رسیدن به آسمایی:  22.02.2011 ؛ نشر در آسمایی: 25.02.2011 


آصف بره کی


شکستن فصلهای انجماد در شرق میانه

یادداشتی در حاشیه ی رویدادهای شرق میانه و افغانستان

(بخش سوم )

شکل دادن قشر قدرت سیاسی و اقتصادی

 

شکل دادن قشر قدرت سیاسی و اقتصادی در افغانستان

اتحاد شوروی و سیستم سوسیالیستی می خواست مدلی شبیه به سیستم خود را در افغانستان ساز و برگ دهند که بنیاد سیاسی، اقتصادی آن را فلسفه ی جمع گرایی (کلکتویزم) می ساخت. هسته ی قدرت بایست متشکل از حزب سیاسیی می بود که بر اساس یک ایدیولوژی واحد مثل ماشین لوکوموتیف جامعه را عقب خود بکشاند، تا این حزب جامعه را در تابعیت از سیستم حاکم اداره کند و همزمان مردم در مجموع دارای یک نوع رفاه نسبی اجتماعی باشند.

در سیستم کاپیتالیستی که امریکا و غرب از آن نماینده گی می کردند، تلاش بر آن بود که از مجموع نیروهای نا متجانس ضد تهاجم شوروی و ضد دولت تحت حمایت ماسکو در کابل فقط به انتخاب افراد بپردازند و نفوذ شان را از طریق افراد بر اساس فلسفه ی فردگرایی (اندیویدوالیزم) عملی سازند تا قشری را از مجموع نیروهای مخالف شکل دهند که در آینده بتواند به حیث قشر جدید قدرت سیاسی - اقتصادی، جامعه را اداره کند. از آن جا که بنیاد معنوی چنین قشری را نه حزب واحد سیاسی و نه ایدیولوژی و نه فلسفه ی واحدی می سازد، بنا یگانه و محکمترین بنیاد سیاسی "دین" است در شکل "اسلام سیاسی شیعه، سنی و اسماعیلیه"، نژاد گرایی، "تاجک، پشتون، هزاره، ازبک، ترکمن"، قبیله گرایی "خیل، زی" و غیره چیزها.

در یک مقایسه کلی می توان گفت که در شرایط افغانستان از این دو تجربه ی ساختن قشر جدید قدرت سیاسی – اقتصادی، مدل امریکایی و غربی با برخی متحدان منطقه یی شان در افغانستان مؤفق بود. دلایل مؤفقیت این سیستم بیشمار اند که در مجموع جدا از دلایل پیروزی اقتصاد سرمایه داری بر اقتصاد سوسیالیستی در جهان، عوامل فشارهای نظامی، سیاسی و روانی هم تعین کننده بوده اند.

اگر زمانی اتحاد شوروی نیم افغانستان را آرد، روغن و گندم می داد در کنارش به تحمیل ایدیولوژی خود توسط حزبی می پرداخت که از زمان به دست گرفتن قدرت تا دوران سقوط خود آماده گی لازم اداره ی دولت را در یک جامعه ی سنتی و شرقی بسیار وابسته به اساسات قبیله یی ، قومی و دینی نه داشت. در چنین نظامی هر چیزی دیگری هم منفی و بدخواهانه قلمداد می شد- از آزادی معقول زنان، کار و حرفه ی زنان برون از خانه، تعلیم و تربیه ی مساویانه ی زن و مرد تا داشتن فرهنگ شهری از لباس پوشیدن به رنگ غربی، مد و فیشن در حد اعتدال و هر چیز دیگر. چون هر چیز به دلیل مخالفت سیاسی غیر ملی و اسلامی محاسبه می شد . این عامل دینی تا امروز هم به حیث یکی از حربه های تحمیل اراده ی سیاسی و اقتصادی برخی از حلقات قشر جدید قدرت سیاسی - اقتصادی در افغانستان بر ضد مخالفین سیاسی و منتقدان شان به کار برده می شود . ولی در سیستم شکل دادن قشر قدرت سیاسی - اقتصادی غربی - به شمول برخی کشورهای همسایه و منطقه- این هیچگاه مهم نه بود که کدام حزب یا تنظیم مسلحانه و سیاسی دارای چی نوع خط و مشی و کردار سیاسی اند و افرادی که وفاداری به غرب داشتند دارای چی خصوصیت شخصی و اجتماعی هستند. تنها چیزی که مهم بوده وفاداری و تعهدات انفرادی آنها با حلقات ذیدخل سیاسی امریکا، غرب و برخی کشورهای همسایه و منطقه بوده است ؛ زیرا سرازیر شدن پول و سرمایه به دست افراد (با دوستان نزدیک و هم خانواده های شان) می تواند به ساده گی تحت کنترول باشد و این نیروهای انفرادی هم به ساده گی می توانند مردم را از ردیف یا صف قوم، قبیله، مذهب، زبان و منطقه ی خود در وابسته گی و وفاداری خود داشته باشند و از آن طریق وفاداری آنها (مردم وابسته ی خود) را به دولت یا سیستمی که خود این افراد در آن دارای امتیاز مادی و سیاسی اند، بکشانند.

