رسیدن:  02.09.2011 ؛ نشر : 04.09.2011

افغانستان در  چنبره ی  جيو اکونومی امريکا

(پايپلاين ها، پايگاه ها، جنجاال ها)

چي بايد کرد؟

بخش چهارم






تنظیم برخوردهای ایدیولوژیک

پرآوازه ترین اندیشه پردازی ها در فردای «ختم جنگ سرد»، عمدتاً در دو بخش ارایه گردید:

1 - پایان تاریخ :

فوکویاما اندیشه پرداز معروف امریکایی که اکنون از کج فهمی وتعبیر متفاوت اندیشه های خود حرف می زند، در آن هنگام سقوط اتحاد شوروی ، برآمد امریکا در وجود یگانه ابر قذرت و «سلطان جهان» را، به حیث برد ستراتیژیک اندیشه و ایدیولوژی جناح راست نیو لیبرالیزم محافظه کار امریکا ارزیابی، و گویا «یاپان تاریخ»را به حساب بی بدیل بودن این راه و رسم « اعلام» کرد.

نظریه ی «پایان تاریخ »  در بعد زمانی عمر کوتاهی داشت در حالی که دو دهه از آن تیوری پردازیها می گذرد امروز صحبت از شکست نیو لبرالیزم راست و « بوشیسم» صورت می گیرد و بحران اقتصادی امریکا و قرار گرفتن آن کشور در منجلاب جنگهای عراق و افغانستان، بر شکست آن« تیوریها» صحه می گذارد.

2- برخورد تمدن ها :

ساموییل هانیتگتون نظریه ی برخورد تمدن ها (Clash of Civilisation) را طراحی کرد .  این نظریه را می توان نوعی زمینه سازی برای تقابل و دشمنی غرب با مسلمانان و اعراب و تخم پاشی برای رویش و پرورش «تروریسم »قلمداد کرد.

منسجم ترین برخورد در برابر این اندیشه از طرف مسلمانان،توسط سید محمد خاتمی زیر نام « گفتگوی تمدن ها» مطرح گردیدکه با واکنش مثبت جهانی رو به رو شد  و از طرف مووسسه ی ملل متحد سال(200 م) ببه این  عنوان مسما گردید.

در واقع هر دو اندیشه ی فوق الذکر نیاز های برخاسته از اهداف مرحله ی جدید ژیواکونومی را باز تاب می دهند و در  خدمت تحکیم مواضع جهانی امریکا و گسترش سیطره ی آن طراز بندی گردیده است . در این مورد کمی توضیح می دهیم. با سقوط اتحاد شوروی و چنان چی ریکلام گردید «سقوط کمونیسم»، در حالی که برد ستراتیژیک امریکا تأمین گردید ، اما یک خلای جدی ، ناشی از نه بود "دشمن خطرناک" را که موجودیت و علت وجودی دم ودستگاه « دولت پاسدار منافع امنیت ملی» را توجیه نماید ، به وجود آورد. از این رو در همان لحظاتی که شمارش معکوس برای پایان عمر اتحاد شوروی  آغاز کرید ، «اندیشه پردازان» در جستجوی «شیطان جدید» بر آمدند و آن را در وجود «اسلام »تشخیص و اعلام کردند. چنان که دوتن از محققین امریکایی در تحقیق مشترک شان می نگارند: «تصور می رفت نیومحافظه کاران از مرگ دشمن به وجد آیند ،اما واقعیت متفاوت بود ، آنان قبل از هرچیز نگران  «مشروعیت سیاسی» و «مشروعیت فرهنگی» ،«حاکمیت امریکا» بودند ، لذا در جستجوی یک شیطان جدید که باعث اتحاد و هوشیاری مردم گردد ، شدند» .

اما چرا اسلام را انتخاب کردند؟

در رابطه به این سووال موارد آتی اهمیت اسلام را مشخص می سازند:

- اسلام در مقیاس جیوپولیتیک مطرح است ؛

- قرار داشتن اسلام در مناطق حساس ،کلیدی وت قاطع های ستراتیژیک دارای اهمیت ژیواکونومیک(انرژی محور) است؛

- تعداد پیروان دین اسلام در پنج قاره وجود داشته ،تا به 3ِ،1 ملیارد می رسد ، و تکشورهای اسلامی بیشتر از ربع کشورهای جهان را تشکیل می دهد؛

- اسلام سیستم را مطرح کرده و اکنون بنیادگرایان دارای « ایدیولوژی سیاسی اسلامی» می باشند؛

- اسلام قدرت بسیج دارد و افاده های "جهاد " و "سیف الاسلام"برای اهداف «صلیبی ساختن» جهان مؤثر می باشند؛

- انگلستان و بعداً امریکااز قدیم الایام دارای ارتباطات گسترده ی با جهان اسلام می باشند و در چند قرن گذشته در ایجاد و تحریک بسیاری از شورش ها و جنبش ها و تنظیم های اسلامی نقش داشته، و این تحرکات تحت نظر و توسط خوشان ایجاد گردیده است؛

- هر قدری که جهان اسلام را با خود داشته باشند در مقیاس جهانی بُرد خویش را تضمین کرده اند.

