رسيدن به آسمايی : 13.06.2007 ؛ نشر:13.06.2007

ميرعنايت الله سادات

زنده گی جلوۀ ناموس تحول باشد
هرکجا نیست تحول عدمش نامند
دکتور میر نجم الدین انصاری


تجدد خواهی در افغانستان


کلمه "مدرنیته" و یا " تجدد" که همه روزه شنیده میشود ، یقینناً برای همه مفهوم نا آشنا و بیگانه نیست. اما برداشتها در قبال آن ازهم متفاوت اند- مخصوصاً  در جامعه سنتی ما که قریب به 90 فیصد انسانها از نعمت سواد محروم بوده و خود شان به طور مستقلانه قادر به درک حقایق از موانعات و امکانات در مسیر پیشرفت و یا برگشت جامعه نمی باشند. بنابر همین اجبار، آنها به صورت ناگزیر در تحت تأثیر قضاوت یکی از گروههای اجتماعی مشخص قرار میگیرند. چون ادراک هر یک از گروههای اجتماعی ما در رابطه به مفهوم کلمه " تجدد" ، متفاوت و حتّا متضاد میباشد ، لذا بخشهای بزرگ جامعه ما نیز ناخود آگاه در چنین موضعگیری ها کشانیده میشوند.
بالاثر چنین روال ،" مفهوم"مدرنیته" در جامعه ما به مانند بسا جوامع سنتی دیگر ، در معرض ابهام قرار گرفته و معمولاً مدافعان و مخالفان آن به خاطر معرفی هدف و مقصد این کلمه ، شناخت های جذمی و اغراق آمیز را به کار میگیرند. در نتیجه ، این اصطلاح در بسا مواقع به یک مفهوم جنجال برانگیز و مورد منازعه مبدل شده و کار به جایی کشیده است که هزاران هموطن بیگناه ما متحمل خسارات ، رنجها و حتّا موجب از دست دادن جانهای شیرین شان شده اند.
بنابر حدوث چنین واقعات اسف انگیز، بی مورد نخواهد بود که بازهم روی آن بحث و تعمق به عمل آید تا باشد که به کمک چیز فهمان امانت دار و صادق ، راه را به خاطر تحقق روند " مدرنیته" یعنی در جهت خیر و سعادت مردم خود بگشایم و نگذاریم که خواست و مفهوم اصلی این کلمه بار دیگر در دست سیاست بازان داخلی و خارجی ، موجب جدالهای تازه گردیده ، به بیراهه ها و کجراهه ها کشانیده شود.
تکامل جوامع بشری هیچگاه نمی توانست به سطح امروزی نایل گردد ، اگر نو آوری ها در طرز تولید و در شیوه تفکر و درک انسان از طبیعت و محیط ماحول وی به وجود نمی آمد. به عبارت دیگر " مدرنیته" همیشه و در همه جا ظهور نموده و در آینده نیز چنین خواهد بود. بنأً  آن طوری که بسیاری از نظریه پردازان غربی ادعا مینمایند ، منبع این پدیده را نمی توان به عصر پس از رنسانس در اروپا محدود ساخت. اما باید معترف بود که روند " مدرنیته" بعد از به میان آمدن دست آورد های علمی و تخنیکی در سه قرن گذشته سرعت وجلایش بیشتر به خود گرفته است.
مهمترین ممیزۀ " مدرنیته" در این عصر، یقینناً طرح و تطبیق تساوی حقوق افراد یک جامعه و تبارز ارادۀ انسانها به وسیلهء حکومتی که خود شان آن را به وجود میآورند ، میباشد. از دست آورد های مهم این دوران، می توان  موارد سرنوشت ساز ذیل را یاد آور شد: الغای بردگی ، مبارزه علیه تبعیض نژادی و ختم رسمی اپارتاید، داخل شدن زن در جامعه و تسايی حقوقی زن و مرد ، مکلف ساختن دولت ها و سازمانها به رعایت از حقوق بشر و آزادیهای مندرج در اعلامیه های جهانی.

