رسیدن به آسمایی: 18.03.2009 ؛ نشر در آسمایی:  27.03.2009

 

جهان پسا - امریکا

نویسنده : فرید ذکریا

برگردان : غفار صفا

5- توسعهء بزرگ

 

آرامش نسبی امروزی دارای ریشهء عمیق ساختاری است. در سراسر جهان اقتصاد بر سیاست پیشی می گیرد. آنچه که تحلیلگران وال استریت "ریسک سیاسی" مینامند تقریبا هیچ وجود نداشته است. جنگها ، کودتاها و تروریسم قابلیت شان برای بی ثبات کردن بازارها را جز به شکل موقت از دست داده اند. البته این وضعیت - چنان که از تجربه ی تاریخی خود می دانیم - ممکن است دوام نیاورد ؛ با وجود این ما حد اقل یک دهه در چنین جهانی زیسته ایم.

 

این نخستین باری نیست که آشوب های سیاسی و رشد اقتصادی باهم یکجا بروز کرده اند. دو دوره پیشتر از این نیز به عصر ما شباهت داشته اند: دوران شگوفایی پایان سدهء نزدهم و آغازسدهء بیستم بین سالهای 1890 و 1900 و دوران شگوفایی پس از جنگهای 1950 و 1960 که در هردو دوره سیاست بسیارمتلاطم و رشد اقتصادی قوی بود. این دو دوره یک وجه مشترک داشتند: کشورهای بزرگ وارد اقتصاد جهانی شدند حجم آن را بزرگ کردند و شکل آن را تغییر دادند. حجم اقتصاد و سرمایه چنان توسعه یافت که آشفته گی های هر روزه ( سیاسی ) را تحت الشعاع قرار دارد.

 

در اواخر قرن نزدهم و اوایل قرن بیستم این ترس پیوسته وجود داشت که قدرت های بزرگ اروپایی بر سر بحران های سیاسی در بالکان، شمال افریقا و سایر نقاط بحرانی با هم درگیر جنگ شوند.  اما در همین دوره اقتصاد جهانی بررغم بحران ها و مسابقات تسلیحاتی به شگوفایی خویش ادامه داد. در همین عصر بود که برای نخستین بار سرمایه به پیمانهء وسیع از اروپا به دنیای جدید پخش شد. به موازات صنعتی شدن آلمان و ایالات متحدهء امریکا این دوکشور به دو مرکز ازجملهء سه مرکز بزرگ اقتصادی جهان مبدل شدند.

 

سالهای بین 1950 و نخستین سالهای 1960 گاهی یاد آور نوعی آرامش است اما در واقع آن سالها سرشار از تنش بودند ؛ تنش هایی ناشی از سالهای اول جنگ سرد و نگرانی ازدرگیری با اتحادشوروی و چین و یک جنگ واقعی درکوریا. آن زمان بحران های متناوبی همچون بحران تایوان، کانگو، کانال سویز، خلیج خوک ها و ویتنام اغلباً منجر به جنگها میشدند. اما هنوز اقتصادصنعتی قویاً درحال رشد بود. این دومین دور حرکت بزرگ سرمایه همراه با سرازیر شدن پول از ایالات متحدهء امریکا به اروپا و آسیای شرقی بود. درنتیجه اروپای غربی خود را روی خاکستر جنگ دوم جهانی بازسازی کرد و جاپان یگانه کشور غیر اروپایی پروسهء صنعتی شدن را مؤفقانه انجام داد و برای بیست و سه سال دارای رشد سالانه بالاتر از 9 درصد بود.

 

در هردو دوره، این «تکان های مثبت در منابع» ( اصطلاح اقتصاددانان برای بالا رفتن ِ دراز مدت میزان تولید) باعث دوام شگوفایی دوامدار اقتصادی، پایین آمدن قیمت ها، سطح پایین بهره و افزایش تولیدات درمارکیت های جدید (جرمنی، ایالات متحده و جاپان) گردید. درپایان سده بیستم، علی الرغم افزایش شدید تقاضا، قیمت گندم دراروپا با پشتوانه ی انبار غله ی امریکا 20 تا 35 درصد پایین آمد. (مثل اینکه امروزه قیمت کالاهای صنعتی حتی با وجود افزایش تقاضا برای آنها به دلیل قیمت نازل تمام شد آن در آسیا رو به سقوط است.) درهردو دوره، بازیگران جدیدی از طریق فعالیت در بخش صادرات وارد میدان شدند درحالیکه واردات نیز توسعه یافت. بین سالهای 1860 و 1914 واردات امریکا به پنج برابر افزایش یافت درحالیکه صادرات اش هفت برابر افزایش یافت.