واضح است که این بازی -یافتن «شیطان جدید»- دوگانه بوده و طراحان آن همزمان به خاطر در اختیار داشتن کشور های مقتدر اسلامی ،نتیجه ی بازی را به نفع سیطره ی جهانی خویش ارزیابی کرده اند .

در این مرحله -بعداز ختم جنگ سرد- همچنان از « نظم نوین جهانی» نیز به صورت وسیع صحبت می گردد.
تجربه ی دو دهه ی اخیر نشان داد که این«نظم نوین» غیر  از تأمین سیطره ی گسترده ی جهانی امریکا ــ انگلستان ، چیزی دیگری نه می باشد . تمام « تیوری سازیها» اعم از  «جنگ با تروریسم» ،«حقوق بشر» ، گلوبالیسم (گلوبالیزاسیون سرمایه)،" آسیای میانه ی بزرگ" و  " شرق میانه ی بزرگ" همه و همه در خدمت همان هدف اساسی قرار دارند .بهتر است توضیح این "هدف اساسی" را از زبان«دیک چینی» که در زمان جنگ «طوفان صحرا» وزیر دفاع امریکا بود و یکی ازچهره های شاخص « نیولیبرالیسم و افراطیت » محسوب می گردد ، مطالعه نماییم: «این جنگ (طوفان صحرا)پیش درآمدی بر نوع منازعاتی است که ما احتمالاً در عصر جدید با آنان سر و کار خواهیم داشت ... غیر از آسیای جنوب غربی ، ما در اروپا ، آسیا ، اوقیانوس آرام ،امریکای لاتین و مرکزی نیز منافع عمده داریم ، ما باید سیاست ها و نیروهای خود را به شکلی سازمان بدهیم که قادر باشند در آینده از بروز چنین خطرات منطقه یی جلو گیری کرده و یا سریعاً آن ها را سرکوب نمایند » .

البته در مورد کم و کیف حمله ی صدام بر کویت و گرفتن چراغ سبز از امریکا از طریق سفیر امریکا مطالبی زیادی به نشر رسیده ، که همه مبین اهداف از قبل پلان شده می باشند.

ستراتیژی های واضح و پالیسی های مبهم و چند پهلو

ذکر این مطلب باین دلیل اهمیت دارد که قدرت های بزرگ ، ار جمله ابر قدرت بزرگ امریکا دارای ستراتیژی مشخص ، واضح و قابل درک می باشند که در ورای اسناد موسسات دولتی ، کتاب ها ، مقالات و ابراز نظر های شخصیت های کلیدی انعکاس می یابند.

اما سیاستها و پالیسیها به خاطر تحقق آن، همیشه گجدار و مریز و چند پهلو است و بی جهت نه بوده است که آن را « پالیسی اکروباتیک» قلمداد کرده اند که بیشتر با نمایشات "سرکس" شباهت می داشته باشد. مصداق عملی این پالیسی را می توان در ده سال حضور گسترده ی نظامی امریکا -انگلستان در افغانستان مشاهده کرد . واضح است که آنان آگاهانه زمینه ی تطبیق اهداف ستراتیژیک شان را فراهم می نمایند ، اما کفاره ی آن را مردم  افغانستان می پردازند و بالاجبار باید قربانی بدهند . اگر  همچو پالیسی های اکروباتیک وجود نه می داشت  و اگر بحران تعمیق نه می یافت  و دامنه ی آن در منطقه گسترش نه یابد  چی گونه خواهند توانست نفوذ نظامی شان را متحقق بسازند.

یک گوشه ی این تیاتر ، بازی «موش و پشک» با رهبران القاعده و طالبان است که در دسترس امریکا و انگلستان قرار دارند و عندالزوم همانند اسامه بن لادن به دریا وب حر (بعد از اجرای مناسک اسلامی!) انداخته خواهند شد.

تداوم و گسترش سازمان نظامی ناتو

ناتو میراث جنگ سرد است و بر اساس «منطق وجودی» آن باید همزمان با سقوط اتحاد شوروی و انحلال پیمان نظامی وارسا ، منحل می گردید. اما پلان های وسیع و سیطره جویانه در مقیاس جهانی در مرحله ژیواکونومی قبل از هر وقت دیگر«ضرورت سیطره ی نظامی» را مطرح نموده است . بی جهت نیست که طی دو دهه ی اخیر همین مرحله، ایالات متحده ی امریکا به بالا ترین حد توان نظامی خود رسیده و مسابقات تسلیحاتی دیوانه وار گسترش یافته است .

بنابر همین« نیازمندیها» سازمان ناتو به عوض انحلال ، قبل از هر وقت دیگر فعال گردیده و دایره ی نفوذ آن تا به دروازه ی روسیه رسیده است و برای نخستین بار در کوهپایه های افغانستان ماموریت تاریخی و خارج از اروپا را انجام می دهد و چنان که گفته شده است این سازمان ماموریت تاریخی دارد تا جیوپولبتیسم «آسیای جنوب غربی» را دستخوش دگرگونی و تغییرات نماید. بدین ترتیب دیگر این سازمان اروپایی تابع محدودیت «جغرافیایی» نه می باشد.

به خاطر تحقق سیطره ی جهانی سیستمی که ایالات متحده امریکا در رأس آن قرار دارد و عمدتاً به خاطر منافع امریکا ، خود را متعهد به تعییر بسیار عام پیرامون به اصطلاح «کشورهای دیموکرات» می داند، اکنون دیگر پلان های ناتو با نقشه های جیواکونومیک عیار گردیده و مسوولیت خود را در شاهرگهای حیاتی انرژی در جهان انجام می دهد.