شرایط امروز افغانستان خود پاسخگوی این واقعیت است. در افغانستان پول، امتیاز سیاسی و مالی و هسته ی قدرت تنها در دست یک قشر معین که بیشتر متشکل از نیروهای سیاسی و تنظیمی گذشته اند، قرار دارد. اینان از یک سو به ساده گی تحت نظر و کنترول امریکا، غرب و سایر کشورهای ذیدخل منطقه قرار دارند و از سوی دیگر درد سر این کشورها را که به آنها امتیازات مادی قایل شده اند، کم ساخته اند. کم شدن دردسر در آن است که افراد این قشر قدرت سیاسی – اقتصادی به نحوی از انحا در سراسر کشور ریشه دارند.

انحصار ذهنیت عامه

افراد قشر جدید «قدرت سیاسی – اقتصادی» دارای حرف و عمل اثرگذار بالای بخشی از مردم اند که ذهنیت آنها را در انحصار خود دارند. رقم "کمی" نا چیز مردمی که ذهنیت شان در انحصار افراد قشر جدید قدرت سیاسی – اقتصادی قرار دارد، مهم نیست. در جامعه ی سنتی ، عقبمانده ، کم سواد و از لحاظ سیاسی چند پارچه و از هم گسیخته افغانستان ، حتا یک کمیت ناچیز ولی سازمان یافته با ذهنیت انحصار شده در چرخش جریانات سیاسی (ظاهرا بر اساس نورم های دموکراسی) می تواند کارساز و تعین کننده باشد.

همین قشر از مردمی که ذهنیت عامه ی شان در طی سی سال جنگ و بحران گذشته در انحصار ایده ها، سمبول ها، شخصیت های قهرمان تراشیده شده (به ویژه قهرمانان مرده)، تعلقات مادی، قومی، نژادی و غیره درآورده شده است که امروز جریانات سیاسی کشور را تعین می کنند. در یک سیستم سیاسی مدل «دموکراسی غربی » مهم اینست که باید در تحولات و جریانات سیاسی اشتراک و تداخل داشت که در مثال افغانستان اشتراک و تداخل به سود افراد سرشناس، احزاب، ساختارهای سیاسی، اجتماعی، نماینده گان قوم، قبیله و یا مذاهب از عوامل مهم و تعین کننده می باشند.

ویژه گی دموکراسی غربی همین است که افراد از حقوق مسجل در قانون اساسی دموکراتیک ، می توانند استفاده کنند. اگر حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در قانون برای همه اتباع مساویانه تضمین شده، مهم نیست که چی کسی با چی هویت و چی امکاناتی خود را کاندید می کند ولی مهم آن است که چی تعداد افراد چی تعداد از مردمی را در عقب خود دارند که ذهنیت شان را جلب کرده اند. در حالی که اکثریت ناراض و بی باور به «دموکراسی نیم بند» امروز برای اشتراک در جریانات سیاسی پا از درخانه برون نه می کشند، کسانی که در شرایط انتخابات «نا امن» امروز حتا با کمیت ناچیز به امر حامیان و پیشوایان پای صندوقهای رأی کشانیده می شوند ، سرنوشت انتخابات را تعین می کنند. به این سان اکثریت ناراض و غیر فعال نا آگاهانه خودشان شرایط انتخاب آنانی را مهیا می سازند که نه شایسته گی انتخاب شدن دارند و نه هم در صورت سهم فعالانه ی مردم چانسی برای برنده شدن. یکی از این مثال ها در شکایتی نهفته است که نماینده گان یکی از اقوام مهم افغانستان - به ویژه روشنفکران شان- از نه بود نماینده گی کافی خود در انتخابات اخیر مطرح کرده اند. در حاشیه ی این شکایت تنها این قدر باید گفت که بدون نظرداشت صحت و سقم جعل در انتخابات، تنها چیز دیگری که در زیانمند شدن نتیجه انتخابات به زیان این قوم تثبیت شده، یکی هم اشتراک ضعیف مردم این قشر - به تناسب نفوذ و افراد واجد شرایط انتخابات شان- در رأی دهی انتخابات اخیر ولسی جرگه بوده است. اینان می توانسته اند که با اشتراک فعالانه ی شان در نتایج انتخابات بسیار تعین کننده باشند ولی یک بار دیگر نه خواسته یا اولیای امور شان نه توانسته و یا نه خواسته اند که هواداران شان را برای اشتراک فعالانه در انتخابات اخیر تشویق نمایند. همه چیز با جنگ، با خشونت، با انتقادات بی پایان و موضع گیریهای مخالفت جویانه بدست نه می آید. در پروسه ی سیاسی با تمام توان باید سهم گرفت. و باید متحدانه، هشیارانه و دقیقا محاسبه شده سهم گرفت - به ویژه در مورد کثرت نامزدان وکیل از یک منطقه و یک قوم و ساختار مشخص قومی خیلی زیان آور است...

