_____________________________________________________________________

نوشته هايی که در تريبون آزاد می آيند يا از نظر شيوهء پرداخت به مسايل و يا هم شيوهء بيان و يا هم در اصل کم از کم  دارای نکاتی اصولاً مغاير  با مشی نشراتی آسمايی  هستند ، اما به پاس آزادی بيان  منتشر می شوند. مسؤوليت اين نوشته ها همانند ساير مطالب منتشره بر عهدهء نويسنده گان آن ها است.

_____________________________________________________________________

رسیدن به آسمایی :02.2008 .16؛ تاریخ نشر در آسمایی :02.2008 .16

محمدآصف ننگ
 

اصالت زبانها، ارزشهای اجتماعی و معيارهاى علمی آن

با آن كه مباحث زبان شناسى، يك مبحث كاملاً اكادميك و علمى ميباشد، كه محل آن در محافل علمى ميباشد نه مجامع سياسي. ولى در كشور هاى بعد از جنگ معمولاً پيوندهاى سياسى افراد جامعه، سرنوشت مسايل علمي و حكومتدارى را نيز به پيشاني سياست ميآويزند. متاسفانه افغانستان بعد از سپرى كردن تقريباً سه ده در جنگ، به جاى رسيده كه ديگر همه داشته ها، پيوندها، ارزشها و ديدگاه ها متاثر از آماج بيرونى، تبعات دوران جنگ، خانه جنگى ها و كشمكش هاى هويتى ميباشد. درين كشمكش ها دو گروه كشورها سخت مستفيد هستند، همسايه هاى ايكه رفاه اقتصادي، سياسي و اجتماعى افغانستان را ديده نميتوانند، ولى ايران در پهلوى آنكه در بسيارى از قضايا با جمهورى اسلامى افغانستان اتفاق نظر دارد، در پهلوى آن تلاش مينمايد تا در مسايل مذهبى، زباني و فرهنگى افغانستان نيز سرايت داشته باشد.
شايد هيچ روشنفكر ايراني، هيچ روزى و هيچ زمانى حاضر نشود تا زبان درى افغانستان را مترادف به زبان فارسى پهلوى بداند، براى ايرانيان، منحيث يك ملت فارسى نژاد، زبان درى جز يك زبان پسمانده بدوى چيزى بيش نيست. در ادبيات معاصر و كلاسيك ايران بحث زبان درى، قطعاً مطرح نبوده و نه هم حاضر اند بگويند كه زبان مروج درى افغانستان جزء يا مانند زبان فارسى هوشنگى پهلوى ميباشد.
معمولاً ايرانيان پسا مدرنيته بر فرهنگ فارس آنقدر ميبالند، كه تا حد تعصب حتى تلاش دارند مصطلحات عربى، كردى، تركى، تركمنى، آزرى، آريايي و تاجكى را يكسره از زبان فارسى امروزه بيرون كشند. ايراني ها شخصيت هاى برجسته و مهم خراسان زمين مانند سيدجمال الدين و ديگران را نيز از خود ميشمارند.
ازينكه زبان وسيله افهام و تفهيم است، بعنوان يك وسيله مهم است، اما پرداختن به اصالت زبان، كار اكادمي علوم، وزارت فرهنگ و عموم مراكز تحقيقى و پژوهشى ميباشد.
در پهلوى اينكه زبان وسيله افهام و تفهيم است، زبان سرمايه ملتهاى همزبانان نيز ميباشد. هر قدر يك زبان واژه هاى تاريخى و عريق خود را حفظ كند به همان اندازه طول حيات همان زبان توسعه ميباد. بايد گفت كه در ارتباط به زبان درى و فارسى دو نظريه موجود است: نظريه اى كه توسعه و انكشاف زبان درى را محض براى زبان درى ميخواهند، كه واقعاً يك تلاش علمى، اكادميك و افغانى ميباشد. دولت مكلف است براى حفظ و رشد هر زبان اكادمي زبانهاى مختلف را ايجاد نمايد. اما يكعدهء ديگر ميخواهند زبان درى يكسره آنقدر رشد كند كه هم مثل زبان فارسى شود، يعنى اصل (درى بودن) آنرا نابود نموده، تماماً فارسيگونه بسازدش. اين طبقه به تدريج حتى لهجه درى را نيز نابود ميكنند، لهجه كشاله دار ايرانى را جزء رشد زبان درى پنداشته، نا خودآگاه سعى مى نمايند تا تاريخ زرين و ديرينه زبان درى را با همان زيبايي ها و تكيه كلام ها و فلكلورهاى دلنشين و جمله بندى هاى مخصوص به خود زبان درى، را محوه نمايند. مصطلحات مانند بازرگان بجاى تاجر، بازرگانى بجاى تجارتى، دانشگاه بجاى پوهنتون، دادستان كل بجاى لوى سارنوالى و دادگاه عالى بجاى ستره محكمه و...را جاگزين سازند.