اگر عوامل بازدارنده- مانند پدیدۀ استعمار، جنگهای جهانی و منطقوی ، جنگ سرد و مخاصمت های ناشی از تعصبات مذهبی و نژادی وجود نمیداشت - طبعاً امروز "مدرنیته" جهانشمول می بود و زمینه های جدال پیرامون تحقق آن هم وجود نمیداشت.
کلمهء " مدرنیته" از نظر لغوی در زبان دری به" تازه گی" ،" نوینی" و" تجدد" ترجمه میشود. اما اکتفاء به معنای لغوی آن نمی تواند، غایه و منظور آن را در رابطه به راه اندازی یک حرکت تکاملی در جامعه معرفی بدارد. هنوز هم شمار کسانی که تجدد خواهی را مرادف به " غربی سازی" و یا " تقلید کاری" از شیوهء زنده گی غرب میدانند، کم نیستند. در حالی که تجدد خواهی در فرهنگ اصیل جامعهء ما ریشه و پایه دارد و نباید آن را در انحصار تمدن غرب قرار داد. متأسفانه شمار نویسنده گان و قلم به دستانی که سبکسرانه و سطحی نگرانه، عوامل بازدارندۀ تاریخی را در نظر نگرفته و علل عدم رشد اقتصادی افغانستان را در فرهنگ و مذاهب آن جستجو مینمایند ، محدود نیستند.
کتاب اویستا که به واسطهء " زردشت" بلخی به وجود آمده است ، در حوالی یکهزار سال قبل از میلاد مردم را به زراعت ، مالداری و راستی تشویق مینماید... روی همرفته ميتوان گفت که دیانت زردشتی تنها دین معنوی نی ، بلکه یک روش اقتصادی هم بود. جرگه و مشوره از عصر تمدن بخدی در این سرزمین وجود داشت. جرگه ها در نقش محاکم عمل کرده ، مسئلهء جنگ و صلح و انتخاب پادشاه از صلاحیت های آن بود. به عبارت دیگر، جرگه نوعی از نمایندگی مردم در حل مسایل مربوط به سرنوشت شان بود.
به خاطر شناخت نقش دیانت بودايی در تجدد و رونق مدنیت این سرزمین، کافی است که نظری به آثار مکشوفه از معابد و استوپا های بودايی متعلق به قرن سوم قبل از میلاد در جنوب و غرب افغانستان انداخته شود. همینطور مجسمه های بودا در بامیان که حسادت دشمنان فرهنگ ستیز افغانستان را بر انگیخت ، معرف آشکار سطح بلند دانش انسانهای این سرزمین در عصر تمدن بودايی بود .
در قرن هفتم میلادی سلسلهء انتشار اسلام به سرزمین امروزی افغانستان رسید. دین اسلام نظام اجتماعی کهن را لغو نموده و مساوات در برابر قانون اسلام را واجب الرعایه دانست. در نیم قرن اول ظهور اسلام ، اساسات یک نظام مردم سالار ریخته شد و خلفای اسلام به ارادۀ امت منتخب شدند. تعالیم اسلام ، انسانها را به اصول دنیوی و معنوی مکلف میسازد. طلب علم، برادری، خدمت به خلق الله، مشوره در تمام امور، تشویق به کار و تجارت، تقوی در قول و عمل ، اساساتی مهمی بودند که زمینه های رونق اقتصادی و رشد علوم را به وجود آورده و جوامع اسلامی را قادر به کشفیات و اختراعات در عرصه های ریاضی، کیمیا، طب ، شناخت منظومهء شمسی ، حرکت وضعی و انتقالی زمین ساخت . امروز صدها اصطلاح علمی در طبابت و ریاضیات وجود دارند که منشأ استعمال آن از زبان عربی اقتباس شده است . افغانستان اسلامی از قرن هفتم تا پانزدهم میلادی مدنیت چشمگیری داشت. مردم این سرزمین در برابر سلطه جویی های فرهنگی اعراب مهاجم مقاومت نموده و نگذاشتند که به عوض زبانهای مادری شان ، لسان عربی ترویج و رسمیت بیآبد. در هرات، بلخ و غزنه آثار مهمی علمی و فرهنگی به رشتهء تحریر درآمد و دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی، بوعلی سینای بلخی و صدها ادیب و شاعر بزرگ در آنجاها زنده گی داشتند که دست آورد های علمی و فرهنگی شان ، در مجموع تمدن بشری قابل درک بوده و امروز هم میتواند راه ما را به سوی تمدن و تجدد بگشاید .
با تذکر مختصر از اثر گذاری مثبت ادیان مردم ما در ارتقاء و شگوفایی فرهنگ و مدنیت افغانستان، نباید نقش منفی سلاطین خودکامه، زورمندان و مبلغین خود غرض آنها را که در پوشش مذهب عمل مینمایند، دست کم گرفت. آنها نه تنها در راه ارتقاء افغانستان گام نه نهادند ، بلکه هر بار با فرهنگ ستیزان و دشمنان بیرونی مردم اقغانستان همدست شده ، منحیث مانع در برابر ترقی و
" مدرنیته" قرار گرفتند.
سخنوران بزرگ ما که مخاطبین خود را به سعی، پویایی و نو آوری ترغیب و تشویق نموده اند ، معدود نیستند. از آن میان حضرت ابوالمعانی بیدل به تجدد خواهی خود افتخار نموده و این چنین میگوید :
بیدل تجددیست لباس خیال من گر صد هزار برآید، کهن نیم مولانای بزرگ جلال الدین بلخی با این بیت جامع خود روند طبعی تجدد و تکامل را بیان نموده و واضح میسازد که بقای دنیا در نوشدن و تجدید آن است : هرنفس نو می شود دنیا و ما بی خبر از نوشدن اندر بقا
هم در زمانی که خراسان از جانب قدرتهای بیرونی (صفوی ، مغلی و شیبانی ) اشغال و به حالت تجزیه قرار داشت (1505 – 1747 ) و هم بالاثر پادشاه گردشی ها و جنگهای قبایلی در قرن 19 شمار زیادی از دانشمندان و فرهنگیان به خاطر نبود امنیت و فقدان زمینه برای فعالیت های علمی و فرهنگی شان به شهر های امن و دیار بیگانه اقامت گزیدند. به این ترتیب علوم قدیم در مسیر انحطاط قرار گرفت و زمینهء جذب علوم جدید هم ممکن نبود.
این که در رابطه به سیمای معاصر "مدرنیته" در جامعهء ما چه حوادث مهم اتفاق افتاده است؟ باید بیش از یک قرن به عقب نگریست تا کنش ها و واکنش ها را در برابر آن به مطالعه بگیریم. درست در عهد امیر شیرعلی خان (1861- 1878 ) بود که گامهای آغازین در جهت پذیرش و ترویج " مدرنیته" به معنی معاصر آن برداشته شد. مهمترین این اقدامات عبارت بود از تشکیل هیأت وزرا (کابینه)، جانشین سازی یک نیروی منظم نظامی ملبس با یونیفورم و مرکب از صفوف پیاده ، سواره و توپچی به عوض گروههای مسلح قومی، تأسیس مکتب نظامی و ایجاد کارخانهء توپ سازی ، تفنگ ، باروت و بالاخره به کار انداختن یک مطبعهء چاپ سنگی و طبع اولین نشریه (شمس النهار). قبل بر این تمام نوشته ها و آثار به دست نوشته شده و یا در هندوستان طبع میشد. امیر شیرعلی خان به سال 1870 شهر مستحکم شیرپور را ( اخیراً قدرتمندان خودسرانه آن را استهلاک نموده و برای خودشان منازل رهایشی ساخته اند) به مساحت دو هزار جریب زمین زیر ساختمان قرار داد که با شعله ور شدن جنگ دوم افغان – انگلیس ناتمام ماند. در دورۀ امیر شیرعلی خان ادارات پستی تأسیس شد و به خاطراستحکام و توسعهء پایه های دولت مرکزی به سال 1865 یک لویه جرگه مرکب از دو هزار عضو دایر کرد و به این ترتیب مردم را با دادن مشوره در کنار دولت قرار داد.
چون درجریدهء شمس النهار پارهء از مطالب خارجی هم ترجمه میشد، لذا شیوهء نگارش آثار خارجی هم مورد توجه نویسنده گان افغانی قرارگرفته و حتّا از همان آوان درنوشته های قلم به دستان افغان باز تاب می یافت. شمس النهار تا پایان سلطنت امیر شیرعلی خان طبع میشد، اما متاسفانه با حملهء مجدد انگلیسها و شعله ور شدن جنگ دوم افغان و انگلیس (1878 ) این پدیدهء تجدد خواهی به امثال سایر گامهای دولت متوقف شد که همین حالت ( به استثنای توجه به تولید صنعت نظامی و تقویهء صفوف قوای مسلح ) در سرتاسر سلطنت امیر عبدالرحمن خان (1880- 1901 ) ادامه یافت.
در زمان سلطنت امیر حبیب الله خان بار دیگر راه برای مدرن سازی کشور اندکی گشایش یافت. شبکه تیلفون ، مطبعه و چند صنعت کوچک دیگر و تعدادی از پروژه های سریع الثمر به وجود آمدند. مکاتب " حبیبیه" و " حربیه" مفتوح شد و دومین نشریه در افغانستان (1906 ) به نام " سراج الاخبار" به مدیریت عبدالرووف خاکی انتشار یافت که متأسفانه پس از نشر اولین شمارهء آن ممنوع گردید؛ تا آن که به سال 1911 محمود طرزی امکان اشاعه جریدهء هفته وار" سراج الاخبار الافغانیه" را به دست آورد.
امیرحبیب الله خان خانواده های تبعید شده از جانب پدرش را اجازۀ برگشت به وطن داد که نادرخان و برادرانش از هند برتانوی و خانوادۀ طرزی از ترکیه عودت کردند. پدر طرزی یکی از همرزمان ایوب خان" فاتح میوند" ومخالف انگلیسها بود که پس از غلبهء امیرعبدالرحمن خان بر قوای طرفدار ایوب خان ، مجبور به ترک دیار آبايی اش گردید. پسر او محمود طرزی است که به کمک معارف ترکیه از دست آورد های تمدن غرب و علوم جدید اگاهی یافت و از فیض رهنمایی های سید جمال الدین افغان ، شناخت او از ماهیت استعمار به درجهء کمال رسید.
تشکیلات سیاسی که منحیث یک پدیدهء  " مدرنیته" ابتداء در جوامع غربی به میان آمده است، برای بار اول پس از مرگ امیر عبدالرحمن خان مورد علاقه منورین افغان قرار گرفت. آنها ضرورت تأسیس چنین ساختارها را در آن مقطع تاریخ ، احساس نمودند. منورین مذکور در مخالفت با نفوذ استعمار و رژیم مستبد امیرحبیب الله خان، انجمن ها و جمعیت های سری شان را به میان آوردند ولی بنابر خصلت رژیم مطلقه حاکم بر افغانستان ، هیچکدام آن ازجانب امیر تحمل نشد. در سال 1909 چهل و هفت نفر از فعالان " جنبش مشروطیت اول" یا " جمعیت سری ملی" راهی زندان گردیدند که تعدادی از آنها اعدام و متباقی محکوم به حبس شدند. اکثریت حبس شده گان تا آغاز دورهء  امانی در زندان باقی ماندند. اهداف کلی جمعیت سری عبارت بود از:

