تاریخ نشر در آسمایی :01.2008 .15

حميد عبيدی

ترور بوتو- ترور« پروژهء پاکستان»

ترور بوتو در واقع ترور پروژه یی بود که او برای تحقق آن به پاکستان برگشته بود. این پروژه ماهیتاً  عبارت بود از پروژهء وداع با پاکستان بلندپرواز و توسعه طلب و مطابقت دادن آن با ظرفیت هایی که آن کشور دارد. حال سوال این است که  آیا بدون بوتو این پروژه تحقق یافته می تواند و اگر این پروژه تحقق نیابد سرنوشت پاکستان چی خواهد شد.

بینظیر برای چی به پاکستان برگشت

بر هییچکس پنهان نبود که بازگشت بینظیر بوتو به پاکستان- که زمینهء آن در اثر فشار امریکا بر مشرف مهیا گردید-  در چهارچوب یک پروژه صورت گرفت. هدف گویا آن بود تا نیروهای میانه رو و جامعهء مدنی پاکستان  با هم در امر مهارکردن و  تجرید افراطگرایی و بنیادگرایی و مبارزه با تروریزم ، همکاری بکنند. بینظیر بوتو به حیث رهبر بزرگترین حزب اپوزیسیونی پاکستان با اشتراک در انتخابات می توانست در برگردانیدن لباس مشروعیت بر تن دولت پاکستان  که در اثر کودتای نظامی  جنرال مشرف از میان رفته بود ، کومک کند. گویا قرار برآن بود که  مشرف  مقام ریاست جمهوری را بر عهده داشته باشد و بینظیر بوتو هم در صورت مؤفقیت حزبش در انتخابات مقام صدرات را بر عهده بگیرد. این دو می بایست در همکاری باهم  حاکمیت قانون را در پاکستان برقرار سازند.  و امّا، حوادث از روز نخست برگشت بوتو تا ترور وی و نیز جریان حوادث بعدی نشان داد که گویا میزان و عمق دشواری ها و مسایلی که  بر سر راه تحقق این پروژه موجود بودند دست کم گرفته شده بودند.

دشمنان و قاتلان بوتو و انگیزه های آنان

شکی نیست که اسلامگرایان و به ويژه القاعده و جهادی های طرفدار آن  به دلایل متعدد و به خصوص به خاطر تقبل نقش در پروژه یی که نه تنها برای کاهش نفوذ بل برای برچیدن و متلاشی کردن پایگاه موجودیت آنان در پاکستان به میدان آمده بود، دشمن خود می دانستند.  به همین گونه در این هم شکی نیست که در اردوی پاکستان کم از کم  حلقات قدرتمند  در سطح رهبری نظامی  نه تنها با بینظیر بوتو مخالف بودند و می کوشیدند از برگشت وی به قدرت جلوگیری کنند؛ بل از  تحقق پروژهء یاد شده، جداً احساس خطر می کردند. مخالفت با بینظیر بوتو  به ویژه در آی اس آی به مراتب وسیع تر و جدی تر بود. بینظیر بوتو علناً در مورد این که  برخی از اطرافیان پرویز مشرف  با  تندروان ستیزه جو  همنوایی  دارند سخن گفته و به صورت کتبی از  نقش برخی مقامات قبلی و برحال نظامی و استخبارتی پاکستان  در حملهء انتحاری نخست علیهء خود در کراچی به پرویز مشرف نوشته بود. برخی از همکاران و اطرافیان بینظیر بوتو برملا ساخته اند که وی از واکنش پرویز مشرف در مورد خطراتی که وی را تهدید می کردند بسیار ناراض و حتّا خشمگین بود.  و این وضعیت سبب شده بود تا بوتو بر خود جنرال پرویز مشرف هم مشکوک شود.

اظهارات عجولانه، ضد و نقیض و حتّا غیر منطقی و به دور از واقعیت مقامات مسؤول پاکستان در مورد نحوهء به قتل رسیدن بینظیر بوتو، گمانه های جدیی را در مورد نقش آی اس آی و حتّا شخص جنرال مشرف در  ترور بینظیر بوتو پدید آورده است. شاید هیچگاه شواهد و مدارک اثباتیهء محکمه پسند در مورد نقش احتمالی نظامیان پاکستان در قضیهء ترور بینظیر بوتو کشف و افشأ نگردند؛ ولی کارشناسان امنیتی بر این باور اند که اگر هم تبانی پلان شده در میان نبوده باشد، سازمان های استخباراتی پاکستان کم از کم با عدم اقدام برای خنثی کردن توطیه ترور خانم بوتو، در این توطیه سهم داشته اند.

