رسیدن:  09.12.2013  ؛ نشر :  09.12.2013

س.ح. روغ

 

 

روایت های قومی افغانستان

 

به رویت نشانه شناسی فرهنگی

 

پنج - "اویغور" ها

 

 

1- تاریخچه ی اویغور ها

اویغور[1] ها نخستین اقوام مغول بودند که از مسقط خود در ارخون علیا بطرف جنوبغرب یعنی بطرف نهرتاریم و نهرتورفان {خُتَن} فرود آمدند؛

به اهمیت راه ابریشم واقف شدند و صحرانوردی را ترک گفتند و برسر راه ابریشم مسکون وشهرنشین[2]شدند؛ طوری که آوردیم آب فراوان وزمین حاصلخیز این ناحیه نیز از انگیزه هایی بودند که اویغورها درین جا مقیم گردند و با تخار ها بیامیزند؛ اویغورها شهرهای تورفان وبیش بالیغ وبرقول وقره شهررا درینجا به تدریج تابع خود کردند و به ادامهء آن درقرن7 م. «امپراطوری اویغور» را بنیان کردند و خاقان اویغور شهر قره بلقاسون را پایتخت خویش قرار داد.

درباره ی این که اویغورها چه وقت به این نواحی رسیده اند، آورده های محققین متفاوت هستند؛ ما یک شاخص مستند را اساس قرار می دهیم؛ آشتیانی می آورد که مطابق به سنگ نبشته های تورفان ثابت است که خاقان اویغور در قرن دوم م. کیش مانی را پذیرفته است:

شنیدم که مانی به صورتگری
 ز ری سوی چین شد به پیغمبری / نظامی

پس ما سابقهء ورود اویغورها به ترکستان شرقی را حداقل تا نیمه ی قرن2 م. بایدعقب ببریم. و اما نشانه شناسی فرهنگی حوزهء تمدنی ما به دقت بیشترهدایت می دهد؛

میدانیم که هجوم های هیپتال ها که بالاخره جاگزین تمدن هندو- سکایی کوشانیان بزرگ شدند از آغاز قرن 3 م. شروع می شوند و هیپتال ها درنیمه ی قرن سوم م. به تدریج جاگزین کوشانی های بزرگ میشوند[3]؛ وبنا بر شواهد تاریخی می دانیم که آمیزش تخارها با اویغورها مقدمه ی ضروری تأسیس تمدن هندو- سکایی کوشانی بوده است؛ پس در میان  فرود آمدن اویغورها به تورفان و فرود آمدن هیپتال ها از، بگفت کهزاد، «شمال آمویه به باختر»، باید چند قرن فاصله بوده باشد؛ پس باید در جستجوی فرود آمدن اویغور ها[4] از نیمه ی قرن دوم عقب تر برویم؛

ومی دانیم که یونانی ها در قرن 3 ق. م.به شمال حوزه ی ما رسیدند؛ و نیز می دانیم که پیکره های "سپاه تاراکوتا" درچین در 145ق. م. ساخته شده اند؛وامروز روشن است که پیکرتراشی این آبده ی حیرت انگیز زیر زمینی زیرتاثیر هنر پیکره تراشی یونانی قرارداشته است که همراه با یونانیان به حوزه ی ما رسید و درحوزه ی ما به دوره ی هنری یونانی - هندی (گریکو- بودیک) انجامید؛ و :

 

   « صنعت گریکو- بودیک با تمام مظاهر نقاشی و هیکل تراشی آن از    آریانا به ختن و کاشغر یعنی به آسیای مرکزی واصل و مستقر شد وترقی یافت و آنگاه از تورفان یعنی آستانه ی چین، داخل چین شد»[5]

 

و طوری که دیدیم کوشش های سلاله های چینایی برای امن ساختن سرحدات شان از آسیب های صحرانشینان مغولی تا قرن 3 ق. م. عقب می رود[6]؛سلاله های چینایی،مغولان غربی را از ارخون علیا می رانند؛ این کوششها ازسال 118 ق. م. تا اوایل قرن اول م. دوام می کند[7] که دراثرآن هون های غربی که درارخون علیا جای داشته اند، ازسرحدات چین  به استقامت صحرا های غربی اویرو-آزیان عقب رانده می شوند؛ وهون های جنوبی باچین متحد می شوند ودرسال 48 م.سلطنت "هیونگ نوهای جنوبی" را تأسیس میکنند که همجوار ومتحد چین است[8] و بخشی از این ها با تفاهم وتحت الحمایهء چین در درهء تاریم جابجا می شوند؛

این جریانات را با جزییات مرور کردیم تا آغاز فرود آمدن اویغورها به کاشغر را به تقریب دقیق ساخته باشیم.

پس حدس را بر این می گذاریم که اویغور های نخستین ، که یکی از این دستجات هیونگ نوهای جنوبی بوده باشند، دستکم درفاصلهء میان 50 ق. م. و50 ب.م. وچه بسا پیشتر ازان به این محال رسیده باشند؛ وبا تفاهم چین دراین محال«سلطنت نشین های کوچک»[9]را تأسیس کرده اند.

 

سابقه ی ورود اویغورها به وادی تورفان- خُتَن هرچی باشد ، مسلم است که این وادی،همان ترکستان شرقی، پیش از اویغور ها مورد سکونت تخارها بوده است؛ تخارها از قرون متمادی، وبگفت رنه گروسه «قدیم تر»، به این حوالی رسیده بودند و بار اخیرطوری که دیدیم خود شان هم تحت تاثیرهمین حرکات درجناح شرقی حوزهء ما، درحوالی170 ق.م. از صحرا های آسیای شمالی به سوی جنوب سرازیر گردیدند[10] و به «تاهیا» یا«باختران»رسیدند وقلمرو هلینیستی باکتریا را متصرف شدند؛ وطوری که دیدیم تخارهای شرقی تمدن آریایی را درترکستان شرقی انکشاف داده بودند و به زبان تخاری سخن می گفته اند:  

و می دانیم که تا اخیر قرن اول م. تعدادی ازین سلطنت های کوچک هنوزهم "ایندو-اروپایی"(یعنی تخاری) بوده اند[11]؛ واهمیت خاص این سلطنت ها دراین بوده که امنیت جادهء بزرگ کاروان رو بین چین و دنیای آن زمانهمان راه ابریشم، که ازمیان این واحه ها می گذشته است به موجودیت و استقرار واستمرار این سلطنت ها وابسته بوده است [12]؛

