رسیدن:  14.12.2013  ؛ نشر :  23.12.2013

متن بنابر خواهش نویسنده ی آن بدون هرگونه ویرایش منتشر شده است

دکتور سیدخلیل الله هاشمیان
 

مروری بر لاطایلات ناشی از روایات آقای روغ
 

این نوشته تبصرهء مختصریست پیرامون مقالات آقای داکتر سید حمیدالله روغ که بخش ها ی اول، دوم  وسوم آن بمسایل زبانشناسی تماس غیرعلمی گرفته و در 41 صفحه در پورتالهای افغان – جرمن آنلاین و آسمایی نشرشده اند. از آنجائی که متصدیان محترم این پورتالها بعلم زبانشناسی دسترس مسلکی ندارند صفحات پر قیمت پورتال خود رابه تئوریهای شخصی آقای روغ و روایات و اساطیر پر ساخته اند، زیرا عنوان مقالات آقای روغ "روایتهای قومی افغانستان به روایت نشانه شناسی فرهنگی " میباشد. انتقاد من بر این عنوان نباید چنین تعبیر شود که روایات و اساطیر بیکاره و بی اهمیت میباشند، اما در مواردیکه ساینس وعلوم مثبته وجود نداشته باشد، مردم ازروایات واساطیر کارمیگیرند. آقای روغ عنوان نوشتهء خود را "روایات قومی" و روش تحلیل خود را " نشانه شناسی فرهنگی" عنوان کرده است. باورمن اینست که نوشتهء آقای روغ را بخاطرعنوان آن بسیار دانشمندان نخوانده  و اگر کسی خواند ه هم  باشد، بخاطر این همه روایات نامربوط و نامستند از خود پرسیده خواهد بود که سر کلاوه کجاست، هدف نویسنده چیست و چی را میخواهد بکرسی اثبات بنشاند ؟

من 41 صفحه نوشته وروش تحلیل واثبات آقای داکتر روغ را که در سه بخش نشر شده، خواندم، : بخش اول 6 صفحه و25 مآخذ، بخش دوم 15صفحه و 87 ماخذ، بخش سوم 9 1 صفحه و32 ماخذ(حمعا 144 ماخذ) که برای جستجو وفهرست این مآخد مدت هفت ماه سعی وتلاش کرده است. آقای روغ لب ولباب وعنوان این تجسس خودرا "روایات قومی افغانستان" گزارش داده که واقعا صدفیصد روایات یا تئوریهای ناشی از دماغ خودشان میباشند. آقای روغ شیوهء تحقیق وتحلیل این روایات را" به رویت نشانه شناسی فرهنگی"" حواله کرده است. هیچکس نپرسیدکه آیا "روایات قومی واساطیری " مداراعتبارعلم مثبته قرارگرفته میتواند؟ و آیاروایات غیرمصدقه مندرج درین مقالات دربرابرشواهد دوعلم(تاریخ وزبانشناسی) ایستادگی میتواند؟ خصوصا که شیوه وروش تحلیل آن هم " به رویت نشانه شناشی فرهنگی" استوار باشد !؟ روایاتیکه از کتابهای عجیب وقدیمی جمع آوری شده است. من ازهمه دانشمندان محترم افغان که درپورتالهای افغان –جرمن آنلاین و آسمایی اشتراک مساعی دارند، سوال میکنم بمن ومردم بگویند که "نشانه شناسی فرهنگی" چه معنی دارد وآیاکدام کتابی بحیث راهنما درین ساحه تالیف شده است ؟؟ چونکه درعلم تاریخ صلاحیت قضاوت ندارم، صلاحیت تدقیق روایات تاریخی رابمورخین محترم افغان، منجمله جناب کاندیداکادمیسین استاد سیستانی محول میکنم. البته اینقدرمیدانم که درمنطقهء وسیعتر ازافغانستان امروزی که درقدیم بنامهای مختلف منجمله (خراسان) نامیده میشد، پادشاهان اقوام مختلف (ترک، مغول، غوری وغیره) سلطنت کرده وآثاری اززبانهای شان درزبانهای کنونی افغانستان بجاگذاشته اند. اما من ازاستقرارسلطنت (اویغوری) وابقای کلمات آن زبان درزبانهای افغانستان چیزی نخوانده و نشنیده ام، چونکه تسلط قوم وفرهنگ ایغوری درافغانستان، هیچگاه درگذشته درعلوم تاریخ و زبانشناسی مطرح نشده است. کریدت وثبوت این کشف به آقای روغ تعلق میگیرد.

من باساس معیارها وروش تحقیق وتحلیل علم زبانشناسی نوشته بودم که کلمهء (افغان) معرب کلمه اوستایی (اپگان) است. این تحلیل را علم تاریخ ومورخین افغان و خارجی نیزپذیرفته اند. درمقالهء دیگر دربارهء ریشه و انشعاب و تحول تاریخی کلمات (پښتو) و (پَښتون) بااستفاده ازروش تحقیق "بازسازی" که کلمات مذکورازمجرای فرهنگ سانسکرت درمدت هزارها سال تحول کرده، ریشه وشواهد آنرا مرحله بمرحله تشریح کرده بودم.درعلم زبان شناسی که من صلاحیت قضاوت رادارم، صادقانه ومسئولانه میگویم که مدعیات 41 صفحه مقالاتاقای روغ راتاجائیکه بعلم زبانشناسی تعلق میگیرد، اززاویهء سه شعبهء علم زبانشناسی ( زبان شناسی تاریخی، زبانشناسی مقایسی، زبانشناسی بازسازی) بررسی کردم وباین نتجیه رسیدم که درین اوراق بارتباط معاییرعلم زبانشناسی هیج نکته قابل اعتنا وجود ندارد. زبان شناسی یک علم ساینتفیک است که باساس مشاهده وثبوت عینی استوارمیباشد، نه باساس روایات چندهزارساله. آن شعبهء زبان شناسی که کتیبه های قدیم یافت شده اززمین شگافی وحفریات رامیخواند، یعنی ربانشناسی بازسازی، و این میتود راReconstruction)) مینامند. بطورمثال کتیبهء (بغولانگا) بقدامت 2200 سال ازسرخ کوتل ولایت بغلان پیداشدکه بهزبانهای یونانی ودری قدیم نوشته شده بود. زبانشناسان بکمک میتود(بازسازی) در مدت سه سال آنرا خواندند. من این میتودرایاددارم، نه بسویهء تخصص ، بلکه به سویهء یک زبان شناس، زیرادرپوهنتون اندیانا-امریکا به دانشجو دپلوم ((Ph.D. نمیدهند تا در هر یک از 13 شعبهء زبانشناسی یک کورس تکمیل نکرده باشد. این میتود آن اصوات یک زبان راکه بمرور زمان تغییر کرده یا از بین رفته ویا با زبان دیگرمخلوط شده، وعلاماتیراکه دروقت نوشتن کتیبه برای تمثیل اصوات زبان استخدام میشده، تحقیق وبررسی میکند وازحاصل ونتیجهء آن زبان کتیبه رامیخواند.

حالا آقای س.ح. روغ که هیچ صلاحیتی درعلوم تاریخ وزبانشناسی ندارد، باردیگر در41 صفحه مشتمل بر روایاتمتون قدیم وباساس روش تحلیل "روایت نشانه شناسی فرهنگی" که اینهم اختراع خودش میباشد، ادعامیکند که "افغان معادل افغان نیست." و زبانهای افغانستان اززبان (اویغوری) ریشه گرفته ونژاد مردم افغانستان (که درتمام آثار و کتب آاثاروکتب بشرشناسی از نژاد آریایی شناخته شده) بقایای شاخه های نژاد ترکی میباشند. معلوم نیست آقای روغ این روش تحلیل بکر را درافغانستان آموخته بوده( درکدام موسسه ؟) یا درجرمنی( درکدام پوهنتون وکدام شهر؟) جناب متصدی پورتال (آسمایی) با نشرمقالات آقای روغ بطورناخود آگاه تبصره ای نوشته و میگوید: "شایان یادآوری است که این نوشتارآقای روغ دارای نظریه هاونکات بسیارنووجالب درموردمسایل موردبحث است که حتا اگرصحت یک بخش از آنها ثابت شود، میتواند اثرات بااهمیتی برای تاریخ ما داشته باشد." اما توجه نکرده ونپرسیده اند که "روایت نشانه شناسی فرهنگی" چه نوع علم وچه نوع روش تحقیق یا تحلیل میباشد؟ درمسلک نظامی وپولیس "نشان زدن" بحیث یک دسپلین رایج میباشد، اما "نشانه شناسی فرهنگی" آنهم باساس "روایت" باید یک ابتکارجدید باشد درفرهنگ شناسی که غیراز آقای روغ احدی به آن دسترس ندارد. بهرحال نمونه هایی ازین "روایت نشانه شناسی فرهنگی" را اینک بررسی میکنیم :

