رسیدن:  02.10.2013 ؛ نشر :  02.10.2013

 

پرتونادری

کشتند بشر را که سیاست این است!‏
 


افغانستان سرزمین استبداد است. جغرافیای خون و آتش. این جا ‏هر کسی به قیمت خون مردم بر اریکه می رسد. به زبان دیگر ‏اریکه نشینانان پیوسته در این سرزمین از رودبارخون گذشته و تا ‏بر اریکه بوده اند خون ریخته اند. کسانی به هوای رسیدن به ‏بهشت سوسیالیزم زنده گی مردم را به جهنمی بدل ساختند، ‏کسانی هم به بهانه ی  حاکمیت شریعت غرای محمدی! تیغ در ‏گلوی مردمان گذاشتند. گروهی هم تشنه تر از دیگران آمدند و ‏به نام برقراری قانون خدا در زمین خدا، نه تنها در هرگام خون بی ‏گناهان را برزمین ریختند؛ بلکه به باغستان ها، کشتزارها و خانه ‏های مردم نیز رحمی نکردند و همه را آتش زدند.‏

افشای فهرست نام های پنج هزار تن از شهیدان این سرزمین ‏بار دیگر ذهن و حافظه ی ما را برد به آن روزگارانی که زنده گی بوی ‏خون می داد. این فهرست شاید نقطه ی پایانی بود بر داستان خون ‏آلود آن شهروندانی که شاید نیمه شبانی و یا هم نیم روزانی ‏دستان شان به وسیله ی جلادان «اکسا» ولچک خورد. حال دیگر ‏کسی پندار برگشت عزیزان گم شده ی خود را در ذهن نمی ‏پروراند. بلور پندار ها درهم شکست. با این همه این پایان کار ‏نیست. از این زنجره ی دراز خون آلود، شاید این فهرست نخستین ‏حلقه باشد وشاید هم حلقه ی دوم یا سوم! نخستین بار چنین ‏فهرستی در زمان حفیظ الله امین به نشر رسیده بود.‏

او پس از آن که بالشتی را بر دهان نورمحمد تره کی گذاشت و به ‏گفته ی خود شان، آن نابغه ی چهارم دنیا را بی آن که پیاله آبی برایش ‏دهد، کشت و فرستاد پشت دیوار های سیاه تاریخ، آن گاه خود با ‏شعار مصونیت، قانونیت و عدالت بر تخت سلطنت کارگری ‏نشست. چند روز بعد روی دیوار های وزارت داخله فهرست نام ‏های بیشتر از پنج هزار تن را و به روایتی دوازده هزار را که ظرف ‏سه ماه به وسیله ی نظام کارگری ! کشته شده بودند، آویخته ‏شد. امین به راحتی گفت که این همه را تره کی کشته است! ‏او حتا برای فریب مردم شماری از زندانیان سیاسی را از زندان ‏پلچرخی و ولایات رها کرد. با این حال امین تا بر اریکه بود کشت ‏و کشت و کشت! کارمل و نجیب که بر اریکه رسیدند نیز کشتند ‏و کشتند و کشتند. تنها نحیب دست کم 20000 هزار تن را پس ‏از مشی مصالحه ی ملی خود از زندان پلچرخی رها کرد، حال می ‏توان تخمین زد که چند هزار تن دیگر باید در دوران حاکمیت ‏پرچمی ها کشته شده باشند!

افغانستان با دریغ هنوز فهرست ‏کامل کشته شده گان خود را در دست ندارد. در آن سال ها ‏افزون بر دولت، تا مجاهدین هر کارمند دولت را و هر معلمی را در ‏هر جایی که می یافتند به نام کمونست می کشتند. مکتب ها ‏آتش زده می شد و معلمی که گرفتار می آمد کشته می شد. ‏مجاهدین چون به کابل رسیدند ، فکر می کردند که کافرستانی ‏را فتح کرده اند و درنخستین روز ها چنان به جان هم افتادند که ‏کوچه کوچه ی کابل به گذرگاه خون و مرگ بدل شد- تا بودند ‏جنگیدند و جنگیدند و در این میان مردمان بودند که کششته ‏می شدند یا کوله بار زنده‌گی بر دوش می رفتند تا در زیر اسمان ‏غربت بخت خود را بیازمایند! همه جا خون بود و گوشت پاره های ‏پراگنده ی مردم.

طالب به شیوه های دیگر می کشت، آن ها نیز به ‏مانند مجاهدان، پیش از رسیدن به کابل هزاران راکت را بر شهر ‏پرتاپ کردند و خون هزاران تن را بر خاک ریختند. ستدیوم ورزشی ‏کابل را به کشتارگاهی بدل کرده بودند و مردم را به تماشا ‏فرامی خواندند- هی می کشتند و می کشتند و هنوز هم می ‏کشند.

