رسیدن به آسمایی:01.2008 .08 ؛ تاریخ نشر در آسمایی :01.2008 .08

غفار صفا

 

آفت های یک افسون

نگاهی تاریخی به تابوی دیورند

همراه با نپذیرفتن خط دیورند از جانب دولت های افغانی، نبود امکان گفتگوی آزاد در پیرامون آن و تبدیل آن به یک ارزش ملی! غیرقابل بحث و تردید و سپس برخورد های غیرمسوولانه نسبت به عواقب این سیاست، افغانستان را در مسیر چنان تنگناهایی قرار داد که یکی از جلوه های بسیار خطرناک آن همین بحران موجود در منطقه است. در واقع افغانستان نیز در ایجاد بحران منطقه با پاکستان و قدرت های جهانی سهم مساوی دارد. به همین علت هم ضرورت بازنگری جدی در سیاست خارجی افغانستان در رابطه با پاکستان و از جانبی باز کردن فضای بحث آزاد در پیرامون آن شدیدا‌ احساس میگردد. اگر افغانها وجهان به ستراتیژی خود در رابطه به این جزیرهء برمودایی بازنگری نکنند، دیر یا زود از آن هیولایی جهانخوار و بهره مند از کلاهک های اتمی سر برخواهد آورد.

حقایق در بارهء تابوی دیورند چیست ؟

گویا امیر عبدالرخمن خان در اثر فشار ها ی نظامی و دیپلوماتیک دوامپراتوری نیرومند آن زمان -چون هند برتانوی وروسیه تزاری - مجبوربه امضای توافقنامهء دیورند شده است. این موضوع را مؤرخین ما به راحتی نوشتند و مردم نیزبهمان راحتی پذیرفتند چون امیرعبدالرحمن خان بعنوان یک شاه دیکتاتوروظالم مشهوراست مردم درپذیرفتن اینکه اویک خاین ملی نیز است تردید بخرج ندادند. این بخشی ازواقعیت است. اما واقعیت اینست که امیرعبدالرحمن خان یگانه فردی ازسلاطین افغان بود که تناسب میان توانایی های خود و شعاع حاکمیتش را بدرستی تشخیص داده بود. برای روسها سواحل شمال آمونقطهء مناسبی بودکه میتوانستند ازآن دفاع کنند و برای انگلیسها گذرگاه خیبرو چند گذرگاه دیگر درامتداد آن، نه یک گام پیشترونه یک گام پس تر. برای امیرعبدالرحمن خان نیزانضمام مناطقی درقلمروحاکمیتش مطرح بود که بتواند آنرا حفظ کند. او بحد کافی در داخل دایرهء سیاسی که ترسیم کرده بود دردسرهایی داشت و ازاین رو نمیخواست با بزرگترساختن شعاع این دایره آنچه را بدست آورده بود نیزبباد دهد. نباید فراموش کرد که معامله گری ها و بدعهدی ها و عدم اطاعت پذیری برخی از قبایل جنوب شرق نسبت به امیرعبدالرحمن خان نیزدرشکل گیری خط دیورند بی تأثیر نبوده است .درنامهء ایکه او به والی پکتیا فرستاد چنین آمده : " به مردم وزیری بگویید که غیراز دو موضوع مرغه و برمل دیگرمواضع مسکونهء قوم وزیر ودور مسعود (یعنی تمام وزیرستان) متعلق بدولت انگلیس اند، زیرا که مردم و طوایف مذکوره از ۱۴ سال است که حضرت والارا رنجیده خاطر ساخته (!) هرچند بایشان خوبی و هم دینی کرد گوش به گفتار سعادت آثارش نداده و هرقدر اندرز و نصیحت نمود نشنیدند، ناچار ملک ایشان را بدولت انگبیس واگذارشد. (!؟) وحضرت والا بدون ازمردم برمل و مرغه وغیره که این طرف خط فاصل واقع اند، درامور دیگرمردم که آنسوی خط باشند مداخلت نمیکند."(۱)

پیوسته ادعا میگردد که این خط استعماری است چون اقوام وقبایل پشتون را بدوحصه تقسیم کرده. با توجه به نقشهء سیاسی جهان شکل گیری حدود جغرافیایی این منطقهء حایل (بفرزون) بیشتر بستگی به عامل جیوپولیتیک درآن مقطع خاص تاریخ داشت تا عوامل قومی و نژادی یا آن مدو جزرهایی که فتوحات سلاطین و امرای سابقه ترسیم میکردند. گذشته ازآن کمترکشوری را میتوان یافت که واحدهای قومی، نژادی وزبانی مشترکی با همسایگان خود نداشته باشد که توسط مرزهای سیاسی ازهم جدا شده اند. همین اقوام مسکون درنوارسرحدات شمال و شمال غرب کشورما (تاجیکها،ازبیکها، ترکمنها، قزاقها و قرغیزها) نیزبواسطهء یک چنین معاهداتی ازهم جدا شده اند.آنها درچوکات کشورهای جداگانه عضوملتهای جداگانه شده اند. ببینید اگرنقشهء قومی را انکشاف بدهیم سرحدات سیاسی افغانستان تا کجاها کشانیده خواهدشد؟ کدام یک راترجیح میدهیم: فکرجهانکشایی یا پرداختن به زمینی که درزیرپای خود بدوزخ مبدل کرده ایم ؟ شاید هم اغراق بیش ازحد دربارهء فتوحات(اگرتجاوزگری نگویم) و قهرمان پردازی درتاریخ کشورمارااز دیدن حقایق مسلم تاریخی بازمیدارد.