1) ازصفحه سوم،بخش اول مقالهء روغ : " درکتاب "تاریخ ایلخانیان" میخوانیم :مبارزالدین....به سرکوبی ایلات مغولی بنام اوغانی وجرمایی درحدودکرمان پرداخت... یکی ازین گروه ها یعنی اوغانیان که ازبازماندگان فرستادگان مغولیه بکرمان درسال 68 /1284 تحت رهبری اوغان بوده اند، همراه باجرمایی ها ..." (ازعبارت بالا آقای روغ نتیجه گیری میکندکه افغانها(اوغانها) به نژادمغول تعلق دارند که یک تصورغلط ونادرست است. مغولها وقتی به افغانستان هجوم آوردند، مدنیت رانابود وملت راکشتند، ولی ازافغانها برای خودلشکرنساختند. بعدازانکه بدین اسلام مشرف شدند- مغولهای مسلمان مدتی درکرمان بودند وشاید یک گروه (اوغانها) راهم باخودبرده باشند، اما مبارزالدین متعلق به دودمان ایلخلانیان مغولی بتدریج نفوذ شاخهء دیگردولت مغولی آنوقت رااز آن نواحی برانداخت ودر سال 754هق برسراسرکشورفارس مسلط شد– ایرانیها خودشان کلمهء(اوغان)را معادل (افغان)خوانده اند، اما آقایآروغ سعی دارد افغانهارا از روی روایات نچندان معتبر، متعلق بقوم وتژاد مغول قلمدادکند. ایلخانیان یک شاخهء قوم مغول بودند که از 736 تا 814 هق برعراق، ارمنستان، آذربایجان وقفقازسلطنت کردند وپایتخت شان بغدادبود – برای معلومات آقای روغ مینویسم که گروه های (اوغان) درچندقسمت کشورفارس حکومت کرده اند. ازآنجمله است (آزادخان) سپه سالارکه همراه شاه حسین هوتک بایران رفت وبامرشاه حسین بالشکرترک جنگیدوترکهارامغلوب ساخت –بعدازسقوط سلطنت هوتکیدرفارس، آزادخان بطرف آدربایجان رفت ودرآن ناحیه سلطنتیایجادکردوبنام (آزادخان افغان) سکه زد (البته برای مدت چند سال). قلعهء آزادخان در10کیلومتری شهرغزنی هنوزبرجاستودوتن از نواده های اودرکلفورنیا زندگی میکنند. نام کشورفارس درسال 1935 م به (ایران) تبدیل شده که معادل ماه جدی 1314 میباشد.

حاصل مطلب این بخش اینست که آقای روغ کلمهء(اوغان) رامعادل (افغان) نمیداند وقوم افغان را از نژادمغولی میخواند –مااززوایهءعلم زبانشناسی قبلا شواهد ودلایلی در رد مدعیات فوق ارائه کرده ایم. قضاوت درجنبهء تاریخی این موضوع را بمورخین کشورمیگذاریم.

2) ازصفحه پنجم، بخش اول مقالهء روغ : "" بدین گونه است که درطنزتیزوتند انتقادی درجناح غربی حوزهءما، دومفهوم "اوغانی" و"اوغان غول" شکل گرفته است، وازین میان عبارت "اوغان غول" ظریفتراست، زیرااین عبارت از دونام ترکیب شده است :"اوغان" و "اوغان غول"، این اوغان غول هم نام یکی ازسپاهیان چنگیزی بوده است. وبدینسان مغولان وقتی به آنان"اوغان اوغول" خطاب میشده، نمیتوانسته ا ند چیزی بمانند یک نیشخندو یا دشنام ازآن مستفادکنند...""
ملاحظات : آقای روغ فقرهء"اوغان غول" را "عبارت" خوانده که معلوم میشود بین (فقره) و(عبارت) تشخیص نمیتواند – برای اینکه معنی (عبارت) را اززاویهء دستورزبان بفهمد، پنج سطریکه دربین گیمه ها درمادهء (2) فوق ازقول آقای روغ اقتباس شده، این پنج سطر(عبارت) و "اوغان غول" (فقره) میباشد. بعبارت دیگر، (عبارت) مشتمل است بر فقرات و جملات .
خوانندگان بدقت متوجه شوند که فقرهء"اوغان غول" سه بار در سطور دوم وسوم عبارت فوق بیکنوع املاء و در سطرسوم بااملاء متفاوت ، یعنی"اوغان اوغول" نوشته شده است. چون اقای روغ به علم فونولوجی آشنانیست ، بین غول - /Yul / و اوغول - / / UYulفرق و تشخیص نمیتواند. غول درزبان فارسی بحیث اسم چند معنی دارد:

( آغل حیوانات– غارکوه – گردن بندحیوان) و غول در زبان عربی (موجود افسانوی، دیو، شخص بدهیکل و پرقدرت، مردم وحشی و بیابانی) معنی دارد که در افغانستان بیشتر بمعنی عربی آن بکار میرود. اصطلاح (اوغان غول) را ایرانیها بقسم یک طنز برای افغانها اختراع کرده اند و وطنفروشانی مانند (نجیب مایل هروی ) برای خشنودی ایرانیها بالای اصطلاح (اوغان غول) یک رساله در ایران نشرکرده است. اما "اوغول" یک ترکیب مغولی است شاید متشکل از دو کلمه (او+غول) باشد که من معنی آنرا نمیدانم، - "اوغان غول" یک ترکیب فارسی و محلی است که بیشتردر ایران و هم توسط بعضی متعصبین استعمال میشود، اما "اوغان اوغول" یک ترکیب فارسی نیست ، شاید مغولی باشد که در آن کلمهء "اوغول" بقسم صفت (مضاف الیه) کلمهء (افغان) بکار رفته خواهد بود. اما درهر دو مورد فوق کلمهء "اوغان" بقسم تلفظ عامیانهء کلمهء (افغان) بکاررفته است . مثال فوق اقای روغ بهیچوجه بحیث ثبوت مغولی بودن کلمهء"اوغان" قبول شده نمیتواند. کلمهء (اوغان)درهرجا وهرزبانی بنظربرسد، تلفظ عامیانه یا معادل کلمهء (افغان) است. مورخین، زبانشناسان ودانشمندان افغان (مرحومین حبیبی، رشاد، کهزاد، مجددی، الهام، نگهت، تژی غبار، رشتیا ومورخ سیستانی که الحمدلله حیات دارند) این واقعیت را پذیرفته اند ودرکتابهای چاپ شده، اما اقای روغ منحیث یک "نابغهء اویغوری" بضد یک فیصلهء علمی و ملی موقف گرفته است. معهذا قضاوت مجدد دانشمندان افغان درزمینه تقاضا میشود تا لاطایلات منتشره را بخوانند وبقناعت آقای روغ بپردازند.

سوالی هم پیدامیشود که هدف اقای روغ ازین سعی وتلاش که کلمهء (اوغان) را مغولی و نژاد افغان را (اویغوری یامغولی) ثابت کند ، چیست ؟ ومفاد این نوع تحقیق وثبوت برای کشوروملت افغان از چه قرار سنجیده شده است ؟آیا 41 صفحه را پرکردن درثبوت یک مطلب واهی که نه علم تاریخ و نه علم ز بانشناسی آنرا می پذیرد، ونه بحثیت ووقار تاریخ ومردم افغانستان برابر است، به نویسندۀ آن کریدت مقام نویسندگی را داده میتواند ؟

3) ازصفحه سوم، بخش دوممقالهء روغ :"یکی نام دوشی است که احتمالا اصل آن "توشی" بوده وتوشی نام دوم جوجی پسرارشد چنگیزخان بود..."(توجه:"احتمالا" رافراموش نکنید ! و درحالیکه چنگیزهمه مردم راکشته ومدنیت رانابود کرده بود، چرانام پسرخودرا بالای یک شهرمخروبه بگذارد ؟؟؟)) درین رابطه، یعنی وحشت حملۀ چنگیز برافغانستان، ازقول سعیدنفیسی درمقدمۀ (دیوان رودکی سمرقندی- صفحه 12) چنین میخوانیم: " متاسفانه ازین همه شعر(رودکی) تقریبا چیزی باقی نمانده است، زیرا ترکتازان مغول تقریبآ سه قرن پس اززمان حیات رودکی، شهرهای بزرگ ایران را ویران کردند وسوختند، وسمرقند-سرزمین رودکی – یکی ازآن شهرهابود. نقل است که سپاهیان مغول سواره بمساجدهجوم میبردند، رحل های قران را آخورستوران خودمیکردند، افسار اسپهای خودرابدست دانشمندان زمانه میدادند، خردمندان را می کشتند، وپس از آن همۀ شهر راویران میکردند ومی سوزاندند..." حالاباید ازطرزتفکروسنجش آقای روغ پرسید که چنگیزیان بعدازقتل عام وسوختاندن یک شهر چرا نام پسرچنگیز را بالای آن شهر بمانند ؟

4) ازصفحه چهارم، بخش دوم مقالهء روغ : ""Oerki بعدآ ورک( اورک زی)، بعیدنیست که این "Oerki" از ریشهء " " Urukبیاید که ازنامهای قدیم میزوپوتام است، یعنی قوم اورک زی احتمالا ریشه های میزوپوتامی دارند..."" ( توجه : "بعیدنیست" را درعبارت بالافراموش نکنید ! میسوپوتامی درجغرافیه منطقه ای تعریف شده که دربین دریاهای دجله وفرات واقع بوده، درحالیکه دریای دجله از کوه های (تورس) درترکیه سرچشمه میگیرد ، لهذا قوم ورکزی پشتون باساس کشف آقای روغ باید وارث و مالک منطقهء میسوپوتامیا شناخته شود !!!)

