رسیدن: 19.07.2012 ؛ نشر : 24.07.2012

نبی ساقی

 

بنای برج خلیفه بر سطحِ  آب خلیج

(درنگی برنوشتۀ خالد خسرو)

 

جدال افغانستان  و هویت ملی یا هویت چندقومی،  موضوع مهم و در خور توجهی  است.  این مسأله مدتی است میان  اصحاب قلم، به ویژه  در نوشته های عزیزانی مثل خالد خسرو، مجیب مهرداد و دیگران به صورت مکرر طرح می شود. من به حیث  یک خواننده ، در کُل با بسیاری نکات  یاد شده در مقاله ی خالد خسرو، که عنوان بلند بالای هم دارد (گفتار اول در باب هویت ملی وخوانش افغانستان کلید های خانه مشترک) موافق استم و آرزوها و آرمان یاد شده در آن مقاله را آرزوی خود نیز می دانم. به طور مثال من موافق استم که « قومیت وهویت ملی  در یک کشور چند قومی ، موضوع منازعه برانگیزی است... و گرایش های سیاسی رادیکال قومی ، پیشرفت ها را تهدید می کند... و باید توافق عمومی روی شکل گیری نظام سیاسی فرا قومی به وجود می آمد» همین طور کاملا موافق استم که ما باید  از « هویت های قومی به هویت کلان ملی » برسیم و«  واضح است که محو شدن قومیت ها در درون یک هویت بزرگ نه پارادوکس است و نه تجربه جدید».  اینها به نظر من ، همه خواسته ها یا نظریات  درست ، منطقی ، مبتنی بر تجربه  وعادلانه  استند. اما مشکل در این است که این «هویت کلان ملی » عملا وجود خارجی نه دارد که  کسی به خاطر آن از چیزی بگذرد . البته این به معنای آن نیست که ما اصلا روی شکل گیری هویت ملی هیچ کاری را آغاز نه کنیم. ظاهراً این بحث  میان دوستان، از مساله ی شناسنامه یا همان « تذکره هویت» شروع شد و در جدال بر سر واژه « افغان»،  سخن عشق به جنجال کشید.

من هزارمرتبه قبول دارم ودوست دارم که ما ، از هویت های قومی و ماقبل مدرن به سوی یک هویت بزرگ ملی عبور نماییم - چنان که اکثریت مردم دنیا همین کار را کرده اند -   اما نه این که از یک هویت قومی به هویت قومی دیگر نقب بزنیم. نه می شود که از زیر باران  به زیر ناودان برویم و بگویم این جا جای بهتری است. وقتی ما دوست نه داریم مار، ما را از سوراخ قومیت نیش بزند ، نه باید عامدانه دوباره دست مان را به سوراخ قومیت،  درون نماییم. ما کشور واحد ، متحد و  دور از هویت های قومی می خواهیم؛ اما نامش را با هویت  قومی بنا می کنیم.  ما اسکناس ها  و سکه های ملی می سازیم؛ اما نام آن را قومی می گذاریم و تمام خطوطش را قومی می نویسیم. ما سرود ملی می خوانیم؛  اما به زبان قومی.  ما « بی بی مهرو» ی ملی را به « طره باز خان» قومی تغییر می دهیم. ما از اکثریتِ مثلا 65  درصدی قومی خود حرف می زنیم؛  اما دیگران را  به سوی هویت ملی فرامی خوانیم.  ما از « مل پاسوال» تا « دگرمن و تولی مشر» را قومی  وضع می کنیم  و از اردوی ملی حرف می زنیم. ما «پوهنیار و پوهنمل » ها را رتبه می دهیم ؛ اما از هویت بزرگ ملی صحبت می کنیم. اینها به نظر من مجیب مهرداد را حق می دهد یا لااقل رفتارش را توجیه می کند که به  وضعیت اعتراض کند وآن را پارادوکسیکال بخواند. اینها هویت های ملی نیستند اینها  در حقیقت کشاندن ملت افغانستان به سوی « هویت قومی » یا کشمکش قومی استند. رفتار های غیر مدنی و « عمل قومی » عکس العمل قومی برمی انگیزند. 

