رسیدن به آسمایی: 27.08.2009 ؛ نشر در آسمایی: 11.09.2009

جهان پسا - امریکا-12

نویسنده : فرید ذکریا؛ برگردان : غفار صفا
 

 

 

آخرین ابر قدرت

 

با توجه به جریان پیدایش دنیای جدید بسیاری از ناظران و صاحبنظران بدین باورند که دوران ایالات متحده دیگر به پایان رسیده است. اندی گروف اساس گذاربنیاد  پژوهشی«انتیل» با صراحت مینویسد که « امریکا با دنبال کردن اروپا در یک تونل باریک خود را با خطرمواجه ساخته است.» و « بد تراز همه این که کسی آن را درک نمیکند و نمی پذیرد که چیزی واقع خواهد شد، همچنان که سرنشینان کشتی تیتانیک نمیدانستند که این کشتی با همان سرعت اعظمی به پارچهء یخ اصابت خواهد کرد.» توماس فریدمن با مشاهدهء ورود گروه گروه و بی وقفهء جوانان متخصص هندی در انفزی بنگلور برای کارشبانه، مینویسد « خدای من! اینجا انبوهی از آنان گروه گروه و بدون وقفه میآیند، چه گونه میتواند این جهان برای دختران من ومیلیون ها امریکایی دیگر خوشآیند باشد درحالی که این هندی ها میتوانند عین همان کار را با یک چهارم مزد انجام دهند.» 11 گیربستنگارت یکتن از ادیتورهای روزنامهء شپیگل آلمان در کتاب پرفروش خود «گلوبلایزیشن از خود واکنش نشان میدهد» باور دارد که « ایالات متحده در اثر پیروزی های رقبایش کلیدی ترین صنایع خو د را از دست داده است. مردم حساب های پس انداز خود را بسته اند و دولت به طور فزاینده یی مقروض بانک های آسیایی شده است.»  12
 
مایهء تعجب است که این روند از مدتها پیش وجود داشته و در واقع در موارد بسیار عمده امریکا را یاری کرده است. طی بیست سال گذشته هر چند که گلوبلایزیشن و صدورمشاغل بگونهء دراماتیکی سرعت پذیرفته میانگین رشد امریکا بالای 3 درصد بوده است که نسبت به فیصدی رشد آلمان و فرانسه بالاترین میزان رشد را نشان میدهد (میانگین رشد جاپان طی همین دوره 2.3 درصد بوده است). از دههء گذشته تا اکنون رشد تولیدی واکسیر اقتصاد مدرن بالاتراز 2.5 درصدبوده است که بازهم میزان بالاترازمیانگین رشد اروپا را نشان میدهد. میزان صادرات ایالات متحده برخلاف نوسانات درنرخ دالر طی دههء گذشته هم چنان درسطح ممتازی باقی ماند. درسال 1980 میزان صادرات امریکا ده درصد کل صادرات جهان بود و درسال 2007 هنوزحدود نه درصد را حفظ کرده است. مرکزتبادل افکارروی اقتصاد جهانی عقیده داردکه اقتصاد ایالات متحده هنوزدرسطح قابل رقابت باقیمانده است. هنوزاین کشورازلحاظ اختراعات درردیف اول، ازلحاظ تسهیلات تکنولوژیک درردیف نهم، ازلحاظ پرداخت هزینهء پژوهش های علمی و تکنولوژیک درردیف دوم، و ازلحاظ کیفیت نهاد های پژوهشی نیز درردیف دوم  قرار دارد. چین درزمینه های فوق شامل سی کشورنیست. وهند تنها دریک مورد شامل ده کشور برجسته میگردد و آن عبارتست ازاندازهء مارکیت. تقریباً درهرسکتوری که کشورهای صنعتی آنرا بکار بسته اند، شکل امریکایی آن درجهان نقش رهبری کننده، مؤثرو بارورداشته است.
 