پس چینایی ها[13] با مستقر شدن اویغور ها در حوزهء تاریم تفاهم نشان داده اند، زیرا می خواسته اند که حوزهء تاریم از زیر نظارت انحصاری سیت ها و تخارها بیرون کشیده شود؛

بدینسان در مصب این دو دسته حرکات مهم در تاریخ صحرا های شمالی و شمالشرقی آسیا است که یونانی ها از یک طرف و چینایی ها ازطرف دیگر یک ناقله ی تمدنی را در میان می گیرند که عبارت از ترکستان شرقی و تمدن تخاری- اویغوری است. روشن است که دو ناقلهء تمدنی دیگر نیز درحساب می آیند:

   1/جادهء ابریشم؛

   2/همجواری مستقیم چین قریب همزمان با حضور یونانیان با باختر؛

 

و اما عملکرد این هردوعامل به ثبات درگرهگاه اویغور- تخاری وابسته بوده است؛

پس تاریخ ترکستان شرقی، عبارت بوده است ازتاریخ رقابت ها وجنگ های بسیارخونین در میان اقوام سیت؛ واقوام چینایی و اقوام مغولی- ترکی برای بدست گرفتن نظارت بر جادهء ابریشم :

   «نظارتی که چین... بر جادهء ابریشم داشت و به وسیلهء دو رشته از واحه های شمالی و جنوبی تاریم آزادی تجارت بین قاره های آسیا و اروپا را تأمین  کرده بود، سبب شد که مذهب بودایی، و به وسیلهء این مذهب،ادبیات هندی وهنرهلنی(یونانی) درحوزهء این شط بسط بیابد. این جادهء ابریشم که نیز جادهء مبلغین هندی برای ترویج مذهب بودایی در کاشغر وچین بود باعث گردید که تجارت ومذهب توأماً آورندهء هنر یونانی و رومی شود...ظاهراً آن جاده ای که    در آن وقت بیشتر مورد توجه قرار داشت، جاده ای بود جنوبی که از یارقند به ختن می رفت...»[14]

 

و فرود آمدن اویغورها به درهء تاریم و آمیزش ایشان با سیت هایی که قبل بر آنان در درهء تاریم مقیم بوده اند، از محصولات این کنش ها و واکنش ها است :

   «قوم اویغور درمدت استیلا برترکستان شرقی و واحات داخلی صحرای گوبی مرکزی، این ناحیه را که قبل بر    این مسکن تخارهای آریایی بود، به تدریج " تُرک کردند"؛ واگرچه باز آداب و تمدن آریایی آسیایغربی غلبه داشت ولی قوم تخار ازمیان رفت و اویغور ها که اول طایفه از ترکان زرد پوست اند که به تمدن آشنایی پیدا کردند، جای ایشان    را گرفتند...[15]»

   «این موضوع که در قرن هفتم  م. لهجه های هندو اروپایی هنوز درتورفان وکوچا وبلاشک درکاشغر تکلم می شده ما را به این فکرمی اندازد که ساکنان واحه های تاریم ویا لااقل برخی از آنها به خانوادهء هندو اروپایی متعلق بوده   اند»[16]

تصادم اویغورهابا واحد تمدنی تخاری در ترکستان شرقی یکی ازنخستین تمدن های دوگانه در حوزه ی ما را بنیان گذاری کرد:

 تمدن دوگانه ی آریایی- اویغوری(مغولی) :

 

«از آثاریکه درشهرهای گوبی وتورفان{ترکستان شرقی}به دست آمده    ثابت است که تمدن اویغور یک تمدن عمدتاً آریایی بوده است»[17]

تصادم واحد اویغوری با واحد تمدنی تخاری، یکی از مهم ترین رویداد های تمدنی بوده است که اهمیت و مقام آن از مقیاس های حوزه ی ما فراتر می رود و دنباله های جهانی می یابد.

اسکندرتا به سغدیان رسید و«..درتمام جنگ ها وخونریزی ها، اندیشه ی تعمیم روشنایی آتن را دریک دنیای وسیعتری درمقابل دیدگانش داشت... درهای آسیای دور را به روی تمدن یونانی گشود وحتی تا باکتریا شهر های یونانی بر پا کرد...»[18] 

و اما اسکندر به حاجب هندوکش تن در داد و راه خود را کج کرد و در امتداد هندوکش به هند فرود آمد؛ وحاصل این حرکت وی تأسیستمدن دوگانه ی گریکو- بودیک بود؛ واین برخورد تمدنی یونانی- هندی است که درست یک قرن پس از اسکندربه فراز آمدن آشوکا به امتداد دامنهء هندوکش می انجامد و آیین بودایی از گرهگاه تخاری - اویغوری می گذرد و به چین و جاپان می رسد و به تأسیس تمدن سه گانه ی یونانی- بودایی- چینایی می انجامد؛وهمین تمدن است که پس از قرن 7 م. دوباره ازچین باستقامت سرزمین ما برگشت میکند تا بسوی جنوب رهسپارشود؛

پس این آمیزش تمدنی در میان اویغورها و تخارها بود که  یک گرهگاه تمدنی گشود برای تصادم و آمیزش  مهم ترین حرکات تمدنی که سرتاسر جهان کهن را در نوردید؛ امواج تمدنی که این جریانات بر انگیختند، تاکسیلا وهرات وبامیان وباختر وکاشغروتاریم را به میدانی برای بزرگ ترین آمیزش تمدنی درتاریخ تمدن مبدل ساختند وتمدن یونانی وتمدن هندی را با تمدن چینایی پیوند دادند:

   «ما می توانیم رشتهء ممتدی از آثار هنری را گرد هم آوریم که ازحیث زمان از {آغاز}هزارهء دوم میلادی واپس می رود و از جهت مکان از چین از طریق حوزهء تاریم و حوزهء سیحون و جیحون و افغانستان و ایران و عراق   و سوریه وآسیای صغیر به سوی غرب سیر می کند، تا هنگامی که به همان نقطه از زمان و مکان برسیم که در بررسی مسکوکات مورد بحث رسیده بودیم: یعنی به هنر کلاسیک یونان درعصر پیش از نسل اسکندر... به همان   تدریج که هنر یونانی هلینیستی و اوایل عصر"امپراطوری" به سمت شرق گسترش می یابد و از امپراطوری ایران می گذرد تا وقتی که به افغانستان برسد، بیش از پیش  قرار دادی و تجاری و بی روح می شود؛ وبعد چیزی شبیه معجزه اتفاق می افتد. این هنر سریعاً رو به انحطاط {  یونانی} در افغانستان به یک نیروی روحی دیگر بر می خورد  که از هندوستان پرتو افگن شده است، وآن شکل ماهایانای بودایی است. و هنر رو به انحطاط یونان با ماهایانا متحد  می شود، تا یک تمدن آشکارا جدید و جداً خلاق به وجود آورد: تمدنی بودایی ماهایانی از درون آسیا به سمت شمال شرقی گذشته است تا به تمدن خاور دور مبدل شود»[19]