در این فورمول سیاسی استوار بر بنیاد دموکراسی کدام پیچیده گی علوم فزیک فضایی وجود نه دارد. ساده گی در آن است که چی تعداد از افراد قشر جدید قدرت سیاسی - اقتصادی جامعه به کنه مسئله ی حکومتداری در روح دموکراسی غربی پی برده اند. اینان به خاطر ذیدخل و ذیعلاقه بودن سود شخصی خود مجبور به تشکل قشری از هواداران خود اند که ذهنیت شان را جلب کرده توانسته اند و در هر فرصت لازم آنان را به حمایت از اهداف سیاسی خود به حرکت در می آورند و در زمان لازم در همکاری با دولت ملی و با متحدان بین المللی و منطقه یی هم کنار می آیند.

تغیر قشر قدرت سیاسی – اقتصادی در شرق میانه ی بزرگ

در اوج قیام مردم مصر عده یی در جهان خیلی بی باور بودند که سرمایه ی تخمینی حسنی مبارک و خانواده و وابسته گانش به بیشتر از 70 ملیارد دالر می رسید. ولی هیچکس این حدس را نه زد که این مقدار پول از کجا می تواند به مبارک و خانواده و وابسته گانش سرازیرشده باشد؟ در یک حدس منطقی می توان به ساده گی گفت که مبارک و زمامداران همسان او در منطقه و جهان - به شمول افغانستان- از بسته های پول کومکیی که به کشورهای شان از سوی امریکا، غرب و کشورهای منطقه سرازیر می شوند به نحوی از انحا ظاهرا به شکل بسیار قانونی استفاده کرده و آن را به دوران انداخته و از یک پول چند پول ساخته اند. این را از روز اول هم امریکا، هم متحدان غربی و منطقه یی اش می دانستند که مبارک، خانواده و نزدیکان و متحدانش صاحب امتیاز بیشترین بخش تجارت ها، قراردادها و شرکتهایی اند که در برنامه های اصلاحاتی و ساختمانی دولت سهیم اند. مصر دومین کشور دریافت کننده ی بسته ی کومک پولی سالیانه ی ایالات متحده ی امریکا در منطقه پس از دولت اسراییل بود. روشن است که مبارک، خانواده ، و وابسته گان و متحدانش با آگاهی کامل مقامات کشورهای واگذار کننده ی بسته ی امداد مالی به مصر به حیث قشر حاکم در قدرت سیاسی – اقتصادی از این بسته ی امدادی به سود خود استفاده می کردند.

به دوران انداختن بخشی از این بسته ی مالی امداد در مصر به نامهای مختلف - از طریق شرکتها، بانک ها و دیگر نهادهای مالی و خدماتی- شکل رسمی و ظاهرأ مشروع به خود گرفته بود- چنان که زمامداران امروز افغانستان از پول امداد به بازسازی افغانستان به نام شرکتها و نهادهای خود، خانواده ، وابسته گان، دوستان و متحدان سیاسی خود مثل "شیر مادر حق حلال" استفاده می کنند. و این هم بسیار واضح است که از زمان به قدرت رسیدن مبارک در سال 1981 تا تا فبروری 2011 مقدار این پول به میزان بیشتر از 70 میلیارد دالر رسیده است.