بازیگران عمده در افغانستان و منطقه

قدرت های درگیر در بحران افغانستان اعم از دولتها، سازمانهای بین المللی، سازمانهای بنیادگرا و تروریستی و باندهای مافیا را می توان چنین مشخص نمود:

الف : دولتها:

- امریکا و انگلستان
- اروپای اتلانتیک
- روسیه و چین
- هندوستان
- پاکستان وایران
- سه همسایه ی شمالی
- عربستان ســـعودی

ب : سازمانهای بین المللی:
- مؤسسه ی ملل متحد
- ناتو(NATO ) سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
- صندوق بین المللی پول(IMF)
- (NGO) ها
- سازمان شانگهای

ج:سازمان های تروریستی وبنیاد گرا:
- القاعده ویکتعداد دیگر
- طالبان ویک تعداد دیگر

(دو  گروه اخیر به صورت منظم از طرف سازمان استخبارات نظامی اردوی پاکستان(ISI)، حمایه و تجهیز می گردند و مورد مواظبت استخبارات ایران نیز قرار دارند .)

د :باند های مافیا :

- مافیای مواد مخدر
- مافیای سنگ های قیمتی
- مافیای آثار عتیقه
- مافیای آدم ربایی
- مافیای چوب

- سایر باندهای مخوف خطرناک

(هر سه کتگوری «ب» «ج» و «د»،در کشمکش های جاری ،به حیث ابزار و وسایل مورد استفاده قرار می گیرند و طبیعی است که به دست قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقه یی قرار دارند در لابلای صفحات بعدی مواردی در رابطه تذکر خوهد یافت )

در حالی که افغانستان در اشغال امریکا و انگلستان قرار دارد ، اروپای غربی و جاپان هم بنابر منافع شان در منطقه  و هم بر اساس صلاحدید و صوابدید خودشان در قبال ایالات متحده ی امریکا ، در مسایل افغانستان کشانیده شده و  سهیم اند. رسماً از حضور چهل و هشت کشور در گیر با مسایل افغانستان صحبت می شود.  پاکستان و ایران که به اساس نظر سنجی های BBC به برکت «قمی ها» و «دیوبندیها» در زمره ی منفورترین کشور های دنیا ردیف بندی گردیده اند ،به حیث همسایه های حریص و طماع در نقش قبر کن افغانها عمل می نمایند .  البته این دو کشور که دارای سیستم قوای مسلح ، استخبارات و دارای تعریف و شناخت از مصالح کشور خود می باشند بر اساس منافع ملی شان عمل نموده و بقای خویش را در تداوم و تعمیق بحران در افغانستان مشاهده می نمایند.

افغانستان متاسفانه نه توانسته تعریف مشخص و دقیقی از منافع ملی و مصالح کشور ارایه نموده و برخورد دقیق و شفاف  را در برابر «منافع مشروع » آنان در افغانستان تنظیم و سیاست واضح را در قبال تجاوز و مداخله ی پاکستان و دسایس ایران اتخاذ نماید .

کشورهای بزرگ مانند هند ، روسیه و چین به حیث قدرت های بزرگ همجوار افغانستان در کشمکشهای جاری جیوپولیتیک شامل و بر اساس منافع ملی شان ، تضاد منافع ، تداخل و تقابل آن را همزمان به پیش می برند.

روسیه و چین نه تنها در معاملات با امریکا اشتراک دارند ، بلکه در عین حال به حیث رقبای امریکا در بازی های ژیواکونومیک آسیای میانه و حوزه ی کاسپین اقدام می نمایند .

هندوستان با متانت و خویشتنداری همیشه گی در مجموع تعاملات شامل است و دشمنی و رقابت با پاکستان را در افغانستان به پیش می برد.

البته از نقش و سهم تعداد زیاد کشور های دیگر -منجمله نقش مکتوم اسراییل- و یا نقش کنفرانس اسلامی هم می توان یاد کرد.

اما روح بازی بزرگ در معادلات و معاملات جیواکونومی( انرژی محور) را همین قدرت های فوق الذکر  تعین می کنند که غرض وضاحت بیشتر مکثی بر یکتعداد آن می نماییم .

ایران

افغانستان مشترکات فراوان -تاریخی، فرهنگی ، زبانی و دینی-با مردم برادر ایران دارد . متأسفانه مقدرات این کشور کهن و دارای موقعیت حساس را چنان رقم زده اند که در گرو رژیم قرون وسطایی"ولایت فقیه" و "قم سالاران " قرار گرفته و با تمام امکانات ،  نابخردانه  آب به آسیاب سیطره ی جهانی امریکا و انگلستان می ریزند . در حالی که شیونیست های ایرانی، افغانستان را بیشتر  از « کلونی فرهنگی» خویش نه می دانند ،افغانستان در وجود شاه و شیخ ایران اضرار  فروان را متحمل گردیده و می گردد و اینان نه گذاشته  تا ایران و افغانستان
دوستان متساوالحقوق  باشند.