 

به این سوال که آیا اویغور ها صرفاً مغول و یا صرفاً ترک بوده اند؛ ترجیحاً جواب می دهیم که اویغور ها مغول- ترک بوده اند؛ به این سوال که آیا "تخارها" حقیقتاً از"ووسیون" ها بوده اند و یا نه، با اتکا به شواهد متعدد جواب مثبت می دهیم[20]؛ و این نظر را هم می توان به تأیید تکرار کردکه تخارها به جنوب آمویه فرود آمدند و سکاها را که درآنجا مسکون بودند به استقامت جنوبی تر عقب راندند و«ساکا ها را که یوچه ها به جنوب رانده بودند،رفتند و"زرنگیان-زرنجیان"و"سیستان" و "اراخوزی- رخج" را که قندهار می باشد تصرف نمودند؛ این تصرف صورت قطعی پذیرفت واین ایالات ازان تاریخ  در فهرست نام های ایرانی مملکت سکا ها یا سجستانا خوانده شد که امروز سیستان می نامند...سکا ها ازسیستان تا قندهار گسترده شدند و ازکابل تا پنجاب را گرفتند....»[21]؛

 

و وقتی می بینیم که همین تخارها به روشنی از سغدیان[22]  و خوارزمیان متمایز بوده اند؛ووقتی اویغورهاوسپس چینایی ها وهیپتال ها  ویونانی ها وهندی ها وساسانیان وعرب را نیز در نظر آوریم که درین گرهگاه به هم رسیده اند؛ پس درین صورت ما نه با یک تمدن دوگانه، بل با یک تمدن چندین کانونی مواجه  میشویم که حرکات چندین قومی درعقب آن قرار داشته است؛ واین دقیقاً همان اصل رهنما را بدست می دهد که در بررسی های خود دربارهء تاریخ افغانستان، چه تاریخ قدیم و چه تاریخ معاصر، باید آن را هیچگاه از نظر نیاندازیم و به آن بیشترین اعتنا را مبذول بداریم:

همه حرکات تمدنی در حوزهء ما خصلتاً چندین قومی بوده اند.

وعجب این که امروز، یعنی 2 هزار سال پسانتر، ما چیزی کمتر ازهیچ ازاین جریانات می دانیم؛ واگر هم درباره ی آن دهن به سخن می گشاییم، ذهن دانشمند مجلس ما ازاین گستاخی به چالش میشود؛ونالش می شود که هله نمان که «آقای روغ میگوید که پشتون ها ازتخم مغول هستند!»

 

 

2- یغور- جغور؛ یغوری- جغوری

رنه گروسه می نویسد:

«درمرغزاران"ساری سو" و"تورگای" و"امبا" قبایلی ترک می زیستند که نام شان "اوغوز" و یا "غز"بود و  مورخین بیزانس و رومیه الصغری آن ها را " اوزوی" نامیده اند؛ علمای زبانشناسی این "غز" ها را با "قیماق"     هایی که از قدیم در "ینی سیی"میانه و یا در"اوبی"می زیسته اند، باقبچاق های قدیم که بعداً به روسیه مهاجرت کردند، وبا "قرقیز"های معاصر در یک ردیف مخصوص و یک گروه مشترک جای می دهند و معتقدند که آنچه که   آن ها را از سایر طوایف و قبایل ترک متمایز می سازد، این است که آن ها حرف "ی" را به حرف "ج" تبدیل کردند؛   همین غزها هستند که در دوران چنگیزخان  زیرنام "ترکمان" شناخته شدند»[23]

 

خوب؛ طوری که دیدیم قبچاق ها بار نخست در آغاز قرن 8 م. تا غزنی رسیدند؛ پس ایشان بوده اند که ناقلین اویغوری  در غزنی  را جاغوری نامیده اند؛   

پس ابدال «یغور» به «جغور» در جریان تحول زبان های ترکی واقع شده است؛ و درمحضر استاد پروفیسور دکتورهاشمیان عرض عاجزانه کنیم که این حقیقت را  زبانشناسان تدقیق کرده اند.

امپراطوری اویغوری تا اواسط قرن 9. م.تداوم یافت؛ و با استقرار سا- مانیان،وپس ازآنان اقتدارهای سه گانهء اقوام غُز، و درهمین زمان هجوم ختاییان(کیتان های مغولی بودند.اینقلم) و"قرا- ختاییان"[24] به تدریج رو به زوال رفت؛اما تاقرن 13 م.هنوز پابرجا بود وچنگیزخان با هوشیاری زبان و خط[25] و اداره و مستوفیت[26] اویغوری را برگرفت و در اقتدار چنگیزخانیان بکاربست؛

بنابران در طی قریب 13 قرن، و مرحله به مرحله، آمیزش اویغور ها وتخارها به یک آمیزش تمدنی انجامیده است که آثار آن در فرهنگ و زبان پیداست و طوری که دیدیم به پیدایی یک زبان خاص تخاری-اویغوری انجامیده است که "موریک" آن را زبان تخاری-Bنامیده است:

