صفحهء ويژهء شصتمين سالروز تولد ظاهر هويدا

گفت وشنود اختصاصی با ظاهر هويدا

حميد عبيدی

شبی در عروسی یکی از خویشاوندان ما دیدم که استاد سرآهنگ را - که آوازخوان آن محفل بود- در کفشکن کنار کفش ها نشانده اند و مهمانان در سالون نشسته اند. وقتی من این حالت را دیدم و با مقامی که استاد قاسم در دربار شاه امان الله داشت ، مقایسه کردم ، در درونم ستیز و غوغای بنیادبرافگن برپا شد. همان شب جا به جا تصمیم گرفتم که باید ارکستر آماتور را سازمان دهم ، با برخورد نامناسب با هنر موسیقی و هنرمندان مبارزه کنم و بکوشم تا هنرمند و هنر موسیقی در جامعه جایگاه شایسته یی کسب کنند.

هم ظـــاهـــــر هم هــــويـــــدا

یما ناشر يکمنش

بين آن سالها و امروز نميدانم چند سال ديوار انداخته، ولی هر قدر باشند، كم نيستند. آن ظاهر هويدای جوانی كه من آوازش را از پشت حتی همين "لاسپيكر" های كوچه و بازار شنيده ام، امروز صاحب نواسه شده، در اين روزها ميگفت كه در بيست و هشتم فبروی سال 2000 ميلادی پنجاه و پنج ساله شده است. من آمدن اين تاريخ را مدتها قبل ميدانستم و درشتی و اهميت اين روز را در زنده گی او درك ميكردم، ولی اين را نميدانستم كه ظاهر هويدا روزگارانی درازی راديو نداشته است.

اين آدم لاغر و استخوانی، روزگارانی از دهمزنگ تا جادهء ميوند برای شنيدن راديو پای همين لودسپيكرهای عمومی -به گفتهء خودش - "مانند درختی در كنار درختها "  می ايستاد و به آواز راديو گوش فراميداد.

ظــــاهر هــــــويدا هويداتـــر از هميشه

دکتور اکرم عثمان

 

....در زمانهء کژرفتار ما  که از در و  ديوار، بدی و شقاوت می بارد خوب بودن کاری بی اندازه دشوار است و هر لحظه خطر لغزيدن، آدمهای طاهر و طيب را تهديد می کند ولی ظاهر هويدا تمام اين خطر ها را پشت سر گذاشته و  اکنون که به شصت سالگی رسيده است در قفايش جز سپيدی، نيکخواهی و مردمداری چيزی نمی بينيم. ...

 " شنيدم از اينجا سفر ميکنی "

صبورالله سياه سنگ

 

برگهای "خاطره ‌ها" را يكی يكی برميدارم و در جايی ميخوانم: "امروز صبح (؟/؟/؟) خبرنگار مجلهء ژوندون را ديدم. او براي تهيهء گفت ‌و ‌شنودی از من خواسته‌ است تا بخشي از زندگينامه ‌ام را برايش قصه كنم. نميدانم از كجا آغاز كنم. از پدرم كه شاعرمنش و محقق و آوازخوان ...

 

به ياد ظاهر هويدا آن خنياگر غمين...

 فريدون ابراهيمی

هنگامی که نخستين بار آواز ظاهر هويدا را شنيدم، پردۀ  تلويزيون سيماهای آراسته و شاد دو جوان تازه به مراد رسيده را نمايش ميداد که به سوی زندگی نو و خانهء نو روان بودند. اندکی آنسوتر، در  بلندگو ها آواز تلخی جاری بود. آواز خنياگر غمگينی که ميشد تلاشهای ناکام و به بن بست...

 

"این خانه که پیوسته در اوچنگ و چغانه است
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه است"

همايون هژبر شينواری

عصر در حالیکه خانه می رفتم حادثه جالبی برایم اتفاق افتاد.  با مردی که قد نهایت بلند، اندام باریک و بروت های نسبتا پهنی داشت روی پله های زینه مقابل شدم.  حدس زدم که باید همسایه جدید ما باشد.  در حالیکه زیرچشم سراپایش را از نظر میگذرانیدم، سلام دادم.  توقف کرد و دستش را پیش آورد.

 

 

 

 
 

 

 

 

  uبرگشت به صفحه اول

 

در بزرگداشت

از

سرتاج موسيقی افغانستان 

 

 

صبورالله سياه سنگ :

سال پار كه "بودا از شرم فروريخت"، "حسادت در ايران و سياست در امريكا"، "محاكمهء چه‌ گوارا در دادگاه گاندي" و كاغذهاي ديگري در همين راستا را خواندم،‌ به خود گفتم: "يا بايد مخملبافي باشي يا هرگز خواننده نباشي". و به اينگونه آقاي محسن مخملباف را نشاندم در ميان هگل و سپينوزا، بدون اينكه بينديشم درين آدمچيني نامهربانانه، به آن دو ناهمزبان ستم خواهد ‌شد يا به اين همزبان.... ادامه ttt

محسن مخملباف : بودا ... از شرم فرو ريخت
آزيتا نسيمی : آن سوی چهره ء مخملباف
رضا توكلي: آقاي مخملباف، شما را متهم مي‌كنم
مرتضی نگاهی: معماي مخملباف
 

گفت و شنود ها با هنرمندان

راديو بی بی سی

استوديو شماره هفت

 

اوومه سټوديود

از صفحهء دويچ ويلی

وحید قاسمی هنرمند مبتکر و پر کار در همین تاز گی ها از سفر افغانستان برگشته اند . پیرامون سفر ایشان و دیدار ایشان از وطن صحبتی داشته ایم :

گفت وگوبا آقای قاسمی را با مجله ي جوانان ازاینجا بشنوید.

ماهواره ها وهزاران فیلم هندی وخارجی که امروز به قیمت ارزان درکابل وارد میشوند ، چه اثرات مثبت ومنفی درپی خواهند داشت

گفت وگو با حمزه واعظی نویسنده پژوهشگرمقیم ناروی

 

گالری هنری سيد عمر معصوم برهنه - مجسمه ساز ، نقاش و خطاط افغان مقيم در شهر کسل آلمان

گالری  آثار خطاط ، نقاش و مجسمه ساز نامور

 سيد معصوم عمر برهنه