گفته میشود که خط دیورند پس ازختم دورهء عبدالرحمن خان ازاعتبارساقط است چون توافقنامه های بعدی صراحت ندارند ویا هردوجانب ازآن تخطی ورزیده اند. اما این خط به عنوان یک سرحد بین المللی شناخته شده بین افغانستان وهند بریتانوی تاسال ۱۹۴۷ یعنی سقوط هند بریتانوی همچنان به اعتبارخود باقی ماند. طی ایندوره تأکید های اضافی دیگری نیز برآن افزوده گشت. معاهدات کابل (مارچ ۱۹۰۵)، راولپندی ( ۱۹۱۸) و منصوری ( ۱۹۲۰) درحالیکه برحفظ مفاد معاهدهء دیورند درزمینهء تعین خطوط مرزی تاکید دارد درواقع تنظیم کنندهء مناسبات جدید سیاسی بین دوکشوردردوره های بعدی نیز میباشد. شورشهای قبایل تحت حاکمیت هند بریتانوی، حمایتهای محدود دولت افغانستان ، بازی های سیاسی هند بریتانوی، استفادهء آزادی خواهان هند ازخاک افغانستان، فعالیتهای آلمان نازی ومتحدینش، رفت و برگشت اقوام کوچی ازجمله عواملی بود که سرحدات جنوب شرق افغانستان را هرازگاهی نا آرام میساخت. باوصف آن معاهدهء دیورند بقوت خود باقی ماند و افغانستان با همین حدود درپایان جنگ دوم جهانی به عضویت سازمان ملل درآمد.

ادعا داریم که توافقتامه با دولت هند برتانوی امضا شده وبا سقوط آن امپراتوری دیگرآن توافقنامه نیزاعتبارش را ازدست داده است. اگرچنین است پس روسیهء تزاری نیزسقوط کرده وسه کشورمستقل درسرحدات شمال افغانستان تازه پا به عرصهء وجود گذاشته است. حقیقت اینست که آخرین تقاضای حکومت افغانستان قبل ازبرپایی انتخابات و همه پرسی درمورد ایجنسی ها این بود که برای آنها یکسال مهلت داده شود تا بعدا درزمینهء پیوستن یا نپیوستن خود به پاکستان تصمیم بگیرند، اما مسلم لیک و انگلیسها بسوی انتخابات وهمه پرسی رفتند وعلی الرغم فعالیهای حکومت افغانستان و بایکاد یکی از پرنفوذ ترین تشکیلات سیاسی پشتونهای آنسوی مرزیعنی " خدایی خدمتگاران" ورضاکاران زلمی پشتون ازهواداران خان عبدالغفارخان، بیشتراز پنجاه وپنج درصد پشتونها به الحاق با پاکستان رای دادند. بدین ترتیب دولت نوبنیاد پاکستان رسما مالک آن سرزمین ها شد و تمام آن حقوق، امتیازات و تعهداتی را که هند بریتانوی دراین ساحه داشت به میراث برد. و بتدریج حاکمیت خودرا با استفاده از فشار نظامی، تطمع وتذویردرساحهء قبایل آزاد آنسوی خط دیورند تحکیم بخشید وپس از الحاق مناطق قبایل آزاد به ضلع شمال غرب یا صوبه سرحد درسال ۱۹۵۵ ، زمینه های جذب پدیده های مدنی و فروپاشی نطام قبیلوی درمیان پشتونهای آنسوی مرزبیشترفراهم گردید. چنانچه ولی خان پس ازسفرش بکابل طی مقاله ای سال ۱۹۶۳ دررابطه به پیوستن پشتونها به پاکستان یا افغانستان، پاکستان را ترجیح داده است. ازجمله مینویسد که تعداد تمام محصلین دانشگاه کابل ۳۰۰۰ است درحالیکه تنها ۹۰۰۰ تن ازجوانان پشتون دریونیورسیتی پشاور مصروف تحصیل اند.(۲)

تلاشهای دیپلوماتیک حکومت افغانستان برای اقناع جهان درزمینهء تردید خط دیورند تاکنون نیز بی نتیجه مانده است درسپتامبر سال ۱۹۴۷ عبدالحسین خان عزیزنمایندهء افغانستان درسازمان ملل برخلاف عضویت پاکستان رای داد اما دراکتوبرهمانسال رای خودرا پس گرفت وسفارت پاکستان درکابل تاسیس شد. ایالات متحدهء امریکا نیزهنگام تاسیس پیمان سنتو خط دیورند را سرحد بین المللی بین افغانستان وپاکستان اعلان کرده است. دحالیکه. پارلمان افغانستان درسال ۱۹۴۹ بطوریکجانبه توافقنامه ء دیورند را لغوقرارداده بود.

تلاش نمایندگان افغانستان درکنفرانس کشورهای اسلامی ( منعقدهء لاهور ۱۹۴۷) وکشورهای غیرمتعهد (الجزایر ۱۹۷۳) برای شامل ساختن موضوع دیورند و حق خود ارادیت پشتونها و بلوچها درآجندای این کنفرانسها مؤفق نبود. هیچیک از رهبران مشهورجهان سوم چون نهرو، ناصر، تیتو و سوکارنو ازطرح حکومت افغانستان دراین زمینه حمایت نکرده اند.