مشتركات زبانى
هرچند مصطلحات مشار اليه فوق، با گذشت زمان براى مردم ما آشنايي پيدا ميكند، ولى هواداران ترويج زبان فارسى ايرانى، درين زمينه چنان عجول هستند، كه از ايراني ها نيز گاهى سبقت ميجويند.
ولى منطقاً مشتركات زبانى، نه تنها باعث نزديكى ملت ها ميگردد، بلكى از لحاظ عاطفى، حماسى و تاريخى نيز مردم را با همديگر نزديك ميسازد. مشتركات زبان درى با عربى، پشتو با عربى، عربى با اردو، با تركمنى، ازبكى، تاجيكى، تركى و...دليل قربت اقوام است. محققين زبان و ادبيات باور دارند كه هر قدر مشتركات زبانى در ميان مردم و ملت هاييكه در جغرافياى معين زندگى ميكنند، زمينه تفاهم بيشتر، تشريك عواطف بيشتر و باعث قربت قلوب آنها ميگردد. زبان شناسان ميگويند كه تشابه حرفى و كلماتى زبانهاى همگون (مانند فارسى، درى، عربى، پشتو، اردو، تركمنى و...) زمينه همزيستى مصالحت آميز را در بر ميگيرد.
هر چند تعدد اقوام و تعدد زبانها در افغانستان، نبايد عامل فصل كننده محسوب شود، بلكه اين دليل غنامندى فرهنگى و غنامندى قومى كشور ماست. حفظ و صيانت زبانها همانند حفظ اقوام موجود در افغانستان مهم است، اما متوجه بايد بود كه براى حفظ حيثيت و جايگاه يك قوم، حفظ جايگاه زبان آنها نيز مهم است. پاسبانى از زبان هيچگاه يك مسئله سياسي نبوده، بلكه اين امر يك واجبه فرهنگى است، كه مقامات وزارت فرهنگ براى آن كارهاى زيادى را بايد انجام دهد. رقابت سالم ميان هيچ قوم و تبارى ممنوع نميباشد، اما رقابت نبايد به بهاى برچيدن قوم مقابل باشد. جامعات چند قومى، چند زبانى و چند نژادى ميتواند در رشد اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى جامعات مربوط شان نقش خوبى ايفا كنند، از خوبى هاي يكديگر بيآموزند، بياميزند و از اختلاط مثبت، انسانى و صميمانه حض ببرند. متاسفانه در افغانستان تبعات و اثرات ناشى از جنگ، فقر تبهكار مزمن، موجوديت سياسيون منفى و سياست هاى نادرست گروه هاى دوران جنگ باعث شده تا پديده هاى فطري ازلى، مانند قوم، زبان و منطقه كه مطابق به مشيت و ارادهء خداوندى در پهلوى همديگر زيست داشته اند، به عناصر ابزارى همين گروه ها و حاميان خارجى آنها قرار گيرد. درين ميان ايران طى ساليان انقلاب تلاش نمود تا با ترويج پيوندهاى مذهبى و فرهنگى اصالت تاريخ كشور هاى منطقه بخصوص افغانستان، تاجكستان، آذربيجان، تركمنستان و ازبكستان را از هم بپاشد.
ملت ها و اقواميكه ساليان متمادى با تنوع مذهبى، زبانى و نژادى در كنار هم برادروار زنده گى داشتند، با آمدن انقلاب آخوندى در ايران، صدور آرمانهاى اين انقلاب به كشورهاى همجوار آغاز گرديد. درين ضمن سياست بعنوان وسيله در خدمت آرمانهاى انقلاب آخوندى قرار گرفت و اقتصاد نيز جز ابزار بيش نبود!
مشوق عمده در تداوم جنگهاى خانمانسوز در افغانستان، در پهلوى مستكبران قطب هاى مخالف و متضاد، كشورهاى پاكستان و ايران نيز بودند. اين كشورها ميتوانستند از اتخاذ راه ها و سياست هاى آشتى پذير جلو تدوام جنگ را بگيرند اما در آنها ميدانستند كه در استمرار جنگ فوايد و امتيازات بيشتر بدست ميآورند. امروز كه افغانستان بسوى مستحكم شدن قدم ميبردارد و سياست هاى دوران جنگ ناچل شده ميرود، اين دو كشور همسايه، بشكل بسيار افراطى، مرموز و مداخله گرانه سياست هاى نفاق انگيز و تفرقه برانگيز را اختيار نموده، تا ازين طريق سد راه ابقاى طويل المدت نيروهاى خارجى را ايجاد كرده باشند. ازينرو عناصر نفاق اندازى را موريانه وار در كشور عزيزما چاغ ميسازد.

