رسیدن به آسمایی: 13.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 13.09.2009 محمد قاسم هاشمی برتری بخشیدن فرهنگی و مسوولیت وزارت اطلاعات و فرهنگ طی سالهاېی که در فرانسه مصروف اخذ تخصص در امور دیپلوماتیک بودم، مانند سایر محصلین خارجی، بیشتر به قاموسها و دایره المعارف ها مراجعه مینمودم. روزی در ستون اول صفحهء ۱۲۸۵ بخش اسمای خاص دایره المعارف لاروس چاپ فرانسه، در مورد محل تولد مولانا جلال الدین برخوردم که نوشته شده بود بلخ یا خراسان. در ستون وسط صفحهء ۱۲۸۵ همان مأخذ به اسم جمال الدین الافغانی برخوردم و...ادامه... |
|||
رسیدن به آسمایی: 11.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 12.09.2009
|
|||
رسیدن به آسمایی: 06.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 07.09.2009
نشُد- دیده از فرطِ فریبِ عشرتـــــــــی بیـــــــــــــنا نشد... |
|||
رسیدن به آسمایی:22.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 28.08.2009 |
|||
رسیدن به آسمایی:16.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 17.08.2009
|
|||
رسیدن به آسمایی:30.07.2009 ؛ نشر در آسمایی: 12.08.2009 از همین قلم: |
|||
رسیدن به آسمایی:17.07.2009 ؛ نشر در آسمایی: 20.07.2009 به بهانه پیری کمتر مینویسم. در جوانی هم بسیار نمی نوشتم و اما گا هگاهی ناچار باید نوشت و اینبار به خاطر پشتیبانی از خر بر روی پرده کمپییوتر چیز بسیار کوتاهی می نویسم؛ اما...ادامه... |
|||
رسیدن به آسمایی:25.07.2009 ؛ نشر در آسمایی: 14.08.2009 |
|||
رسیدن به آسمایی:17.07.2009 ؛ نشر در آسمایی: 17.07.2009 |
|||
|
|||
|
|||
ورود به صفحهء نخست شمارهء: 1 ؛ 2 ؛ 3 ؛ 4 ؛ 5 ؛ 6 ؛ 7 ؛ 8 ؛ 9؛ 10 ؛ 12 ؛ 13؛ 14؛ 15 ؛ 16؛ 17؛ 18؛ 19 ؛ 20 ؛ 21 ؛ 22 ؛ 23 ؛ 24 ؛ 25 ؛ 26 ؛ 27 ؛ 28 ؛ 29 ؛ 30 ؛ 31 |
|||
رسیدن به آسمایی: 12.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 13.09.2009
آصف بره کی
|
رسیدن به آسمایی: 28.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 10.09.2009 |
رسیدن به آسمایی: 05.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 07.09.2009
|
رسیدن به آسمایی: 05.09.2009 ؛ نشر در آسمایی: 07.09.2009
|
رسیدن به آسمایی: 25.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 29.08.2009 |
رسیدن به آسمایی: 20.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 28.08.2009 |
رسیدن به آسمایی:21.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 23.08.2009
اهدا به لیلا صراحت روشنی |
رسیدن به آسمایی:22.07.2009 ؛ نشر در آسمایی: 14.08.2009 در مهمان خانه ی شبی مسافر بودیم جماعتی وارد شدند طعام خواستند بعد از فراغت طعام به مصاحبت همدیگر نشسته و از هر گوشه و کنار سخن گفته و مجلس گرمی را براه انداختند ناگهان یکی از ایشان یکی از اقوام ملت نجیب ما را به مسخره گرفت و گپ های عجیب و غریبی در حق این ملیت نجیب ما میگفت و متباقی جماعت با او توافق میکردند من به کناری نشسته بودم و اگر چند از آن ملیت نیستم اما سخنان این ابلهان متعصب و ( کور خود بینایی مردم ) خاطرم را سخت آزرده بود، در گوشه ی دیگر مسافرخانه یک جوان قد بلند سفید چهره با موهای مرتب و لباسهای خیلی تمیز خوابیده بود، که قبل از آمدن این جماعت با او آشنا شدم خودش را...ادامه...
|
رسیدن به آسمایی:09.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 09.08.2009
|