احزاب ترقیخواه پشتون نیزباآنکه میانهء خوبی با دولت مرکزی پاکستان نداشتند اما علایقی برای پیوستن به افغانستان یا ایجاد دولتی مستقل ازمجموع قبایل آزاد پشتون نداشته اند. و حساب آنها را باید ازسران محافظه کار قبایل جداکرد. هواداران خان عبدالغفارخان که درهمان آستانهء الحاق قبایل آزاد به پاکستان دارای بیشترازسی هزارفرد مسلح بود به هیچگونه اقدام تجزیه طلبانه وخشونت آمیزدست نزدند.غباربگونهء اعتراض براین اقدام مینویسد " عبدالغفارخان مشهوردرپشتونستان به پیروی مهاتماگاندی به جمعیت رضاکاران پشتون امرکرد که ازعدم تشدد کارگیرند، درحالیکه جمعیت فیصله کرده بود که شمشیرازنیام برکشند و آنها بیست و پنج هزارمرد مسلح بودند" (۳) اما مقاومت دلیرانه، تحمل مشقت های زندان ، پخش آگاهی درمیان پشتونها و طرح برنامه های ترقی خواهانه جزو مبارزهء سیاسی آنها برای احقاق حقوق پشتونهای آنسوی مرز درچوکات قانون اساسی پاکستان بوده است که نتایج قابل ملاحظه ای بدست آورده اند. ودرحوادث بعدی فقط سران فرصت طلب و معامله گرقبایل بودند که هرازگاهی به شورشهای محدود دست میزدند تا امتیازاتی ازافغانستان یا پاکستان بدست آرند.

پالیسی گزاران سیاست داخلی و خارجی افغانستان پیوسته یک اشتباه تاریخی را تکرارکرده اند. وآن اینکه طرف معاملهء آنها اکثرا گروه های غیرسیاسی بوده اند تا گروه ها یا احزاب متعهد سیاسی. تازه ترین موارد آن عبارت بودند از: اشتراک ولی خان کوکی خیل با پنجصد تن از افراد قبیله اش در جرگهء اقوام وقبایل سال ۱۹۸۵ و فرار دوبارهء آن با سه هزار میل سلاح کلاشینکوف به پاکستان، اتکای داکترنجیب الله به گروه های مسلح قومی بجای احزاب و نیروهای سیاسی که موجبات سقوطش را نیز همین گروه ها فراهم ساختند، سقوط جبههء متحد ضد طالبان(معروف به جبههء شمال) به نسبت بی برنامه گی سیاسی واتکای بیش ازحد به فرماندهان نظامی بود، وباعدم حضور فعال نیرو های سیاسی پشتون و بلوچ در جرگهء امن منطقوی که هم اکنون دردستورکاراست یقینا نمیتوان ازآن نتیجهء مثبتی را انتظارداشت. این امرناشی از مشخصهء عوامزده گی سیاست مداران جوامع شرقی و کشورهای جهان سومی است درست چیزی که بینظیربوتو قربانی آن شد و حزب مردم را درسراشیب سقوط قرارداده است.

از زمامداران افغانی سردار محمد داود تاکنون به عنوان یکی ازشاخص ترین فرد ضد پاکستان شهرت دارد. او تا سرحد جنون مصمم بود تا پاکستان را درهم بکوبد. ازجنگ روانی وتبلیغاتی گرفته تا اقدامات گستردهء دیپلوماتیک و سرانجام اقدامات و تحریکات نظامی درسرحدات وسیعا استفاده کرد. اما بالاخره به این حقیقت پی برد که سرخودرا دراین راه خواهد شکست و دارد بکام اژدهای شمال فرومیرود. باوساطت عربستان سعودی و ایران راه مذاکره را برگزید و ملاقاتهایی را با بوتو انجام داد. آخرین ملاقات او با بوتو سال ۱۹۷۶ درکابل بود. درختم همین مذاکرات بود که داود خان به این نتیجه رسید که مبارزات پشتونها و بلوچهای پاکستان یک مسأله داخلی پاکستان است. رهبران پشتونها و بلوچها هرگز خواهان تجزیهء پاکستان نیستند بل که بااتکا بر قانون اساسی آنکشور خواهان بدست آوردن حقوق خویش درچوکات پاکستان میباشند.(درست آنچه که اخیرا اسفندیارخان ولی ورهبربلوچها بآن اعتراف کرده اند) واین موضوع را به بوتو نیز گوشزد نمود (۴) بوتو که خود نیز زیرفشارفزایندهء پشتونها وبلوچها قرارداشت حاضر بود دربرابر انصراف دولت افغانستان ازلجاجت، امتیازاتی را به این کشور واگذارشود که در آنصورت افغانستان ازمحاط بودن کامل به خشکه نجات میافت. اما دیگر بسیار دیرشده بود. تا سردارداود خواست چرخشی درسیاست خارجی خود وارد نماید که با کودتای شاخهء نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان متشکل از افسران و صاحب منصبان تحصیل کردهء شوروی مواجه شد

درشرایط جدید تحت حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان شعار دفاع ازجنبشهای آزادیبخش خلق پشتون وبلوچ ومسألهء پشتونستان با حرارت بیشترازسرگرفته شد تا ازیکسو بتواند حضورارتش سرخ شوروی را درافغانستان توجیه کند وازجانبی توجه مردم را از مسایل داخلی منحرف سازد. ودرفضایی آنچنان داغ سیاسی درکنارشعارهای " مرگ برامپریالیسم ، استعمارنووپادوهای منطقوی آن" این شعارنیزبسیارخوشرنگ وعملی وانمود میشد.

