در نشستی که در یکی از دور دست ترین منطقۀ شمال قبایلی تحت کنترول پاکستان برگزار شده بود و نماینده گان تندرو ترین ساختارهای اسلامی در آن اشتراک ورزیده بودند.  "کتی گنون" در کتاب  "جهاد – کلاشنیکوف – کافر" جریان نشست را چنین نقل می کند.
 
"بن لادن را کی به افغانستان دعوت کرد؟"
 
یک گزارش واحد که از اطلاعات منابع مختلف استخبارات غربی به دست آمده و توسط اخبار "الوطن العربیه" افشاء و به نشر رسیده است، گویای جریان یک نشست ترسناکیست پس از آمدن بن لادن از سودان به افغانستان درست اندکی پیش از آن که طالبان به قدرت برسند. درست زمانی که سیاف با مردان و دیگر همکاران مجاهدش هنوز در کابل بر اریکۀ قدرت نشسته بودند.
کریم (یکی از افرادی که نویسندۀ کتاب از زبانش جریان نشست را باز نویسی کرده) چنین بازگویی کرده است: ...این نشست در دور ترین منطقۀ قبایلی شمال غرب پاکستان راه اندازی شده بود. در منطقۀ از فلات خشک محاط با تپه ها و محافظت شده توسط صدها محافظ مسلح که برشاخه های درختان و در درز و شکاف دامن کوه ها پنهان شده بودند.

این نشست محرم و مخفی  به سطح بلند، نماینده گان دول و سازمانهای تندرو (اسلامی) را گردهم آورده بود که سالهای 1996 غرب را (دقیقا 5 سال پیش ازحملات 11 سپتامبر 2001) زیر نام اعلام جنگ بر ضد اسلام متهم می کردند. اشتراک کننده ها از حملۀ متقابل بر ضد ایالات متحدۀ امریکا و غرب دم می زدند. آنها انزجار شان را نسبت به غرب و تنفر شان را از دولت های مرتجع و عقبگرای شرق میانه که با غرب نزدیکی داشتند، بیان می کردند.

در آنجا سازمانهای تندرو از مصر، یمن، ایران و دیگر کشورهای حوزۀ خلیج نماینده گی می کردند. به شمول گروهای نظامی از پاکستان، الجزایر و سودان. آنها در کنار مخالفان "دولتهای شان" که باشنده گانی بودند از لندن، تهران و بیروت، نشسته بودند. اینان گردهم آمده بودند تا حملۀ مشترکی را برضد منافع ایالات متحدۀ امریکا وغرب سازماندهی کنند.
متقاعد بر این بودند که غرب قبلا جنگی را بر ضد اسلام اعلام داشته است. آنها می خواستند که برای انتقام به یک حملۀ تهاجمی متقابل دست بزنند. و جنگ را بر ضد دشمن (امریکا و غرب) به برداشت خودشان سازماندهی کنند. این نخستین نشست آنها نه بود. حد اقل یک نشست دیگری قبلا در ایران برپا شده بود که اساس این نشست را پایه گذاری می کرد. نشستی که به قصد زدودن اختلافات مذهبی و ایدیولوژیکی  میان این مردان راه اندازی شده بود تا آنها را برای اجرای یک حمله مشترک بر ضد دشمن واحد – یعنی غرب- بسیج کند.
به این سان خیمۀ بزرگ در ناحیۀ بلندی از آن فلات زیر نظر محافظان (متعددی) که گردا گرد تپه ها ترصد کرده بودند، برپا شده بود. یک "جنراتور" پر سر و صدا روشنی تولید می کرد. از برون سایه های اشباح مانندی از جدار های برون خیمه از جنبش اشتراک کننده ها درون خیمه به مشاهده می رسید.