شهر کابل انفجار ده ها هزار راکت را در دوران مجاهدین و ‏طالبان با دادن گوشت و خون خود تحمل کرده است، هنوز هم ‏تحمل می کند. راکت ها سکاد و اوره گان دولت انقلابی! بخش ‏های دیگر کشور را در ولایات و دهکده‌ها به حمام خون بدل می ‏کرد. در ده سال گذشته نه تنها طالبان پیوسته مردم را کشته ‏اند؛ بلکه دستان دولت دموکراسی ب 52 امریکایی نیز تا آرنج به ‏خون مردم آلوده است. این در حالی است که این ها هر کدام ‏پیوسته تلاش می کنند تا به گونه یی انسان کشی های خود را ‏توجیه کنند. حفیط الله امین می گفت که برای رسیدن به نظام ‏سوسیالیستی به یک ملیون انسان نیاز است. یعنی اگر دگران ‏کشته می شوند، مهم نیست، مهم این است که باید به ‏سوسیالیزمی رسید که امین در ذهن داشت! هم اکنون نیز این ‏مردم است که کشته می شوند. مانند آن است که مردم ‏افغانستان عادت کرده اند تا کشته شوند، عادت کرده اند تا غارت ‏شوند، عادت کرده اند که در برابر بیداد خاموش بمانند. دهه ‏ها است که ما کشته می شویم، با این حال گویی نه مردم و نه ‏سیاسیون از این تاریخ خونین چیزی نیاموخته اند. مردمانی که از ‏تاریخ نمی آموزند، هیچ‌گاهی به کام‌گاری نخواهند رسید؛ به ‏آزادی و سربلندی نخواهند رسید! شاید یکی از دلایل این باشد ‏که جعل پردازان تاریخ همیشه جعل‌نامه هایی را پیش چشمان ‏مردم گشوده اند!‏

ادامه ی چنین استبدادی در تاریخ معاصر افغانستان سبب شده ‏است که هیچ گروهی نخواهد مسوولیت تاریخی خود را بر عهده ‏‏ گیرد. به گفته ی مردم هر کسی که آمده برف بام خود رابر بام ‏دیگران انداخته و تصور کرده است که گویا با چنین کاری می ‏توانند از داوری تاریخ بگریزد!

تاریخ، استبداد هیچ گروه سیاسی را ‏به حساب گروه دیگر نمی بخشد! ما در تاریخ معاصر خود پیوسته ‏شاهد جریان رودبار خونین استبداد بوده ایم و هم اکنون نیز این ‏رودخانه ی خون بسیار بسیار مواج و توفانی است. تاریخ حافظه ی ‏شگرفی دارد، چیزی را فراموش نمی کند؛ اما این ماییم که ‏حافظه ی تاریخی نداریم . نداشتن حافظه ی تاریخی به این مفهوم ‏است که ما تا کنون نتوانسته ایم که از تاریخ بیاموزیم! ما ‏جنایکاران خود را هم در قشر امنیتی قومی و زبانی خود جای ‏داده ایم. اگر کس دیگری بر کارکردها و غارت‌گری های او اشاره ‏یی کرد، آن را اهانتی به قوم ، مذهب و زبان خود تلقی می ‏کنیم . چنین است که تمام غارتگران، آدم کشان و معامله گران خون ‏مردم با استفاده از نام قوم، مذهب و زبان خود به تارج قوم خود ‏می پردازند. ما هنوز به درک مشترک تاریخ نرسیده ایم. این در ‏حالی است که بدون درک مشترک از تاریخ، شاید هرگونه تک ‏تازی و هیاهو به هدف ملت شدن یا ملت سازی ، به همان ‏مهمیز زدن در بی راهه یی می ماند که ما را در هر گام از کعبه ی ‏مقصود دور و دور ترمی سازد!‏

میزان 1392‏
کابل

*

لینک های مرتبط:

چند نکته  در مورد  فهرست قربانیان جنایات

مصالحه ملي ، همديگر بخشي  و يا عفو عمومي !؟

کشتارهای سازمان «اگسا»، افشای نام پنج هزار قربانی

 

آرشیف سخن روز

 فهرست قربانیان در منبع اصلی:


فهرست کشته شده گان

جستجوی قربانیانان بر اساس نام

فهرست اشخاص انتقال یافته به زندان و یا از زندان

 

لینک فهرست  در روزنامه ی 8 صبح :

کشتارهای سازمان «اگسا»، افشای نام پنج هزار قربانی