31.01.2016
عمران راتب
رؤیای قابل تحقق افغانی
من چهارچوب نظری انحطاط در وضعیت کنونی را، به باور خود تا اندازهیی در مقالهی قبلی باز نموده ام. حرف من آنجا این بود که، آنچیزیکه در این شرایط ناامیدکنندهتر از دیگر عوامل بهنظر میرسد، فروریخته گی اعتماد و ایمان ملت در راستای بهترشدن وضعیت زنده گیشان است. چه، باور دارم که جهت یک تغییر بنیادین در وضعیت، انگیزه و بیداری ملت اساس این تغییر است. تا زمانیکه ملت این انگیزه و تصمیم را جهت یک تغییر رادیکال در خود نداشته باشد، دیگر عوامل و شرایط حتا در صورت آمادهبودن، جنبی شمرده شده و نقش آنها در تحقق رؤیای افغانی، بدون وجود انگیزه و حرکت مردمی، منتفی دیده میشود. از دیگر سو، من رؤیای قابل تحقق افغانی را یک نسخهی از قبل آمادهشده و بستهبندیشده نمیبینم. لذا باورمندم در این زمینه، به کار و تلاش طولانی نیاز است و نیز بحثهای متوالی و گوناگون. از اینکه بگذریم، رؤیاهای قابل تحقق هر کشور به باور من، بهدلیل شرایط تاریخی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، تا حدی زیاد متفاوت از هم بوده و جدا از موارد عام و جهانشمول، در دیگر موارد نمیتواند یکی الگوی مطلق دیگری قرار بگیرد. با اینوجود، من ذکر چند مورد را فهرست وار لازم میدانم، با این امید که در آیندهی نزدیک بتوانم آنها را بیشتر باز نموده و مشروح سازم. ممکن است نکات مطروحه در ذیل، خود همچون یک رؤیا تلقی گردد نه راهکاری در جهت تحقق این رؤیا. اما طرح این موارد، آگاهانه صورت گرفته است، بههمان دلیلیکه در فوق ذکر شد، یعنی آمادهنبودن یک نسخهی واحد از رؤیا و بحث و تلاش بیشتر در این زمینه.
یک: در حوزهی معرفت:
الف: افغانستان از دیرباز بدینسو، سوگمندانه، در منجلاب یک فروبسته گی فکری خطرناکی سقوط کرده است. مشکل اصلی، دینداری مردم نیست؛ بددینی آنهاست. عامل عمده این بددینی هم مبلغین و منادیان دین و باورهای آخرتگرایانه است. ضرورت است تا یک تعریف کاملن انسانی و مدنی از دین و دیگر باورهای عقیدتی ما صورت بگیرد. تغییر شیوه و محدود نمودن سطح و گسترهی فعالیت نهادهای دینی، یکی از نخستین رویکردهای ضروری و راهگشا در این راستا خواهد بود. من در اینکه جریانهای تروریستی داعش (نسخهی افغانی)، طالبان و همسنخانشان عمالان کشورهای منطقه و غرب اند، شکی ندارم. اما به این نکته نیز باور دارم که دیدگاهها و حرکات زمینهساز داخلی، اساس این بدبختی و تباهی است. این از نگاه متحجرانه و ارتجاعی دینباوران نسبت به انسان و باورهایشان منشاء میگیرد.
ب: رابطهی دین با سیاست، نیاز به یک بازتعریف دارد. حق مداخلهی نهاد دینی در سرنوشت سیاسی، تا حد ممکن باید کاهش داده شود. دست نهادهای مذهبی در اعمال مجازات و تکالیف خودسرانه، باید گرفته شود. محض نمونه، جدن قانون وضع شود تا روشن گردد که سنگسار، دیگر حق نهادهای مذهبی و متولیان دین نیست.
ج: نسبت فرهنگ بومی، دین و فرهنگ مدنی باید روشن گردد. این کار نیز از صلاحیت مسوولین فرهنگی و تحصیلکردهگان است نه مدرسه و مسجد.
د: حق آزادی عقیده بهصورت جدی و کاربردی باید مطرح و روی دست گرفته شود. هیچ انسانی نباید بهدلیل تغییر عقیدهی مذهبی یا ترک هر عقیدهیی، مورد تنبیه و مجازات قرار گیرد.