مبهم تراز طرح داعیهء پشتونها و بلوچها خود موضوع پشتونستان بود. ما درحالیکه خط دیورند را به عنوان سرحد بین افغانستان وپاکستان برسمیت نمیشناسیم چگونه درصورتیکه کشور مستقل دیگری بنام پشتونستان درحدود شرقی ما تشکیل شود این خط را به عنوان مرزمشترک بین افغانستان وآن کشور مستقل برسمیت خواهیم شناخت؟ ودرآن صورت مسألهء تجزیهء اقوام پشتون چه خواهد شد؟ اگرحدود آن بطرف شرق تا عمق پاکستان گسترش یابد، آیا میتواند درغرب نیز مناطق پشتون نشین درافغانستان را احتواکند؟ موضوع پشتونستان صرفا حق پشتونهای آنسوی خط دیورند خواهد بود که تصمیم بگیرند، نه که ما بجای آنها تصمیم بگیریم.

اما این شعارها بتدریج بابالا گرفتن مسألهء جهاد ومقاومت مردم افغانستان دربرابراشغال کشورکمرنگ شده رفت و برای پاکستان این فرصت تاریخی را فراهم ساخت تا با استفاده وجلب حمایت جامعهء جهانی مخصوصا کشورهای اسلامی وایالات متحدهء امریکا به طرح واجرای یک ستراتیژی بلند مدت برای دریافت " عمق ستراتیژیک" در افغانستان و تغذیه جهاد کشمیر دست یازد. که با پیروزی مجاهدین وسپس طالبان درافغانستان عملا زمینه های دسترسی آن را فراهم ساختند. حادثهء یازدهم سپتامبرصفحهء تاریخ را بگونهء غیرقابل پیشبینی تغییرداد وامکانات وفرصت های جدیدی را دربرابرهردوکشورگسترد اما برخوردهای هردوکشوردراین زمینه همچنان کلاسیک باقی ماند.

آفت هایی که ازاینهمه لجاجت عاید ما شد عباتند از:

همچنان محدود ماندن به خشکه : هربارکه مناسبات دوکشور روی خط دیورند رو به وخامت میرفت پاکستان حربهء بسیارمؤثری را بکار میبست وآن عبارت بود ازتحریم انتقال اموال تاجران افغانی ویا کارشکنی های متعدد وافزایش تعرفه های گمرکی که در بی ثباتی اوضاع اقتصادی افغانستان نقش مهمی داشت. وهربار افغانستان را وابسته تر میساخت. برای افغانستان تنها راهی که میتوانست آنرا با دنیای معاصر وصل کند پاکستان و ایران بودند که ازطریق بحربا جهان داد و ستد خودرا تامین میکردند. درصورت داشتن مناسبات حسنه افغانستان میتوابست دارای یک کوریدورتجارتی دربندرگوادرکراچی باشد وهمچنان درصورت عملی شدن معاهدهء گلستان راهی بآبهای خلیج فارس. دراثرپالیسی نادرست خارجی واعمال فشار روسها برای همیشه ازاین امکان بی بهره ماند است. چنانچه اقدام مستقلانهء موسی شفیق در موضوع آب هلمند عصبانیت روسها را فراهم ساخت وهمزمان بآن نشریه یی بنام حقیقت ازطرف یکی از گروههای چپی هوادار شوروی بگونهء شبنامه درکابل انتشاریافت که درآن برای نخستین بارسرنگونی رژیم سلطنتی مطرح شده بود. واین اولین هشدارغیرمستقیم روسها بحساب میرود. البته روسها ازداعیهء پشتونها درچوکات گویا دفاع ازجنبشهای آزادیبخش ملی خلقهای آسیا، افریقا وامریکای لاتین حمایت بعمل میآوردند وآن با سیاست خارحی حکومت افغانستان دردشمنی با پاکستان مطابقت کامل داشت.