   «خیلی محتمل است که استقرار  اویغوری ها در سرزمین تورفان و کوچا که این کشور هند-اروپایی را بالملازمه      ترکی نمود، یکمرتبه صورت نه گرفته بلکه به تدریج و سیر مراحل واقع شده باشد. اختلاط و امتزاج اویغوری ها با     اهالی بومی و اصلی آن ممالک {تخار ها.اینقلم} باعث گردید  که  اهالی آن سامان دارای دو زبان گردند. این معنا     در نوشته ها و آثار مسلمین و منابع اسلامی مندرج است و آنان می نویسند که در موازات لهجهء ترکی، اهالی اویغوریه مدت ها  دارای زبان دیگری نیز بودند که با آن بین هم گفت و شنود می کردند. به هر حال اویغورها از ادبیات «دنیای تخاری»بهره مند می شدند و آن را ادامه می دادند و ادبیات اویغوری چه آنچه با دست نوشته شده و چه آنچه با   حروف چوبی نقش شده و از طرف هیأت های علمی آلمانی و فرانسوی و انگلیسی در "سین کیانگ" فعلی به دست آمده  ثابت می کند که آن مملکت با ترک شدن تمام فعالیت معنوی و ادبی گذشتهء خود را محفوظ داشته است. اویغوری ها بدینترتیب حقاً شایسته گی آن را داشتند که «معلمین تمدن» در ممالک ترک و مغول آلتای و "ارخون" و نایمان ها و     چنگیز خانیان قرن 13 بشوند و به همین جهت بود که منشیان و نویسندگان و محررین «ادارات» چنگیزخانیان اویغوری بودند و به رسم الخط اویغوری مکاتبه می نموده اند»[27]

 

 

3- منحنی انتشار اویغور ها

ازنظرتاریخ حوزهء ما سه استقامت انتشار اویغورها بیشتر درمرکزتوجه قرارمی گیرند:

یکی انتشار اویغور ها درخط ماوراءالنهر وسغد و خوارزم؛ این استقامت انتشاراویغورها بیشتربراساس مجاورت قرارداشته است وحوزهءسکونت وفرهنگ تخاری را دنبال کرده است؛ طوری که درطی 2 هزارسال ما اساساً ازیک تاریخ مشترک اویغوری و ماوراءالنهر سخن می گوییم؛ این خط ازراه قبچاق به خزر و اوسسیت و ارمن  واناتولی ویونان می رسیده است؛

دومی، که بازهم  حوزهء سکونت و فرهنگ تخاری را دنبال کرده است؛ عبارت ازخط ترکستان شرقی- بلخ- سمنگان- بامیان - غزنی است؛ این خط که  بطور افقی از شرق به غرب امتداد داشته، طوری که می دانیم، دهلیز اصلی راه ابریشم بوده است؛ و بعد به روی همین خط، ستون اصلی انتشار ادیان و فرهنگ ها از سرزمین ما به سوی شرق تا چین و جاپان انکشاف می کند؛ همین خط است که غزنویان آن رازیر تسلط خود درمی آورند وتا جنگ با فریغونیان ِ گوزگانان جلومی روند؛ همین خط است که به امتداد آن حاکمیت غوریان شنسبانی از بامیان تا کاشغر مستقرمی شود؛ همین خط است که چنگیز در هجوم به سوی جنوب دنبال می کند[28]؛ وهمین خط است که جلال الدین منگوبیرتی خوارزم- شاهی درامتداد آن چنگیزیان را شکست می دهد؛ وبعد چنگیزیان در تعقیب وی به روی همین خط تا به سند می رسند؛

این خط ازطریق غزنی وهرات به پارس و میزوپوتام می رسیده است؛ و در اردن با "خزنل[29]" وصل می شده است؛ "خزنل" ایستگاه نهایی خط تجارت "کُندُر" بوده است که از عمق افریقا به ایتویپی و سینا  و به اردن می رسیده است؛

 

سومی، که بازهم حوزهء سکونت و فرهنگ تخاری را دنبال کرده است؛ خط  بدخشان- تخار- بنجهیر- چغانسرای(کُنرکنونی) وسند است؛ این خط به نام شعبهء جنوبی راه ابریشم به هند متوجه بوده است؛همین خط است که طوری که آوردیم از واحهء جنوبی تاریم می گذشته است؛ و کاروان های ازجنوب عمدتاً ازهمین راه به کاشغر می گذشته اند و از همینجاست که این خط بیشتر در منابع اسلامی ذکر است[30]؛

خط دومی و سومی در درهء سند با هم وصل می شده اند؛

 

معنا این که منحنی انتشار اویغورها  در سرزمین ما یک قوس را رسم می کند که به امتداد هندوکش به سوی جنوب، به سوی هند، معطوف بوده است؛

پس درمیان منحنی انتشار اویغورها درسرزمین ما، ومنحنی انتشارهیپتال ها درسرزمین ما یک تفاوت است؛ هیپتال ها به سوی غرب حرکت کردند تا با ساسانیان مصاف بدهند؛ دشمنی در میان هیپتال ها و ساسانیان قدامت داشت؛ وساسانیان برای دفع هیپتال ها دیوار قزل آلان را جورکرده بودند و آلان ها را برای دفع هیپتال ها در امتداد این دیوار مأمور کرده بودند؛هیپتال ها تا هرات رسیدند و مناطق پشتون نشین غرب افغانستان کنونی را زیرپوشش مطلق خود قراردادند؛ و پس از مصاف با ساسانیان به سوی سند رخ کردند؛

و اما اویغورها  به سوی جنوب انتشار یافتند؛ در بخش بعدی می بینیم که این تمایل اویغور ها به سوی جنوب دلایل مذهبی داشت؛ درینجا همینقدر که بنابران منحنی انتشار اویغور ها به استقامت جنوب دقیقاً از مسیر همان مناطقی می گذرد که محال سکونت قبایل "پکت" بوده است؛ و درست ازین نظراست که ما نه تنها با نام های اویغوری جدران؛ ارگون و خوست برمی خوریم، بل در ترکیب  قبایل پشتون نیز با نام های اویغوری برمی خوریم، به مانند کرلان؛ وقبایل "تایمنی[31]" و "اکاخیل[32]" و دیگران که اویغوری های مقیم در مناطق پشتون نشین بوده اند و«پشتون شده اند»؛

 

و یا با «چچ هزاره» برمی خوریم (همان هزاروس ها) که بدون تردید زایرین اویغوری معابد تاکسیلا و صوات بوده اند؛ امروزه این چچ هزاره اهل سنت هستند و با پشتون ها آمیخته اند[33]؛

و این تا جایی  که حتی در قرن 13 م. در پیشاور و حوالی آن ما شاهد اقامت عدهء کثیری از اقوام خلخ و خلج هستیم، که اقوام اویغوری بوده اند؛واینها برعلیه چیگیزیان وارد سپاه جلال الدین منگوبیرتی شده اند و با چنگیزیان جنگیده اند:

 