مردان (اشتراک کننده) سوار با موترهای کوهنورد (چهار بر چهار 4X4)  که در سرک های آن جا پر سر و صدا بودند یکی پس دیگری می آمدند. نخستین کسی که سر رسید "ایمان الظواهری" معاون بن لادن بود. بحث روی به قدرت رسیدن "بنیامین نتانیاهو" در اسراییل متمرکز شده بود. یک مردی (عرب) که معلوم می شد از اروپا آمده، روی برنامه ریزی تهاجم سراسری (غرب) بر ضد اسلام حرف می زد.

مردان (اشتراک کننده) حدود دو ساعت دیگر بحث کردند تا این که اسامه بن لادن سر رسید. در کنارش عبدالرسول سیاف قرار داشت. کسی که اول سخنرانی کرد، سیاف بود. بن لادن گوش فرا داده بود. سیاف با انزجار بن لادن بر ضد حضور قوای امریکا در عربستان سعودی موافقت خود را ابراز کرد. او از حملۀ مرگبار بمگذاری یک ماه قبل در ناحیۀ "الخبار" عربستان سعودی که به کشته شدن بیشتر از بیست تن از افراد (خدمت) قوای امریکا انجامید، استقبال کرد، که القاعده متهم به اجرای این حمله شده بود.

چشمان کوچک نصواری سیاف زمانی که از حملۀ بمگذاری یاد می کرد برق می زد. او در محتوای صحبت خود داد ازآن داشت که این درس خوبیست برای امریکا تا قوای خودرا از عربستان برون کند. او این رویداد را با حملات بمگذاری سالهای 1981 و 1983 در بیروت بر سفارت و یکی از عمارات قوای امریکا پیوند داده، مقایسه کرد. او به این حملات که در آن ده ها نظامی امریکایی به قتل رسیدند و به اخراج قوای امریکا از لبنان انجامید، اشاره داشت.

سخنرانی سیاف یک ایرانی را انگیزه داد پیشنهاد کند که باید یک حملۀ تهاجمی سراسری بر ضد امریکا سازماندهی شود. او (ایرانی) برآشفته شده بود. هشدار داد که جهان اسلام یکی از پر مشقت ترین دوران های خود را از سر می گذراند. روشن نه بود که او را دولت (ایران) فرستاده یا خودش به نماینده گی کدام گروه جهادی آمده بود. در این اثناء سخنران دیگری از بحرین حضور یافت. سخنانش خشمآگین بود و هنگام سخنرانی صدایش بلند می شد: " ما در کشور خودمان حقارت و اهانت را متحمل می شویم." سپس یک مصری صحبت کرد. او دولت کشور خودش را به خاطر رد کردن پیشنهاد دولت سوریه به خاطرمیانجی گری روی اختلافاتش با ایران مورد سرزنش قرار داد. این مردان تا نا وقت های شب صحبت کردند. وقتی که شب به تاریکی رسید مردی از لندن رو به سوی سیاف کرده، پرسید که راه برون رفت چیست. چی باید کرد؟ یا از چی استراتیژیی باید پیروی کرد؟ صدای سیاف در حالی که پایین بود، گفت: " اجازه دهید زمانی که شام امروز مذاکرات مان را از سرگرفتیم، آنگاه صحبت خواهم کرد و نظر خود را به مثابۀ کسی که مثل تو عقیده داری و حاضر است در جبهه یی که تو می رزمی و می جنگی بجنگد و مبارزه کند، ابراز کنم."

و زمانی که (مردان) دوباره به جلسه و مذاکرات پرداختند، جریان بسیار کوتاه بود و تصامیم شان قاطع. آنها باید بر ضد امریکا و غرب مقابله کنند. سازمانهایی که در این نشست نماینده گی می کنند باید با هم همکاری کنند. آنها باید مشترکا به طرح ستراتیژی و طرح  برنامه های عملیاتی و تخریبی بپردازند. به این سان در نیمه های سال 1996 در منطقه آزاد و خارج از (قید و بند) قبایلی شمال پاکستان بود که شبکۀ تروریستی زاده شد.