بینظیر بوتو و افغانستان

گرچه بازی خطرناک استفاده از حربهء  بنیادگرایی اسلامی برای مبارزه با میلیگرایان پشتون و بلوچ در پاکستان و برای توسعهء نفوذ پاکستان در منطقه در زمان ذوالفقار علی بوتو به میدان آورده شد، ولی بینظیر بوتو پس از اعدام پدرش در زمان ضیأالحق، از این سیاست  دوری کرد و حتّا در مواردی در برابر آن قرار گرفت. به گونهء مثال بینظیر بوتو با حضور در دعوت های قونسلگری افغانستان در کراچی، مخالفت خویش را با سیاست رسمی ضیأالحق متبارز میساخت و در دور اول به قدرت رسیدن خویش پیوسته از کابل می خواست تا  با فراهم آوری زمینه ها به وی کومک نماید تا در سیاست پاکستان نسبت به افغانستان تغییراتی را وارد سازد. و امّا در اصل مشکل نه در کابل،  بل در اسلام آباد بود که نظامیان وی را نمی گذاشتند تا گامی در سمت تغییر بردارد.

 تا جایی که به پشتیبانی از طالبان تعلق دارد، باید گفت که این طرح نظامیان پاکستان بود که برای آن پشتیبانی متحدین اصلی پاکستان را هم جلب کرده بودند. بینظیر بوتو که هیچ وجه اندیشه یی مشترک با طالبان نداشت یا باید این طرح را می پذیرفت  و یا هم  از قدرت کنار می رفت؛ زیرا در غیر آن  یا وی را از قدرت برکنار می کردند و یا هم به سرنوشت بدتری مبتلا می ساختند. و بینظیر که ارمان های سیاسی خویش را قربانی قدرت کرده بود و با قاتلان پدر خود نیز همکاسه شده بود، دیگر چرا تنها به خاطر  افغانستان خود را با خطر معروض می ساخت؟!

به هر رو، شکی نیست که اگر بینظیر بوتو این بار به قدرت می رسید دیگر برای آی اس آی و نظامیان پاکستان چندان ساده نمی بود تا طرح های خود را بر وی تحمیل کنند؛ زیرا بوتو قرار بود این بار به کمک امریکا و متحدین آن در تحقق طرح  مهار کردن و ریشه کن کردن  بنیادگرایی و به خصوص از نوع جهادی آن در داخل  اردو و مجموع ارگان های دولتی و جامعهء پاکستان که قطع هرگونه پشیبانی از القاعده و طالبان و متحدین محلی آن ها را نیز شامل می شد، سهم ایفأ کند. این که ترور بینظیر بوتو  تنها ساعاتی پس از ملاقات وی با حامد کرزی صورت پذیرفت، گرچی از نظر تقارن زمانی  یک تصادف است ، ولی از نظر موضوع با هم مرتبط اند؛ زیرا ناکامی طالبان و القاعده در افغانستان بدون برچیدن تختهء خیز پاکستانی ناممکن است.

پاکستان پایگاه بنیادگرایی جهادی

به وجود آمدن پاکستان در پایان دورهء استعمار بریتانوی در نیم قارهء هند، محصول اهداف معیین ژیوستراتیژیک بود که همدست با تقویت گرایش های سیاسی تجزیه طلبانه میان بخشی از نخبه گان مسلمان تحقق یافت. در واقع اسلام سیاسی ایدیولوژی موجودیت پاکستان است.

جنرال ضیأ که  با پشتیبانی ستراتیژیک امریکا، بنیادگرایی اسلامی را به حربه یی برای جنگ علیه قوای شوروی در افغانستان مبدل ساخت، به ترویج بنیادگرایی در خود پاکستان هم مبادرت ورزید و رشد آن را در درون نهادهای دولتی و از جمله قوای مسلح پاکستان تشویق و ترغیب نمود. گرچه پس از ضيأ همه ارکان دولت دیگر به صورت کامل تحت کنترول پیروان  او نبود، ولی  نظامیان پاکستان همچنان کنترول ستراتیژیک را در دست داشتند. مشرف به حیث رییس جمهور و فرمانده قوای مسلح، نیز یا خود نخواست و یا هم نتوانست این معادله را درهم شکند. به این ترتیب می توان گفت  که بنیادگرایی در پاکستان  گرایش نهادینه شده است.