رژیم آخوندی ایران در «جنگ اعلام نا شده» بر ضد «دومین جمهوریت افغانستان» اشتراک فعال داشت و در دهه ی اخیرقرن گذشته -دهه ی شکست و تباهی-با دسایس گسترده ، جنگهای داخلی و سیاسی را دامن زده و به اساس منافع ملی شان ، زمانی از مذهب و بعداً لسان به حیث وسیله ی نفوذ و ایجاد تفرقه در افغانستان استفاده کرده  و توانسته اند تا این دوفکتور را در خدمت سیاست خارجی خود قرار بدهند.

در ده سال اخیر آخوند های حاکم بر ایران هوشیارانه در یافته اند که باید با امریکا در افغانستان مقابله نمایند و به قیمت تباهی افغانها و تعمیق آشوب و بحران در سرزمین آنان ، امریکا را « مصروف ساخته» و «دفع الوقت» نمایند تا دست این غول عظیم نظامی جهان به یخن شان نه رسد.

به این  ترتیب دولت ایران بسیار آگاهانه جنگ با امریکا را در افغانستان به پیش می برد و به همین منظور القاعده و طالبان را به صورت مستقیم و غیرمستقیم کومک می نمایند، چنان که بار ها مسوولین نظامی ایساف و ناتو این مساله را افشا نموده اند. وزیر خارجه ی انگلستان «ویلیام هیک» در این باره گفته است: «بررسی فنی و دقیق و نیز نحوه ی کشف این محموله هابرای ما باقی نه می گذارد که این محموله ها
از ایران آمده اند ،این اقدام کاملا غیر قابل قبول است»  .

باید به خاطر داشت که آخوندهای حاکم بر ایران به مثابه سیاست پیشه گان پراگماتیک، کارت اصلی امریکا و سیاست اصلی آن کشور را به دقت دریافته اند و هیچگاهی از مقابله با حضور نظامی امریکا در افغانستان ،کنار نه می روند- به عباره ی دیگر هیچ وقت بر منافع دولتی شان پا نه می گذارند.

این که بر سر رژیم ایران و در زیر سقف فرو ریخته ی آن بر مردم ایران فردا چی خواهد آمد ، بحث جدا است ولی تا جایی که به افغانستان اراتباط دارد باید گفت که فقط یک دولت مشروع ملی خواهد توانست با دسایس الحیل رژیم آخوندی که متأسفانه اکنون از امکانات نفوذ گسترده در ابعاد مختلف مذهبی ،لسانی و غیره برخوردار  شده ، مقابله نماید و از منافع مشروع افغانستان در برابر آن کشور دفاع و بالمقابل منافع مشروع آن کشور را بر اساس متقابل احترام نموده و مناسبات دو کشور را بر اساس موازین شناخته شده ی بین المللی عیار سازد.

تاریخ افغانستان هیچگاهی خیانت عظیم ملی در رابطه با ایجاد و گسترش شبکه ی نفوذی "قم" و  "دیوبند" زیر نام مراکز مذهبی و فرهنگی را توسط عناصری که همه آنان را می شناسند، نه خواهد بخشید .

ایران خود را به حیث شریک و یکی از بازیگران در مسایل نفت و گاز مطرح ساخته و تلاش می کند تا در پلان های پایپ لین ها شامل بسازد اما با مقابله و تهدید امریکا مواجه می باشد. دولت آخوندی ایران علناً و رسماً با حضور دوامدار نظامی امریکا عکس العمل نشان داده و از طریق همکاران و طرفداران خود در دولت افغانستان در زمینه فشار وارد نموده و تهدید می نماید.

پاکستا ن

باری یکی از سیاست پیشه گان نژاد باور ،افغانستان را کشور «غیر طبیعی» عنوان داده بود، اما واقعیت کاملاً روشن این است که کاربرد این اصطلاح  برای پاکستان مصداق کامل دارد. پاکستان را می توان مخلوق استعمار و یکی از نقبگذاریهای "دوراندیشانه ی" حفاران کهنه کار استعمار انگلیس قلمدادکرد.

انگلیس ها از هندوستان رفتند اما چنان نقبگذاری را انجام دادند که تا کنون نه تنها نفوذ و حضور غیر مستقیم شان را تداوم بخشیده اند ،بلکه یک عامل آشوب و بحران را در این منطقه ی مهم جیوپولیتیک جهان به وجود آوردند.  این مخلوق استعمار ،توسط خالقین آن در نقشه ی سیاسی جهان حفظ می گردد و تعین وقت« حذف» آن برای ما ممکن نه می باشد و  اما سرنوشت محتوم پاکستان همینطور خواهد بود .تا رسیدن به چنان برهه یی، افغانستان باید راه های مقابله با پاکستان و دفاع از خود را تشخیص و تدارک نماید. پاکستان عامل اساسی بحران و تراژیدی افغانستان و در عین حال کلید حل مسایل کشور ما می باشد ؛ زیرا منبع مداخله و تجاوز بوده و طالبان ،حزب اسلامی و گروه حقانی را در اختیار دارد و هیچگاهی به خاطر نابودی آنها تلاش نه می نماید ، زیرا بدر این کار منافعی دارد. این منافع چنین اند:

ـ مانعت از پیروزی امریکا در افغانستان

ـ مانعت ار تقویت و استحکام دولت در افغانستان

- کسب امتیازات در مقابله با هند

پاکستان نابودسازی گروه های مذکور ر  به مفهوم خلع سلاح خود می داند، به همین علت اسلام آباد تا حد توان تلاش می نماید تا این« امتیاز» را در اختیار داشه باشد . بی جهت نه بود که سال قبل آن عده طالبانی را که وارد مذاکره با "کابل "بودند گرفتار و گوشمالی داد.