هویت  بزرگ ملی،  به نظر من خیلی در حل  بحران قومیت در افغانستان می تواند کومک نماید؛  اما نه می شود که هویت ملی را  بر مبنای هویت فلان قوم بنا کرد. هویت ملی پایه ها و ستون های غیر قومی می خواهد. زمین شوره سنبل برنیارد. نه می شود که ما « برج خلیفه را بر روی سطح آب خلیج بنا کنیم.» این ساختمان پایه های محکم و مدرن و استوار می خواهد.

من فکر نه می کنم انکار قومیت های موجود به نفع یک قوم، رفتن به سوی « هویت ملی » باشد. آرمان های خالد خسرو ، آرمان های عزیز ، مناسب و ضروری استند ، اما متأسفانه راهی که دولتمداران و سیاستگذارن کشور تعقیب می کنند ما را به ترکستان می برند و از آرمان های شیرین خسرو دور می سازند. من بیشتری گفته های جناب خسرو را می پذیرم و به خاطر گرفتن یا نه گرفتن تذکره، با مامور بیچاره و هیچکاره ی  ثبت احوال هم در نه می افتم ، اما چوب گذاشتن لای درز نفوس شماری در افغانستان مثلا ، یا توزیع شناسنامه های عام  مبتنی بر هویت قوم خاص را صد در صد علیه  « ملی شدن هویت » مردم افغانستان می دانم. کسانی که برای ساختن یک هویت انسانی ، و یک هویت ملی در افغانستان گام بر می دارند باید خیلی حواس شان جمع باشد که دوباره به قاب قومیت نه افتند و برای رسیدن به خواسته های ملی و دموکراتیک و انسانی به ابزار غیر دموکراتیک و غیرمدنی توسل نه جویند. من می دانم که خسرو هرگز در این راه پیش نه می رود ، اما صحه گذاشتن روی سیاست های غلط برخی حلقات مانند « راهگذار پشت به منزل»  او را از خواسته های معقول و انسانی اش دور می سازد.

سیاهان امریکا (فی المثل) در عین سیاهی « امریکن» استند و رییس جمهور هم می شوند؛ اما  امریکایی بودن هویت نژادی آنها را سلب نه کرده است. راه حل موضوع هویت در کشور ، به نظر من نه انکار قومیت ها است و نه ادغام آنها در یک قوم ؛ بل راه حل ، ساختن یک هویت جدید و بزرگ و ملی و انسانی و فراقومی  است که از هیچ یک از هویت های کوچک ساخته نه شده باشد  و در عین حال ، همه را در خود داشته باشد.

19.07.2012

کوالالامپور / مالیزیا
 

***

مطالب مرتبط با این موضوع:

- خالد خسرو - دفاع از افغانستان: دفاع از عدالت انسانی در برابر عدالت قومی

- حکیم نعیم : هویت گرایی و تبار پرستی: توهم های عاطفی یا ابزار های معمولی قدرت

- حمید عبیدی: گفتمان های سازنده را جاگزين گفتمان انحرافی کنيم ؛ چشم انداز های ملی را جاگزين چشم انداز های فرقه گرا بسازيم

- احمد حسين مبلغ: افغانستان به عنوان ملت بالقوه (افغانستان ِ بدون افغان ها)

- دهقان زهما: تأملی چند بر مقولهء نژادباوری و نژاد باوری فرهنگی

- دکتور رنگین دادفر سپنتا: آنانی که می خواهند بگويند "گله های سراسر جهان متحد شوید!"

- دکتور رنگین دادفر سپنتا : نژاد پرستی و گفتمان هویت ملی

- فاروق فارانی : گسستن ازحیوانیت تبارگرایی

- صفحه اختصاصی بحث آسمایی: می خواهيم ملت شويم يا « جمع پراگنده باقی بمانيم»؟

 

***

نظر شما در فیسبوک-کلیک
 

ارسال نظر توسط ایمیل به آسمایی Afghanasamai@aol.com