جايگاه زبان ملى در قانون اساسى
در ماده ۱۶ قانون اساسى جمهورى اسلامى افغانستان چنين آمده: ((از جمله زبان هاى پشتو، درى، ازبکي، ترکمني، بلوچي، پشه يي، نورستاني،پاميرى و ساير زبان هاى رايج در کشور، پشتو و درى زبانهاى رسمي دولت مي باشند. در مناطقي که اکثريت مردم به يکي از زبان هاى ازبکي، ترکمني، پشه يي، نورستاني، بلوچي و يا پاميرى تکلم مي نمايند، آن زبان علاوه بر پشتو و درى به حيث زبان سوم رسمي مي باشد و نحوه تطبيق آن توسط قانون تنظيم مي گردد. دولت براى تقويت و انکشاف همه زبانهاى افغانستان پروگرامهاى موثر طرح و تطبيق مي نمايد. نشر مطبوعات و رسانه هاى گروهي به تمام زبانهاى رايج در کشور آزادمي باشد. مصطلحات (اصطلاحات ) علمي و ادارى ملي موجود در کشور حفظ مي گردد.))
اولاً: از جمله زبانهاى رايج در كشور، پشتو و درى زبانهاى رسمى دولت مى باشند. بدين معناست كه افراد در زنده گى انفرادى و غير رسمى ميتوانند به هر زبان و هر لهجه ايكه بخواهند تكلم نمايند، زبان رسمى و زبان مستندات در قانون اساسى مقيد گرديده و اصل اطاعت و پيروى از آن الزامى ميباشد، نه اختيارى. هرچند در قيد ((از جمله زبانهاى كشور)) بر تعميم بودن و مراعات آن در عموم جامعه دلالت ميكند.
ثانياً: در قانون اساسى لفظ فارسى استعمال نشده، درين جا قانونگذار آگاهانه و از روى فهم و دانش حقوقى ايكه دارد، زبان درى را همانند و يكسان با زبان فارسى نمى داند. و اين بخاطريست كه حدود و ثغور زبان درى عبارت از همان گنج مايه ايست كه درين زبان موجود و مروج است.
درين ماده براى نشرات و رسانه ها مراعات اسلوب و ترمينالوژى معين زبانى را متعيين ميكند. ((نشر مطبوعات و رسانه هاى گروهي به تمام زبانهاى رايج در کشور آزادمي باشد.)) زبان رايج در كشور همانا زبانهاى فوق الذكر است كه درين ميان به زبان درى و پشتو و ديگر زبانها اشاره ميشود.
در رابطه به زبان رايج بايد گفت كه، لفظ ((رواج)) از لحاظ تعريف حقوقى قابل اعتبار زمانى ميباشد. مروج يا رايج به پديده اى گفته ميشود، كه:
• يك مدت زمان طولانى را در بر گرفته باشد
• شاذ، نادر و مستثنى را در بر گرفته نباشد
• مورد قبول عامه، منحيث يك قرارداد اجتماعى قرار گرفته باشد
• قابل افاده و مفهوم شايع آن براى عامه بدون تكليف قابل فهم باشد.