بهترین راه مقابله با پاکستان در وجود یک دولت مشروع، ملی و مقتدر امکان پذیر است- دولتی که بتواند از منافع و مصالح ملی افغانستان در برابر اسلام آباد دفاع و سیاست هوشیارانه ی منطقه یی و بین المللی را تعقیب نماید. تجربه نشان داده است که اتکا به عامل بیرونی و خارجی ، هیچگاه نه می تواند یک راه حل دوامدار باشد .

مشکل افغانستان با پاکستان مربوط کدام شخص ،حزب، قوم و یا نوعیت رژیم سیاسی نه می باشد؛  زیرا موجودیت یک افغانستان مستقل و با ثبات  در تضاد با منافع ملی پاکستان است و  همچنان  منافع تاریخی و ملی افغانستان در تضاد با پاکستان قرار دارد.

تجربه ی تاریخ موجودیت پاکستان در وجود دیکتاتوران نظامی ، سیکولرها و دیوبندیها و مودودیها ، نماینگر این حقیقت است که تمام آنان در مقابل افغانستان به اساس منافع ملی پاکستان ، سیاست خصمانه را تعقیب می نمایند ، که عبارت از تضعیف مستدام افغانستان، یک کابل ضعیف، و تبدیل کردن افغانستان به یک کشور دستنگر که در راستای مصالح پاکستان به خصوص در برابر هندوستان مورد استفاده قرار بگیرد و از کجا معلوم که خالقین انگریزی آن کشور در آینده پاکستان دارای سلاح اتومی را «قیم» افغانستان نه سازد. افغانستان از دیدگاه اسلام آباد منبع ستراتیژیک به شمار می رود که باید به حیث «عمق ستراتیژیک» و به مثابه «عقب جبهه» مورد استفاده قرار گیرد.

متأسفانه بعد از سال 1973میلادی که پاکستان با دست باز وارد معرکه ی تخریب افغانستان گردید و به یک تخته ی خیز تجاوز و مداخله مبدل و خود نیز در نقش مداخله گر و متجاوز  فرصت یافت، از وسایل و امکانات زیاد نفوذی در رابطه با افغانستان بر خوردار می باشد.

پاکستان نه تنها در خلق طالبان سهم اساسی داشته و اکنون در حفظ ،تسلیح و تجهیز آنان دوام می دهد ،بلکه در ایجاد تنظیم های جهادی و شبکه های گسترده ی نفوذی ، نقش اساسی را ایفا کرده است. نصیرالله بابر در هر دو مرحله به حیث ناظم و سازمانده مسوولیت داشته است .
سوگمندانه باید اعتراف کرد افغانستان در قبال پاکستان سیاست خارجی ستراتیژیک نه دارد.   افغانی  که پاکستان را دوست افغانستان بداند یا باید ساده لوح باشد و یا هم خاین به وطن.

نه تنها بسیاری از دولتمردان کنونی ، بل متأسفانه بسیاری از دولتمردان سابق هم در فضای جنگ سرد نه توانستند نیات خصمانه ی پاکستان را درک نمایند. به طور مثال دکتور محمد یوسف صدراعظم  اسبق در سال 1980 میلادی با جنرال ضیاالحق ملاقات می نماید.و جنرال از وی می خواهد پیام و خواست او را به سکانداران قصر سفید برساند(*14). استاد خلیل الله خلیلی در وصف ضیاءالحق شعر می سراید:
جا نشین شیر یزدان شو در خیبر گشا
در مقام خالدی میدا ن محشر آفرین (* 15 )

تا کنون سفر جنرال عبدالولی در سال 1995 در پاکستان در هاله یی از ابهام قرار دارد .

ISI پاکستان در دهه ی 80 میلادی مستقیماً و یا توسط وابسته گان تنظینی خود بسیاری از شخصیتهای افغان را که به نام شاه سابق افغانستان فعالیت می نمودند و یا به خاطر تفاهم میان افغانان کار می کردند ، ترور کرد، منجمله استاد ورزیده ی پوهنتون کابل سید بهاوالدین مجروح به دستور آن سازمان در پشاور به شهادت رسید.

گفته می شود که پاکستان تا سطح وزرا «عمال نفوذ و اطلاعاتی » خود را جابه جا کرده است و کم نیستند افرادی که در تار و پود سیستم موجود نفوذ دارند اما خدمتگار پاکستان می باشند. حتا بسیاریها به حیث دایه ی مهربانتر از مادر در برابر آن کشور صحبت می نمایند...

پاکستان از سال ( 1973م ) به حیث مرکز و حامی تروریزم در کشور ما مداخله و تجاوز نموده و تا زمانی که انگلستان و امریکا به سیاست دو پهلو و کجدار و مریز در قبال پاکستان دوام بدهند ، افغانستان هیچگاهی رو ی صلح را نه خواهد دید .