     «جماعتی از ترکمانان  و ترکان خلج در پیشاور در تحت سرداری سیف الدین اغراق ملک تجمع کردند...جلال الدین در618 به غزنی آمد...امین الملک با 30 هزارسپاه و سیف الدین اغراق نیز به وی پیوستند...سپاه جلال الدین ازاقوام   مختلفهء ترک، افغانی، غوری، خلج و قرلوق بود...چنگیز مدت 3 ماه در حدود پیشاور و ولایت پنجاب درعقب بازمانده گان لشکریان سیف الدین اغراق ماند...»[34]

 

ازینجاست که اینقلم در آغاز نگاشته بودم که با در نظر داشت منحنی انتشار اویغور در حوزهء ما، حقیقتاً محتمل معلوم

می شود که نام غلزی ازریشهء خلجی آمده باشد؛ اما بنابر دلایل اصولاً متفاوت از آن دلایلی که مرحوم  م. ص. فرهنگ می آورد؛

 

·   

ازینجاست که می گوییم افغانستان یک«کورهء ذوبان» و یک«مُعَرَّرَق» قومی بوده است؛این چنین یک کانونی بمانند افغانستان، درسرتاسر جهان فقط دو تای دیگر موجود بوده اند:

 

یکی یوگوسلاویای قبلی؛

و دیگری لبنان؛

یکبار در اوضاع 50 سال اخیر این دو کانون دقیق شویم؛ و بعد در حال خود، و "قومی بازی" خود بیاندیشیم!

·   

درچنین یک کانونی به سراغ قوم خالص رفتن، موی در خمیر پالیدن است؛ اگر که ما افغانان، طبق عادت، در موی خمیر می پالیم.

در چنین یک کانونی افراشتن بیرق های قومی، به یک تقلیل بی دلیل می انجامد که از هرطرف "چُنگی زده" و"چُملُک" است؛

درچنین یک کانونی افراشتن بیرق های قومی به معنای یک قیام برعلیه تمدن است؛ به معنای قیام بر علیه تاریخ و فرهنگ چندین تمدنی ما است!

در چنین یک کانونی هر برخورد قومی، یگانه خدمتی که می کند اینست که  راه را بر همان چشم انداز خودی- قومی هم می بندد، و نه تنها راه را بر این چشم انداز خودی می بندد، بل مانع می شود که ما به هویت چندین قومی ی خود، آگاهی بیابیم ؛ و ازین راه به یک خود- آگاهی  نو برسیم؛ یک خود - آگاهی که بیان می کند که تأسیس و اتخاذ یک اراده ی مشترک( که امروز ارادهء ملی می نامیم) برای ما یک تجویز مجرد نیست، و ازیک مدرنیتهء مچم آرمانی حاصل نه می آید؛ بل یک بر گشت آگاهانه است به هویت چندین کانونی ما که ما امروز باید آن را دگرباره به میدان بیاوریم تا به رهایی برسیم؛

 

مدرنیته در چارچوب تاریخی ما افغانان، یک بازیابی است؛ یک نوزایی است.

·   

ازینجاست که با صراحت و در برابرهمگان باید اعلام کنیم:

در افغانستان، در هیچ استقامت، ما قوم خالص نه داریم!

افغانستان به هیچ قوم خاص و خالص قابل تقلیل نیست!

ما افغانان همه، صرفاً، چندین قومی هستیم!

هویت ما افغانان یک هویت قومی نیست ؛ هویت ما افغانان یک هویت چندین قومی است!!

 

قومی گری در افغانستان یک فریب عظیم است!

موضع قومی، درست برخلاف ظاهر آن، در شرایط ما یک موضع ضد استقلال است؛

·   

دقیق شویم و با مسوولیت بیاندیشیم :

چشم انداز همگانی یک درس نیست که ما از تاریخ خود بیرون بکشیم؛ بل چشم انداز همگانی تاریخ ماست که ما باید درس های خود را از بد-

فهمی آن بیرون بکشیم؛

چشم انداز همگانی یک آینده نیست که ما آن را اختیار کنیم و یا نه کنیم؛

چشم انداز همگانی گذشتهء ما است که ما همه را چندین قومی و چندین کانونی به حاصل آورده است، اگر موضع قومی اختیار کنیم و یا نه کنیم؛

·   

ازینجاست که وقتی می گوییم«افغانستان مرکزحوزهء تمدنی ما است»؛ منظور ما صرفاً، و حتی عمدتاً ، یک موقعیت و یا مقام جغرافیایی و یا جغرافیایی - سیاسی {ژیو-پولیتیک} نیست، که صایب «ما به آن افتخار می کنیم»؛

منظورما، یک منظور"تمدنی" است؛ یعنی این که همه حرکات تمدنی در حوزهء ما از افغانستان گذشته اند و یا به افغانستان می انجامیده اند؛ و افغانستان در مرکز همه حرکات تمدنی چندین قومی و چندین جانبه و چندین کانونی  در حوزهء ما قرار داشته است؛

·   

دیگران از اشتباه خود می آموزند؛ ما افغانان می آموزیم ، تا باز هم اشتباه کنیم!

یکبار، خو، به آلمان نظر بیاندازیم:

این مردم درقرن 19 سی سال جنگیدند تا یگانه گی خود را کمایی کنند؛

و اما پس از تجربهء تلخ دو جنگ جهانی، همه آلمان ها یگانه شدند تا دیگر جنگی نه کنند!!

و اما ما چرا  پیوسته بهانه های جدیدی قرض و یا اختراع می کنیم تا مردم خود را بجنگانیم؟؟ چرا ما نمی توانیم ببینیم، و چی وقت می توانیم ببینیم که عکسی که ما از خود کشیده ایم، بر عکس است؟؟؟

 

·   

ازینجاست که ما این پرسش را مطرح کردیم که تاریخ چیست؟

ازینجاست که تاریخنگاران امروزی ما، باید  تاریخ  نگری را بیاموزند!

·    

ازینجاست که ما افغانان باید نوشتن را بیاموزیم؛

 

باری فردوسی با یک دوست خود میهمان یک دهقان بودند؛

درپای آبشاری نشسته بودند و دوست فردوسی که هواشناس بود(برای آن زمان بسیارعجیب است) قلم در دست دربارهء تحولات جَوِی  کتاب می نوشت؛

یکباره دهقان میزبان به میهمانان خبر داد که باران شدیدی درپیش است، بهتر که همه داخل منزل شویم؛

دوست فردوسی به میزبان خندید؛ گفت من دانشمند اوضاع جوی هستم و درینباره اینک کتاب می نویسم؛ من که می بینم هوا صاف است و خبری از باران نیست؛ تو از کجا چنین ادعایی می کنی؟

میزبان وارخطا گفت وقت بحث نیست ، داخل برویم  که باران و طوفان شدیدی در پیش است؛ وهنوز به داخل نرسیده بودند که طوفان شدیدی آغاز شد؛

دوست فردوسی بسیار در اندیشه شد؛ از میزبان پرسید بگو از چه دانستی که طوفان در پیش است؟

گفت این سگ من،هرگاهی باران درپیش باشد، گوش هایش خمیده می شوند و درکناری می خزد؛ واما هرگاهی طوفان در پیش باشد، می ترسد و به داخل خانه می گریزد؛ ازین دانستم که باران و طوفان در پیش است.