رکود وعقب ماندگی شدید اجتماعی در مناطق پشتون نشین : توجه دولت افغانستان به جرگه های قومی به منظور کسب حمایت قبایل در مبارزه برضد پاکستان درحفظ نظام قبیلوی نقش مؤثری ایفا کرده است.ادارات دولتی و قوانین مدنی اعتبارلازم راکسب نکرده اند. بیشتراز صد سال است که با وصف دگرگونی های قابل ملاحظهء اجتماعی درمجاورت آنها سازمان قبیلوی در میان اقوام مختلف پشتون همچنان دست ناخورده باقی مانده است. رسوم سخت گیرانهء قبیلوی از جمله " پشتونوالی" ، وجرگه های قومی، باشنده گان این مناطق را از ابتدایی ترین حقوق انسانی شان محروم نگهداشته است. نظریهء دموکراسی نوع افغانی که ما اینهمه شیفتهء آنیم دقیقا ازهمین خاستگاه اجتماعی برخاسته است. این جرگه ها به عنوان حافظان قوانین و رسوم بیشتر از یکهزارسال پیش عمل میکنند که کوچکترین پاسخی به نیازمندی های عصرداده نمیتوانند. منظورم این نیست ما یکشبه میتوانیم اینهمه رسوم وقوانین را لغوکنیم. قبل ازهمه لازم است ساختارهای مدنی دراین مناطق پابگیرند. زنان در هیچ عرصه ای حضورندارند. فقروعقب ماندگی وحشتناک و نبود مکاتب، هزاران کودک و نوجوان را ازمناطق عقب ماندهء پشتون نشین سیل آسا بسوی مدارس دیوبندی پاکستان کشانیده نیروی بزرگ ومواد سوخت طالبان و القاعده را فراهم میسازد. زراعت غله جات ومواد اولیه دراثرازبین رفتن قسمت های وسیعی ازجنگلات وتخریب شبکه های آبیاری و جانشین شدن خشخاش و کوکنار درحال نابودی است. نبود امنیت، دام پروری را که شغل اصلی این مردم بود شدیدا لطمه زده است. نیمی ازنیروی جوان مصروف جنگ است و نیمی دیگردرصدد یافتن لقمه نانی بین کابل و کراچی سرگردان. این رفت و برگشت دایمی، مفهوم سرزمین و کشوررا نزد اینها بیرنگ ساخته ودرنتیجه ما به فقدان یک نیروی ملی مدافع سرزمین دراین مناطق مواجه هستیم. دراین اواخر دوپیشنهاد بسیارمهم، قابل توجه وتامل درمورد اجرای برنامه های اجتماعی واقتصادی مناطق آشوب زده مطرح گردیده، یکی نظریات اشرف غنی احمدزی روی یکی ازسایت های انترنیتی ودودیگر پیشنهادات اسدالله متین ازطریق تلویزیون آشنا. درصورت تطبیق این طرحها قسمت اعظم هزینهء بازسازی افغانستان صرف این پروژه خواهد شد. ظاهرا این طرحها بسیارعملی وکارا است اما آنچه درآن فراموش گردیده اینست که درصورت مشخص نشدن مرزسیاسی بین افغانستان وپاکستان تمام این هزینه ها درگرداب مثلث برمودا غرق خواهد شد و پیام آن برای سایرباشندگان افغانستان چنین خواهد بود که آشوب بیآفرین و امتیازبگیر .

یک حقیقت را ما و مخصوصا روشنفکران پشتون به دلیل سیاست زدگی مفرط فراموش کرده ایم و آن دگرگونی های قابل ملاحظه ای است درطرزتفکر، ساختارومناسبات اجتماعی مناطق پشتون نشین کشورما که دراثرمهاجرت ها پدید آمده است. عمده ترین این دگرگونی ها عبارت است از:

یک : مردم به غیرعادلانه بودن روابط قوم پرنفوذ و کم نفوذ، خوانین امتیاز طلب و مردمان عادی پی برده اند. دردرهء اوزبین مردم چند قلای پایین، دیگر حاضرنبودند ازتصامیم خانانوکلی مربوط به قوم کروخیل اطاعت کنند. نمیخواستند تمام مکاتب وکلینیک های صحی درساحهء خانانوکلی اعمارشودومیخواستند ازعواید جنگلات پسته که قبلا درانحصارقوم کروخیل بود نیزبهره مند باشند.

دو : درک اهمیت تعلیم و تربیه وهجوم بی سابقه بسوی مکاتب. باوصف سختگیری های طالبان درتمام ساحاتی که من سفرداشتم اولین خواست مردم ازدیاد و توسعهء مکاتب بود حتی مکاتب دخترانه.

سه : تربیت هزاران کادرجوان در پاکستان آشنا با چندین زبان خارجی، کمپیوتر، شیوه های جدید اداره ، تخصص و منجمنت که اکثریت شان تجربهء کاری درموسسات غیردولتی یا انجیو ها را دارند.(۵) این فاکتها میتوانند پشتوانهء خوبی برای یک کاربیدارگرانه دراین مناطق باشند نه اتکا بررسوم و قوانین دست و پا گیرقبیلوی.

افتادن بکام شوروی: نفوذ رسمی و آشکارشوروی ها در افغانستان ازدوران صدارت داود خان درسال ۱۹۵۴.آغازشد و آن هنگامی بود که امریکا به درخواست های مکررحکومت افغانستان مبنی بردریافت کمک نظامی وقعی نگذاشت و برعکس پروگرام تسلیم دهی اسلحه به پاکستان را آغاز نمود. سفیرسابق ایالات متحدهء امریکا درکابل مینویسد" علت اصلی این منازعه(منظورازمنازعهء مرزی افغانستان باپاکستان- نویسنده) هرچه که باشد، این یک حقیقت است که زمینهء خوبی را برای مداخلهء شوروی درافغانستان فراهم نمود هرگاه درماهها وسالهای آینده اتحادشوروی نفوذش را درافغانستان تحکیم می بخشید این منازعهء حل ناشده میتوانست زمینه سازمداخله اش درپاکستان باشد." (۶) داود خان به لویه جرگه مراجعه و اجازه تقاضای اسلحه را ازهرکشوری که باشد اخذ نمود. مراجعهء داود خان به روسها این فرصت طلایی را برای آنهافراهم کرد که درجهت شکستاندن محاصرهء غرب گامی بجلوبگذارند. واین حرکت خودرا بایستی با شعارهای ضد استعماری همراه میساخت که داعیهء پشتونها و بلوچ ها برای شان بهترین انتخاب بود. همکاری های نظامی اتحادشوروی شامل ارسال اسلحه، اعزام متخصصین نظامی وتربیت کادرهای نظامی بود. جوانانیکه پس ازتحصیل برمیگشتند درنقاط حساس وکلیدی اردوی افغانستان نصب میگردیدند. هسته های نظامی حزب دموکراتیک خلق راهمین افراد تشکیل دادند که درکلیه کودتاهای نظامی نقش اصلی را ایفا نمودند حتی درکودتای بیست و شش سرطان ۱۳۵۲ . وسرانجام کودتای هفتم ثورکه سرآغاز سه دهه خشونت ، جنگ ومصیبت درافغانستان شد.