بیش از یک دهه است که مقامات بلند پایه ی غرب ،از پاکستان شکایت دارند و مقامات نظامی، استخبارات و وزارت خارجه ی امریکا از پاکستان استغاثه می نمایند و بعد از حادثه ی قتل اسامه بن لادن در حومه ی اسلام آباد از برحق بودن «شکایات »شان فراوان صحبت می نمایند، اما تا کنون هیچ اقدام جدی برای توبیخ و  تنبیه پاکستان انجام نه یافته است.

پاکستان در زد و بند با خالقین انگریزی خود ،طی تمام این سالها ،توانسته است سیل وسیع کومک را از غرب و به خصوص از امریکا به دست آورد و به برکت این کومکهای اردو و استخبارات را تجهیز و به یک قدرت اتومی مبدل گردد.

پاکستان با «فرصت شناسی» انگریزمآبانه، در هر مقطع ،خودرا در اختیار سیاستهای «کلان » امریکا و انگلستان قرار داده است . در لحظات کنونی که پاکستان مورد «استجواب» امریکا قرار دارد ، مذبوحانه تلاش می نماید تا از طریق نزدیکی با «سازمان شانگهای» و عقد قراردادهای نظامی و گرم ساختن روابط با متحد تاریخی خود چین، امریکاییان را متوجه عواقب وارد کردن فشار و تهدید بر پاکستان نمایند.

همانطوری که پاکستان در دوره ی جنگ سرد و در دوران جنگ اعلام ناشده بر ضد افغانستان ،نقش تخته ی خیز را ایفا کرد در مرحله ی ژیواکونومیک ،منافع منطقه یی و اقتصادی خویش را با پلانهای ستراتیژیک امریکا و انگلستان در سازماندهی طالبان گره زد و بعد از 11 سپتامبر 2001 چنان که جنرال مشرف در کتاب خویش در«خط آتش»( که توسط سید هارون یونسی به لسان دری بر گردان گردیده است )جزییات را توضیح می دهد ، آن کشور ماهرانه خود را در خدمت انگلستان و امریکا قرار می دهد و در ساخت و بافت های جدی وسایل اساسی نفوذی خود بر افغانستان (رهبری طالبان و القاعده) را صحیح و سالم به پاکستان انتقال می دهد تا همیشه با «مشت پر» از غرب باج بگیرد.

مؤثر ترین شیوه ی مقابله با پاکستان عبارت خواهد بود از ایجاد یک دولت مشروع و ملی که ستون فقرات آن را قوای مسلح نیرومند تشکیل بدهد-دولتی که بتواند بحران اعتماد ملی را مهار ، وحدت ملی را تحکیم و از منافع تاریخی و جاری افغانستان در برابر تجاوز و سیطره جویی پاکستان دفاع نماید .
بسیار خوب است که اکنون در حلقات مختلف افغانی در رابطه به نیات خصمانه ی پاکستان صحبت می شود. بسیار به جا خواهد بود تا منورین ملی افغان دامنه ی این بحث را گسترش داده و در این ارتباط دایره ی تفاهم ملی را توسعه بدهند .

بدون دستیابی به یک اجماع ملی و همه گانی مقابله با پلان های خصمانه ی پاکستان مقدور نه خواهد بود  و ناممکن است تا از  طریق اتکای یکجانبه به عامل بین المللی افغانها به این مأمول ملی دست یابند .

برخورد ملی و دقیق وطندوستانه با پاکستان یک مساله ی مبرم ملی است ؛ هر نوع قومی ساختن مساله و هم دید مبتنی بر «اخوت اسلامی » و پاکستان را « سعودی ثانی» قلمداد کردن آب به آسیاب پاکستان ریختن است.

خیالات «پشتونستان بزرگ» به قیمت « کوچني افغانستان» که لابد به قیمت تجزیه ی افغانستان ممکن خواهد شد ، به همان اندازه غیرملی است که خیالات ایجاد « کشور پارسی زبانان» ضد ملی می باشد .

در حالی که پاکستا ن در تلک دسایس خود و استادان انگریزی اش گیر مانده است ،باید بدون هر نوع سازش و کرنش نوکرمنشانه ، مقابله ی همه جانبه ی ملی با پاکستان صورت بگیرد ،هر نوع امتیاز دادن به آن کشور در مقطع معین کنونی خیانت به افغانستان می باشد.

هندوستان :
این بزرگترین دیموکراسی دنیا از زمان استقلال آن کشور تا کنون به اساس منافع ملی هند، همیشه خواهان روابط بسیار نیک با افغانستان بوده است و به استثنای طالبان در تمام مراحل همین شیوه را دنبال نموده است و از یک کابل پر قدرت به مثابه پایتخت یک کشور با ثبات دفاع کرده است .

در تنظیم سیاست هندوستان در قبال افغانستان نه تنها فکتور تضاد منافع شان با پاکستان مدنظر می باشد ،بلکه سیاست های واقعبینانه منطقه یی  و بین المللی آن کشور نیز مورد توجه قرار گرفته است.

افغانستان محل تصادم و تقلطع منافع و سیاستهای هند و پاکستان می باشد، البته با این تفاوب که برخلاف پاکستان، منافع ملی هند ایجاب می نماید که دولت آن کشور از دولت مقتدر در افغانستان دفاع نماید.
هند در بازیهای جیواکونومیک جاری افغانستان را به حیث «دروازه ی آسیای میانه» اهمیت می دهد. سهم هند در بازسازی افغانستان بسیار چشمگیر بوده و مقام ششم را حایز می باشد. بیشتر از چهار هزار هندی در پروژه های مختلف افغانستان مصروف می باشند .