دوست فردوسی بسیار ناراحت شد و خطاب به فردوسی گفت : چگونه است که آنچه را این حیوان می داند، من هنوز نمی دانم؟

پس کتاب خود را ورق ورق  در آب شست و به آبشار انداخت!

خوب؛

چند تن از ما، همت وشهامت آن مرد ده قرن پیش را داریم؛ و حاضریم تا آنچه را "نوشتیم" و "می نویسیم"، نیکویی کنیم و در آب آندازیم؟؟؟

 

ازینجاست که  جناب حامد کرزی برحق است، آنجا که می گوید که این « مطبوعات ما است، که وحدت ملی ما را خدشه دار می سازد !»

·   

و خداوند انسان را بر قلم عالِم ساخت؛ و خداوند انسان را بر قلم ظالم نه ساخت!

تا انسان بداند که رنگی که از قلم ریزد ،  نبایست که با خون بیامیزد؛

پس «نون والقلم»!

 

 

-کلمهء«اویغور» ازریشهء «اوغور» می آید؛ یک شاخهء هیونگ نوها «قوتریغور» نام داشتند که یک قبیلهءترک بوده اند؛ نام "آوار"ها نیز درین رابطه مطرح می شود که با اویغور ها در آمیخته اند و این آوارها از قبایل مغولی بوده اند؛ منابع جاپانی«هیونگ نو»ها را ترک میدانند؛ومنابع چینایی «هیونگ نو» ها را مغول می دانند؛ پس ترجیحاً میپذیریم که اویغورها مغول- ترک بوده اند،چنان که هیپتال ها نیزمغول- ترک بوده اند؛ «هون های هیپتالی عشیره ای بودند ترک و مغول که ظاهراً جنبهء مغولی آن ها برجنبهء ترکی غالب بوده و منبع آن ها از آلتای بوده است»/رنه؛220/  

- رنه؛ ص228

- کهزاد؛ تاریخ؛ ج2؛ص389  

- طوری که دیدیم  دومین شاه کوشانی نام اویغوری«تکه تو» داشته است؛ وطوریکه دیدیم نام های«کوه بغرا»و«هزارهءداغل» نام های زایرنشین های اویغوری درپیرامون معابد باها گرام و اشترگرام بوده باشند که سابقهء شان باید به اوایل قرن 3م. برسد؛

- کهزاد؛ تاریخ؛ ج2؛ ص381

- رنه؛ص57

- رنه؛صص 86 و87

- رنه؛ص 90

- رنه؛ص 92

- «این اولین زیر و زبر شدن مهم ملل و قبایل است که بقول مورخین درآسیای علیا روی داده است»/رنه؛ص69/

- رنه؛ص 96

- رنه؛ص 92  

- چینایی ها پس از آن که هیونگ نو ها را از مجاورت سرحدات خود راندند، برای تامین امنیت راه ابریشم در اوایل قرن اول م. پایگاه های دایمی درسرتاسر وادی تاریم تاسیس کردند که تا ترکستان شرقی می رسید؛ وطوری که دیدیم با فرغانه مبادلات تجارتی برقرارساختند؛ «فرغانه بدون تردید از ایرانیان شرقی یا ساکا ها مسکون بود واسب های بسیاری که از نژاد اسب های زیبای ماورئالنهر بودند به چین می دادند» /رنه؛ص83/درسال 105 م.چینایی ها فرغانه رااشغال کردند وسرحدات شان درینوقت تا تاشکند میرسید؛اشغال فرغانه ازجانب چینایی ها«عبارت ازیک لشکر کشی تفننی و یا اقدامی برای نشان دادن جلال وجبروت نه بود...درفرغانه وسرزمین مجاورآن سغدیان، اسبان جنگی عالیتر و بهتری یافته می شد...به فکر شدند که یک قسمت سواره نظام خود را با این اسب های بلندبالا تر و بهتر ماوراءالنهری سوار کنند وبدین ترتیب نسبت به اسبهای کوتاه قد هون ها برتری مسلمی کسب خواهند نمود...این فکرباعث شد که به فرغانه لشکرکشی کنند تا اسب های بزرگتر و مرکب های عالیتری بدست آورند و برتری نظامی نسبت به صحرانوردان وبیابان گردان نصیب شان شود ...سردارچینی "لی کوانگ لی" پس از اشغال فرغانه 3000 اسب باج گرفت...» /رنه؛ص84/

- رنه؛ص105  

- آشتیانی؛ ص18

- رنه؛ص91

- آشتیانی؛ص18

- ویل دورانت؛ ج6؛ صص 131 و 132؛/مثلاً آبدهء "آی خانم"/

- آرنولد توین بی؛ تمدن دربوتهء آزمایش؛ ترجمهءابوطالب صارمی؛تهران 1353؛ ص 57و58

- محققین زبان های حوزهء ما  نشان داده اند که نام مهمترین قبیله ی تخاری یعنی "آزیانوی" صورت تغییر یافته ی نام «ووسیون» است؛ وهمین آزیانوی ها بودند که قدرت را در باکتریانا  از یونانیان باز پس گرفتند/ رنه؛ ص74/

- رنه؛ص 76 و77

- رنه؛ص 76  

- رنه؛ص 255

-«قرا- ختاییان» یک ترکیب ترکی- مغولی بودند؛ نام خاقان این ها "گورخان" بوده است و ازینرو این سلاله را گورگانیان می نامند؛ «عهد حکمفرمایی سلالهء ترکی قرا- ختاییان، بلاتردید دوران انحطاط ماوراءالنهر بود» /بارتولد؛ص66/