سهم ایالات متحدهء امریکا دراقتصاد جهانی دررابطه به جنگ ها، بحرانات و جلوگیری ازظهورقدرت های جدید بگونهء فوق العاده ای ثابت باقی مانده است. ایالات متحده با داشتن 5 درصد نفوس جهان برای 125 سال از 20 تا 30 درصد کل محصولات جهان را تولید کرده است. یقیناً طی چند دههء آینده کاهش هایی در موقعیت امریکا پدید خواهد آمد واین نه یک سنجش سیاسی بل که مطابق یک سنجش ریاضی است. وآن اینکه به تناسب سرعت رشد سایر کشورها وزنهء اقتصادی امریکا درهمان زمینه ها پایین خواهد آمد. اما میزان این سقوط درصورتیکه ایالات متحده بتواند خود را با چالش های جدید بهترتوافق دهد، بسیار بزرگ، سریع و ناشیانه نخواهد بود. چنانچه برخی ازکشورها طی سدهء اخیربا یک چنین وضعیتی مواجه شدند وسپس خود را بآن توافق دادند. چنان معلوم میشود که طی چند دههء آینده ملت های درحال رشد جای اروپای غربی و جاپان را که دارند به تدریج راه سقوط را می پیمایند اشغال خواهند کرد.
 
ایالات متحدهء امریکا با چالش های جدی اقتصادی که تا کنون بآن مواجه نشده روبروخواهد شد. اما سیستم اقتصادی واجتماعی امریکا این ظرفیت و توانایی را دارد که بایک چنین فشارهایی پاسخ دهدوخودرا بآن سازگارسازد. البته طرح اصلاحات نیزوجود دارد اما سیستم سیاسی موجود با این استدلال که اجرای آن با توجه به منافع درازمدت این کشورمشکلاتی را در پی خواهد داشت ازآن ابا میورزد. سخت ترین چالشی که ایالات متحده بآن روبروخواهد بود درعرصهء بین المللی است وآن مواجه شدن با نظم جدید جهانی که ازنظم پیشین بسیارمتفاوت خواهد بود. ایالات متحده تا هم اکنون بعنوان بازی کنندهء پرقدرت باقی مانده است اما توازن قدرت همه ساله درحال تغییراست.
 
طی دودههء دشوارازسال 1980 تا کنون قدرت ایالات متحده بیانگرنظم جهانی بوده است. تمام راهها به واشنگتن میپیوست ونظریهء امریکایی دررابطه به سیاست، اقتصاد وروابط خارجی نقطهء آغازفعالیت های جهانی بوده است. واشنگتن به مثابهء نیرومند ترین بازیگر خارجی درتمامی قاره های جهان، دارای موقعیت نفوذی در نیمکرهء غربی، مؤثرترین نیروی حفاظت کنندهء خارجی توازن قوا دراروپا وآسیای شرقی، نقش کلیدی درخاورمیانه، آسیای مرکزی وآسیای جنوبی، و یگانه کشورتأمین کنندهء نیروی جنگی برای فعالیت های نظامی درعرصهء جهانی بوده است. مناسبات با ایالات متحده ازجملهء مهمترین حلقه درروابط خارجی برای تمامی کشورها از روسیه وچین گرفته تا افریقای جنوبی وهند میباشد.
 
این نفوذ بااشغال عراق به نقطهء اوج خود رسید. ایالات متحده با وجود نارضایتی، مخالفت ودشمنی فعال قسمت اعظم جهان، قادربآن شد تا به یک کشور مستقل حمله نموده و شماری از کشورها وسازمانهای بین المللی را درجریان اشغال و پس از آن وادار به همکاری نماید. این تنها پیچیدگی های عراق نیست که این حکمروایی را سهولت بخشیده، حتی اگر پیروزی های چشمگیری هم نصیب عراق میشد، روش به اجرا درآوردن آن، آشکارا قدرت بلامانع ایالات متحده را نشان میدهد. و این تمرین سیستم یک قطبی است که واکنش هایی را درسراسرجهان برانگیخته است. زوال سیستم یک قطبی طی دودههء اخیر نه دراثر جنگ عراق بل که دراثر پخش قدرت بمقیاس وسیعتردرسراسرجهان امکان پذیرشده است.
 