سیاف پس از پایان مجلس دوباره به کابل برگشت تا در دولت وقت مجاهدین افغانستان به وظایفش ادامه دهد- دولتی که وجود و بقایش مدیوحمایت امریکا بود".

در این زمان در منطقه از یک سو کشاکش رقابت اسلام سیاسی سنی و شیعه در افغانستان و هستۀ شرق میانه حدت و شدت یافته بود که در نتیجه جنبش تندرو القاعده به اقدامات تلافی جویانه بر ضد غرب دست زد. حمله بر کشتی قوای امریکا در ساحل یمن که به قتل چند تن از افراد قوای بحری امریکا انجامید. در سال 1998 حملات تروریستی در دارالسلام (تانزانیا) و نایروبی (کینیا) بر ضد تأسیسات امریکایی از خود چندین کشته و زخمی بر جای گذاشت و آسیبب های بزرگ مالی را به بارآورد.

درست آن گاه بود که برای نخستین بار ماشین تبلیغاتی امریکا رسما از دست داشتن القاعده بر ضد منافع امریکایی در جهان و به خصوص در شرق میانه حرف می زد. این زمانی بود که امریکا در عین حال به دندانخایی بر ضد رژیم صدام حسین به بهانۀ برنامه های دست یافتن این رژیم به سلاح هسته یی آغاز کرده بود.

اسلام شیعه در گرماگرم این رویداد ها چشم به راه فرصت عمل خود شده بود. حمایت علنی از ضربه زدن امریکا بر رژیم صدام حسین یکی از این موارد بود. در عین حال آماده شدن نیروهای سیاسی شیعه مذهب عراق برای گرفتن ابتکارعمل در صورت فروپاشی رژیم صدام حسین، محافل سیاسی ایران را بیش از پیش امیدوار به رسیدن فرصت خوب توسعۀ ساحه نفوذ سیاسی خود در منطقه ساخت.

ولی القاعده از خاک افغانستان قبلا برنامۀ دقیق ترین حمله را در خاک امریکا پیریزی کرده بود. این برنامه در 11 سپتامبر 2001 میلادی به سر رسید. حملات 11 سپتامبر هزاران کشته و زخمی و خسارات بزرگ مالی، سیاسی و روانی بر امریکا وارد کرد.
با این حملات شرق میانه به خصوص باشنده گان جوان آن- که تاریخا در مخالفت با موضعگیری های امریکا و غرب از یک سو و نفرت و مخالفت با رژیم های دیکتاتور و تک حزبی کشورهای شان قرار داشتند- با خوشی استقبال کردند. این حملات امیدی برای برآورده شدن آرزوی ضربه زدن بر قدرتهای غربی و اسراییل بود که تازه در اذهان این قشر گستردۀ ناراض شرق میانه گل کرد.

از این تاریخ به بعد دیگر هستۀ شرق میانه برای امریکا و غرب محل امن و دوستانه پنداشته نه می شد. از این تاریخ و از همین رویداد به بعد بود که جبهۀ مخالفین امریکا و غرب روز تا روز گسترده تر می گردید. این حالت نیازمند طرح برنامۀ دقیق، هشیارانه و اقدام جدی برونرفت بود.

رژیم اسلامی ایران که هژمونی بزرگ قدرت در منطقه دارد با گسترش ایده های تندروانۀ اسلام شیعه توانست که جای پای عمل و تحرکات برای خود در منطقه پیدا کند. قوام گرفتن حزب اللۀ لبنان و کشانیدن جنبش حماس فلسطین در همکاری با خود در بخشی از منطقۀ خودگردان فلسطین و جنگ چند روزۀ حزب الله با اسراییل هشدار بزرگی بود که ایران و اسلام شیعه در پی چیزی هستند که راه یافتنش را به ساده گی سیاست های اشتباه آمیز و غیر واقعی امریکا و غرب در منطقه برای شان برابر کرده بودند.