- «مغولی ها پیش ازچنگیز الفبا نداشتند و پس از پذیرفتن الفبای اویغوری ممکن شد که یاسای چیگیز درهمه جا نافذ شود»/بارتولد؛ص116/ وهمین امر سند مهمی است دال براین که اویغورها مغول بوده اند ونه ترک؛ چون طوری که دیدیم، زبان مغولی با زبان ترکی تفاوت داشته است و مغولان ترکی نمی دانسته اند؛

- «مُهردار تایانگ که اویغوری بود در 1204 اسیرو درخدمت چنگیز شد و اداره ومستوفیت اقتدارچنگیزی رااساسگذاری کرد»/ رنه؛ص 354/«حتی دردربارتیموریان و آخرین سلاطین آن سلاله هم کاتبان اویغوری وجود داشته اند ...اصطلاح «بخشی»(ازسانسکریت "بخشیکو") درمورد کاتبان  اویغوری و بودایی به کار می رفته...در لغتنامهء جغتایی قید است:«کاتبان سلاطین ترکستان که باالکل فارسی نه می دانستند، چنین نامیده می شدند..»/بارتولد ؛صص 137و 138/    

- رنه؛ ص223 و 224

- این که چنگیز طالقان را به حیث قرارگاه خود برگزید؛ دلیل سوق الجیشی داشت، زیراازعقب به سوی کاشغر راهش باز بود؛چنگیز طالقان را ویران کرد.

- "خزنل" نام میدان وسیعی است که خط  تجارت"کندرWeihrauch"،پس ازآن که ازمیان راه تنگ کوهستانی در"پیترای" اردن می گذشته ، به این میدان گشوده می شده  است؛ معبد پیترا در اردن،همانند معابد بامیان، دریک دهلیزتنگ وصعب العبوربنا شده است؛  و چون پیترا و بامیان را با هم مقایسه کنیم ؛ و جای هردو را برسر دو راه مهم تجارت قدیم درنظربگیریم؛ پس این نتیجه حاصل می شود که  نام غزنی ، با اشاره به "خزنل"، شکل گرفته است؛ ازین نظر نام غزنی از ریشهء یونانی «غنزک» نه می آید /استادکهزاد می آورد/

بیشتر محتمل است که این نام به وسیلهء سلوکیان که هم غزنی و مرو و هم سوریه و اردن را دراختیار داشته اند، از روی مشابهت به هر دو داده شده باشد: خزنل؛ و خزنی؛ بعد غزنی؛ معبد پیترا براساس هنر گریکو- گوتیک بنا شده است؛

- چنگیز خان که درتعقیب جلال الدین منگو بیرتی خوارزمشاهی به سند رسیده بود، نخست کوشید تا عساکر خود را ازهمین راه به کاشغر عودت دهد؛ و چون موفق نه شد از راه گردیز- غزنی برگشت ؛ همین خط است که از راه های مهم اکمالاتی در دوران جنگ برعلیه شوروی قرار داده شد، با همان وسایل و مشخصات دوران راه ابریشم؛

-«تایمنی ها هیچ نسبت نژادی با پشتون ها ندارند؛ بلکه اصالت ترکی دارند و با هزاره ها از یک تبار اند..»/کاتب؛ص83/

-«فرقهء اکاخیل دراصل ریشهء هزاره دارند...درمیان قبایل پشتون پذیرفته شده وبا آنان زاد و ولد نموده اند»/کاتب؛ص100/

-«چچ هزاره با زبان اردو و پشتو سخن می گویند و مذهب تسنن دارند و با پشتون ها و دیگر طوابف زاد و ولد کرده اند»/کاتب؛ص67/

مرحوم کاتب اویغوری ها و هیپتال ها را از نظر انداخته است؛ وتاریخ این اقوام را بسیارجلو می آورد و"هزاره" می نویسد؛

درهمهء این موارد، هزاره را با اویغوری تصحیح می کنیم؛

- آشتیانی؛ص66

***

 

لینک بخش های قبلی این نوشتار:

یک- "افغان" و "اوغان"

دو- در باره ی برخی کلمات و نام ها

سه- پشتون  و  پشتو

چهار- عرب - عجم؛ تازی- دهقان ؛ تاژیک/تاجیک - تُرک؛  تُرک - تازیک

پنج - "اویغور" ها

 ***


[1]-کلمهء«اویغور» ازریشهء «اوغور» می آید؛ یک شاخهء هیونگ نوها «قوتریغور» نام داشتند که یک قبیلهءترک بوده اند؛ نام "آوار"ها نیز درین رابطه مطرح می شود که با اویغور ها در آمیخته اند و این آوارها از قبایل مغولی بوده اند؛ منابع جاپانی«هیونگ نو»ها را ترک میدانند؛ومنابع چینایی «هیونگ نو» ها را مغول می دانند؛ پس ترجیحاً میپذیریم که اویغورها مغول- ترک بوده اند،چنان که هیپتال ها نیزمغول- ترک بوده اند؛ «هون های هیپتالی عشیره ای بودند ترک و مغول که ظاهراً جنبهء مغولی آن ها برجنبهء ترکی غالب بوده و منبع آن ها از آلتای بوده است»/رنه؛220/ 

[2]- رنه؛ ص228

[3]- کهزاد؛ تاریخ؛ ج2؛ص389  

[4]- طوری که دیدیم  دومین شاه کوشانی نام اویغوری«تکه تو» داشته است؛ وطوریکه دیدیم نام های«کوه بغرا»و«هزارهءداغل» نام های زایرنشین های اویغوری درپیرامون معابد باها گرام و اشترگرام بوده باشند که سابقهء شان باید به اوایل قرن 3م. برسد؛

[5]- کهزاد؛ تاریخ؛ ج2؛ ص381

[6]- رنه؛ص57

[7]- رنه؛صص 86 و87

[8]- رنه؛ص 90

[9]- رنه؛ص 92

[10]- «این اولین زیر و زبر شدن مهم ملل و قبایل است که بقول مورخین درآسیای علیا روی داده است»/رنه؛ص69/