امریکا و متحدین غربی آن در سالیان گذشته پیوسته در تلاش بودند تا با سیاست تشویق و تهدید پاکستان را وادار به همکاری مؤثر در مبارزه علیهء تروریزم جهانی  بکنند، ولی با گذشت هر روز بیشتر از پیش روشن می شود که  حکومت پاکستان نمی خواهد و یا نمی تواند تعهداتش را در مورد مبارزه با تروریزم  انجام بدهد و در این مسیر گام های قاطع و مؤثری بردارد.

مسایل  بحران زا  در روابطه امریکا- پاکستان

گرچهء مسایل مربوط به طالبان و القاعده از عوامل جدیی تشنج روزافزون در روابط امریکا و پاکستان به شمار می روند، ولی قضیه در همین جا پایان نمی یابد.

موضعگیری ها و اقدامات  پاکستان در  مسایل  جیوپولتیک و جیوستراتیژیک   به خصوص در رابطه به چین و ایران ، نه تنها  درست در نقطهء مقابل ستراتژی امریکا قرار دارند، بل در عمل تلاش امریکا برای  کشیدن نوار کشورهای متحد به دور چین و مهار کردن چین ، و نیز ازدیاد فشار و  تلاش برای منزوی کردن ایران  را با موانع جدی مواجه می سازد. در این رابطه عقد قرار داد اعمار بندر گوادر با چین که عملاً چین را از طریق شاهراه قراقروم به بحیرهء عرب و شرق میانه وصل می کند درست در نقطهء مقابل سیاست امریکا قرار می گیرد.

به همین سان انتقال فن آوری های حساس هسته یی از پاکستان به ایران و کوریا و برخی کشورهای دیگر نیز سؤظن های بسیاری را برانگیخته است؛ زیرا فعالیت های عبدالقدیر خان پدر بمب هسته یی پاکستان نمی توانسته پنهان از چشم مقامات امنیتی پاکستان صورت گرفته باشند. 

از سوی دیگر امریکا و غرب در مورد احتمال وقوع «انقلاب اسلامی» از آن نوعی که در پایان دههء هفتاد در ایران به وقوع پیوست، سخت نگرانی دارند. مانور آماده گی قوای نظامی امریکا برای تصرف تأسیسات و  تسلیحات هسته یی پاکستان در صورتی خطر  افتیدن این تسلیحات و تأسیسات به دست القاعده و نیروهای تروریستی دیگر ، نشان می دهد که واشنگتن تا چی حد این احتمال را جدی می داند و از این ناحیه نگران است.  مشرف تا به حال از همین کارت استفاده میکرد و خودش را صد راه افراطیون معرفی می کرد. این در حالی است که نه تنها افراطگرایی و عوامل دیگر بی ثباتی در دورهء زمامداری مشرف رو به رشد  بوده است، بل شواهد و مدارک متعدد نشان می دهند که جنرال مشرف  مصروف بازی دوسره است.

در عین زمان پاکستان به ویژه در دو مورد از سیاست امریکا سخت ناراض و نگران است:

- تحول بنیادین در مناسبات امریکا با هندوستان ؛ چنان که بوش در سفر خود به نیم قاره رسماً و علناً هندوستان را شريک ستراتيژيک امريکا خواند و اعطای امتیازاتی را به هندوستان اعلام داشت که پیش از آن  و بعد از آن به رغم تقاضاهای مصرانه، پاکستان  نتوانست حتّا در مورد آن ها از  امریکا سخن امیدوار کننده یی بشنود ؛

- انتقال تقدم ژيوستراتيژيک در منطقه از پاکستان به افغانستان  و  از دست دادن  تأثیر قبلی بر سياست امريکا در قبال افغانستان و منطقه؛

به این ترتیب می توان دید  دیگر  آن منافع  ژیوستراتیژیکی که موجب پیدایش پاکستان گردید نه تنها منتفی گردیده اند، بل پاکستان  در برخی جهات ستراتیژیک در مقابل این منافع قرار گرفته است.