در زبان دري و پشتو مفاهيم شايع متعددى وجود دارد كه گاه از يكديگر و گاه از زبانهاى ديگر به عاريت گرفته اند. در پشتو و درى به صدها هزار لفظ از زبان عربى به عاريت گرفته شده، بخصوص در قضاياى حقوقى و تقنينى كه همه اى آنها جزء زبان پشتو و درى ميباشد. الفاظ مانند اودس در پشتو، كه در اصل درى ميباشد (آب دست) بمعنى وضو استعمال ميگردد در حاليكه اكثريت درى زبانان لفظ وضو را استعمال ميكنند، كه اصلاً عربى ميباشد. به همين ترتيب ديگر مسميات، اماكن، مناسبات، مصطلحات و...
كسانيكه فارسى و درى را همگون ميپندارند، استدالاتى دارند ولى علم معاصر تفاوتهاى لهجوى را مدار اعتبار قرار داده، بر آن استناد ميكند. مثلاً زبان عربى زبان واحد است، اما نظر به اينكه لهجه هاى متعدد و متفاوت دارند ازينرو هر كدام را جداگانه محسوب ميكنند، مانند زبان عربى مراكش، زبان عربى مغربى، عربى حجازى، عربى خليجى، عربى مصرى و... در زبان عربى حجازى خيلى از كلماتى هست كه مفهوم آن در زبان عربى مغربى و مراكشى متفاوت است، ازينرو در دعاوى حقوقى افراد استعمال هر واژه به اساس محل و جغرافيايى معيين آن مد نظر گرفته ميشود.
ازينرو در فقرهء اخير ماده ۱۶ قانون اساسى، اين ملحوظ را مد نظر گرفته و حكم مينمايد كه: مصطلحات (اصطلاحات) علمي و ادارى ملي موجود در کشور حفظ مي گردد. و اين بدآن خاطر است تا در هنگام نزاع و دعاوى حقوقى طرفين معامله از روى عرف و قرارداد اجتماعى به مصطلحاتى كه در هنگام صدور حكم ارايه ميگردد، متفق باشند.
مصطلحات موجود و رايج در زبان هاى درى و پشتو اصولاً محفوظ ميباشد، افراد جامعه بزعم و سليقه خود حق ندارند در آن تصرف نمايند، چون پذيرش اين مصطلحات اساس جماعى و ملى دارد. تغيير در مصطلحات موجود و مروج بمعناى تغيير در قرارداد اجتماعى است، كه بدون ريفرندم و راى گيرى مجاز نمى باشد.
قاعده حقوقي است كه ((ابقاء الاصل على ما كان)) اساساً اصل يك شى به آنچه در قديم بود، رجعت ميكند. مصطلحات چون پوهنتون، پوهنزى، دگروال، بريدمن، ولسى جرگه، مشرانو جرگه، شوراى ملى، لويه جرگه، ستره محكمه، لوى سارنوال و... رواج عام و تام در جامعه ما داشته، ازينرو قانون بر ابقاء اصل آن تاكيد نموده. البته افراد جامعه ميتوانند بدون تكليف در مباحث و نوشته هاى خود از الفاظ مترادف آن استفاده نمايند، ولى قانون اساسى در امور رسمى بر استعمال همين مراوده تاكيد ميكند.