[11]- رنه؛ص 96

[12]- رنه؛ص 92  

[13]- چینایی ها پس از آن که هیونگ نو ها را از مجاورت سرحدات خود راندند، برای تامین امنیت راه ابریشم در اوایل قرن اول م. پایگاه های دایمی درسرتاسر وادی تاریم تاسیس کردند که تا ترکستان شرقی می رسید؛ وطوری که دیدیم با فرغانه مبادلات تجارتی برقرارساختند؛ «فرغانه بدون تردید از ایرانیان شرقی یا ساکا ها مسکون بود واسب های بسیاری که از نژاد اسب های زیبای ماورئالنهر بودند به چین می دادند» /رنه؛ص83/درسال 105 م.چینایی ها فرغانه رااشغال کردند وسرحدات شان درینوقت تا تاشکند میرسید؛اشغال فرغانه ازجانب چینایی ها«عبارت ازیک لشکر کشی تفننی و یا اقدامی برای نشان دادن جلال وجبروت نه بود...درفرغانه وسرزمین مجاورآن سغدیان، اسبان جنگی عالیتر و بهتری یافته می شد...به فکر شدند که یک قسمت سواره نظام خود را با این اسب های بلندبالا تر و بهتر ماوراءالنهری سوار کنند وبدین ترتیب نسبت به اسبهای کوتاه قد هون ها برتری مسلمی کسب خواهند نمود...این فکرباعث شد که به فرغانه لشکرکشی کنند تا اسب های بزرگتر و مرکب های عالیتری بدست آورند و برتری نظامی نسبت به صحرانوردان وبیابان گردان نصیب شان شود ...سردارچینی "لی کوانگ لی" پس از اشغال فرغانه 3000 اسب باج گرفت...» /رنه؛ص84/

[14]- رنه؛ص105  

[15]- آشتیانی؛ ص18

[16]- رنه؛ص91

[17]- آشتیانی؛ص18

[18]- ویل دورانت؛ ج6؛ صص 131 و 132؛/مثلاً آبدهء "آی خانم"/

[19]- آرنولد توین بی؛ تمدن دربوتهء آزمایش؛ ترجمهءابوطالب صارمی؛تهران 1353؛ ص 57و58

[20]- محققین زبان های حوزهء ما  نشان داده اند که نام مهمترین قبیله ی تخاری یعنی "آزیانوی" صورت تغییر یافته ی نام «ووسیون» است؛ وهمین آزیانوی ها بودند که قدرت را در باکتریانا  از یونانیان باز پس گرفتند/ رنه؛ ص74/

[21]- رنه؛ص 76 و77

[22]- رنه؛ص 76  

[23]- رنه؛ص 255

[24]-«قرا- ختاییان» یک ترکیب ترکی- مغولی بودند؛ نام خاقان این ها "گورخان" بوده است و ازینرو این سلاله را گورگانیان می نامند؛ «عهد حکمفرمایی سلالهء ترکی قرا- ختاییان، بلاتردید دوران انحطاط ماوراءالنهر بود» /بارتولد؛ص66/

[25]- «مغولی ها پیش ازچنگیز الفبا نداشتند و پس از پذیرفتن الفبای اویغوری ممکن شد که یاسای چیگیز درهمه جا نافذ شود»/بارتولد؛ص116/ وهمین امر سند مهمی است دال براین که اویغورها مغول بوده اند ونه ترک؛ چون طوری که دیدیم، زبان مغولی با زبان ترکی تفاوت داشته است و مغولان ترکی نمی دانسته اند؛

[26]- «مُهردار تایانگ که اویغوری بود در 1204 اسیرو درخدمت چنگیز شد و اداره ومستوفیت اقتدارچنگیزی رااساسگذاری کرد»/ رنه؛ص 354/«حتی دردربارتیموریان و آخرین سلاطین آن سلاله هم کاتبان اویغوری وجود داشته اند ...اصطلاح «بخشی»(ازسانسکریت "بخشیکو") درمورد کاتبان  اویغوری و بودایی به کار می رفته...در لغتنامهء جغتایی قید است:«کاتبان سلاطین ترکستان که باالکل فارسی نه می دانستند، چنین نامیده می شدند..»/بارتولد ؛صص 137و 138/  

[27]- رنه؛ ص223 و 224

[28]- این که چنگیز طالقان را به حیث قرارگاه خود برگزید؛ دلیل سوق الجیشی داشت، زیراازعقب به سوی کاشغر راهش باز بود؛چنگیز طالقان را ویران کرد.

[29]- "خزنل" نام میدان وسیعی است که خط  تجارت"کندرWeihrauch"،پس ازآن که ازمیان راه تنگ کوهستانی در"پیترای" اردن می گذشته ، به این میدان گشوده می شده  است؛ معبد پیترا در اردن،همانند معابد بامیان، دریک دهلیزتنگ وصعب العبوربنا شده است؛  و چون پیترا و بامیان را با هم مقایسه کنیم ؛ و جای هردو را برسر دو راه مهم تجارت قدیم درنظربگیریم؛ پس این نتیجه حاصل می شود که  نام غزنی ، با اشاره به "خزنل"، شکل گرفته است؛ ازین نظر نام غزنی از ریشهء یونانی «غنزک» نه می آید /استادکهزاد می آورد/

بیشتر محتمل است که این نام به وسیلهء سلوکیان که هم غزنی و مرو و هم سوریه و اردن را دراختیار داشته اند، از روی مشابهت به هر دو داده شده باشد: خزنل؛ و خزنی؛ بعد غزنی؛ معبد پیترا براساس هنر گریکو- گوتیک بنا شده است؛

[30]- چنگیز خان که درتعقیب جلال الدین منگو بیرتی خوارزمشاهی به سند رسیده بود، نخست کوشید تا عساکر خود را ازهمین راه به کاشغر عودت دهد؛ و چون موفق نه شد از راه گردیز- غزنی برگشت ؛ همین خط است که از راه های مهم اکمالاتی در دوران جنگ برعلیه شوروی قرار داده شد، با همان وسایل و مشخصات دوران راه ابریشم؛

[31]-«تایمنی ها هیچ نسبت نژادی با پشتون ها ندارند؛ بلکه اصالت ترکی دارند و با هزاره ها از یک تبار اند..»/کاتب؛ص83/

-[32]«فرقهء اکاخیل دراصل ریشهء هزاره دارند...درمیان قبایل پشتون پذیرفته شده وبا آنان زاد و ولد نموده اند»/کاتب؛ص100/

[33]-«چچ هزاره با زبان اردو و پشتو سخن می گویند و مذهب تسنن دارند و با پشتون ها و دیگر طوابف زاد و ولد کرده اند»/کاتب؛ص67/

مرحوم کاتب اویغوری ها و هیپتال ها را از نظر انداخته است؛ وتاریخ این اقوام را بسیارجلو می آورد و"هزاره" می نویسد؛

درهمهء این موارد، هزاره را با اویغوری تصحیح می کنیم؛

[34]- آشتیانی؛ص66