 

ما درسومین مرحله از یک چنین توسعهء اقتصاد جهانی - و در واقع بزرگ ترین اش-  زنده گی میکنیم . طی دو دههء اخیر حدود دو بیلیون نفر وارد بازار های جهانی و تجارت شده اند ـ جهانی که تاهمین اواخر حوزهء کوچک فعالیت کشورهای غربی بود.*  این توسعه با حرکت سرمایهء غرب بسوی آسیا و سراسر جهان سرعت گرفت. درنتیجه بین سالهای 1990 و 2007 اقتصاد جهانی از 22.8 تریلیون دالر به 53.3 تریلیون دالر بالارفته و تجارت جهانی 133 درصد افزایش یافته است. مارکیت هایی که جدیداً سر برآورده اند شامل بالاتر از نصف این رشد جهانی بوده اند  و حالا آنها به تناسب قدرت خرید شان بیشتر از 40 درصد اقتصاد جهانی را تشکیل می دهند ( ویا 30 درصد در مارکیت های تبادلهء قیمت ها). رشدتازه واردها بصورت فزاینده  یی مربوط به بازارهای داخلی شان است، نه فقط مربوط به صادرات شان به غرب، و این بدین معناست که این یک پدیدهء مقطعی و کوتاه مدت نیست.
 

برخی ها یک چنین روندی را با اشاره به رشد جاپان درسالهای 1980 آنگاه که غریی ها از مسلط شدن آنکشور بر اقتصاد جهان نگران شده بودند مورد تردید قرار می دهند. بعد معلوم شد که این نگرانی ناشی از توهم بوده است.  چون در واقع چاپان پس از آن  یک نزول اقتصادی پانزده ساله را تجربه کرد. اما این یک مقایسهء گمراه کننده است. درسال 1980 جاپان تقریباً دومین نیروی بزرگ اقتصاد جهانی بود  و بسیاری فکر می کردند که جاپان جای امریکا را خواهد گرفت. اما بخاطر اینکه اقتصاد، سازمانها و سیاست جاپان هنوز مدرنیزه نشده بود، انکشور نتوانست جهش آخری را انجام دهد. برخلاف جاپان ،  چین هنوز یک کشور فقیر است، این کشور دارای رشد داخلی 2500 دالر میباشد و آنگاه که بیک دارندهء مقام اول مبدل شود بامشکلات زیادی مواجه خواهد شد. اما پیشبینی میگردد که چین درآینده یقیناً ظرفیت اقتصادی خود را ازطریق ادامهء تولید اسباب بازی، لباس و تلفون های همراه دوچندان خواهد ساخت. هندوستان که با سطح درآمد نازل تر شروع به رشد کرده است نیز همچنان برای چندین دهه پیش از آنکه بامشکلاتی ازنوع جاپان که منجربه سقوط آنکشور شد مواجه شود، قابلیت رشد را خواهد داشت. کشور های چین و هندوستان حتی اگرهم ازسطح عواید متوسط بالاتر روند احتمالاً کشورهای دارندهء مقامهای دوم و سوم دراقتصادجهانی برای قسمت اعظم سدهء بیست ویکم خواهند بود.

*گفتم دو بیلیون دالر ، زیرا فقرا در جنوب آسیا ، چین و افریقا به هیچ گونه ی قابل توجهی در اقتصاد جهانی مشارکت ندارند. اما میلیون ها نفر از آنان هر ساله به شهر ها نقل مکان می کنند.

***

بخش های قبلی:

جهان پسا امریکا: 1 ؛ 2 ؛ 3 ؛ 4