بنابردلایل چندی سیستم یک قطبی جهان بپایان رسیده است. اتحادیهء اروپا از بزرگترین بلوک تجارتی جهان نمایندگی میکند که درواقع تشکیل دهندهء سیستم دو قطبی است، وبا ظهورچین وسایرغول های رشدیابنده قلمرودوقطبی تجارت نیز به سیستم سه قطبی وسپس به سیستم چندقطبی تبدیل خواهد شد. یک چنین تغییری در همهء قلمروها به استثنای عرصهء نظامی دردست اجرا ست، هرچند که بطور کلی تصورجهان چندقطبی متشکل ازچهار، پنج بازیگر تقریباً هم وزن، واقعیت امروز یا فردای نزدیک را بر نمیتابد. اروپا نمیتواند یک حرکت نظامی و یاحتی یک حرکت سیاسی را به اجرادرآورد. جاپان وآلمان با توجه به تجربهء تلخ دو جنگ جهانی به همچو حرکتی دست نخواهند زد و چین و هندوستان که هنوزدرحال انکشاف اند. در عوض، واقعبینانه ترین تعریف را ساموییل هنتنگتون بدست داده است «یونی مولتی پولاریتی یا اتحاد چند قطبی» و یا به تعبیر جیوپالتکس های چینایی « چندقدرت و یک ابرقدرت». زبان آشفته حقایق آشفته را بازتاب میدهد. ایالات متحدهء امریکا تا مدتها بعنوان پرقدرت ترین کشورباقی میماند اما درجهانی با چندین قدرت بزرگ دیگرودارای اعتماد به نفس و فعال باقی ماندن تمامی بازیگران. این سیستم دورگهء بین المللی (بیشتردموکراتیک، بیشترمتحرک، بیشترباز، بیشترمرتبط) مانند سیستمی ست که ما از چندین دهه درآن بسرمیبریم. تعریف عصری که بسوی آن میرویم عبارت است از "جهان پسا- امریکا."
 
ایالات متحدهء امریکا درسیستم نو ظهور جایگاه بلندی رااز آن خود کرده است. اما کشوریست که بیشترازدیگران با چالش های نظم جدید مواجه شده. بسیاری ازقدرت های بزرگ دیگردرصدد تعین جایگاه شان را درتوسعهء جهان هستند. این پروسه همین اکنون در راه است. چین وهند دارند به بازیگران بزرگتربرای همسایه هایشان ودیگران مبدل میشوند. روسیه ازموقعیت پسا – شوروی خویش بیرون آمده و قدرتمند و حتی پرتحرک شده است. جاپان با آنکه از جملهء قدرت های جدید درحال ظهورنیست، اما اکنون بیشتر تلاش دارد تا دیدگاهها وموقعیت های خود را برای همسایگانش دیکته نماید. اروپا درزمینه های تجارت و اقتصاد با قوت هرچه بیشتر و هدفمندانه عمل مینماید. درمسایل امریکای لاتین، برازیل و مکسیکو بیشتراز همه حرف اول را میزنند. افریقای جنوبی خود را در موقعیت رهبری قارهء افریقا قرارداده است. این کشورها بیشترازگذشته درعرصهء بین المللی برای خود جای اشغال میکنند.
 
ایالات متحده جهت مخالف را نشانه گرفته است. اقتصاد آنقدرمشکل ساز نیست (رشد سایربازیگران به پخش ثروت کمک میکند آنچه که برای همه مفید است.) اما این جیوپالیتیک است که دربرابرنفوذ وحکمروایی چالش ایجاد میکند. به همان پیمانه ای که سایرکشورها بیشتر فعال میگردند میدان فعالیت امریکا محدودترمیشود. آیاممکن است که ایالات متحده بتواند خود را با رشد سایرقدرتها وراهکارهای مختلف سیاسی درچندین قاره سازگار نماید؟ این به معنای بی اعتنایی دربرابرهرج ومرج و تجاوزنیست، بعید است. اما یگانه راه برای ایالات متحده تشکیل یک اتحاد وسیع و پایداردربرابرآنهاست. واین تنها درصورتی ممکن است که مساعی واشنگتن معطوف به پذیرفتن سهم سایرکشورها درنظم جدید باشد. درنظم موجود بین المللی، پیشرفت به معنای توافق وسازش است. هیچ کشوری به تنهایی سراسرراه خود را تا پایان طی کرده نمیتواند. این کلمات برای گفتن ونوشتن آسان اما اجرای شان بسیار دشوار است. بدین معنا که مسألهء رشد را بدون پذیرفتن اشتراک سایر کشورها درقدرت واهمیت دادن به منافع آنها، نمیتوان تصورکرد. این تعادل بین سازگاری وجلوگیری، عمده ترین چالش برای سیاست خارجی امریکا طی چنددههء آینده خواهد بود.
 