1- احترام و اطاعت از دین مقدس اسلام

2- تبدیل سلطنت مطلقه به رژیم شاهی مشروطه

3- تحصیل استقلال سیاسی افغانستان

4- نشر تمدن ، فرهنگ و معارف.

مشروطه خواهان بر رهنمود های اسلام در مورد آموزش علوم اتکأ نموده و کوشش میکردند که افراد تعلیم یافته در جامعه افزایش یابد.
لیسه حبیبیه که به مرکز تجدد خواهی مبدل شده بود، موجب ناراحتی امیرگردید و عکس العمل او در برابر این پدیده ، تنقیص شمار شاگردان معارف بود تا از تماس جوانان با این مرکز جلوگبری کرده و به زعم او جلو نهضت مشروطه خواهی را بگیرد. چنانچه به ادامهء همین تصمیم او، بعد از 16 سال قریب 20 نفر فارغ التحصیل به درجهء بکلوریا در تمام افغانستان وجود داشت. فشار دولت خفه کننده بود ، اما مشروطه خواهان در کنار هم قرار گرفته و همه با هم بخاطر تجدد و مدرنیته ، وطنداران شان را بیدار میساختند. درین راستا سراج الاخبار و تبلیغات شفاهی منورین آزادی خواه الهام بخش بود.
محمود طرزی همواره مردم خودرا از دست آورد های علمی و تخنیکی خاور آگاه ساخته و آنها را به تحرک و تجدد تشویق می نمود. او آنها را از خرافات برحذر میداشت که مساعی و نیات وی درین اثر شعری اش خلاصه شده است :
وقت شعر و شاعری بگذشت و رفت وقت سحر و ساحری بگذشت و رفت
وقت اقدام است و سعی و جد و جهد غفلت و تن پروری بگذشت ورفت
عصر، عصر موترو ریل است وبرق گامهای اشتری بگذشت و رفت
فهم عفریت سیه صنعت پری قصهء دیو وپری بگذشت ورفت
تلگراف آرد خبر از شرق و غرب قاصد و نامه بری بگذشت و رفت
سیم آهن در سخن آمد ز برق تیلفون بشنوقاصد گری بگذشت ورفت
کوه ها سوراخ و بر ها بحرشد جانشینی ، راه گیری بگذشت ورفت
شد هوا جولانگهء نوع بشر رشک بی بال و پری بگذشت ورفت
گفت محمود این سخن را و برفت سعی کن تنبل گری بگذشت ورفت
" با آنکه طرزی در موضع دفاع از کاپی کردن راهی که اروپا آنرا انکشاف داده بود قرار داشت ، اما تقلید کورکورانه را نمی خواست. تصور او تجدد اسلامی بود. او جاپان را به حیث نمونه یک کشور موفق آسیايی ترجیح می داد که چیزهای خوب اروپا را به صورت سیستماتیک کاپی نموده اما آراستگی کردار ، عنعنات ، اخلاق و طریقت عمومی زتدگی خودرا حفظ نموده است".
نویسنده ، شاعرو مشروطه خواه نامورافغان عبدالهادی داوی ( پریشان) که در سال اخیر سلطنت امیرحبیب الله خان و نیز14 سال در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه زندانهای مخوف و پر مشقت را گذشتانده است ، طی پارچه شعری که ازاو در سراج الاخبارمنتشر شد ، به نکوهش از تاریک اندیشی واشاره به شخص امیرابیات زیر را میسراید که در جامعه ماپس از یک قرن همان معضلات هنوز هم پابرجا مانده است :
در وطن گرمعرفت بسیار میشد بد نبود چارهء این ملت بیمار میشد بد نبود
این شب غفلت که تار و مار میشد بد نبود چشم پر خوابت اگر بیدار میشد بد نبود
کلهء مستت اگر هشیار میشد بد نبود
عبدالرحمن لودین ، مشروطه خواه بلند آوازۀ دیگری است که تحمل اختناق و اسارت ملت خودرا نداشت. او میخواست با ترور امیر، راه تجدد و معرفت را برای هموطنانش باز کند، اما تیرش به هدف اصابت نکرد. به همین جرم او به زندان افتاد ولی رویای وی به ارتباط ترور امیر ، سرانجام از جانب شخصی نا شناخته یی تحقق یافت. لودین پس از مرگ امیرحبیب الله از زندان و خطر مرگ رهایی یافت ولی سالها بعد به جرم وطن دوستی از جانب نادر خان به شهادت رسید . اوندای مشروطه خواهان و خواست تجدد پسندان عصرش را اینطور منعکس میساخت :
هرکجا که جاهلیست پر از جهل و ابلهی تفتیش در معارف ما میکند زهی ؛
چشمش پر از حرام دلی از خرد تهی پس ای برادران چو چنین است گمرهی
بهر خدا از حال وطن با خبر شوید
بر نقد و جنس و مال ما خائنان امین در مجلس سیاسی ما جاهلان مکین
نی فکر و هوش و قلب نه وجدان عقل و دین تا بهر انتباه صدايی کشد چنین
کی غافلان ز خواب تنعم بدر شوید
کریم نذیهی ( جلوه) شاعرتجدد خواه دیگری است که به گروه دوم مشروطه خواهان تعلق داشت با حرمان از آزادی و دیموکراسی ، ناله اش را برای نسلهای آینده اینطور ثبت تاریخ مینماید :
غازه سازید زخون شاهد آزادی را تا زخود روح شهیدان وطن شاد کنید
سوخت ای همنفسان آتش استبدادم شرح این سوخته را بر همه انشاد کنید
چشم امید به تو نسل جوان دوخته ام در خور شان و شرف مملکت آباد کنید
روزی آید که شود خلق به خلق حاکم و ما رفته باشیم ازین ورطه زما یاد کنید
تجدد خواهان ، تقلید کورکورانه امیر و اطرافیان او را ازارزشهای ظاهردارانه و صوری مدنیت غرب انتقاد نموده و در عوض توجه را به پیشرفتهای علمی و تخنیکی و همینطور به نوآوریها در اداره ، سیستم اقتصادی و رژیم جلب مینمودند. انها کف و کالر اروپايی و تلف کردن وقت منسوبین سلطنت را به بازی گلف و سایر سرگرمی های اروپايی در نوشته ها و اشعار شان نکوهش نموده اند.