خدشه دارشدن روابط اقوام و به تعویق افتادن پروسهء تشکل اجتماعی درافغانستان:پیچیده گی روابط قومی در افغانستان چیزی نیست که سایرجوامع آنرا تجربه نکرده باشند.این امربیش ازهرچیزی به سطح توسعهء اجتماعی و اقتصادی هرکشوری ارتباط دارد. اما درافغانستان افزون برعدم توسعهء اجتماعی واقتصادی، نامشخص بودن مرزهای این کشوردرحدود شرقی آن مکلفیت های شهروندی شماری ازاقوام را مورد سوال قرارداده، عملیهء سرشماری راکه پیش شرط عمدهء تطبیق برنامه های توسعهء اجتماعی و اقتصادی میباشد ناممکن ساخته، نقطهء آخرتعقیب مخالفین مسلح کشوررا تاعمق کشورهمسایه امتداد داده وضرورت مدارا با سنت های قبیله مدل زمامداری نوع قبیلوی را به سطح کشورداری نیزرواج داده است. این امرباعث حفظ حساسیت های قومی و زبانی درمیان سایراقوام ساکن کشورنیزشده است. نباید تصورکرد که تنها اختلاف قومی میان پشتون ها وسایراقوام است. این اختلاف را بین سایراقوام نیزبدرجاتی میتوان مشاهده کرد. یک مروراجمالی بررخداد های دههء نود قرن گذشته نشان میدهد که این حساسیت ها برروابط همهء اقوام سایه افگنده است. یکی ازبرنامه های اصلی دولت حامد کرزی وجامعهء جهانی گویا برچیدن مراکز متعدد قدرت درکشوروتقویت دولت مرکزی بود. ولی تاکنون فرماندهان محلی نفوذ خودرا کماکان دربین مردم حفظ نموده اند. و به تناسب دوام سیاست دولت دررابطه به مناطق جنوب شرق، نفوذ و اعتبارآنها بیشترتحکیم میگردد. صرف بودجهء بازسازی کشوردرامورجنگی رشوه دهی به سران قبایل احساسات آنعده ازاقوام را که درمناطق آرام و مساعد به بازسازی دروضعیت بسیاررقتبارزندگی میکنند جریحه دارساخته و زمینهء نفوذ دوبارهء فرماندهان قدرت طلب قومی را فراهم ساخته است. پروسهء اسکان کوچی ها که بایستی مدت ها پیش تکمیل میگردید به دلیل عدم انسداد سرحدات به تعویق افتاده است. وتازمانیکه سرحد رسمی وجود نداشته باشد کوچی ها نیز تمایلی به مسکون شدن نخواهند داشت. وآنچه که اکنون بنام حل معضلهء کوچی ها صورت میگیرد سلسله اقدامات سیاسی ایست که بجای حل معضله گره دیگری رابر بحران عدم اعتماد قومی میافزاید. وآن اینکه دولت ازطریق وزارت عودت مهاجرین دست به اعمار شهرک هایی در شمال کشور زده است. چه کسانی دراین شهرک ها جابجا شده اند؟ افراد مسلحی که نه کوچی اند نه مهاجر. هم اکنون دشت لیلی مملو ازهمین نوع افراد و خانواده ها شده است. ازیک دید این کاملا انسانی است. کاش ما هیچ شهروولایت و منطقه ای بنام فلان قوم نشین در هیچ گوشه ای از کشورنداشته باشیم. اما بالا فاصله پس از یک دوره شدید ترین برخورد ها وخونین ترین جنگهای قومی که هنوزخون قربانیان این جنگها نخشکیده، چنین اقدامی به مفهوم تکرارتلخ ترین تجارب تاریخی است. ولو این پروسه زیرنام " ملت سازی" عملی گردد که امریست بسیارحیاتی. اما پروسه ملت سازی جدا از برنامهء توسعهء احتماعی و اقتصادی ناممکن است. ما یگانه مردمی هستیم که به " افتخارات تاریخی!" خود مباهات میکنیم اما هرگزازآن درس عبرت نمیگیریم. مدل " ملت سازی" که امروزآنرا برگزیده ایم مدلی تازه ونیازموده نیست. مدلی است که عبدالرحمن خان، امان الله خان و نادرخان آنرا بکاربستند وناکام ماندند. جنگهای قومی- تنظیمی سالهای نود نتیجهء یک چنین عملیهء ملت سازی بود. اگرچنانکه ادعای سخنگوی وزارت خارجهء افغانستاان درست باشد، با ورود پناهندگان ناآرامی های اخیرپاکستان به افغانستان باید شاهد سوتفاهمات مزید میان قومی درکشورخواهیم بود چون تشخیص پناهنده ازافغانهای مهاجردرپاکستان بدلیل نامشخص بودن هویت شماری ازهموطنان ما دشواراست.