من این بخش را با این بحث آغاز کردم که نظم جدید بیانگرنفی امریکایی نیست، زیرا من باوردارم که امریکا ازنیروی خارق العاده ای برخورداراست واینکه دنیای جدید یک ابرقدرت جدید دیگرراعرضه نخواهد کرد بل که ترجیحاً واشنگتن خواهد توانست یک نیروی مختلط را رهبری وحتی مستقیماً یاری کند. اماهنوز همچنان که سایرقسمت های جهان رشد میکنند، امریکا با وضعیت نامناسب اقتصادی ایکه دارد بانفی نسبی روبروخواهد بود. همچنان که دیگران سریعتررشدمیکنند، سهم شان ازدستآوردهای این رشد نیزاندک خواهد بود (بخاطراینکه پروسهء انتقال قدرت برای سالها دریک محدودهء کوچک باقی خواهد ماند.) علاوتاً، پوتانسیال های جدید غیردولتی که بطورفزاینده ای فعال اند، واشنگتن را بطور قابل ملاحظه ای تحت فشارقرارخواهند داد.
 
این امرهم برای واشنگتن وهم برای دیگران یک چالش است. تقریباً سه قرن است که جهان با حضور یک هژمونی لیبرال، نخست بریتانیا وسپس ایالات متحده رو بروست. این دوابرقدرت درجهت ایجاد وحمایت ازاقتصاد آزاد جهانی، حفاظت از راههای تجارتی وخطوط بحری، آخرین چاره گران وام دهنده، نگهدارندهء ذخایر پولی، سرمایه گذاری به پیمانهء وسیع و باز گذاشتن بازارهای داخلی شان بروی همه، یاری رسانیده اند. آنان همچنان توازن نیروی نظامی را دربرابربزرگترین متجاوزین عصرشان ازناپلیون فرانسه گرفته تا جرمنی وروسیهء شوروی، نگهداشته اند. باهمه سؤاستفاده از قدرت، امریکا ایجادگروادامه دهندهء سیستم تجارت آزاد، نظام های دموکراسی قابل قبول ومفید برای همه بوده است. همراه با تغییراوضاع، ونقش ایالات متحدهء امریکا این سیستم نیزدرزبر میدارد. سقوط دالر به نقطه ای که دیگرذخایر پولی جهانی وجوندارد، برای جهان مشکل آفرین خواهد بودهمچنان که برای امریکا. وحل مشکل عمومی دریک چنین عصری غیرمتمرکزو پراگنده درعدم حضور یک ابرقدرت بسیاردشوارخواهدبود.
 
شماری ازامریکایی ها ازدگرگونی های جهان دقیقاً آگاه اند. بازرگانان امریکایی بطورفزاینده ای روند دگرگونی ها درسطح جهان را دنبال میکنند وآگاهانه و منطقی بآن پاسخ میدهند. امریکای بزرگ چند ملیتی متفقاً به این باورهست که رشد این کشوردرگروگسترده گی مارکیت های جدید خارجی است. با توجه به واقعیت رشد سالانهء دو تا سه درصد درایالات متحده و ده تا یازده درصد درسطح عمومی، آنها میدانند که بایستی خود را باجهان پسا- امریکایی توافق دهند، چه درغیرآن بازنده خواهند بود. این نوع آگاهی دردانشگاه های امریکایی بیشتر قابل ملاحظه است، جایی که دانشجویان بطورروزافزونی مصروف پژوهش، مسافرت وتبادل نظر با دانشجویان وپژوهشگران خارجی اند. امریکایی های جوان تربراحتی به این سطح از آگاهی دست یافته اند که دریافت راه ها وشیوه های جدید درمسایل مالی، ساختمان، هنروتکنولوژی، ممکن است درلندن، شانگهای، سیول، تالین ویا بمبی صورت گیرد.
 