پس از ترور امیرحبیب الله خان، اختناق سیاسی هم پایان یافت و تجدد خواهان در همه جا از قید و بند رهایی یافتند. استقلال سیاسی از جانب شاه امان الله اعلام و گامهای بلندی در جهت انکشاف اقتصادی و اجتماعی افغانستان برداشته شد. شاه امان الله شخصاً یکی از هواداران سرسپردهء " مدرنیته" و شاخص ترین چهرۀ نوگرا در زمرۀ زمامداران افغانستان بود. در تحت زعامت او بخشی از خواسته های تجدد خواهان، جامهء عمل پوشید که از جمله آن اصلاحات ذیل قابل یاد آوری است :
قانون اساسی تدوین و بعد از تصویب لویه جرگه که در آن یکصدوپنجاه وکیل انتخابی عضویت داشتند، نافذ شد. این اولین باری بود که مسوولیتها و مکلفیتهای مردم و دولت در پرتو قانون تعین میشد. قبل از این تنها عنعنه و" شرعیت" ناظم امور زنده گی افغانها بود. برطبق قانون اساسی ، مردم در قدرت سهیم شده و" قدرت" تنها در محدودهء اختیارات سران قبایل و رهبران مذهبی محصور نبود . به عبارت دیگر برای بار اول کار" انتقال دولت عنعنه يی افغانستان به یک دولت مدرن" در دستور روز قرارگرفت. مطابق این قانون تمام اتباع از حقوق مساوی برخوردار شدند و قوانین فرعی برای عرصه های مختلف زنده گی تدوین گردید. تنها در سال 1923 چهل قانون نافذ شد و سلسلهء تدوین قوانین تاپایان دورهء امانی ادامه داشت. نظم برده گی و کار اجباری ملغی و امتیازات متنفذین محلی خاتمه یافت. کار تنظیم عواید دولت از مدرک مالیه و محصول به منصهء اجرا قرار گرفته و هم آهنگ سازی عواید و مصارف دولت بخاطر تنظیم ارتقای اقتصاد ملی روی دست گرفته شد.
آشنا ساختن اهالی به علوم جدید از طریق افتتاح مکاتب و نشر جراید در سطح ولایات و ولسوالی ها مورد توجه جدی قرار گرفت. ازجمله جراید که از جانب ارگانهای مرکزی و یا ولایتی افغانستان برای بار اول در آن زمان منتشر میشدند ، میتوان از اینها نام برد.
" اتحاد مشرقی" در ننگرهار ، " الغازی" درجنوبی ، " اتفاق اسلام" در هرات ،" طلوع افغان " در کندهار ، "اتحاد اسلام" ( بیدار) در مزار شریف منتشر میگردید. سایر نشرات دولت به نامهای" امان افغان" ،" اتحاد" ، " معرف معارف" (آینه عرفان)، " ستارهء افغان" ، " ابلاغ "، " حقیقت" و " ارشاد النسوان" چاپ و توزیع میشد. همینطوردر سال 1927 به نشرات غیردولتی نیز اجازهء نشر داده شد که به اساس این تجویز دولت ، جریدهء هفته وار" انیس"، " نسیم سحر"، و جریدهء ماهانهء" نوروز" به نشرات آغاز کردند. هکذا یک سینما در کابل و یک تیاتر در پغمان ونیز کتابخانهء ملی به دسترس علاقه مندان قرار گرفت.
تعلیمات ابتدايی اجباری شد و درهر ولسوالی یک مکتب ابتدايیه و در مرکز ولایات یک مکتب متوسطه گشایش یافت. همینطور مکاتب سیار برای کوچی ها تأسیس گردید. مکاتب مسلکی در رشته های لسان ، تلگراف ، هنر رسامی ، نجاری ، زراعت ، موزیک ، قالین بافی ، مهندسی ، طب ، پولیس ، تدبیر منزل افتتاح شده و مکتب مستورات ، دارالعلوم عربی کابل و دارالمعلمین هرات برای تدریس آماده شد. در شهر کابل علاوه بر لیسهء حبیبیه ، لیسه های امانیه ( استقلال) ، امانی (نجات) و غازی برای پسران و لیسه ملالی برای دختران در مرکز تأسیس گردید. در این مکاتب روزانه به تعداد 83000 متعلم به آموختن دانش مصروف بودند و نیز صد ها جوان افغان بغرض تحصیل به کشور های اتحاد شوروی ، جرمنی ، قرانسه ایتالیا ، و ترکیه اعزام شدند که از جمله تعدادی از دختران نیزبخاطر تحصیل رهسپار کشور ترکیه گردیدند. " تنها در کشور ترکیه 205 محصل افغان به شمول ده دختر مشغول تحصیل در شقوق نظامی و ملکی بودند". شاه امان الله و ملکه ثریا هردو شخصاً سهم انفرادی شان را مستقیماً منحیث معلم کورسهای سواد آموزی برای مردان و زنان انجام میدادند.
در عرصه نظامی هم نوآوریها به وجود آمده و مراکز تعلیمی افتتاح شد. قوای هوايی ، دافع هوا ، قوای زره يی و مخابرات بی سیم برای بار اول در اردوی افغانستان ترویج یافت و طلاب بخاطر فراگیری دانش مسلکی عسکری به کشور های دوست اعزام شدند.
شاه امان الله قبل از اینکه گام بسوی تجدد بردارد ، شرایط ذهنی جامعهء خودرا دقیقاً ارزیابی نکرده و بلادرنک در صدد برآورده شدن اهداف ترقی خواهانه در جامعهء سنتی افغانستان شد . برخی از تدابیر دولت کاملا صوری و نمایشی بوده ، بیشتر از اینکه معرف تجدد خواهی باشد ، ذهنیت های عنعنه يی را به مقاومت بر می انگیخت. یکی ازآن تدابیر، تاکید بر پوشیدن لباس غربی بود که به عوض تغیر در زنده گی مردم ، به وسیلهء تحریک علیه اقدامات دولت مبدل شد. مردم ، ظاهر را میدیدند و به خاطرکمبود سواد ، اکثریت آنها ، قادر به درک محتوی و ارزش ذاتی اصلاحات دولت نبودند. در چنین یک حالت ، آنها به ساده گی قربانی تبلیغات خصمانهء اجانب میشدند.
