رسیدن به آسمایی:  22.02.2011 ؛ نشر در آسمایی: 25.02.2011 

آصف بره کی

شکستن فصلهای انجماد در شرق میانه

یاداشتی درحاشیۀ رویدادهای شرق میانه و افغانستان

(بخش دوم )

اقدامات پیشگیرانه در شرق میانه

 

اوضاع پرتنش شرق میانۀ بزرگ حامل این خطر  بود تا ابتکار عمل در دست نیروی تندرو اسلامی مثل القاعده قرار بگیرد  و وضعیتی همانند تجربه ی ایران سال 1979 پدید آید . پس باید راه حلی برای بحران کنونی شرق میانۀ بزرگ جستجو می شد- اقدامی که از فرو رفتن بحران شرق میانه به حالت غیر قابل کنترول جلوگیری کند.

از این رو انتظار می رود این بار با قیام سراسری شرق میانۀ بزرگ کوشش بر آن باشد تا با یک اقدام پیشگیرانه از یک سو رژیم های استبدادی، تک حزبی و دیکتاتوری منطقه از میان برداشته شوند و از سوی دیگر تندروان افراطی و خشونت آمیز از نیروهای معتدل، اصلاح طلب، روشنفکر و هواخواهان دموکراسی و سیکولاریزم مجزا گردند. احتمال می رود، کوشش بر آن باشد که فرمول تغیرات پست کمونیزم اروپای شرقی در شرق میانۀ بزرگ عملی گردد- مثال: همه نیروهای سیاسی حق سهم و اشتراک در روند سیاسی کشور را داشته باشند. به این ترتیب از چپ تا راست و میانه رو، از اسلامگرایان معتدل و میانه رو تا ملی گرایان همه در چهارچوب قانون اساسی آن کشورها به رقابت های سیاسی بپردازند. یعنی در واقع مدل شکل گیری جریانات سیاسی اروپای شرقی پس از انقلاب مخملین سال 1989 و ظاهرا همین مدل افغانستان با همۀ نا رسایی ها و عراق پس از سقوط صدام حسین در آنجاها (شرق میانۀ بزرگ)عملی گردد.

در نتیجه تغیر رژیم ها با آمدن چهره های نو و دادن ماهیت نو در مفهوم زنده گی اجتماعی این جوامع و دادن فرصت تداخل در سیاست به حلقات و اقشار نا راض کنونی می تواند در فرونشاندن تنش درونیی که تداوم آن تنها می توانست به سود تندروان پایان یابد، موثر واقع شوند .

حمایت امریکا و غرب از این تحولات می تواند به احیای مقام و اعتبار امریکا و غرب در منطقه کومک نماید. برعکس اگر در این منطقه تندروان اسلامی به قدرت برسند به نظر می رسد که نیروهای رقیب امروزی امریکا و غرب (احتمالا چین، روسیه، ایران) و شاید هم کدام نیروی دیگری پا پیش بکشد و در منطقه نفوذ درازمدتی پیدا کند که در آن صورت تناست قدرت و آرایش نیروها به زیان امریکا و غرب برهم خواهد خورد.
احتمال می رود که در این روند، امریکا و غرب حتا با حضور آن نیروهای افراطی اسلامگرای پیشین مثل «اخوان المسلمین» که بخواهند از افراطگرایی خشونت آمیز دست بکشند و خود را از القاعده و ساختارهای مشابه تجرید نمایند و به روند سیاسی صلح آمیز بپیوندند، همکاری و مدارا کند.