امریکا امیدوار بود تا با بازگشت بینظیربوتو و تحقق پروژه یی که قبلاً از آن یاددهانی شد، روند انکشاف اوضاع در پاکستان را متحول سازد.  ترور  بینظیر بوتو در واقع ترور این پروژه نیز بود. و اگر امریکا به این نتیجه برسد که نظامیان پاکستان در ترور بینظیر بوتو دست داشته اند، در آن صورت خواهی نخواهی این امر برخورد امریکا در مورد پاکستان را دچار تحول بسیار جدی خواهد ساخت.  در این میان البته روشن است که امریکا نمی تواند  با پیاده کردن قوا ، اوضاع در پاکستان را در سمت مطلوب خویش تغییر دهد - دقیق تر این که  چنین اقدامی به هیچ وجه معقول نیست - ولی امریکا به هیچ صورت در موقف ناظر بیطرف نیز قرار نخواهد گرفت.

قتل بوتو ، انتخابات و عاقبت بحران پاکستان

طوری که گفته شد هواداران بوتو دولت پاکستان را مسوول قتل بینظیر بوتو می دانند. تقاضای حزب مردم پاکستان برای تحقیقات در مورد قتل بینظیر بوتو توسط سازمان ملل متحد، در واقع عدم اعتماد به نهاد دولت به شمار می رود. از آن جا که گمان نمیرود راز و رمز پیش پردهء ترور روشن گردد - آن هم به طوری که قناعت خانواده و هواداران بوتو را فراهم آورد- لذا رفع این عدم اعتماد حد اقل در آیندهء نزدیک ناممکن به شمار می رود.

گمان نمی رود که انتخابات پارلمانی در پاکستان هم بتواند بیگانه گی میان مردم و دولت را در پاکستان از میان بردارد؛ زیرا، ولو حزب مردم اکثریت را هم در پارلمان کسب کند و قانوناً حق تشکیل حکومت را نیز کسب کند، باز هم  نظامیان به این حکومت هم اجازه نخواهند داد تا صلاحیت های قانونی خویش را اعمال کند و به  کنترول ستراتیژیک  نظامیان بر دولت نقطهء پایان بگذارد. گمان نمی رود که این حکومت بتواند توطیه گران را به پنجهء قانون بسپارد و یا هم تحقیقاتی را که  نتایج آن شک و تردید عمومی در مورد نقش نظامیان در ترور بینظیر بوتو را رفع کند، به راه بیندازد.

نیروهای اپوزیسیونی مشروعیت انتخاب مشرف  به حیث رییس جمهور  را  یا نپذیرفته اند و یا هم آن را بی عیب نمی دانند. نواز شریف خواهان کنار رفتن پرویز مشرف پیش از انتخابات است و طرح تشکیل حکومت وحدت ملی را ارایه نموده است. مشرف این طرح را توهم  تعریف کرده است؛ در حالی که حزب مسلم لیگ ( شاخهء قاید اعظم) که ظاهراً از مشرف پشتیبانی می کند، از این موضع مشرف علناً فاصله گرفته است.

نشانه های جدی دیگری از  تشدید اختلاف میان محافل حاکمهء پاکستان نیز وجود دارند. جنرال حمید گل که از تمایلات موجود در قوای مسلح پاکستان از نزدیک آشنایی دارد، در مورد این که قوای مسلح در صورت افزایش وخامت اوضاع باز هم به مشرف وفادار بماند  ابراز شک و تردید می کند.

از سوی دیگر گروه های متعددی-از برخی  گروه های هودار دموکراسی و سکولاریزم گرفته تا گروه های بنیادگرا- انتخابات را تحریم کرده اند. از نظر اینان انتخابات نه پذیرفتنی است و نه هم مشروعیت نتایج آن را خواهند پذیرفت.

به این ترتیب صرف نظر از این که تقلب گسترده و سازماندهی شده در انتخابات صورت بگیرد و یا این که انتخابات در معیار پاکستان شفاف و عاری از تقلب برگزار شود، گمان نمیرود که منجر به تحول در اوضاع بسیار حساس پاکستان گردد. در این میان انتخابات نمی تواند  به ویژه  وجههء مخدوش شدهء مشرف را به حیث رییس جمهور ترمیم کند؛ چون وی با برخورد غیر قانونی با  محکمهء عالی و دستکاری قانون اساسی ، قواعد بازی دیموکراسی را زیر پا کرد.