در خزان سال 1928 وقتی شاه امان الله رفع حجاب زنان را در جرگهء وسیعی در پغمان اعلام کرد ، عبدالرحمن لودین (ريیس گمرکات) و عبدالهادی داوی (وزیرتجارت) که از هواداران پرشور تجدد خواهی در افغانستان بودند، "به این دلیل که انگلیسها سرگرم دسیسه چینی در افغانستان هستند این حرکت اصلاحی را بهانه کرده ، مردم را برحکومت میشورانند، با آن مخالفت ورزیدند. فردای آن روز ، لودین و داوی را به فرمان پادشاه به قصر شاهی فراخواندند و آنها را ناگزیر به کناره گیری از سمت های خود نمودند". شتابزده گی شاه امان الله در آوردن اصلاحات ، خود یکی از عواملی است که به واپسگرایان موقع داد تا در برابر جریان تجددخواهی به مخالفت بر خیزند. او میخواست تا ظواهر زنده گی مردم را به سرعت تغیر بدهد ، اما متوجه نبود که این جامعه از تهداب عقب افتاده میباشد. این بیت در وصف چنان عملکرد حتّا امروز صدق میکند:
خواجه در فکر طاق ایوان است خانه از پای بست ویران است
وفتی که شاه امان الله امتیازات و القاب سرداران ، روحانیون متفذ و خوانین را ممنوع کرد، در حقیقت به نماینده گی از طبقهء متوسط (بورژوازی ملی) وارد عرصهء مبارزات اجتماعی شد. در حالی که به خاطر نبود رشد اقتصادی و اجتماعی ، شهر ها به مراکز قدرت تبدیل نشده و افتصاد جامعه از دهات وابسته بود. یعنی طبقهء متوسط هنوز شکل نگرفته و صرفاً یک قشر متوسط در حال نموع بود که نماینده گان فکری آنها در اطراف شاه و جنبش مشروطیت گرد آمده بودند. این قشر به صورت طبیعی ، نمی توانست که مستقلانه عمل کرده و جامعه را در مسیرتحولات ملی و دیموکراتیک قرار بدهد. شاه امان الله و هم نظران او با الهام از تحولات ترکیه در زیر رهبری مصطفی کمال، دست به اصلاحات میزدند، اما به شرایط عینی و ذهنی جامعهء آن کشور کمتر متوجه بودند. در ترکیه ، تحولات اجتماعی سابقه داشته و طبقهء متوسط از یک توانمندی معین بر خورداربود. همین طور یک اردوی منظم در اختیار دولت قرارداشت. در حالی که شاه امان الله نه یک طبقهء پرتوان شهری و نه یک اردوی نیرومند را در کنار خود داشت. در چنین حالت ، ملاکین و خوانین بزرگ توانستند که در همدستی با روحانیون وابسته به انگلیسها ، علیه اصلاحات او وارد میدان شده و با تحریک اذهان مردم، اغتشاشات پراگنده و بعداً سرتاسری را به وجود آورند.
انگلیسها از روحیهء وطندوستی و استقلال طلبی شاه امان الله در هراس بوده و میترسیدند که مبادا دامنهء آزادی خواهی افغانها در قبایل پشتون و بلوچ آنطرف دیورند سرایت کرده و درد سری برای تسلط استعماری آنها ، حتّا در سطح نیم قارهء هند هم بوجود بیاید. برمبنای چنین هراس ، آنها پیش دستی کرده و به چیدن توطیه و پخش شایعه پراگنی در داخل افغانستان متوصل شدند. آنها خانواده ها و شخصیت های ارتباطی خودرا در داخل و خارج رژیم به سرکشی از شاه امان الله ترغیب نموده و به آنها دستور دادند تاعنعنات عقب افتادهء قبایلی را در برابر تجدد خواهی دولت امانی تحریک نمایند.
به این ترتیب شاه امان الله در حالی که طی مسافرت هفت ماهه اش به سال 1928 در کشور های مسلمان به حیث یک مجاهد بزرگ و در اروپا به حیث فاتح جنگ علیه استعمار انگلیس تقدیر میشد ، در داخل اماج تبلیغات زهراگین و فتنه گرانهء انگلیسها قرارگرفت. دشمن شکست خورده تبلیغ میکرد که گویا او قصد نابودی عنعنات افغانی را داشته ، کافر و دشمن دین است. جواهر لعل نهرو صدراعظم و رهبر فقید هند در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» به دخترش اندراگاندی خاطر نشان میسازد که به منظور پوشش شایعه پراگنی انگلیسها «عکسهای نامناسبی ازملکه ثریا{مونتاژ و} در لباسهای شب اروپايی هزاران نسخه چاپ میشد و در دهکده های افغانستان پخش میگشت تا بمردم نشان دهند او چگونه لباسهای نامناسبی می پوشد».
بالاثر تحریکات انگلیسها ، واپسگرایان در همه جا دست به شورش و بغاوت زدند تا این که سرانجام شاه امان الله در مبارزه علم و جهل ، روشنایی با تاریکی و تجدد با عقب گرایی ، شکست خورده و در جنوری 1929 از کشور خارج شد. شاه آزادی خواه و تجدد طلب از قدرت کنار رفت و به جایش کسانی بر اریکه قدرت تکیه زدند که حتّا از نعمت سواد هم محروم بودند. به این ترتیب داستان تجدد خواهی افغانها در همان مقطع تاریخ این طور بی رحمانه پایان یافت.