اما این درک هنوزدریک سطح وسیع تراز جامعهء امریکا بیک آگاهی عمومی مبدل نشده. اقتصاد امریکایی درسطح داخلی متمرکز باقی خواهد ماند. اگرچه این امر با رشد 28 درصد درعرصهء تجارت (درمقایسه با 38 درصد آلمان) درحال تغییر است. موقعیت جزیره ای امریکا یکی ازموهبت های طبیعت است که به این کشور داده شده یعنی محاط بودن بواسطهء دوبحربزرگ ودوهمسایهء مطلوب. امریکا هیچگاهی به توطیه چینی و حمایت ازنظام های کهنه بدنام نشده وهمیشه قادربه دادن تصوری ازیک نظم جدید ومتفاوت چه درآلمان، جاپان ویا حتی درعراق بوده است. اما درعین زمان این انزوا امریکایی ها را درنوعی بی خبری از فراسوی مرزهایش قرارداده است. امریکایی ها به چندین زبان صحبت میکنند، اندکی دربارهء فرهنگهای خارجی میدانند، ودرمورد اینکه که نیازی به تصفیهء آن دارند یا نه متردداند. امریکایی ها فکر میکنند واقعاً معیاری هستند برای گلوبالیسم زیرا آنها باوردارند که شیوهء آنان بهترین وپیشرفته ترین شیوه است. نتیجه اش اینست که آنان بطورفزاینده ای نسبت به عصررشد جهانی مشکوک اند. فاصلهء عمیقی بین نخبه های اقتصادی امریکایی وهمتا های جهانی شان ازیک طرف واکثریت مردم امریکا از جانب دیگر بگونهء روز افزونی بمیان آمده است. درنبود تلاشهای واقعی برای اعمار پلی میان آنها، این فاصله میتواند عصراقتصاد رقابتی امریکا و آیندهء سیاسی اش را خدشه دار کند.
 
عمده ترین نگرانی ها (ازناحیهء امریکا- م) ریشه درفرهنگ سیاسی غیر مسوولانهء ملی دارد. واشنگتن یقیناً به فقدان تفکرجدید دربارهء جهان جدید مواجه است. انتقاد ازادارهء بوش بخاطر تکبرویکدنه گی اش که امریکا را بطور گسترده ای صدمه زده، بسیارسهل است. باوجوداینکه این اداره به یک دستگاه مورد تنفرمبدل شده، اما مشکل محدود به بوش، چینی، رامزفیلد وجمهوری خواهان نیست. در سخنرانی های برخی ازدموکرات ها درواشنگتن نیزپیرامون دستمزد کارگران ومسایل مربوط به حقوق بشرکاستی های قابل ملاحظه وذهنیت های یکجانبه بطورآشکاردیده میشود. دربارهء تروریسم، هردوحزب به زبانی صحبت میکنند که کاملاً برای شنوندگان داخلی تنظیم شده بدون آنکه به تأثیرات منفی آن بردیگران توجه داشته باشند. تحمیل اراده، زدن برچسب، محاکمه وتحریم سایرکشورها ازجمله مسایلی اند که سیاست مداران امریکایی پیوسته وناعاقبت اندیشانه بآن میپردازند. طی پانزده سال گذشته ایالات متحده برنیمی ازنفوس جهان تحریم وضع کرده است. مایگانه کشوری هستیم درجهان که از کار کردهای سایر کشورها گزارش های سالانه ترتیب میدهیم. واشنگتن دی سی به یک حباب از خود راضی وبدورازدسترسی جهان بیرونی مبدل شده است.
 