دو: در حوزهی سیاست:
الف: مقصد، انسانیشدن و مدنیشدن سیاست است. این کار یکشبه قابل تحقق نیست، اما بهعنوان غایت، سرلوحهی کارمان باید باشد. مدنیشدن سیاست، مستلزم اتخاذ رویکردهای مدنی و دموکراتیک است. انتخابات آزاد و همهگانی باشد، کاندیدان با توجه به صلاحیت علمی و قابلیت سیاسی، بدون در نظرداشت نسبت سمتی و تباری ثبت نام و انتخاب گردند.
ب: دولت باید با تلاش هرچه بیشتر در راستای سکیولاریزهشدن نهاد سیاسی کار نماید. مرجع، حقوق بشر و قانون اساسی است نه سنت دینی و فرهنگ بومی مصلحتی.
ج: سیاستمدارانیکه در طول دوران سیاستشان از زمان زمامداری حزب دموکراتیک خلق تا طالبان و مجاهدین بدینطرف، متهم به نقض حقوق بشر و جرایم جنگی اند، دستشان از سرنوشت سیاسی ملت کوتاه گردد. تطبیق عدالت انتقالی در این زمینه، تنها و اولین راه ممکن و مفید است.
ح: خلق انگیزهی مداخله و تعیین سرنوشت مطلقن باید به ملت داده شود. این حق ملت است تا در صورت عدم سازگاری با حکومت، به تغییر و تبدیل حکومتداران بپردازد نه بر عکس. (چرچیل گفته بود حکومتها باید طبق میل، ملتهای جدیدی برای خودشان انتخاب کنند!!) این خلاف تصور، میتواند فاصله و جدایی دولت-ملت را از میان بردارد.
خ: دولت باید نسبتش با کشورهای همسایه و غیر همسایه را روشن تعریف کند. رابطهی مافوق و مادون بهکلی از میان برداشته شده و دادوگرفت سیاسی و تجاری بر مبنای حقوق بینالدول صورت گیرد.
د: خط دیورند یک مسألهی حلشده است و چندین بار از جانب حکومتهای ذیصلاح افغانی، بر آن مهر تأیید گذاشته شده است. رؤیاسازی و هیاهوسالاری از میان برداشته شده و کوشش در راستای عدم پذیرش این خط، ناممکن است، برای هر دو جانب خط. پشتون آنسوی دیورند همانقدر پاکستانی و غیر افغانی است که پشتون افغانستان نمیتواند پاکستانی باشد؛ درست مثل این نمونه یی که در بدخشان، برادران من علیرغم رابطهی تباریشان با تاجیکان آنسوی مرز، تا حد شهروند و ملتهای جداگانه، با هم فاصله دارند.
ذ: منابع طبیعی افغانستان، سرمایههای ملی بوده و مربوط به خود این کشور؛ لذا استخراج آن نیز باید توسط شرکتهای داخلی صورت بگیرد.
ر: حق آزادی بیان و رسانهها در گستردهترین شکل ممکن باید اعمال گردد. سیاست در لایههای مختلف آن مورد نقد قرار گرفته و خواستهای ملت در اولویت کاری رسانهها قرار گیرد.
جمعبندی: دین یک باور و عقیدت شخصی است. هدف، نه افغانیت(در تعریف شوونیستی آن) است و نه اسلامیت، بل در قدم نخست، انسانیت بر مبنای تعریف اعلامیهی حقوق بشر و در گام بعدی، مسوولیتپذیری و تلاش صادقانه در راستای آبادانی کشور و انسانینمودن باورها و نگاهها در قالب موارد گنجاندهشده در قانون اساسی کشور. نهاد سیاست نه مقدس است و نه جدا از ملت، بلکه تصویر و تصمیم جمعی ملت، میشود دولت. از اینرو، مسوولیت دولت در همآهنگی با منافع ملت تعریف شده و نیز، مبنای کلی منافع ملت مطابق با سرنوشت ملی-کشوری است و حق انسان افغانستان نیز همان حق پذیرفتهشده در حقوق بشر، نه منافع ملیتگرایانهی خاص و پارچهپارچهشده همچون امروز. جهت نیل به این مقصود، کوتاهنمودن دستان مجرمین جنگی و حقوق بشری و سکیولاریزهنموده حکومت از عمدهترین موارداند. اینها باید بهعنوان هدف ما مطرح گردند، اینکه طی چی زمانی و با چی مشکلاتی شاهد تحقق آن میشویم، بحثی است جدا.
*
مطالب بیشتر از همین سلسله :
(۱) - شامل آهنگ: اوباما و رویای افغانی- نیروی نگرش
(۲) - حمید عبیدی: آيا ميتوانيم يک «روياي قابل تحقق افغاني» داشته باشيم؟