پس از یک دورهء اغتشاش که شرح آن به همه معلوم بوده و تکرار آن در این جا موجب ضیاع وقت خواهد بود ، تمام دست آورد های دورهء امانی به نابودی سوق یافت. سلاح و مهمات، دارايی نقدی و جنسی بیت المال مورد چپاول قرارگرفته، مکاتب و سایر تأسیسات فرهنگی تعطیل گردید. بالاخره بعد از این کارنامهء تآسف آور، رسالت حبیب الله کلکانی و سایر اغتشاشگران نیز خاتمه یافته و باید آنها به وسیله مهره های اصلی جهت نیل به اهداف دورنمايی تعویض میشدند.
نادر خان و برادرانش که از حلقه اولی دربار قبلاً رانده شده و خارج از کشوربه حالت جلاوطنی در اروپا مقیم بودند، راه وطن را در پیش گرفته و باعبور از قبایل و مناطق تحت کنترول انگلیسها در حواشی سرحدات افغانستان ظاهر شدند. ایشان به معاونت همان متنفذینی که در سقوط شاه امان الله و به قدرت رساندن حبیب الله وظیفه شان را انجام داده بودند، در کابل به تاج و تخت رسیدند. نادرشاه گرچه شخصاً با تجدد آشنایی داشت و تا سن هفده ساله گی در مکاتب تحت کنترول انگلیسها در هند برتانوی درس خوانده بود ولی به خاطر تعهدش با متنفذین عقب گرا ، باید تجدد را کنار گذاشته ومشروطه خواهان را سرکوب مینمود. او برادران و سایر اعضای خانوادهء خود را در پست های مهم دولتی گماشت و " ماهیت خانواده گی رژیم" را بر سیستم دولتی افغانستان تحمیل کرد. در قانون اساسی او(اکتوبر1931 ) خصلت قبایلی ، مطلقه و موروثی رژیم بازتاب قوی داشت. در این قانون ، با شناخت مذهب حنفی منحیث یگانه مذهب رسمی ، آزادیهای مناسک سایر مذاهب به حالت غیر علنی در آمد.  انحصار نشرات به دولت تعلق گرفت و حق رأی تنها به ذکور داده شد. پوشیدن چادری برای زنان حتمی شد و مکاتب مفتوحه دختران به امثال دوره اغتشاش مسدود باقی ماند. همینطور متعلمات اناث را از ترکیه احضار و ازتعلیم محروم ساخت. " درچهارسال سلطتت نادرخان تعداد شاگردان معارف بالغ بر 4591 میشد و تعداد معلمین آنها 165 نفر بود؛ درحالی که رقم شاگردان ذکور و اناث در عهد شاه امان الله به 83000 میرسید". مقایسهء هردو رقم به وضاحت بیان میدارد که اهمیت تعلیم و تربیه و مقیاس ها در رابطه به معارف در نزد هر یک از دو رژیم به کدام پیمانه و در چه سطحی بوده است. گام مهم و قابل تذکری که در زمان نادرخان در مسیر تجدد برداشته شد، همانا تأسیس پوهنحی طب در منطقهء علی آباد کابل بود .
رژیم نادر خان در حد توان میکوشید که آزادی ها و حقوق مدنی انسانها را نادیده بگیرد. در زمان سلطهء این رژیم ، محاکم مدنی ملغا بوده و حق دفاع در محاکم به متهم داده نمیشد. تجدد خواهان و هواداران شاه امان الله مورد تعقیب و شکنجه قرار گرفته و یا بدون موجب ، سالها درزندان های مخوف به امید آزادی بسربردند که از میان آنها شماری زیادی از فرهنگیان و دانشمندان سرشناس جنبش مشروطیت اعدام شدند. یکی ازتجدد خواهان در بند کشیده ، نویسنده و شاعر توانا محمد ابراهیم صفا بود که یکجا با جوانان منورخانواده اش ، پانزده سال مشقت زندان دهمزنگ را تحمل کرد. صفا طی پارچه شعری بنام " از روزن محبس" فریاد منورین را در برابر ستم واپسگرایان بلند میکند که دراینجا بخاطر آشنایی با همان فضای مخوف چند بیت آن به خوانش گرفته میشود :
داد ازین شب های پردرد والم اخ از این ایام سوز و اضطراب
تا کجا ای چرخ بر من این ستم تا به کی ای دهر با من این عذاب
* * * * *
ای خدا مرغان خوشگو در قفس گلستان پر گشته از زاغ و زغن
بس دگر ای چرخ بدکرداربس تاکجا بیداد تا کی مکرو فن
* * * * *
واقعاً که مرغان خوشگو یعنی تجددخواهان و مشروطه خواهان در اسارت قرار گرفتند و عقب گرایان بر سرنوشت مردم حاکم شدند.
خواجه هدایت الله خان که یکی از دیپلوماتهای تجدد خواه در عصر امانی بود ، در سال 1933 یکجا با چندین شخصیت دیگر مشروطه خواه به دار آویخته شد. او به روز اعدامش بیت ذیل را در زیر عکس خود نوشته و از محبوس هم اتاقش خواست تا آنرا بعداً به فامیلش برساند : ما برفتیم و عکس ما باقی است    گردش روزگار بر عکس است
بیت فوق بخاطر حفظ جان حامل آن به خانواده مقتول در کمال احتیاط و زیرکانه انتخاب شده که برخورد عقب گرایی را به مقابل تجدد خواهی در کمال وضاحت بیان میدارد. کلمه " عکس" درین بیت ذوالمعنین بوده و یکبار به معنی " تصویر" و بار دیگربه مفهوم معکوس ( برخلاف) ترقی و تجدد افاده شده است. این بیت نشان میدهد که چگونه عقب گرایی به وسیله نادر خان علیه ترقی و تجدد تیغ از نیام کشیده است.
نادر خان هنوز مصروف سرکوب مخالفین رژیم خود کامهء خود بود که درسالروز مرگ یکی از قربانیان اش (غلام نبی خان چرخی) هدف آتش یک متعلم لیسهء امانی قرار گرفت و تاج اورا بر سرفرزند 19 ساله اش ( محمد ظاهر شاه ) گذاشتند.
در دوره چهل سالهء سلطنت محمد ظاهر شاه، دولت در برابر تجدد خواهی رفتار یکسان نداشت. این رفتار را میتوان به " سه مرحلهء متفاوت" تشخیص و قابل تمایز دانست:
- مرحلهء اول که فی الواقع ادامه سیاست نادرخان بود ، تا سال 1946 برجامعهء افغانی تحمیل گردید و با کناره گیری محمد هاشم خان از پست صدارت این مرحله هم پایان یافت. در این مدت ، یک بخش از تجدد خواهان به زندان ها افگنده شده و بخش دیگر در حالت ترس و ارتعاب قرار داده شدند ، تا از خدمت و نقش آنها در جامعه جلوگیری شود. دولت به کارعمران و رشد اقتصاد علاقه نمی گرفت و تمام مساعی به خاطر حفظ قدرت خانوادهء سلطنت متمرکز بود. برای برآورده شدن این مأمول ، نادر خان اردوی ازهم پاشیدۀ زمان امانی را دوباره احیاء و استحکام قابل ملاحظه داد.
کار قابل تذکری که درین مرحله به منصهء عمل قرار گرفت ، تأسیس بانک و سیستم بانکداری در افغانستان بود . درین راستا روابط به خصوص و حسنه میان محمد هاشم خان و عبدالمجید زابلی نقش تعیین کننده داشت . زابلی هنگام اقامتش در ماسکو امکانات استثنايی و امتیازات به خصوص تجارتی را از دولت نو بنیاد اتحاد شوروی کسب کرد و پس از عودتش به افغانستان ، مشابه همچو امتیازات را از دولت افغانستان نیز به کمک سردار محمد هاشم خان دریافت نمود.
در سال 1933 بانک ملی به سرمایهء مختلط دولتی و شخصی به ریاست عبدالمجید زابلی تأسیس شد . بعد از آن که شبکه و دارايی های بانک ملی رشد چشمگیر نمود، دولت عواید و سهم خودرا از بانک ملی واپس گرفته و در سال 1940 "د افغانستان بانک" ( بانک مرکزی) را بنا نهاد. طوری که قبلا اشاره شد ، دولت تا سال 1946 علاقهء قابل تذکری بخاطر بهبود وضع اقتصاد ملی و عرضه خدمات عام المنفعه به مردم ، از خود نشان نمی داد. سیاست انزوا پذیری و رکود پذیری دولت موجب میشد که تولید ملی در سطح نازل قرارداشته باشد. همینطور شرایط نامساعد بین المللی آن زمان ، جولانگاه تجارت خارجی افغانستان را محدود
میساخت . این شرایط ابتداء بالاثر" بحران پولی جهانی" سالهای 1929 - 1933 و بعداً بالاثرجنگ جهانی دوم ، تمام آرزو ها و نیات ترقی خواهانهء منورین افغان را به یآس مواجه میساخت.
در پایان جنگ جهانی ، رؤیای بیرون رفتن انگلیسها از همسایه گی افغانستان به حقیقت پیوست. این حقیقت که مرادف با بی پشتوانه شدن سلطنت افغانستان در منطقه بود، خانوادهء سلطنتی را بر آن داشت تا فشار استبدادی را علیه مردم تخفیف داده و اندکی به خواست تجدد خواهی منورین گوش فرا دهند. به اقتضای شرایط جدید در داخل و خارج کشور، کاکای دیگر ظاهرشاه ( شاه محمود خان) در ماه می 1946 کابینهء خود را اعلام کرد.
در پرتو سیاست جدید رژیم که به حق میتوان آنرا " مرحلهء دوم برخورد سلطنت و مودرنیته" نام گذاشت، به منورین و تجدد خواهان اجازه داده شد تا به نماینده گی از مردم در انتخابات ولسی جرگه و شاروالی ها (1948- 1949 ) شرکت نمایند. از جمله 120 وکیل در دورهء هفتم شورای ملی 40 تا 50 وکیل به فکر اصلاحات بودند. پوهنتون کابل به مرکز شکل گیری افکار روشنفکران مبدل شد. شورای ملی دورهء هفتم یک قانون مطبوعات را به تصویب رسانید که به اساس آن چندین جریدهء ملی اجازه نشریافتند. طی سالهای 1951 تا 1952 جراید " وطن" ، "انگار" ،" ولس" و " ندای خلق" اجازهء نشر یافتند. درسال 1950 اتحادیهء محصلان تشکیل شد ولی یک سال بعد از جانب دولت منحل اعلام گردید.
" مکاتب زنان تآسیس و توسیع شد و تعداد شاگردان به شش هزار دختر بالغ گردید. مجموع تعداد شاگردان این دوره بیشتر از صد هزار نفر بود و پوهنتون کابل در اپریل 1946 تآسیس شد." اگر این ارقام بارعایت رشد نفوس وضریب رشد ضرورتهای اقتصادی و اجتماعی دریک ربع قرن ، باارقام قبلاً ارائه شده در عهد امانی به مقایسه گرفته شود ، اقدامات ناچیز دولت را بخاطر پیشرفت معرفت در جامعهء افغانی بازگو میکند.
تجربه انعطاف پذیری سلطنت مدت زیادی دوام نکرد و دولت از سیاست اصلاح طلبی خود عقبگرد نمود؛ ولی با آنهم جنب و جوش منورین در سطوح مختلف ، جنبش سیاسیی را به وجود آورد که بعداً به " جنبش مشروطیت سوم" و یا " دورهء هفتم شورای ملی" شهرت یافت. این جنبش بر روان و شعور منورین اثر قابل توجهی داشته و اصول فکری آن در خواسته های آتی تجدد خواهان همواره انعکاس میابد. رژیم سلطنتی نه تنها تحمل جوانان مشروطه خواه را نداشت ، بلکه نظر روحانیون اصلاح طلب را هم نمی پذیرفت. یکی ازین روحانیون سید اسماعیل بلخی بود که وضع رقت بار مردم ، اورا به قیام علیه سلطنت کشیده و تحقق اصلاحات را پس از سقوط سلطنت ممکن میدانست. سید به هدفش نرسید و تا اندکی قبل از پایان عمرش( از1950 تا 1964 ) در زندان دهمزنگ به سر برد. او آرمان و احساس خود را به خاطر امحاء عقب مانده گی و منشاء فساد به وسیله این پارچه شعر در زندان سروده است :