اقدام اخير وزير فرهنگ و قضاوت هاى گوناگون
همسويي مطلق در امور، نه در دنيا شرقى و نه هم در جهان غرب موجود است، معمولاً امور متفق عليه در يك جامعه بمعناى رشيد بودن و معقول بودن جامعه نيست، ممكن بسا اوقات اتفاق جماعى در يك امر، ناشى از عوامل قهرى ديگر باشد، هر جامعه داراى قواى قاهره يا عناصر قهريه ميباشد. داشتن اين قوه بمعناى استبداد نيست، بلكه داشتن يا نداشتن آن، بعنوان يك ضرورت، ارتباط ميگيرد با ظروف و شرايط محاط با آن همان جامعه. قوه قاهره يك كشور در مفاهيم بسيار ظريف ديموكراسى و ديدگاه هاى مدنى عبارت از پوليس، اردو، قضا، سارنوالى، قوانين، محتسب و... ميباشد. در ظروف و شرايط فعلى افغانستان و هر كشور ديگر، موجوديت همچو قوا لازمي ميباشد. اين قوا زمانى بد است كه در جهت اهداف منفى از آن استفاده شود.
اقدام وزير فرهنگ، آقاى عبدالكريم خرم، كه از جمله شخصيت هاى معزز و دانشمند آگاه ميباشند، كاملاً در روشنايى مفادات قانون اساسى، مقرارات ادارى دولت و موافق به عرف اجتماعى صورت گرفته.
اولاً برطرفى كارمند تلويزيون بلخ و دو تن ديگر، از زمره صلاحيت هاى وزير فرهنگ بوده، ملاحظات ايكه ايشان داشتند قابل فهم و قابل درك است.
افراد فوق الذكر در قدم اول مغايير به اصول و موازين پذيرفته شده در قانون اساسى، قانون خدمات ملكى، قانون مامورين و مغايير با مقرارات تعيين شده عمل نموده اند. نه اينكه عمل نموده اند بلكه تكراراً از مقرارات اداره سرپيچى نموده كه قابل تحمل نبود.
اقدام وزير فرهنگ بيانگر آن است كه افراد مذكور ازينكه موازين اداره را قبول ندارند و مخالف آن عمل ميكنند ديگر نمى توانند مانند ديگران كه اكثريت اداره را تشكيل ميدهد عمل نمايد، آنها خود، ساحه را بر خود تنگ كردند.
آنچه مهم است اين است كه آقاى خرم، از صلاحيت هاى تفويض شده از جانب دولت و قانون كار گرفته، مصلحت عامه را در نظر داشتند، بر طرفى اين كارمندان به مفهوم مجازات آنها نيست، بلكه اين پروسه معمول در حكومت ها و ادارات در سراسر جهان ميباشد. خيلى اوقات اداره به مزاج افراد عمل نميكند و گاهى افراد به مزاج اداره عمل كرده نميتواند كه درنيتجه مانع ادامه كار در همان محل ميگردد.
لازم است تا دوستان و قلم بدستان اين قضيه را بسوى فتنه و تفرقه اندازى و منفى بافى ها نكشاند. مردم افغانستان ستم هاى فراوانى ازين بابت ديده، ديگر توان تقبل آن را ندارند.
اصل تعصب در اسلام منع است، پيامبر خدا ميفرمايد: ((ضعواها فانها ممتنه)) از آن حذر كن و بگذارش كه بدبوى ميآفريند.
چه تكليفى وجود دارد اگر يك وزير بر حفظ اصالت هاى زبان ملى كشور تاكيد ميكند. آيا لفظ پوهنتون يا پوهنزى به حدى مكروه و قابل نفرت است كه حتماً عده يى از دوستان ما لفظ ايرانى دانشگاه يا دانشكده را بر آن ترجيح ميدهند! آيا كفايت نمى كند اين همه جنگها، بدبختى عقب مانده گى هاييكه مردم ما بآن مواجه اند ولى يكعده ميخواهند هر قضيه را به معضله و هر معضله را به آشوب و خون تبديل كند؟
اگر ازين قبل الفاظ كه در هر دو زبان پشتو و درى فراوان وجود دارد و بر گوينده گان ثقلت ميكند، پس انتظار نكشيد، زبان دراز كنيد و هر آنچه ميخواهيد بسراييد ولى فراموش نبايد كرد، كه اين بار كج به منزل نمى رسد. با منزوي نمودن الفاظ مروج در زبان درى، كه متعلق به زبان پشتو يا مصطلحات و كلمات ايكه از زبان دري به پشتو رفته، مال همان زبانها پنداشته ميشود. با حذف اين كلمات نه زبان درى ضعيف و يا حقير ميشود و نه هم با استعمال آن زبان پشتو غنا ميابد. رشد و غنا زبانها در حذف كلمات زبانهاى ديگر از آن نيست، خالص ساختن زبان كه حق طبيعى همان زبان است، موضوع جداگانه است. اما رشد زبانها در عصر حاضر متعلق به صعنت، توليد، انكشافات، تحقيقات و منافع مادى و معنوى ايست كه از يك زبان محقق ميگردد. زبان انگليسى يا فرانسوى، چينايى و جاپانى كه امروزه شهره آفاق است، به دليل رشد اقتصادى و توليدات آنهاست، اكتشافات علمى و تخنيكى و تكنولوژيكى ملت ها را به آموختن وا داشته، هر كشورى كه ميخواهد رشد كند و ترقى نمايد، ناچار است تا زبان رشد و زبان تخنيك را بداند. هر زبان به اندازه نيازى كه مردم جهان با آن دارند، رشد مى نمايد و عالمى ميگردد.
و اما اين بحث واقعا كوچك خواهد بود تا به عنوان ثيقل كردن يا سچه كردن زبان، ريشه ها و كلمات مروج در آن را از بين ببريم.