خواننده چی فکر می کند که پول های سرازیر شده به پاکستان که این کشور هم یکی از بزرگترین ارقام بسته ی امداد پولی سالیانه ی امریکا را دریافت می کند توسط چی افراد و در چی نوع وابسته گی سیاسی و خانواده گی و حزبی به مصرف می رسند؟ طبیعی است که نظامیان بلند پایه، افرادی از رهبری دو سه حزب سیاسی پر نفوذ در نیروی ارتش و استخبارات پاکستان امتیاز دخل و خرچ ملیاردها دالر کومک امریکایی را در پاکستان دارند. به همین دلیل است که ارتش پاکستان و آی اس آی در آن کشور حرف اول و آخر را می زنند و با امریکا و غرب دمساز اند.

دور نه رفته بیاییم به افغانستان که پیش چشم همه گان تجربه ی ساختن قشر جدید قدرت سیاسی - اقتصادی در این کشور سریعا در حال شکل گرفتن است ، یا حتا می شود ادعا کرد که این قشر همین اکنون در افغانستان شکل گرفته و جریانات سیاسی کشور را تعین و اداره می کند.

بنأ تحولات خونین جاری در شرق میانه ی بزرگ نوعی از کوشش برای تغیر در قشر قدرت سیاسی - اقتصادی این منطقه است. چهره های قشر حاضر قدرت سیاسی – اقتصادی دیگر برای باشنده گان شرق میانه خیلی زننده و غیر قابل تحمل شده اند. این قشر قدرت حاضر که در چهره های مثل ابن علی، حسنی مبارک، علی عبدالله صالح، معمر قذافی، اسد، شاهان، امیران و شیخانی که برای بیشتر از چهار دهه در کشورهای منطقه حکمرانی کرده اند، اگر چی برخی از اینان تا دیروز شخصیت های معزز و نزدیک به امریکا و غرب بودند، امروز دیگر دیکتاتور و خود کامه خطاب می شوند.

سرانجام امروز فصل چند دهه انجماد در شرق میانه ی بزرگ سریعأ در حال آب شدن است. به یک باره جهانیان از سرمایه های ملیارد دالری و ثروتهای بی حد و حصر زمامدارانی مطلع می شوند که یکی پی دیگری در حال برافتادن از قدرت سیاسی اند. و اما بزرگترین پرسش این است که چی کسانی جایگزین رهبران منفور امروزی کشورهای شرق میانه ی بزرگ خواهند شد؟

اگر فرهنگ سیاسی و اجتماعی کشورهای منطقه در روح دموکراسی واقعی به بالنده گی نه رسد، اگر جوامع مدنی به میان نیآیند که بلوغ فکری شهروندان سنگپایه ی آن را بسازد، باز هم چرخ تاریخ همان گونه تکرار خواهد شد که بیشتر از چهار دهه پیش هم یک بار آغاز گشته بود و امروز در حال پایان قهقرایی خود است. رهبران محبوب تازه به میدان خواهند آمد تا شاید چند دهه بعد باز به نام دیکتاتور از قدرت برانداخته شوند.

چی کسانی جای مبارک، ابن علی، قذافی، علی صالح، اسد، شاهان، شیخان و سایر زمامداران شرق میانه ی بزرگ را خواهند گرفت؟ این را آینده و تاریخ پاسخ خواهد داد!
پایان
***

برخی منابع:
- کافر – جهاد – کلاشنیکوف "از جنگ مقدس تا ترور مقدس در افغانستان"، کتی گنون - نیویارک، امریکا
- "مقاومت برای دموکراسی در شرق میانه" نتن براون – امریکا
- چارلس تیلر – دانشگاه مکگیل – مونترآل، کانادا
- زلمی خلیلزاد - "... شرایط صلح شرق میانه" سخنرانی " می 2008 در" الومنی جیمز وست" از سوی مرکز "برکلی"

***

پیوندهای مرتبط به این موضوع:

این نوشتار:

1 - "بن لادن را کی به افغانستان دعوت کرد؟"

2 - اقدامات پیشگیرانه در شرق میانه

3 - شکل دادن قشر قدرت سیاسی و اقتصادی

این موضوع:

جهان اسلام - قیام برای دیموکراسی؛ صفحه ی ویژه