5) ازصفحه پنجم،بخش دوم : "" کلمهء خینجان نیز یک کلمهء اویغوری است. خینجان نام نقطهء نهایی صحرای گوبی است که با کرلان همجوارمیشود."" (توجه: صحرای گوبی درجنوب مغولستان و در مجاورت ولایت سین گیانگ چین قراردارد، امامدنیت اویغوری وهپتالی وکرلان راقبلا آقای روغ بمنطقه مدیترانه معرفی کرده بودکه آنهم مقرون بواقعیت نمیباشد. من بفرهنگها مراجعه کردم تاراجع بقوم ومدنیت اویغوری که آقای روغ این قوم را مبدع مدنیت آریایی افغانها قلمدادمیکند، معلومات ثقه وکتابی بهموطنان ارائه نمایم. معلومات ذیل را ازجلد اول اعلام قاموس هفت جلدی محمدمعین تلخیص کرده ام: " اویغوریکی از قبایل ترک که متمدن ترین آنها بشمار میرفتند، بعضی ازایشان نخست درحوزهء علیای نهر(ارتون) ازشعب خط آمورودامنه های جبال قراقروم درنیمه قرن دوم هجری جماعتی ازایشان بحدود ترکستان هجرت کردندودرشمال شرقی ترکستان حالیه و شمال دریاچهء(لب نور) ونهر(تاریم) یعنی شهرهای (تورفان) و (میش بالیغ) و(برقول) و(قره شهر) سکونت گزیدند. اویغورها به آئین (مانوی) گرویدند و(بیش بالغ) پایتخت شان بود. قوم اویغورپس از استیلا برترکستان شرقی با تخارهامخلوط شدند وازاختلاط شان نژادی مخصوص بوجودآمد که مدتچهارقرن بربلادمذکورحکومت داشتند ومنشاء ایجادتمدنی گردیدندکه ازمهمترین تمدنهای دورهء قرون وسطی بشمار میرود... خان ایشان در سال 143 هق دین مانی را پذیرفت وقبیلهء وی نیز مانی شدند. دراواسط قرن دوم هجری قوم اویغورقدرت بسیاریافتند و بر نواحی حدود رودخانهء (سلنکا)، (ارخن) و(کرولن)، یعنی ممالک شمال مغولستان استیلا یافتند وپایتخت خود رادر(قره بلغاسون) درمجاورت قراقروم انتقال دادند. درسنه 226 هق قوم قرقیز اویغوریهارامغلوب ساختند که اویغوریها دوباره بوطن اصلی شان در قسمت غربی سایبریا متوطن شدند... اویغوری یکی از شعب زبان ترکی است. "

من درعلم تاریخ صلاحیت ندارم، اززاویۀ تاریخ فقط باتاریخ ادبیات دری وترویج این زبان درمنطقه آشنایی دارم، چونکه در فاکولته تدریس میشد. اما منحیث یک شاگردادبیات از بعضی وقایع تاریخی خبردارم. مثلا درسال 143هق که بگفتۀ آقای روغ اویغوری ها دین مانی راپذیرفتند، درشمال و شمال غرب وبعضی قسمتهای مرکزی افغانستان مردم درتحت تسلط عربها بدین مبین اسلام گرائیده بودند- ودر 226 هق که اویغوریها دوباره بوطن اصلی شان بمنطقهء سایبریا عقب نشینی کردند،0 8 فیصد خاک ومردم افغانستان بدین اسلام مشرف شده و عربها درکشورما حکومت میکردند. پس من از مورخین افغان سوال میکنم که اویغوریها چه وقت بافغانستان آمدند تا نامهای خودرا برشهرها واماکن ودریاهای افغانستان بگذارند ؟ )