مسألهء بسیار مهم دیگر همانا میزان مشارکت مردم در انتخابات است؛ در صورتی که میزان مشارکت بسیار پایین باشد، این به معنای نومیدی مردم از روند سیاسی در پاکستان  و نشان دهندهء حجم و وسعت مواد باقوهء  انفجار اجتماعی در پاکستان خواهد بود.

به هر رو صرف در صورتی که انتخابات برگزار شود و کم از کم اشتراک کننده گان عمده نتایج آن را بپذیرند و حکومت «منتخب» رویکار بیاید، امریکا و غرب متوقع خواهند بود تا گام های عملی مؤثر در زمینهء ایفای تهدات پاکستان در زمینهء مبارزه با تروریزم  برداشته شود و مردم پاکستان انتظار بهبود وضع زنده گی شان را خواهند داشت.

و امّا، گره قضیه تنها با انتخابات و رویکار آمدن حکومت انتخابی باز نمی شود.  مسألهء اساسی طوری که قبلاً گفته شد در این است که نظامیان پاکستان هیچگاه به حکومت های منتخب اجازه نداده اند تا صلاحیت های قانونی شان را اعمال کرده و به کنترول ستراتیژیک نظامیان در عرصهء سیاست داخلی و خارجی پایان دهند. بنأً  ایفای تعهدات بین المللی  پاکستان ، ولو حکومت « منتخب» صادقانه هم آن را بخواهد بدون تغییر معادلهء قدرت در پاکستان امکان پذیر نیست. به این معنا که ابزار و میکانیزم های کنترول ستراتیژیک قوای مسلح پاکستان بر دولت برچیده شده و قوای مسلح  عملاً نظام قانون اساسی و از جمله  صلاحیت های قانونی حکومت و ارگان های دولتی را پذیرفته و از آن تبعیت نماید. در واقع در حالت کنونی پاکستان بیشتر از این که یک کشور دارای قوای مسلح باشد، قوای مسلحی است که قلمروی به نام پاکستان را در « ملکیت» خود دارد. معکوس ساخت این معادله به هیچ وجه کار ساده یی نیست و نظامیان دواوطلبانه و بدون اجبار و ناگزیری آن را نخواهند پذیرفت.

از سوی دیگر مبارزه با ترویزم جهادی از نظر اندیشه یی و سیاسی عملاً به معنای مبارزه با بنیادگرایی اسلامی- چیزی که برای بسیاری از اسلامگرایان و حلقات توسعهء طلب محافل حاکمه  معادل «ایدیولوژی ملی»  و تضمین موجودیت پاکستان  از یک سو در برابر هند و از سوی دیگر در برابر هرگونه گرایش تجزیه طلبانه داخلی به شمار می رود-است.

این که آیا پاکستان با توجه به تحولات ژیوپولتیک و ژیوستراتیژیک،  جایگاه جدید خویش را در منطقه خواهد یافت و با آن راضی خواهد شد و یا این که در تلاش برای همسری با هندوستان- کشوری که  ظرفیت های آن به مراتب بیشتر از پاکستان است و میرود تا به یک قدرت جهانی مبدل شود- باز هم به دنبال رویای بلعیدن افغانستان و کشورهای آسیای میانه زیر نام «کنفدراسیون پاکستان مرکز» به ماجراجویی های خطرناک خویش ادامه خواهد داد، سؤالیست که نمی توان از حالا به آن پاسخ داد. و امّا، روشن است که اگر هم روسیه و چین خواستار آن باشند تا در سیاست  عقب زدن امریکا از منطقه از پاکستان استفاده کنند؛ ولی چنان که تجربهء پیش از 11 سپتامبر  ثابت ساخت این دو قدرت  و نه هم  هیچ کشور دیگر  منطقه  نه تنها  حاضر نیستند تا پاکستان را در دستیابی به این رویا یاری دهند، بل عملاً آن را برای خود سخت خطرناک هم می دانند. برخلاف در صورتی که پاکستان نتواند با واقعیت های جدید منطقه و جهان راه آشتی را در پیش بگیرد و همانند گذشته در پی دستیابی اهدافی بسافراتر از توانایی های ملی خویش  به زورآزمایی ادامه دهد، خواهی نخواهی زیر بار سنگینی آن کمرش خواهد شکست .  حدت و شدت اوضاع و سرعت انکشاف تحولات چنان است که برای این  انتخاب، پاکستان نه سال ها بل تنها ماه های محدود در پیش رو دارد.