هندوستان با داشتن نفوس زیاد و مردم با استعداد از چنان سیستم نیرومند سیاسی دیموکراتیک برخوردار است که از برکت آن، دولت مقتدر آن کشور توانسته در مرحله ی جنگ سرد با حفظ موقف عدم انسلاک خویش و در عین حال دوست اتحاد شوروی، از کومکهای غرب نیز بهره مند گردیده در  شاهراه ترقی حرکت و به  رشد اقتصادی و نظامی نایل گردد.

در مرحله ی بعد از ختم جنگ سرد و آغاز مرحله ی کشمکش های ژیواکونومیک، هندوستان به حیث قدرت اتومی و به مثابه یک دولت بزرگ و قدرت منطقه یی با نفوذ ، مورد توجه جدی امریکا ، اروپا و روسیه و چین قرار داشته دارد.

امریکا در معادلات قدرت در جنوب غرب آسیا و آسیای میانه ،می خواهد راه هندوستان را در بازیهای نفت و گاز آسیای میانه باز نگهدارد تا با پیشروی چین مقابله نماید. پلان صدور گاز ترکمنستان از مسیر افغانستان تا هندوستان که طراح آن امریکا است هم پای این کشور را در بازیهای آسیای میانه شامل می سازد و از جانب دیگر عمده ترین وسیله ی تأثیر گذاری بر آن کشور پنداشته می شود .

اکنون هندوستان عملاً در مسایل نفت و گاز آسیای میانه حضور دارد. هند از طریقNSAPRAFOUNDITIO می خواهد 20 فیصد نفت و گاز ازبکستان را تصاحب نماید و کمپنی دیگر آن کشور به نام MITTAL ONGC در پروژه های نفت و گاز قزافستان سرمایه گذاری می نماید.

این معاملات که توسط کمپنی های معتبر هندی انجام می یابند باعث گسترش ساحه ی نفوذ آن کشور تا حوزه ی بحیره ی کاسپین می گردد .

هندوستان مانند سایر قدرتهای درگیر در پهلوی مساله ی پایپ لین موضوع پایگاه نظامی و حضور نظامی را فراموش نه کرده است. هندوستان در تاجکستان پایگاه نظامی سابق اتحادشوروی را بازسازی و تا دو صد نفر از نظامیان خود را در آنجا مستقر ساخته است.

هندوستان هم به خاطر دشمنی و رقابت با پاکستان و هم در مقابله با بنیاد گرایی اسلامی و همچنان در مطابقت اهداف ژیواکونومیک خود، در احوال کنونی به حیث یک قدرت و وزنه ی بزرگ در سیاست منطقه یی و جهانی که در انتظار عضویت دایمی شورای امنیت ملل متحد قرار دارد ، با دقت انکشاف حوادث افغانستان را تعقیب و به حیث یکی از عوامل مؤثر استحکام صلح و ثبات در افغانستان محسوب می گردد. موضوع گیری و موقف هند در «شانگهای» وزنه و بیلانس بسیاری از معادلات در منطقه و به خصوص در گستره ی بازی ژیواکونومیک آسیای میانه را مشخص خواهد ساخت.

جمهوری خلق چین:

چین و یا بهتر است بگوییم ابر قدرت اقتصادی چین نه تنها از زمره ی مقتدر ترین همسایه های افغانستان است ،بلکه به حیث قدرت بزرگ در منطقه و جهان ، دارای تاثیرات بسیار نیرومند در حال و آینده است که روز تا روز دایره ی صلاحیت اقتصادی و طبعاً به دنبال آن تأثیر گزاری سیاسی آن در منطقه و جهان گسترش می یابد.

میر شایمر ، یکی از محققین دانشگاه شیکاگو در اثر خویش «تراژیدی قدرتهای بزرگ» ، عروج چین در عرصه ی بین المللی را بزرگترین چلینج برای امریکا در قرن 21 م ارزیابی نموده است. رهبری چین با کنار نهادن پلان نابودی «ببر کاغذی امپریالیسم» از دستور کار خویش، اکنون از «گلوبالیسم نوین» . فارغ از رهبری و دیکته ی امریکا جانبداری می نماید. چین با سیاست های بسیار مدبرانه توانسته است مدارج عالی رشد اقتصادی را به شکل معجزه آسای آن طی و جایگاه شایسته و نیرومندی را در جامعه ی بین المللی احراز نماید و به حیث وزنه ی بزرگ اقتصادی جهان بعد از امریکا مبدل و از ثبات، امکانات وسیع و ذخایر ارزی فراوان برخوردار گردد.

دانستن این واقعیت دلچسپ است که امریکا در مقابله با بحران جاری اقتصادی ،به کومک های وسیع چین متوسل شد و قرضه های ارزی با ارقام نجومی را به دست آورد.

در مرحله ی ژیواکونومی چین «راه ابریشم » را در آسیای میانه احیا کرده و با پالیسی«توازن تهدید» یا «بیلانس تهدید» و ایجاد «دیوار انرژی»،در رقابت های جاری در آسیای میانه و حوزه ی کاسپین در مقابله با امریکا و سایر رقباء صف آرایی می کند و توانسته است به حیث سومین مصرف کننده ی نفت و گاز در مقایسه با امریکا ( که مصروف جنگها است ) و در عرصه ی عقد قراردادهای که به «معامله ی قرن» شهرت یافته اند ، پیشگام باشد .