وسرانجام بستری مناسب برای تروریسم بین المللی ومافیای مواد مخدر: پاکستان برای دست یابی به ستراتیژی بلند مدت خود درافغانستان، باکسب حمایت سیاسی غرب و حمایت مالی عربستان سعودی و یاری انستیتوت های افراط گرای اسلامی، دست به تاسیس هزاران مدرسهء تعلیمی دینی زد. دراین مدارس نتنها طالبان افغانی پرورش یافتند بل که این مدارس تبدیل شدند به مراکز آموزش و پرورش شبکه های متعدد اخوانیت بین المللی. همراه باین مدارس درمناطق کوهستانی قبایل آزاد پایگاه های بزرگ آموزش تاکتیک های جنگی برپاشدند. ستراتیژیست های غربی و پاکستانی با هدف ادامهء یک جنگ درازمدت با شوروی الی ازپا درآوردن آن، تخم چنان پدیده ای را دراین مناطق زرع کردند که با سرعت و قوت خارج ازتصوربه رشد و نمو آغازکرد. شوروی ها با زیرکی تمام و خلاف انتظارغرب پای خودرا ازاین منجلاب بیرون کشیدند. وآنهم درحالیکه نیروهای شان درافغانستان درموقعیت ضعیف قرارنداشتند.(۷)اما سیاست غرب دررابطه با این پدیده ازخروج روسها تا سقوط طالبان چندان روشن نبود. نشانه هایی مبنی برعدم علاقمندی آنها وجود دارد وآن سقوط غیرمنتظرهء حکومت داکترنجیب الله بدانگونه که اتفاق افتاد وواگذاری کلیه اختیارات عمل به نظامیان دیکتاتورپاکستان تا آنگاهی که دیگرآنها نیز قادر به کنترول این پدیدهء رشد یابنده نگردیدند وپروژهء طالبان که با هدف محارزدن به این پدیده با مصرف کمپانی های بزرگ نفتی وحمایت سازمانهای استخباراتی غرب درمعرض اجرا قرارداده شده بود نیزکارگرنیافتاد تا اینکه حوادثی چون یازدهم سپتمبراتفاق افتاد. دوعامل بیش ازهرچیزدیگری درپخش وگسترش این پدیده مساعدت کرد.یکی مساعد بودن شرایط ذهنی و فکری درهردو کشور ودودیگرمشخص نبودن مرزسیاسی. یعنی عرصهء جولان شان بلامانع بود.

انکشاف احتمالی اوضاع منطقه و پیآمد های آن برای افغانستان:

سه جریان عمدهء سیاسی در پاکستان درحال رقابت اند: لیبرالها، تندروان اسلامی و هوادارن دیکتاتوری نظامی. به قدرت رسیدن پرویز مشرف درپاکستان مصادف بود با آخرین مرحله ازتطبیق ستراتیژی آن کشور درافغانستان. اما حادثهء یازدهم سپتامبر این پروژه را ناتکمیل گذاشت و اکنون ظاهرا دیکتاتوری نظامی پاکستان درحال اضمحلال قراردارد. حوادث بعدی نه چندان دورپیروزی یکی از دوجریان اولی را تثبیت خواهد کرد. ویاهم دوباره دیکتاتوری. بینظیربوتوکه با پروژهء دموکراسی وارد کشورش شده بود چنانچه پیش ازاین نیزاشاره شد با افتادن درمنجلاب عوامزدگی مفرط خودش را قربانی کرد و حزبش را درسراشیب سقوط قرارداد. درهرصورت افغانستان ناگزیراست درسیاست خارجی خود به صورت حدی تجدید نظربعمل آورد. درصورت پیروزی تندروان اسلامی پیشبینی حوادث آینده بسیاردشوارخواهد بود. درآنصورت نتنها افغانستان بل که جهان ومنطقه با خطریک جهانخوار مجهز با سلاح اتومی روبرو خواهند بود. ولی پیش ازهرکشوری افغانستان درمعرض تهاجم آن قرار خواهد گرفت چون ازیکسودرافغانستان بسترمناسبی برای رشد طالبانیسم وجود دارد ودودیگر مرز مشخصی با پاکستان نداریم وهمین عامل ما را پیوسته از داشتن یک ارادهء واحد ملی بازداشته است تا بتوان آنرا در برابر یک تهاجم سازمان یافته از بیرون مرزهای کشور بسیج کرد. ودرصورت پیروزی لیبرالها نیز نباید انتظارداشت که آنها زیرفشارجامعهء جهانی و مخصوصا ایالات متحدهء امریکا سرتعظیم در برابرافغانستان فرود آورند. بوتو و نوازشریف هردو ازمجری های پروژهء طالبانیسم درافغانستان بودند. و در آینده نیز امریکا به خاطر گل روی کرزی روی منافع استراتیژیک خود درپاکستان پا نخواهد گذاشت. انتظارتجزیهء پاکستان بدنبال بحران حاضر یک انتظاربیهوده است و درصورتیکه این معجزه صورت بگیرد نیز قطعا این تجزیه محدود به پاکستان نخواهد ماند.

موجودیت نیروهای خارجی دربهترین حالب خود به افغانستان این فرصت را فراهم خواهد کرد که منازعات مرزی خودرا با پاکستان بگونهء مسالمت آمیزحل و فصل کند. زیرا دریک چنین حالتی حکومت پاکستان درصدد کسب اطمینان از دولت افغانستان دررابطه به سرحدات شمال غربی اش خواهد بود و توافق روی خط دیودند بخش عمدهء این اطمینان را فراهم خواهد کرد ومیزان مداخلات پاکستان دربی ثباتی اوضاع افغانستان را کاهش خواهد داد. ولی درنبود نیروهای خارجی انتظارتکرارحوادث سالهای نودرا باید داشت. دردوحالت بی ثباتی اوضاع افغانستان ادامه خواهد داشت و جنگ تمام هزینه های بازسازی کشوررا خواهد بلعید. اول درصورتیکه ستراتیژی آمریکا و غرب معطوف به شعله ورنگهداشتن آتش جنگ درمنطقه باشد. دوم درصورتیکه دولت افغانستان انتظاربهره برداری ازآشفتگی های سیاسی درپاکستان را داشته باشد. درصورت اول تغییرمسیر سیاست دردرازمدت دشوار خواهد بود. ولی درحالت دومی بابازکردن راه بحث وگفتگوی آزادانه، تامل دوباره درمورد ذهنیت هایی که تابوواربرزندگی وطرزتفکرما عمل میکند، میتوان فضای سیاسی را مساعد ترساخت. من جسارت آقایان خروتی و سیستانی را دراین رابطه میستایم.