6) ازصفحه پنجم، بخش دوم مقالهء روغ :" درافغانستان مفهوم "خوست " دوباربنظرمیرسد: "خوست وفرنگ دربغلان و"خوست" درجنوبی... از آنجاکه متحرک شدن بسوی جنوب درنزد اقوام اویغوری - مغولی متبرک بوده است ... میدانیم که "الوفرنگ" نام پسرارشد گیخانو بوده است، پس اگر این کلمه درست باشد، کلمه "فرنگ " درینجا ریشهءمغولی دارد، پس خوست وفرنگ یک ترکیب اویغوری – مغلولی است..." ( توجه : "پس اگر این کلمه درست باشد" !!! علاوتا ما نشانی از پل پای قوم ایغوری درافغانستان نداریم . گیخانو کیست وچه وقت به بغلان رفته و بچه مناسبت نام پسرخود را بر (خوست وفرنگ) گذاشته است ؟؟؟ )
مثالها ی زیاد درمقالات آقای روغ ازموجودیت کلمات اویغوری درافغانستان آنقدر زیاداست که بزعم او این کشورمستعمرهء اویغوریها بوده باشد، اما ثبوتی برای قبول این ادعا درتاریخ نداریم. بهرحال دربارهءشش مثال فوق الذکراززاویه علم زبانشناسی درمقالات قبلی تذکرداده بودم که دربین زبانهای دنیا کلمات همصدا (شبیهالصوت) زیادپیدا میشود وچندنمونهءچنین کلمات درزبان عربی و زبانهای افریقایی رانیز ذکرکرده بودم. این اتفاق وروش تحقیق آنرا درزبانشناسی( (ONOMATOPOETIC مینامند، ولی کلمات شبیه الصوت هیچگاه دارای عین ریشه و معنی نمیباشند. اکنون چندمثال اززبان انگلیسیمینویسم که صوت (تلفظ )آنها باکلمات زبان دری مشابه، ولی معنی آنها اززمین تا آسمان متفاوت میباشد:
الف) درزبان انگلیسی کلمه ء( GO) بمعنی (رفتن)، درزبان دری (گو) تلفظ میشود واین کلمه(فضله) معنی دارد.
ب ) درزبان انگلیسی کلمهء ( (GOESبمعنی (اومیرود)، درزبان دری (گوز) تلفظ میشود واین کلمه (بادمتعفن) معنی دارد.
ج) درزبان انگلیسی کلمهء (DOES) بمعنی (اومیکند)، درزبان دری ( دز) تلفظ میشود واین کلمه (صدای تفنگ ) معنی دارد.
امیدوارم اینبارآقای روغ ملتفت شودکه کلمات همصدا درزبانهای مختلف وجوددارند، اما دارای عین ریشه ومعنی نمیباشند. مشکل اقای روغ درینجاست که چون زبانشناسی نمیفهمد، برای خود یک علم نو ویک روش نو خلق کرده که بانشرآن مردم راگمراه میسازد. پورتالها ومنابع نشراتی درقبال این نوع نشرات گمراه کننده مسئولیت دارند، زیرا این نوع نشرات نسل جوان افغان را نه تنها از علوم مثبته، بلکه ازتاریخ وفرهنگ شان بیگانه میسازد.
7) مثال بسیارجالب دیگرازصفحهء پنج، بخش دوم مقالهء روغ : " بیدل هم مفهوم "خوست" رادوباربه کارمی بند د، درترکیب "دل بخوست"، بیدل به (خوست وفرنگ) نظردارد...بسیاراحتمال داردکه خاقانی دربیت زیربه "خواست"، به معادل محل (یعنی خوست) نظردارد :
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید +++چون دل نیافت دارو، زافغان چه خواست گویی
محتمل است که خاقانی درینجا از "خواست" محل را مرادکرده باشد، ودرینصورت "افغان" درمصراع دوم اشاره به قوم است، وهردویکجاباهم اشاره به خوست جنوبی است."
ازآنجائیکه آقای روغ بیت یا مصراعیکه حضرت بیدل درآن فقرهء "دل بخوست" را بکار برده باشد ننوشته، من کلیات بیدل را درردیف /ت/ مرورکردم ، اما قافیهء "دل بخوست" درآن نیافتم. امااگربیت بیدل نشرشود شما خواهید دید که فقرهء مذکورشاید "دل بخوست" نی، بلکه "دل بخواست" ( یعنی دل طلب کرد)خواهدبود، نه "خوست وفرنگ " !!! همینطور در بیت خاقانی( اگر این بیت باشد؟)، کلمهء "افغان" درهردومصراع بمعنی (شور وفغان و آه وناله) است ، نه قوم افغان !!! درمصراع دوم خاقانی جملهء " ز افغان چه خواست گویی" (یعنی از برآوردن ناله وفغان چه میخواهی بگویی !؟) یا (ازناله و فغان چه سود برمی آید !؟) معنی دارد – ومعنی کامل هردومصراع قرارذیل است :(ای خاقانی ازناله وفغان بدلت (بتو) چه نتیجه حاصل میشود +++ چون دلت علاج نشد، یعنی بمراد نرسیدی ، پس آه وفغان چه فایده دارد !؟) - کلمهء "خواست" راکه آقای روغ "به خوست جنوبی" معنی ومحول کرده بسیار خنده آور است ! ازین معلوم میشود که آقای روغ بزبان دری سوادکافی ندارد. قبلا نیز یک غزل حضرت بیدل را که قافیه "بوده است" داشت (بوداست) خوانده بود ودوباردرانترنت اصرارکرد که بنظراوبیدل آن غزل را دروصف (بودا– خدای هندوها)) نوشته است .جناب داکتر حسینی فرزند بیدلشناس معروف افغان (مرحوم سید داودحسینی) درپورتال آسمایی نوشتندکه قافیهء آن غزل (بودا) نیست، بلکه (بوده است) میباشد، زیرابیدل بحیث یک مسلمان هیچگاه (بودا) راتوصیف نکرده است، اما آقای روغ بحیث بیدلشناس قرن 21 که اشعار بیدل را اززاویهء دیالکتیک تفسیر میکند، بتکرارواصرارنوشت که قافیهء آنغزل بیدل (بودا) است.
8) ازصفحهء ششم، بخش دوم مقالهء روغ : "مطابق به لغت شناسی جناب هاشمیان کلمهء "کته" یک کلمهء پشتواست، و(کته پور) یعنی (پایان جای). نخست اینکه درمشرقی دریاها بسوی جنوب یعنی بسوی پاکستان جاری هستند، ازین نظر(کته پور) که درمدخل خوژیانی ، یعنی خلاف جریان آب، قراردارد "بالاجای" میشود، نه (پایان جای)... کته در"کته پور" یک کلمه خالص بودایی است و"کته-" kataدربودایی بمعنی "ساخته وآفریده وفانی بوده است..." ( توجه : قبلا هاشمیان نوشته بود و تکرارمیکند که "کته" مخفف "ښکته " درزبان پَښتوبمعنی (پایان)، و(پور) یک کلمه آریایی است که درزبانهای دری وپختو بمعنی (قلعه) و(جای) استعمال میشود، لهذا (کته پور) بمعنی ( پایان جای) یا (پایان قلعه) است. اصطلاح (بالاقلعه) و (بالاجوی) و(بالاجای) هم درزبان دری و (لر) و(بر)، مثلا (لردرانی وبردرانی) درزبان پختو رایج است واین کلمات درسایرزبانهای هندواروپایی حفظ شده، مثلا درزبان انگلیسی ( burbank)(بالای دریا) یا (لب دریا)بوفرت استعمال میشود– درزبان فرانسوی کلمه((SUR بمعنی (بالا ، سر ) وجود دارد – اما دریاهای ننگرهاربسمت مشرق به پاکستان میروند، نه "بجنوب" - وقریهء (کته پور) درولسوالی سرخرود درمجاورت (باغبانی) واقع است، نه درخوگیانی ومن چندبارآنجا رفته ام – وبالاخره اینکه زبانی بنام"زبان بودایی" وجود ندارد، زیرا"بودایی" یک مذهب است نه یک زبان. ازافغانهای ولایت ننگرهار در اروپا وامریکا یکا تقاضا میشود بقناعت آقای روغ بپردازند، زیرا اوعرقا بولسوالی سرخرود تعلق دارد، اما مصروفیتهای سیاسی درافغانستان به اواین فرصت رامیسر نساخته تاوطن خود و سمت حرکت دریاهای وطن خودرا درست بشناسد.
9) ازصفحه 7 ، بخش دوم مقاله روغ : " چاوخانه مغولی بمعنی جای مبادله پول کاغذی... درنزدما "چای خانه شده است..." (عرض هاشمیان اینست که "چای خانه" مرکب ازدوکلمه است، یکی (چای) که بسیارپیش ازهجوم مغولها وزبان مغولی ، دردورهء مدنیت (راه ابریشم) ازکشوروزبان چینایی ، جنس چای وکلمهء چای هردو، بافغانستان واردشده بود- (خانه) کلمهء خالص دری است که مغولها آنرا عاریت گرفته وازآن بگفتهء آقای روغ ترکیب "چاوخانه"راساخته اند. (چاوخانه) درزبان مغولی باید معنی کاملامتفاوت از(چای خانه) داشته باشد. چون آقای روغ بعلم فونولوژی بلدنیست ، تشخیص نتوانسته که/ چای-CHAY /با /چاو- / CHAWدرتلفظ ومعنی فرق دارد. لهذابطور قاطع فتوی میدهم که اصطلاح (چای خانه) یک اصطلاح خاص افغانهااست واین ترکیب درافغانستان ساخته شده نه در مغولستان . کلمهء (چاو)که مغولها آنرا بگفتهء آقای روغ بکدام معنی دیگراستعمال میکنند، درزبان مغولی هم معنی (چای) راندارد، زیراکلمۀ (چای) خودش چینایی است که درکشورهای همجوار بعین تلفظ قبول ورایج بوده است.)
10) ازصفحه 8، بخش دوممقالهء روغ : "" درهمینجا از بحث دستوری جناب هاشمیان هم یک نمونه برمی گیریم: جناب شان میفرمایند که (گاه) پسوند مکان است، شکارگاه بمعنی( جای شکار) والخ. و اما اگر(گاه) پسوندمکان است ، پس (جایگاه) به چی معناست ؟؟ پس (گاه گاه) به چی معناست؟؟ "" (عرض میشود : بلی /گاه -gaah/پسوند مکان است و (جایگاه) که با کلمهء (جای) ترکیب شده، بمعنی جای یا محل رهایش که بعضا بمعنی ملکیت هم بکار میرود، این کلمهء ترکیبی نیز (اسم مکان) است – پسوند /- گاه/ پسوند مکان است، مثلا: ایستگاه، تفرجگاه، شکارگاه - اما کلمهء (گاه گاه)پسوند نی، بلکه قید زمان است ، مثلا : گاه گاه بشکارمیروم . جای تعجب نیست که زبان دری از دوپسوند مکان، قید زمان میسازد – این رسم ، یعنی از ترکیب دوکلمه معنی مستقل ساختن، درهمه زبانها رعایت میشود. اما آقای روغ که وقت گرانبهای خودرا بکارهای حزبی صرف کرده، نه درطبابت دسترس کافی دارد ونه درشناخت خصوصیات دستور زبان مادری اش.)