الکساندر روهر ، کارشناس روابط خارجی آلمان در مصاحبه با  رادیوی صدای آلمان ، ضمن اعتراف به واقعیت فوق ، اخطار می دهد که «اتحادیه ی اروپا در این عرصه باید شتاب نماید، در غیر آن دست خالی خواهد ماند .».

چین گذشته ی پر جنجال خود با روسیه را بسته و با حل و فصل مسایل سرحدی ، به علاوه ی چشمداشت به توسعه ی همه  جانبه ی روابط، می کوشد با این کشور به حیث بازی گران عمده و هم پیمان در «شانگهای» اقدامات مشترک را  در رابطه با مسایل آتی سازماندهی نماید:

- سیطره ی امریکا
- بنیاد گرایی اسلامی
- پان ترکیزم

چین در احوال جاری از صلح و ثبات در افغانستان دفاع و با عقد قرارداد های بزرگ و بذل کومکها عملاً در بازسازی افغانستان سهیم می باشد. چین در عین حال دارای روابط گسترده با پاکستان بوده و مدافع آن کشور محسوب می گردد.

فدراسیون روسیه:

با سقوط اتحاد شوروی، روسیه برای یک دهه در قهر بحران اقتصادی اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی غوطه ور گردید و بدترین دوران دیکته و اسارت معنوی امریکا را آزمایش کرد.

طوری معلوم می گردد که همزمان با آغاز دوره ی دوم ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین، روسیه توانسته است بر بسیاری از مشکلات فایق آیدو اقتصاد خویش را در مسیر رشد قرار دهد ، قوای مسلح را باز سازی و تحکیم ببخشد و در عرصه ی بین المللی با حالت خفت بار دهه ی نود وداع نماید. بر اساس نظریه ی یک تعداد دانشمندان روسی،آن کشور در تجربه ی دردناک خویش دریافته است که باید وزنه و جایگاه مستقل بین المللی خویش را باز یابد و قدرت و اقتدار ملی را در خدمت آن قرار دهد.

زعامت موجود فدراسیون روسیه در راستای منافع ملی آن کشور حاضر نه خواهد بود تا از نفوذ و اعتبار تاریخی خویش در آسیای میانه و قفقاز صرفنظر نماید و از منافع عظیم نفت و گاز  این منطقه و حوزه ی کاسپین بی نصیب گردد.

در حالی که بسیاری از کمپنی های روسیه کار مشترک را در عرصه ی نفت و گاز با «غرب» و امریکا پیش می برند، اما رقابت ژیواکونومیک شدید آن کشور در «ساحات کلیدی» آسیای میانه و حوزه ی کاسپین،با امریکا جریان دارد، این ساحات طی سالها و قرنها به حیث مناطق نفوذ روسیه پنداشته می شدند.

طوری معلوم می شود که همزمان با گسترش بحران در پاکستان و کشانیدن جنگ به آن طرف دیورند و تشدید فعالیت بنیادگرایان در آن کشور ،سازمان ناتو به رهبری امریکا متوجه گردیده است که پیشبرد جنگ افغانستان بدون همخوانی روسیه ناممکن می باشد. امریکا و ناتو به ارتباط با افغانستان به خصوص در عرصه ی لوژستیک به همکاری روسیه و آسیای میانه ضرورت دارند.

جنجال های ناتو با روسیه در اروپا کماکان دوام دارد ،تاریخ روابط روسیه با قدرتهای رقیب غربی نشان دهنده ی این مطلب است که به خاطر امتیاز گرفتن در اروپا ، همیشه امتیازات را در بعد آسیایی متوجه روسیه ساخته اند(البته اکنون همچو به اصطلاح امتیازات موقتی بوده و مبین آرایش قدرت رقبا می باشد) .

روسیه طی دو دهه ی اخیر در افغانستان بسیار فعال بوده و به خصوص طی سالهای اخیر دپلوماسی متحرک را دنبال می نماید. بعد از سر و صداها در مورد ایجاد پایگاه دایمی نظامی امریکا ، روسیه نیروهای نظامی خویش را به حساب پاسداری از سرحدات تاجکستان و به بهانه ی مبارزه با قاچاق مواد مخدر ،افزایش داده ، و اخیراً دیپلومات مجرب خود «ضمیر کابلوف» را به حیث نماینده ی فدراسیون روسیه در افغانستان تعین کرده است.

با وجود تمایل قوی روسیه به خاطر گسترش همه جانبه روابط با افغانستان که مورد تشویق کابل نیز قرار دارد ،آن  کشور کتمان نه نموده است که با درس عبرت از گذشته ،هیچگاهی نظامیان خود را به  افغانستان گسیل نه خواهد کرد.

ختم قسمت چهارم

لینک بخش های قبلی:

- افغانستان در چنبره ی جیوایکونومی امریکا- بخش نخست

- افغانستان در چنبره ی جیوایکونومی امریکا- بخش دوم

 

- افغانستان در چنبره ی جيوايکونومی امريکا- بخش سوم