نتایج سروی مساعی جهانی سال 2007 یک افزایش چشمگیری را دردیدگاه های مثبت دررابطه به تجارت آزاد، بازارآزاد ودموکراسی نشان میدهد. اکثریت بزرگی ازمردم ازچین گرفته تا آلمان، بنگله دیش ونایجریا اظهارنظر کرده اند که روابط رشد یابندهء تجارت بین کشورها یک پدیدهء مثبت است. باوجودآنکه درمیان 47 کشوری که نظرسنجی صورت گرفته، ایالات متحده کشوری بود که بخاطر حمایت ازآزادی تجارت درردیف آخرقرارداشت. سروی هایی که طی پنج سال صورت گرفته نشان میدهد که هیچ کشوری به اندازهء ایالات متحده کسرنداشته است.
 
ویا توجه کنید به مساعی کمپنی های خارجی. وقتیکه پرسیده شد آیا این کمپنی ها نقش مثبت داشته اند یا خیر؟ بگونهء تعجب برانگیزی شماربزرگی ازمردم در کشورهایی مانند برازیل، نایجریا، هندوستان، وبنگله دیش پاسخ داده اند، بلی. این کشورها معمولاً نسبت به اتحادیه های چند ملیتی غرب مشکوک بوده اند. (البته این امردرکشورهای ناراضی جنوب آسیا قابل توجیه است، بخاطر اینکه آنها درابتدا توسط یک اتحاد چندملیتی ازجمله کمپنی هندشرقی مستعمره شده بودند.) بآنهم ،73 درصد درهند، 75 درصد دربنگله دیش، 70 درصد دربرازیل، 82 درصد درنایجریا اکنون نسبت به این کمپانی ها نظر مثبت دارند. این رقم بطور مقایسه برای امریکا 45 درصداست که ما رااز پایین درردیف پنجم قرارمیدهد. ماازجهان میخواهیم که شرکت های امریکایی را باآغوش بازبپذیرند. اما وقتیکه آنها اینجا آمدند موضوع فرق میکند. پالیسی های امریکا دررابطه به مهاجرت را حتی میتوان یک عقب گرددانست. در موردی که زمانی ایالات متحده برای جهان مدل بوده است، اکنون کشوریست که در این موضوع میخواهد ازخود واکنش خشونت آمیزنشان دهد. جاییکه زمانی ما میخواستیم درتمام زمینهء های تکنولوژی جدید پیشگام باشیم، اکنون به اختراعات با وحشت نگاه میکنیم ومتعجبیم که این چگونه همه چیز را دگرگون خواهدکرد.
 
این یک واقعیت انکارناپذیراست که رشد دیگران نتیجهء افکاروفعالیت های ایالات متحدهء امریکاست. برای شصت سال سیاست مداران ودیپلومات های امریکایی به سراسرجهان سفرکرده ودولت ها را تشویق کرده اند تا بازارها وسیاست های شان راآزاد وازتکنولوژی جدیداستقبال کنند. ما مردم را درسرزمین های دور دست تشویق کرده ایم تا دررابطه به اقتصاد جهانی دشواریهای مبارزه را تحمل کنند، ارزش واستقلال پول کشورخودراحفظ وصنایع مدرن راانکشاف بخشند. ما آنها را راهنمایی کرده ایم تا ازتغییرات نترسندورازموفقیت های ما را بیآموزند. واین امر مؤثرافتاد: مردمان بومی چیزهای خوبی ازکاپیتالیسم بدست آوردند. اما خود نسبت به همه آنچه که درگذشته ها آنرا تجلیل کرده ایم چون بازارآزاد، تجارت، مهاجرت و تغییرات تکنولوژیک اکنون مشکوک شده ایم. واین همه دروضعیتی صورت میگیرد که امواج دریا ما را کنار میزند. همچنان که جهان رونق میابد، امریکا بپایان میرسد.
 
نسل ها پس ازامروز، آنگاه که مؤرخین دربارهء این زمان بنویسند، آنان خاطرنشان خواهند کرد که درسال های نخستین سدهء بیست ویکم، ایالات متحدهء امریکا درمسوولیت های بزرگ تاریخی خود پیروز شد -  جهان را گلوبلایز کرد اما درمسیرراه فراموش کرد که خود را نیز گلوبلایز کند.