امریکا و غرب  از ماه اکتوبر سال 2001 میلادی با تهاجم بر افغانستان توانستند رژیم طالبان را سرنگون بسازند و حضور شان را در منطقه با دریافت فیصلنامۀ شورای امنیت سازمان ملل متحد رسمیت و مشروعیت ببخشند. ولی با گذشت یک سال و اندی خود را با تهاجم دیگری بر عراق که هیچ گونه اساس حقوقی نه داشت درگیر ساختند. امریکا و عده یی از متحدان غربی اش توانستند در سال 2003 با یک تهاجم نظامی بر عراق رژیم (صدام حسین) را فرو ریزند و وارد دومین جبهۀ جنگ در منطقه شوند.

به این سان احزاب شیعه و محافل سیاسی شیعه مذهب عراق بعد چندین دهه سایه و حاشیه نشینی، میدان عمل را برای شان باز یافتند.  به این ترتیب برای ایران فرصت طلایی دیگری دست داد تا با به قدرت رسیدن احزاب شیعه مذهب در عراق خط فاصل قدرتهای حاکم سیاسی شیعه را در یک خط جغرافیایی از سوریه تا لبنان وعراق و ایران با هم گره بزند. و همچنان با وجود تفاوتها و اختلافات تاریخی، رژیم های سوریه، عراق و ایران را با حزب الله لبنان و حماس فلسطین گره بزند و خود هشداری باشد برای امریکا وغرب که در صورت دست زدن به اقدامات تلافی جویانه، در منطقه به واکنش شدید آنها مواجه خواهند شد.

از سوی دیگر گیر کردن امریکا در "ناخن افگار" با پیشرفتهای تازۀ سیاسی در منطقه در برابر پیشرفت جنبش تندرو القاعده که روزانه صدها داوطلب جنگجوی سنی مذهب را از قشر جوان ناراضی، احساساتی و انتقامجو به سوی خود می کشاند و آنها را بر ضد امریکا و غرب بسیج می کرد،  حلقات حاکم غرب را به دستپاچه گی کشانید.

سرازیر شدن جوانان منطقه از تونس، مراکش، الجزایر، مصر، یمن، تا به عربستان سعودی، به سوی جبهات گرم القاعده در افغانستان، عراق، پاکستان و سرعت یافتن پیوستن متحدان جوان با سواد هم در خود امریکا و غرب به جانبداری القاعده نیز یکی از عوامل این دستپاچه گی بود. حملات بمگذاری در هسپانیا، ایتالیا،انگلستان و حملۀ مرگبار سال 2010 در یکی از قرارگاه های نظامی خود امریکا موارد دیگری بودند که غرب را به تفکر ژرف یافتن راه حل دراز مدت این منطقه واداشت. و این که در تازه گی ها امریکا و غرب از عدم مؤفقیت مبارزه مسلحانه بر ضد تروریزم اسلامی سخن می زنند، مقصد  نه تنها از پیروزی در جبهات گرم افغانستان، عراق و پاکستان است  بل مطلب در سراسر جهان است- آن جاهایی که به قول چارلس تیلر "حتا مسلمانان روشنفکر مثل دکتوران، انجینران و افرادی با منشاء اجتماعی بلند و ثروتمند را هم به جانبداری خود کشانیده است. و زمانی که این جوانان قصد خود کشی داشته باشند دیگر تسلیحات و اقدامات نظامی و امنیتی کارساز نه خواهند بود".
ادامه دارد

پیوندهای مرتبط به این موضوع:

این نوشتار:

1 - "بن لادن را کی به افغانستان دعوت کرد؟"

2 - اقدامات پیشگیرانه در شرق میانه

3 - شکل دادن قشر قدرت سیاسی و اقتصادی

این موضوع:

جهان اسلام - قیام برای دیموکراسی؛ صفحه ی ویژه