11) از صفحه 10، بخش دوممقالهء روغ : " زابل بدون تردید یک کلمهء اویغوری – هپتالی است، وتلقیات و تردیدهای جناب هاشمیان درین زمینه بی پایه است."" (عرض میشود: اگرمن درموردیک قضیهء زبانشناسی فتوی میدهم، هم دلیل وبرهان ومثال ارائه میکنم وهم صلاحیت علمی آنرا دارم. اما آقای روغ درموردی فتوی قطعی صادرمیکندکه نه صلاحیت علمی آنرا دارد ونه دلیل وبرهان ارائه میتواند، بلکه حسب عادت مانند زعمای حزبی فتوای جابرانه صادرمیکند، آنهم دروقت وزمانی که تئوریهای لینن درکشورخودش خیله خندشده است. بلی، هنوزهم کسانی هستندکه فتواها ی تخیلی وناقص صادرمیکنند وشاید کسانی هم آنهارانافهمیده بپذیرند . اگرباصراروفتوای آقای روغ "" زابل یک کلمهء اویغوری – هپتالی است"" –(کابل) نیز باید همانطورباشد! دربارهء قوم(اویغوری) در بالاتوضیحات ارائه شده، (هپتال ها) قومی بودندکه دردورهء سامانی بنواحی تخارستان قدیم هجوم بردند ولی مغلوب واسیرومنحل شدند. آقای روغ، چه میشداگرقبل ازنگارش این روایات و تئوریهای خودتان ازیک مورخ یا زبانشاس مشوره میگرفتید . لینن عالم نبود، دلیل وثبوت علمی ارائهنمیکرد، اما آدم کش لایق بود. )
12 ) از صفحه 2 1، بخش دوممقالهء روغ : "... نام " اشکوازی" aSkwazii / بانام قوم بزرگ پشتون "اچکزی" /atCikzay/ مطابقت میکند. .." (عرض میشود : این دوکلمه از لحاظ ساختمان صوتی باید دومعنی مختلف داشته باشند. اینرا میدانیم که کلمه (اچکزی) مرکب است از دوکلمهء (اچک) و (زی) که هردوجزء این کلمه ریشهءاوستایی درزبان پختودارد. درصورتیکه کلمهء (اچکزی) بقرارادعای آقای روغ ازکلمهء (اشکوازی) تحول کرده باشد، پس زبان پشتو نیزبقرارتوضیحات آقای روغ باید ریشهء خودرا اززبان "سکیتها" گرفته باشد، و این فتوی را درزبانشناسی "کفر" میخوانند. ستالین که زبانشناس نبود یک رسالهء سیاسی دررشتهء زبانشناسی نوشته بود که دردورۀ اشغال آنرامشاورین روسی بمن دادند تا درمضمون زبانشاسی تدریس کنم. برایشان گفتم که درآن رساله هرچیزهست ، باستثنی زبانشناسی. آنگاه خودشان آنرادرکورسهاهی جامعه شناسی تدریس میکردند. هدف ستالین این بودتا زبان روسی رابهمه مستعمرات شوروی یکزبان مقدس ثابت بسازد، چنانچه الفبای زبان تاجیکی را بروسی تبدیل کردند. نمیدانم حزب دیموکراتیک خلق دردورهء اشغال کدام رساله ای در زبانشناسی تالیف وتدوین کرده یاخیر؟ اما اقای س. ح. روغ که بحیث مدیرمسئول روزنامه ((حقیقت انقلاب ثور)) وتئوریسین حزب موقف داشتند، اکنون در دورۀ مهاجرت چرا زبانها وفرهنگ مردم افغانستان را پیوسته اویغوری، هپتالی ،مغولی و آلانی قلمدادمیکنند ؟اگرتخیلات و تصورات ناشی ازدیالکتیک مارکسیزم این نوع تقسیمات را قبول کند، من نمیدانم، درحالیکه علم زبانشناسی مطابق بمعیارهای قبول شده، ثبوت و شواهد تقاضامیدارد، ولی دربیانات آقای روغ ثبوت غیر حاضر، اما تقریرو تئوری و ادعا فراوان است !
13) ازصفحه 3 1و 14، بخش دوم مقالهء روغ : "" ... نام دو دریا "الی-نگار" و "الی – شینگ" را میتوان بانام الان ها / / Alaan پیوندداد واما این درست نیست که بنویسیم "نورستانیها، الانها هستند." با شواهد متعدد میتوان نشان دادکه نورستانیها ریشهء سومری – هیتیتی دارند:
قبایل jazyg// که نام شان با نام قبیلهء پشتون "جاجی" مطابقت میکند ، قبایل / / Malot که نام شان با نام قبایل پشتون "مایونی / میتی" مطابقت میکند، قبایل /Sirak / که نام شان با نام قبایل پشتون "زیرک" مطابقت میکند
... این قلم دونام مشابه ذیل راپیشنهادکرده ام : ماساگیت ها به ماساخیت، بعد به ماماماخیل وبعدا به موسی خیل تغییرنام داده اند. ایسادون ها به ایساخن، بعد به عیسی خیل وبعداعیسی خیل تغییرنام داده اند. درجائیکه "سارسکندر" ، "سرای خواجه" شده است – درجائیکه "اشوکان" "عاشقان" شده است - درجائیکه "اسب زی" "یوسف زی" شده است – درجائیکه "بنجهیر" "پنچشیر" شده است– این قلم این احتمال را به پیش کشیده امکه میتوانسته است "ماساجیت" ، "موسی خیل" و"ایسادون"،"ایسا ل" شده باشد.""
هاشمیان اولتراین نکته را مطرح میسازد که آقای روغ درسه مورد فوق از"مطابقت" صحبت میکند، اما اونمی داند که "مطابقت" درعلم زبانشناسی تعریف وموارد خاص دارد، درحالیکه در سه مثال فوق قطعا مطابقت علمی بمشاهده نمیرسد، اما البته مطابقت تخیلی آقای روغ مشهوداست که تعریف مطابقت را ندانسته ، /Sirak/ُ را (زیرک)، Malot/ / را (میتی) و /Jazyg/ را(جاجی) ساخته است !
ثانیآعرض میشود :احتمالات آقای روغ شایدازکتاب ستالین منشاء گرفته باشد، زیرا بیچاره نورستا نی ها رابقوم "سومری – هیتیتی " پیوند دادنداما دریاهای آن منطقه را به الانها سپردند–درحالیکه دو کتاب تحقیقی توسط دانشمندان غربی چاپ شده که نورستانیها به نژاد آریایی تعلق دارند وزبانهایشان نیزمنشعب از اوستا میباشند. آقای روغ بقبایل پشتون ریشه وهویت فرهنگهای مدیترانه دادند - نام های (ماماخیل) و (موسی خیل) که ترکیبهای خالص زبانهای دری وپشتومیباشند، این ترکیبات رانیزریشه اویغوری ومدیترانه دادند. اما شناخت وبینش اقای روغ درعلم زبانشناسی تاریخی بخاطری درسویهء تحت الصفرقرار دارد که شناختی ازریشهء کلمات ونامها وتعلقیت آنها بفامیل های مختلف زبانها ندارد. بطورمثال (موسی ،عیسی ، عاشقان) کلمات عربی میباشند که در زبان دری تابعیت یافته اند، وعربی بفامیل زبانهای (سمتیک) تعلق دارد – ترکیب (سرای خواجه) یک نام خاص و خالص زبان دری است ، چنانجه وزارت اطلاعات وکلتور درماه جاری مرقد مرحوم (خواجه...) راکه یک شخصیت مبارزملی ومذهبی افغان بوده ترمیم وتجلیل نمود –کلمۀ"سرای" درزبان دری اسم مکان است -(پنجشیر) کلمه ترکیبی سچهء دری است متشکل از (پنج + شیر) ، و زبان دری بفامیل زبانهای هندواروپایی تعلق دارد. درحالیکه زبانهای اویغوری، هیتیتی، هپتالی ومغولی هرکدام بفامیل زبانهای مختلف (ترکی؛ مغولی، سریانی وغیره) تعلق دارند.
طوریکه دربالاتذکاریافت، تحقیق بالای تغییرنامها ی قدیمی باساس علم "بازسازی" صورت میگیرد، که باساس آن کتیبه هارا میخوانند، اما آقای روغ که دررشتۀ بازسازیشاید ازتئوریهای ستالین استفاده کرده باشند، بعرض میرسد که آن تئوریها متاسفانه درعلم بازسازی زبانشناسی مجال تطبیق ندارند، لهذانتیجه تصورات واهی، روایتی وغیرعلمی همانست که بدون سند وثبوت درمقالات او رقم شده و نمونه های آن در بالا گزارش یافته است.
دروقفۀ تقریباسه ماه بعد، بخش چارم لاطایلات آقای روغ درچهارقسمت دردوپورتال نشرشدهاست. عنوان این بخش نیزمانند سابق "روایت های قومی افغانستان بروایت نشانه شناشی فرهنگی"، یعنی این علم نو برآمد اختراع آقای روغ میباشد. درکانون های علمی افغانستان وامریکانام علمی مبتنی "بروایت شناسی فرهنگی" رانشنیده ام، اگر کدام دانشمند افغان باچنین علمی آشناباشند لطفا مرامطلع گردانند. این چهارقسمت مجموعآ 37 صفحه میباشد که درآن بیتهای زیاد ازدواوین مختلف و روایاتی ازمتون مختلف اقتباس شده وهدف آن اینست تا ثابت بسازدکه ریشۀ کلمۀ (تاجک) درزبان دری وجود نداشته بلکه ازیک زبان بیگانه آمده است. برای ثبوت این مدعا آقای روغ تئوریهای مختلف مطرح ساخته، ازینقرار :
" تازیک = تاز + یک : یک از ریشۀ اوستایی ، پسوند "نسبت" و " داشتن" است، چنانکه : تار– تاریک .""
آنچه دربالامیخوانید شطحیات محض است : "تازیک = تاز+ یک" نیست . تازیک تلفظیست عامیانه معادل (تاجیک) – وتاجیک هم تلفظ فرعی است ازاصل کلمۀ (تاجک) که تشریح علمی آنرا درسطور ذیل میخوانید. آقای روغ به علم مورفالوجی بلد نیست وترکیب کلمات را ازدماغ خوداختراع میکند.
" یک" را آقای روغ پسوند "نسبت " و پسوند "داشتن"(یعنی ملکی) خوانده – "یک" قطعآ پسوند نیست ، بلکه (اسم عدد) است. اگر"یک" پسوند باشد ، سه مثال استعمال آن بحیث پسوند ارائه شود!؟ کلمۀ "یک " را پسند خواندن یک اختراع جدید است دردستورزبان دری که بار اول از قلم آقای روغ در دو پورتال افغانی نشر شده و درتاریخ زبانشناسی زبان دری بحیث یادگار (اختراع شطحیات) ثبت شده است. اینکه آقای روغ ادعامیکند که کلمۀ "یک" پسوتد "نسبت" و پسوند "داشتن"(یعنی ملکی) است، اودرواقعیت معنی و تعریف پسوند را نمیفهمد. دردستور زبان دری / یِ = ii / (یای معروف) پسوند نسبت و / ام = / amپسوندملکی است، مثلآ : لوگر+ی = لوگری - ترش + ی = ترشی : پسوند نسبت درمورد اول اسم خاص را باسم عام تبدیل کرد و درمورد دوم صفت را به اسم عام تبدیل کرد. واینک چندمثال ازپسوند ملکی : کتاب + ام = کتابم - مادر+ ام = مادرم - خانه + ام = خانه ام – خاله + ام = خاله ام– گاو + ام = گاوم .(درمثالهای پسوند ملکی ، درمواردیکه کلمه با مصوت(واول) ختم شده باشد درتلفظ ونگارش بمنظور رفع ثلقت درتلفظ تحول مورفوفونیمیک صورت میگیرد).