به عنوان نتیجه گیری:

پایه گذاران سیاست خارجی افغانستان در پایان جنگ دوم جهانی دررابطه به پاکستان چنان یک استراتیژی را پی ریزی کردند که بدون شک یکی از ریشه های اصلی بحران کنونی درمنطقه میتواند باشد. وآن عبارت است ازلغویکجانبهء خط دیورند وطرح بی ثبات ساختن ایالت شمالغرب پاکستان. پس ازاستقلال هند و خروج انگلیسها ازشبه قارهء هند درسال ۱۹۴۹ این معاهده بطوریکجانبه ازطرف پارلمان افغانستان لغواعلان گردید. دلیل آن درآغازانتظاراتی بود که حکومت افغانستان ازاوضاع آشفتهء هند درآستانهء خروج انگلیسها وسپس تجزیهء آن کشورداشت وآن الحاق صویه سرحد به افغانستان وراه یافتن به بحرهند ازطریق بلوچستان بود. اما پاسخ بریتانوی ها ازهمان آغازصریح و روشن بود. آنها تاکید ورزیدند که "خط دیورند یک مرز بین المللی است وحدود افغانستان درآنجا خاتمه میابد "(۸) طی یک دوره جنگ سرد درافغانستان انبوهی ازذهنیت ها درپیرامون خط مذکورپدید آمدند وبتدریج دراثرنبودن فضای آزاد گفتگواین ذهنیت ها به واقعیت های تردبد تاپذیرومقدس تبدیل گردیدند.این سیاست منجربه همچنان محاط ماندن افغانستان به خشکه، انزوای سیاسی از دنیای معاصر، کودتاهای پیهم نظامی، افتادن بکام شوروی، تداوم جنگهای داخلی، به تأخیر افتادن روند تشکل اجتماعی، بی سرنوشت ماندن پشتونهای دوسوی مرزو مهمترازهمه بوجودآمدن بستری مناسب برای افراط گرایی اسلامی ، تروریسم بین المللی ومافیای مواد مخدرشد.

قسمتی از بار این مسؤلیت را نیز مؤرخیین ما با " تحمیلی" گفتن و" نامنهاد" خواندن و منسوخ دانستن خط دیورند به عهده دارند. این نوع تابو ها مخصوصا در تاریخ معاصر افغانستان کم نیستند و چنان چوکات بندی های ذهنی را شکل داده و در افکار عامه مترسب ساخته اند که مخالفت با آنها و یا حداقل تأمل دوباره دربارهء شان ارزشهای ملی و فرهنگی! رابرمیانگیزد و پاسداران این تابوها ازهمان موضع حفظ ارزشها ونوامیس ملی!، فرهنگی و قومی! و... به مخالفت برمیخیزند. واقعیت اینست که این تابو ها درزندگی ما تاثیرات بزرگی دارند و نمیتوان از کنارشان بی تفاوت گذشت، اگرهم قرار باشد که حرکتی روشنگرانه درافغانستان آغازگردد، نقطهء آغاز ازنوپرداختن به برخی ارزشهای اخلاقی، افکاروذهنیت های مسلط برجامعه خواهد بود که تابوواربرزندگی ما عمل میکنند ویکی ازازین تابوها خط دیورند است که دگرگونه اندیشیدن دربارهء آن گناه وخیانت ملی شمرده میشود. فرصتهای خوب تاریخی گاهگاهی فراهم میگردند نه همیشه. بگمانم فرصتی بهتر از این نخواهد بود تا نقطه پایان برآن فصلی از یک اشتباه تاریخی بگذاریم که برسر آن بارها سر خودرا شکستیم اما لجاجت را رها نکردیم.

رویکردها و منابع :1

۱. فیض محمد کاتب، سراج التواریخ، کابل: ۱۳۳۳ ق. جلد ۳ ، ص ۹۵۵ .

۲. امید ، شماره ۲۵۷.

۳. میرغلام محمد غبار، افغانستان درمسیرتاریخ، جلد دوم ، پشاور: ۱۹۹۹.   ۲۳۴.

۴. عبدالصمد غوث،سقوط افغانستان، ترجمهء فارسی، پشاور: ۱۹۹۹. ص ۲۰۲.

۵. از یادداشتهای نویسنده طی مسافرت های سال ۱۹۹۹ درمناطق سروبی، ننگرهارو لوگر.

۶. تیودور ایلیت جونییر، مقدمهء " سقوط افغانستان" ، اثریادشده دربالا، ص سوم.

۷. دیاگوکوردوویز و سلیگ هریسن، حقایق پشت پردهء تهاجم اتحادشوروی درافغانستان، ترجمهء فارسی، پشاور: ن.م ، ص ۴.

۸. عبدالصمد غوث ، همانجا ، ص ۱۰۱.