این را می توان در مثال افغانستان مشاهده کرد. آن نیروهای سیاسی در ساختار تنظیم های افراطی و خشونت آمیز (مجاهدین) که تعدادی از آنها نه این که در خود افغانستان مرتکب جنایات جنگی شده که در گذشته حتا به صورت علنی در ضدیت با حضور امریکا و غرب در منطقه عمل کرده اند، به همکاری کشانیده شده اند. این نیروها امروز عملا در دولت افغانستان و همچنان با نیروهای امریکا (و نیروهای چند ملتی غربی) در این کشورهمکار و همساز شده اند. صرف به دلیل این که جنگسالاران گذشته از مبارزۀ مسلحانه و خشونت آمیز دست کشیده و به روند سیاسی صلح پیوسته اند و در بدل آن پول سرسام آور (و دگر امتیازات سیاسی – مالی) به دست آورده و زمینۀ گستردۀ فعالیتهای مالی تجاری در اختیار دارند. از این رو ذینفع بودن این گروه ها در جریان قدرت سیاسی و اقتصادی آنها را نه تنها به همکاری بل آنها را غیر مستقیم زیر یک نوع اداره هم درآورده است. گرچی این سیاست امریکا و غرب به نسبت چشم پوشی از داشتن دست دراز افراد تنظیمی و ذیدخل در جنگ و بحران گذشته در جریانات امروز افغانستان، مورد انتقاد شدید هم قرار دارد. این انتقادات بیشتر از سوی افرادی مطرح می گردد که در سی سال جنگ و بحران گذشته به نسبت بیطرفی و بیگناهی زیان سر و مال داده اند. اینان افراد معتدل سیاسی، بیطرف، روشنفکر و مردم عادی اند. افراد و نیروهای متذکره، امریکا و غرب را به خاطری انتقاد می کنند که به جنگسالاران گذشته امتیاز قایل شده و در برابر فعالیت های غیر قانونی مالی و سیاسی امروز آنها، چشم پوشی می کنند.

و یک عامل دیگر انتقاد هم در آن نهفته است که مردم افغانستان به صورت عموم پیش از آمدن اقتصاد بازار آزاد خود را مالک دارایی های کشور می دانستند. در آن زمان ها به صورت عموم آرد، تیل، نمک و روغن برای همه یکسان میسر بود. با آن که تفاوتهایی هم در جامعه وجود داشت ولی ظاهرا این تفاوتها آن قدر مشهود و زننده نه بودند. ولی امروز اکثریت باشنده گان عادی افغانستان که در پایینترین سطح زنده گی قرار دارند، افراد و اشخاص تازه به قدرت و ثروت رسیدۀ را نگاه می کنند که یک شبه به ثروتهای سرسام آوری دست یافته اند. این افراد (بدون روشن بودن منبع مشروع درآمد شان) مالک بلند منزل ها، مارکیت های آسمان خراش (به سطح افغانستان)، صاحب بانک های خصوصی، شرکتها، تجارت های پر درآمد، منازل شیک و بزرگ، موترهای مدل سال، دخل و خرچ بی حساب و هزاران امکان دیگر هستند. این وضع مشروعیت و شفافیت حاکمیت سیاسی موجود افغانستان را میان همین اکثریت نادار زیر هزاران سووال برده است. در نتیجه فاصلۀ اکثریت نادار و در حال زنده گی «بخور و نمیر» از دولت موجود بیشتر و امید شان به فردا تاریک تر می گردد. مردم عادی با دیدن تصویر اجتماعی قشر جدید قدرت سیاسی – اقتصادی در کشور خود را در زمین و آنها را در آسمان می یابند. مردم به علت همین فاصله میان فقر و ثروت است که به پروسۀ جاری و آینده بی باورانه نگاه می کنند.

مردم عادی با نگاه کردن به کیسه، به دخل و خرچ خود و به جریانات اقتصادی روز کشور می اندیشند. هزاران پرسشی دارند که همه بی پاسخ اند. یکی از اساسی ترین پرسشهای مردم این است که چی گونه با معاشات 3 – 4 هزار افغانیگی می شود مخارچ خانۀ کرایی را در دور دست ترین نقاط شهر (کابل) که از 7 تا صدها هزار می رسد، پوره کنند.؛ بگذریم از قیمت نیازمندی های حد اقل زنده گی روزمره. هر کس می پرسد که این اقتصاد تصنعی و جعلی از کجا و از چی رو بر جامعه تحمیل شده است؟ آیا کسی هیچگاه به حال و سطح زنده گی مردم عادی این کشور اندیشیده یا می اندیشد؟