مثالیکه آقای روغ ارائه کرده، یعنی از " تار – تاریک" ساخته، نیز یک شطحیات تاریخی است ، زیرا (تار) اسم و (تاریک) صفت است، ودربین این دوکلمه ارتباط معانی وجود ندارد، علاوتا کلمۀ "یک" در کلمۀ "تاریک" پسوند نی، بلکه جزء ساختمان یک کلمه مستقل است .
اکنون به تئوری دوم آقای روغ می پردازیم . او میگوید : "ازینروکلمۀ "تازیک" نمیتواندریشۀ دری داشته باشد، پس بدلیل مجاورت، کلمه "تازیک" صرفا میتواندریشۀ "ترکیک و "اورال التای" داشته باشد، درینصورت هم این کلمه یک کلمۀ ترکیبی است ومرکب ازدوجزء است: 1 – تات،2– زیک : یعنی کلمۀ "تازیک "رادرتلفظ اورال التایی آن باید "تا تزیک" باشد ویا بوده باشد، که در میان دری زبانان "تازیک" شنیده میشده است."
ازآقای روغ سوال میشود که آیا جناب شان زبان (اورال آلتای) رامیدانند؟ من میدانم که نمیدانند! پس بچه اساس حکم میکنند که (1)کلمۀ تازیک متشکل از دوجزء ( تات + زیک) میباشد و (2) کلمۀ "تازیک درتلفظ اورال التای باید "تاتریک " باشد و(3) ازکجا وچطور فهمیدند وتشخیص نمودند که کلمۀ اورال التایی (تاتریک) را دری زبانها (تاز یک) شنیده بوده اند ؟ و (4) و بکدام زمان وبکدام منطقه؟ و(5) چرا دردماغ وطرزتفکر روغ صاحب تاریخ افغانستان، شهر های افغانستان، دریاهای افغانستان و کلمات زبان افغانستان باید ریشۀ اویغوری، اورال التای و ترکی داشته باشند ؟؟؟
اکنون میرویم به توضیح وتشریح کلمۀ (تاجک) :
1) تاجیک (مردم غیرعرب ومغل وترک، مردمی که اکثربزبان فارسی تکلم میکنند) = تازیک و تاژیک و تازک وتاجک (فرهنگ حسن عمید، صفحه 271).
(2) تاجیک = تازیک (مردم غیرعرب، مغل وترک)–(فرهنگ محمد معین، جلد اول صفحه 1007).
(3) تازیک = تازی = عرب (فرهنگ محمدمعین، جلد اول، صفحه 1007).
(4) تازی =عرب–و تازی= نوعی سگ شکاری– تازی= تازیک (فرهنگ حسن عمید، ص 272)
(5) تاج = تاگ (عربی) - تاجیک= تادیک (عربی)- زبان عربی صوت /ج/ ندارد، لهذا تاج را تاگ و تاجیک را تادیک خوانند.
درتشریح کلمۀ (تاجک) باید گفت که این کلمه ریشۀ قدیم واصیل درزبان دری دارد ویک کلمه مرکب است. ترکیب آن عبارت است از کلمۀ (تاج) + /اک/. تاج اسم عام است ودرزبان دری زاید از 20 معنی دارد وچندمعنی عام ومروج آن ازینقراراست: کلاه جواهرنشان – کلاه ترک ترک صوفیان و درویشان که آنرا افتخاردانند و"تاج سر" خوانند، تاج خروس ؛ تاجدار؛ تاجور وغیره .
/اک/ در زبان دری پسوند تصغیر(تخفیف) است. به مثالهای ذیل توجه کنید: دختر+ اک = دخترک– مرغ + اک = مرغک – گنجشک + اک = گنجشکک – زاغ + اک = زاغک – کلاه + اک = کلاگک- دانه + اک = دانه گک – گدی + اک = گدیگک – گادی + اک = گادیگک ( درکلمات مختوم به واولهای /ه/ و /ی/معروف بمنظور رفع ثقلت ازتلفظ ، یک تحول مورفوفونیمیک صورت میگیرد و /اک/ به /گک/ تبدیل میشود – هکذا درکلمات مختوم به واول / و/ عین تحول بشکل دیگر صورت میگیرد، مثلا: بو + اک = بویک - مو + اک = مویک – درکلمات مختوم به /ی/مجهول یا دیفتانگ /y/ مثلا / روی =/roy ، / جوی= joy/ +اک = رویک و جویک . ودرکلمات مختوم به صوت صامت یا کانسونانت پسوند /اک/ بشکل نورمال تحول میکند، مثلا : تار + اک = تارک - تاس + اک = تاسک – تاق + اک = تاقک – تاک + اک = تاکک – تاج + اک = تاجک .
ازتشریح بالا بساختماندستوری کلمه (تاجک) ملتفتمیشوید که ریشۀ اصلی این کلمه (تاج) وپسوند آن /اک/ میباشد چونکه برخلاف ادعای آقای روغ درزبان دری پسوندهای /یک/ و /ایک/ وجودندارند. تلفظ این کلمه دربین تاجکها و ایرانیها (تاجک) است، اما ترکمنها واربکها باساس خصوصیت ساختمانی وتلفظی زبانهای "ترکیک" که خصلت التصاقی دارند، (تاجک) را (تاجیک) یا (تازیک)وگاهی هم (تازک) تلفظ میکنند. اما آقای روغ ریشۀ (تاج) بمعنی کلاه تاجداررا برای کلمۀ (تاجک) نمی پذیرد و درصفحه 3 قسمت اول بخش چارم استدلال میکند که " این کلاه ها را خانهای اویغور برسرمیکرده اند، درنقاشی های تورفان مجالس این خان هاثبت شده است." یعنی درجهان تنها خان های قوم اویغور کلاه تاجدارمیپوشیدند، وهیچ قوم دیگر دردنیا باین مدنیت که کلاه تاجدار بپوشند، دسترس نیافته بودند!
درجای دیگراقای روغ باکلمات متفاوت تاکید میورزدکه کلمۀ تاجک اجنبی است نه دری. اومیگوید: "مفهوم تاجیک دستکم بامشارکت عرب تاسیس شده است...تاجیک نام مردمانی است که از فرهنگ دوگانه بوجودآمده... متکی به توضیح بالا، بجای این عبارت "فرهنگ دوگانه"، ما "فرهنگ عرب- خراسانی" می گذاریم."
یعنی آقای روغ بحیث متخصص همه علوم بشری برای خودصلاحیت قایل شده اند که ازطرف شب کلمه (تاجک) را اویغوری تاپه بزنند، اما ازطرف روز آنرا عربی معرفی کنند، وهم برای تاریخ این منطقه یک اصطلاح نوساخته اند که گویا کلمۀ (تاجک) از"فرهنگ عرب- خراسانی" بوجود آمده است. برادران تاجک ما ازین لاطایلات آزرده و مشوش نشوند، مطمئن باشند که نه خود شان از قوم عرب زائیده شده، نه زبان شان ریشۀ عربی دارد، ونه کلمۀ (تاجک) ازعربی ساخته شده، بلکه خالص دری میباشد.
آقای روغ درشروع بخش چارم چنین درج کرده است : " طغرل گفت ... پذیرفتم، وبدان چه کارکنم؟ که ما مردم نو وغریبیم و رسم های تازیکان ندانیم !"(قسمت 4، ص 1).
در قاموسها طغرل ششجا در سلسلۀ امیران سلجوقی ثبت شده است وآقای روغ باید میگفت کدام طغرل؟ بهر حال مقصد او طغرل اول است که از سنه 429 تا 455هق مدت 26 سال سلطنت کرده ودرمدت 8 1 سال اول سلطنت خود، خلافت بغداد رابرسمیت نشناخته وبا آن خلافت روابط حسنه نداشته، ودرصورتی که این طغرل زبان دری (زبان مردم تاجک) را باچنان فصاحتی که دربالامیخوانید تکلم میکرده، و درمنطقۀ تاجکان حکومت میکرده، چطورمیتوانیم بپذیریم که او رسم ورواج تاجکان رانمیدانسته است ؟ ما دربالا از قاموسها مثال آوردیم که (تازی= عرب) در زبان عامیانه و هم در ادب دری (تازیک = عرب) استعمال میشده – بنابرین مقدصد طغرل دربیان بالا رسم ورواج (تازیکان = عربها) است، نه ازتاجکها که آقای روغ مثال آورده است.
درصفحۀ3 قسمت 4، بخش 4 آقای روغ چند بیتی از "اوحدالدین ابن محمد(انوری) شاعر دانشمندقرن ششم هق مثال اورده که می میگوید:
سگ خشم و خرشهوت که زبون گیری نیستتیز دندان تر ازین هر دو در این خاک کهن نفس من کو ملک مملکت شخص منست هر دو را سخرۀ خود کرده به تادیب سخن ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران که بجز خوردن و کردن نشناسند ز بنتو چه گویی که کند نفس ملک همت من گر تو گو پیش بیا این طایفه کن
درمصراع چارم قطعۀ فوق کلمۀ (تازیک) را آقای روغ تاجک خوانده که گویا (انوری) که ملک الشعرای زبان دری در دربا رسنجر بود و ازین مدرک امرارمعاش میکرد، اوخودش هم تاجک ودری زبان بود، چنانچه ایرانیها اورا "شاعرایرانی" میخوانند ، آیا انوری قوم خود یعنی تاجکان را " جمله سگان وخران" میخواند؟؟؟ آقای روغ که بتاریخ ادبیات دری و رموز استمعال کلمات در شعرمعلومات وتجربه ندارد، نتیجه همان میشود که هرجا کلمۀ (تازیک) را ببیند، فورا آنرا (تاجک) میخواند. درست است که دربعضی موارد کلمه (تازیک) معادل (تاجک) استعمال شده و میشود، اما شخص وارد درتاریخ ادبیات دری ازقرینه میتواند بفهمد که بکدام معنی استعمال شده است. درمصراع فوق هدف (انوری) ترک وعرب است، زیرا اوهردورااجنبی ونامتمدن میدانست وخوش نداشت. انوری برای امیر سنجر ترک نژاد بسیارمداحی هم کرده، معهذا درآثار (انوری) نه تنها قطعۀ بالا، بلکه قطعات دیگری هم درتقبیح ترک وعرب باقیمانده است. دورۀ سلجوقیان بتناسب سدۀ قبل، دورۀ ترقی وشگوفانی ادبیات وعلوم تشخیص شده، درین دوره شاعران ودانشمندانی مانند ناصر خسروقبادیانی بلخی، خیام نیشاپوری، فخرالدین گرگانی، انوری، معزی، غزالی وامثالهم دراقلیم ادب ودانش این دوره ظهورکردند.
آقای روغ رانمیتوان ملامت شمرد، زیرادرعالم نابلدی کامل بتاریخ، رموزوافتخارات زبان دری، اومیخواهد بانوشتن رساله های 40 ورقه، مملو ازروایات ولاطایلات، بکسانیکه این رساله هارا بنابرثقلت نگارش ومخلوط بودن مفاهیم ومدعیات آنها، درست فهمیده نمیتوانند، چنین وانمود سازد که "نابغه" است. یک ثبوت نبوغ اورا درمطلب ذیل میتوان مشاهده کرد. درقسمت دوم بخش چارم رسالۀ خوداز دوسه متن قدیمی روایاتی اقتباس کرده که گویا کشورومنطقۀ"زبان فارسی تا پیش ازمجالست با زبان غنی عربی و آشنایی با شعرو شاعران عرب ، توان سرودن شعر رانداشته است." آقای روغ خودش نیز به تائید ادعای فوق نیم صفحه استدلال نموده و شواهدی ارائه کرده است. معلوم است که درخلال تهاجم عرب بمنطقۀ خراسان ومقاومت شدید وخونین مردم این سرزمین، هرجا کاغذی بدست اعراب افتاد بنام "کفروضد اسلام" بسوختند که آثاری ازماقبل اسلام نمانده، اما کسانیکه شاگرد ادب دری هستند وقتی اشعارسکزی و رودکی رامیخوانند، خوب میدانندکه اشعاری باین پختگی دفعتآ دریک جامعه تطق کرده نمیتواند.کتیبه هائیکه از تورفان وختن پیدا شده شاهد این مدعاست. من بهمین نکته اکتفا میکنم، دانشمندان خودبهتردانند.
آقای روغ ادبیات دری راخوش دارد ودیوانها رامیخوانند، کارخوب وشوق خوب است، مبارکشان باد.اما خواندن دیوانها تا فهمیدن آنها بسیارفرق دارد. برای فهمیدن اشعارباید بسه علم دسترس داشت: دستورزبان،عروض و معانی. آقای داکترروغ بدستور زبان دری کافی وارد نیست ، عروض ومعانی را بلدیت ندارد واشتباهات شان ازلحاظ معانی درچند بیت بالامشهود است. دربخش چهارم ازدیوانهای مختلف ، بشمول فردوسی اقتباس و بالای آنها اتکاء کرده است. شاهنامه مملواست ازروایات و اسطوره های مبالغه آمیز که فردوسی با استعداد عالیی که درشاعری داشته و عروض و دستورزبان فارسی را خوب میفهمیده، درمحیط مساعدیکه امپراطورغزنه برایش درغزنی میسر ساخته بود، شاهنامه را سروده، که اگر محمود و غزنه نبودی، شاهنامه وجود نداشتی. درست است که نامهای شاهان وخوانین ومحلات در شاهنامه درج شده و بدردمیخورد، اما همه مدعیات فردوسی منطقی نیست، مثلآ اواز زبان زال درمرگ پسرش رستم، گفته:
هزار و صد وشصت وسه ساله گرد جهان را ندید و جوانک بمرد
حالا میتوان پرسیدکه درصورتیکه رستم داستان بسن 1163 سالگی وجوان مرده، پدرش شاید زاید از دوهزار سال عمرداشته است !؟
از آنجائیکه آقای س.ح. روغ دراکثر موارد درمقالات فوق الذکرازتصورات واهی وغیرعلمی ناشی ار دماغ خود درمسایل مربوط به ادبیات وعلوم تاریخ وزبانشناسی کارگرفته، درحالیکه درهیچکدام ازیندسپلینها دسترس وصلاحیت علمی ندارد، امابااستفاده ازلقب(داکتر) درمسایل خارج ازصلاحیتخود، خودنمایی میکند. ازجانب دیگر درمسایل طبابت وعلم طب که ازپوهنحی طب کابل دپلوم بدست آورده هرگز چیزی ننوشته تامورد قضاوت علمای طب قرارگیرد – اینک من هم با استفاده ازلقب داکتردرعلم زبانشناسیو به تقلید ازداکترروغ میخواهم درعلم طب خودنمایی کنم واین نسخۀ بسیار مفیدراباطلاع هموطنان محترم برسانم که : آسپرین (( aspirinکه یک ادویهء مفید شناخته شده بود، اخیرآ معلوم شده که دراثرخوردن آسپرین موهای سربه التهاب مبتلا ومیریزد وبینی بطرف چپ زاویه پیدامیکند وکج میشود. کسانیکه اختراعات داکترروغ را درمسایل زبانشناسی می پذیرند، باید این اختراع داکترهاشمیان رادرعلم طب نیز بپذیرند !!!این اختراع بمراجعیکه درفقدان بصیرت علمی لاطایلات رانشرمیکنند یک درس مفید بوده میتواند. پورتالهابانشرمقالات مربوط بیک دسپلین علمی توسط اشخاص غیر ذیصلاح، آنهم مقالات مبتنی بر روایات، بحیثیت علمی واکادمیک خود صدمه میرسانند. بطورمثال، آیا اگرآقایان ولی نوری، حمیدعبیدی وهاشمیان مقالاتی باساس روایات پیرامون انسداد روده و تکلیف بواسیربنویسند، قابل نشرخواهد بود ؟؟؟
این بود توضیحات من بجواب بخش اول، بخش دوم ، بخش سوم وبخش چهارم مقالات آقای روغ .حالا وظیفهء مورخین،زبانشناسان و دانشمندان کشوراست تا فرهنگ وزین افغانی را ازچنگال واهیات آقای روغ نجات دهند. بعقیدۀ من هیچکس بخواندن مقالات آقای روغ تمایل نشان ند اده واگراشخاص مسلکی، مورخ یا زبانشناس، آنها راخوانده باشند ، حتما بواهی بودن آنها فتوی داده خواهندبود، معهذا من ازدانشمنداناحتراما تقاضا میکنم لطفا یکبارآن مقالات رابخوانند تا درپهلوی آنهمه بیحرمتی وتحقیروطنز و کنایاتیکه به هاشمیان حواله کرده، شطحیاتو لاطایلات آقای روغ را نیزمستشعرشوند وملتفت گردند که آقای روغ بیاد ایامیکه صفحات یک روزنامۀ ضخیم را از تئوری پرمیساخت، اکنون درجرمنی هم احساس مجبوریت میکند که41 صفحه لاطایلات راپرکند تا به رفقای خوددنشان دهد که نه تنها درساحهء دیالکتیک، بلکه دربیدل شناسی و زبانشاسی و بشرشناسی نیزتئوریسین است- اومیداندکه درپورتالها ظرفیت علمی و تخصصی وفرصت برای تدقیق وجودندارد– او مطمنن است که لاطایلات او بدون چون وچرا نشرمیشود وبرای اوسند ودستاویزمیشود که گویا تئوری خلق کرده است. درتاریخ طبابت افغانستان دونفرداکترطب- یکی نجیب گاو و یگری آقای س.ح. روغیکروزهم درافغانستان طبابت نکرده اند–نجیب گاورئیس جمهورشد وآقای روغ مدیرمسئول روزنامهء حزبی ((حقیقت انقلاب ثور)) شد ومانندلاطایلاتیکه دربالا خواندید، هرروزدراخبار"ناحقیقت"تئوریمیزائید ، البته بمنظورگمراه ساختن مردم اسیروبیدفاع افغانستان ، اما همان مردم مرجع تئوری، خود تئوری و تئوری سازان رانابود ساختند.
هموطنان محترم، سیدحمیدالله روغ خواهرزاده وهم مثل برادرزادهء من میباشد. مادرش خواهرم و پدرش پسرعم من بود. شمۀ مسایلی را که زیرچشم من گذشته دربالانوشتم . دوسال قبل داکترس.ح. روغ را به کلفورنیا دعوت کردم ، مدت سه هفته با ما بود. بیش از ده بار به اونصیحت وسفارش کردم که ازموقف تئوریسینی وسیاست بازی منصرف شده درکشور جرمنی که امکانات وسیع برای تکمیل تحصیلات وبدست آوردن دپلوم طبابت میسرمیباشد، مانند ده ها داکتردیگرافغان سعی وکوشش نماید دپلوم طبابت رابدست آرد. بمن قول ووعده داداما قرارمعلوم تاحال هم سند رسمی طبابت را حاصل نکرده. این مدت 9 ماهرا که برای تهیه وتالیف 80 صفحه و باز37 صفحه لاطایلات صرف کرده، مسایلی رامطرح ساخته که هیچنوع دسترس و صلاحیت درآنها ندارد– اگراین مدت را بتکمیل رشتهء مسلکی خود مصروف میشد، شاید یکقدم نزدیکتر بدریافت دپلوم طبابت میگردید. اما بدبختانه با سوء استفاده از لقب خشک (داکتری) که یکروز طبابت هم نکرده ، محض خودنمایی، هنوزهم وقت گرانبهای خودرا قسمآ بمسایل حزبی وسیاسی وقسمآ بمسایل خارج از ساحۀ صلاحیت خود بیهوده صرف میکند. نوشتن مقالات 40 صفخه ای آنهم بقسم اقتباس از دیوانها و متون روایتی قدیمی و موضوعات کاملآ نامربوط را مخلوط ساختن و از آن تئوری ساختن ، نویسنده را نه تنها مبتکر وفیلسوف ثابت نمیسازد، بلکه نوعی جنون شهرت طلبی تلقی شده میتواند.
هموطنان محترم ! من بحیث یک موسپید 86 ساله، عمرخود را باصطلاح خورده ام و درپی شهرت نمیباشم . آنچه را شهرت میخوانند، خوب یا خراب، هم درمدت تدریس درپوهنتون کابل وهم درمدت 26 سال کارفرهنگی بحیث مدیر مسئول مجله آئینه افغانستان درامریکا، میسرشده وبه آن قناعت دارم. اما وجدان طالب العلمی مرامجبورمیسازد وقتی می بینم مربوط بساحۀ مسلک وتخصص من مطلبی نهایت گمراه کننده دریک کانون نشراتی ظاهر میشود ، مداخله کنم وحقایق را بمردم برسانم زیرا به پول یتیم وبیوه زن افغان درداخل وخارج ازکشورتحصیل کرده ام ودین خودرا باید بپردازم. اگرفرزند یا برادرم، مانند خواهرزاده ام ، براه غلط روان باشند، با آنها عین معامله را خواهم کرد. درین طرز معامله تعصب، بدبینی و دشمنی قطعا وجودندارد، فقط اظهار حقیقت است باساس آنچه درافغانستان و در امریکا ازکتابها آموخته ام و صلاحیت اظهار وبیان آنرا نیز دریافته ام.
دو پورتال افغانی مقالات آقای داکترروغ را درحجم حدود 80 صفحه بدون حذف وتصرف نشرکرده اند. من باساس حق دفاع وحق اظهار حقایق و واقعیت های علمی تقاضا میکنم مقالۀ من که12صفحه است، بدون تغییر و تصرف نشرگردد. هیچ مخالفت ندارم اگر این مقاله بیک بوردعلمی برای قضاوت سپرده شود ، بشرطی که حد اقل نصف اعضای آن بورد دارای صلاحیت علمی دکتورا باشند. خدا کند در نتیجۀ تقاضای این مقاله پیشنهاد تاسیس یک بورد علمی در پورتالها که قبلا نیز پیشنهاد شده بود، عملی شده بتواند.
مدیون و مکلف میباشیم در موازات دین وعنعنات این ملت شریف برایشان خدمت کنیم .حق و حقیقت بگوئیم و نه در غیر آن. هر راه و طریقهء دیگری را که اختیار کنیم، خداوند متعال، اجداد ما و ملت شریف افغان ما را نخواهد بخشید. و من الله التوفیق
خدمتگار افغانستان – سیدخلیل الله هاشمیان–سابق استاد ادبیات و زبانشناسی در پوهنتون کابل