به هر حال آن چی مردم عادی به آن نه می اندیشند و دشوار است بپذیرند این است که طی سی سال گذشته در افغانستان قدرت مالی و سیاسی متبلور وجود نه داشته، در شرایط سیاسی و اقتصادی امروز، اداره و کنترول این چنین یک کشور و جامعه یی خیلی دشوار است. آری، در افغانستان در نزدیک به بیست سال گذشته هیچ گونه نظم اداری و سیاسی با ثبات وجود نه داشته است. در افغانستان زعمای دلسوز و از خود گذر واقعی هم وجود نه داشته که متحدانه و عقلانی در راه خدمت به کشور جان فشانی کنند. در افغانستان هر چیز خلاف آن چی گفته می شود، عملی می گردد- وطنپرستی در گفتار و چور و چپاول، رواج و تشویق فساد و بی قانونی در عمل.
امروز افغانستان با رواج یافتن اصول دموکراسی صرفا در قانون مبدل به میدان رقابت آرمانهای سکتاریانیستی شده است که برای دستیابی به امتیازات سمتی، مذهبی، قومی و زبانی نه بر مبنای رفاۀ عامه بل بر اساس پایدار شدن در حاکمیت سیاسی و ذینفع بودن شخصی، در تلاش اند. فقدان برنامۀ ملی به مفهوم اندیشه یی و مادی آن زمینه را برای چنین گرایشی باز گذاشته است .

شکل گیری قشر جدید قدرت سیاسی – اقتصادی در افغانستان

یکی از مشخصات اداره ی هر کشوری موجودیت یک قشر نسبتاً ثابت قدرت سیاسی و اقتصادی است. در گذشتۀ افغانستان این قشر قدرت در وجود خانواده ی سلطنتی و حلقات وابسته و نزدیک به آن متبلور بود . در این قشر تک نماینده گان اقوام و قبایل و مذاهب موجود در افغانستان وجود داشتند. نماینده گان اقشار نامبرده در نوعی وابسته گی بر اساس داشتن امتیاز مادی و سیاسی (شخصی و خانواده گی) با دولت های وقت، مردم وابسته به سلسلۀ خودرا اداره می کردند و آنها را به نحوی از انحا تابع اداره ی سیاسی دولت های وقت ساخته بودند.
این شیرازه که در اوج سلطنت (سال های چهل و پنجاه خورشیدی) با نوعی بنیادهای مشروطیت گره خورده بود با کودتای 26 سرطان 1352 خورشیدی و به قدرت رسیدن محمد داوود کمی به هم خورد. با رویداد 7 ثور 1357 که حزب دموکراتیک خلق به قدرت رسید، اساس این شیرازه به کلی فروپاشید. تحولات و اصلاحات عجولانه و پیش از وقت چپی ها آب به آسیاب نیروهایی ریخت که پسانها (یا امروز) از میان آنها قشر جدید قدرت سیاسی و اقتصادی شکل گرفت :
- مخالفان ایدیولوژیکی ح د خ ا (هم از چپ و راست و هم از اسلامگرایان و ملی گرایان)
- وابسته گان سلطنت با بزرگان اقوام، قبایل و روحانیونی که به نحوی از انحا در چهار چوب قدرت سیاسی گذشته سهیم بودند و امتیازاتی داشتند و مردم را برون از سایه اداره ی سیاسی دولت اداره می نمودند و اطاعت شان را از دولتهای وقت تضمین می کردند.
- بخشی از نیروهای فرصت طلب، محتکر، مفسد و جنایتکار که همیش مطابق به شرایط روزگار پوست بدل می کنند و همیش در پی سود کیسه ی خود اند.
در نتیجه همه ی این نیروها در یک نوع اختلاط نا متجانس به نام آزادی و رهایی کشور به هم گره زده شدند و وجه مشترک همه را تنها مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز می ساخت؛ با آن که عده یی ترجیح می دادند تنها مبارزه ی سیاسی کنند ولی از آنجا که نیروهای بین المللی ومنطقه یی درگیر در این بحران حمایت شان را تنها به جنگ مسلحانه بر ضد تهاجم شوروی و رژیم تحت حمایت آن در کابل مشروط ساخته بودند، بنأ مبارزۀ سیاسی مسالمت آمیز در این زمان اثرگذار نه بود. به این ترتیب راه مبارزه ی سیاسی منسجم و معیاری در عمل باقی نه مانده بود.
در آن زمان از یک سو اتحادشوروی در پی ساختن یک قشر قدرت سیاسی – اقتصادی برای آیندۀ افغانستان بود و از سوی دگر هم مخالفان بین المللی اتحادشوروی مثل امریکا، غرب و برخی دیگر از دول منطقه.
ادامه دارد

پیوندهای مرتبط به این موضوع:

این نوشتار:

1 - "بن لادن را کی به افغانستان دعوت کرد؟"

2 - اقدامات پیشگیرانه در شرق میانه

3 - شکل دادن قشر قدرت سیاسی و اقتصادی

این موضوع:

جهان اسلام - قیام برای دیموکراسی؛ صفحه ی ویژه