9 دسامبر 2013

 

لینک مطالب مرتبط به این  نوشتار:

- س ح روغ: یک- "افغان" و "اوغان"

- س ح روغ: دو- در باره ی برخی کلمات و نام ها

- س ح روغ: سه- پشتون  و  پشتو

- س ح روغ: چهار- عرب - عجم؛ تازی- دهقان ؛ تاژیک/تاجیک - تُرک؛  تُرک - تازیک

- دکتور سید خلیل الله هاشمیان: یک توضیح از زاویۀ معیارهای علم زبانشناسی (در رابطه به مدعیات جدید آقای داکتر سید حمیدالله روغ)

- س ح روغ: «تاریخ چیست؟»

- کاندید اکادمیسین سیستانی: تاریخ چیست؟ (هدف، موضوع، روش و ارزش تاریخ)

 

- س . ح . روغ: «افغان» معادل «اوغان» نیست«افغانستان» معادل «اوغانستان» نیست [پاسخ به استاد هاشمیان و کاندید اکادیمسین سیستانی]

- سید خلیل الله هاشمیان : تأریخ علم و مؤرخ عالم است

- کاندید اکادمیسین سیستانی : آیا «اوغان» معادل «افغان» نیست؟

- س. ح. روغ: «افغان» معادل «اوغان» نیست