ما تن به وفا دادیم تا زنده شما باشید

بر خاک مزار ما مشغول دعا باشید
چون شمع وجود ما قربان شما گردد

روشن کن شمع ما شاید که شما باشید
در پیچ وشکنج دهر نومید نباید شد

مردانه درین وادی با شور و نوا باشید
امروز اگر طوفان بر کشتی ما افتاد

ممکن که شما فارغ از غرق و فنا باشید


بلخی کمبود علم و دانش و نیز نبود یک حکومت مبتنی بر اردۀ مردم را عامل پس مانده گی های ذهنی و اقتصادی کشورش میدانست. چند بیت از پارچه شعردیگرش در این مورد ، ذهنیت روحانیون تجدد خواه کشور مارا در آن سالها بیان مینماید.
حاجتی نیست به پرسش که چه نام است اینجا

جهل را مسند و بر فقر مقام است اینجا
علم و فضل و هنر وسعی و تفکرممنوع

نچه در شرع حلال است حرام است اینجا
می آزادی وحدت نرسد از چه به ما

مستبد شیخ صفت دشمن جام است اینجا
ما بسرمنزل مقصود چه سان راه بریم

رهزن رهبر خس دزد امام است اینجا
برده گان سرخوش و آزاد به هرجا

اما ملتی بر درچند شخص غلام است اینجا
دولت نه تنها افکار تجدد خواهی را تحمل نداشت بلکه با جاگزین ساحتن شیوه های تولید مدرن به عوض طرز تولید عقب افتاده هم سر سازش نداشت. بالاخره در دوره صدارت شاه محمود خان کار ساختمان پروژۀ دو بعدی زراعت و آبیاری در منطقهء وادی هلمند آغاز شد. استفاده از آب دریای هلمند برای زراعت مناطق ماحول آن از زمان سلطنت امیر حبیب الله خان مطرح بود ، ولی به کار گرفتن وسایل تخنیکی به خاطر اعمار بند های آبگردان و آبیاری زمین های لم یزرع برای اولین بار در زمان حکومت شاه محمود خان عملی گردید. گرچه در کار سروی پروژهء هلمند اشتباهات زیاد صورت گرفت و دولت نتوانست که جلو استفاده جويی های کمپنی «موریسن کوندسن» را بگیرد و کار به جایی کشید که موضوع در دورهء هفتم شورا مورد بحث قرارگرفته و وکلا خواهان محاکمه عاملین این فساد شدند. اما فی المجوع باید متذکر شد که با فعال شدن پروژه زراعتی هلمند ، گام نخستین در جهت آشنا ساختن دهاقین به زراعت میکانیزه برداشته شد. شماری از جوانان به وسیلهء پروگرامهای تعلیمی این پروژه، شیوه ها و طرز تولید جدید زراعتی را فراگرفتند.
این وقتی است که قبلاً در همجواری افغانستان ، دولت پاکستان در مخاصمت با منافع مردم افغانستان و هند از جانب انگلیسها و عمال شان ایجاد شده و مورد حمایت قدرت نو ظهور امریکا قرار گرفته بود. اما افغانستان بالاثر کوتاه بینی رژیم حاکم سلطنتی در حالت انزوا و فاقد وسایل و تجهیزات معاصر قرار داشت. امکانات ضعیف دولت در فرونشاندن قبایل حدران ، منگل و به خصوص درهء صافی (1944 – 1947 ) محدودیت مانور نظامی و امنیتی دولت را آشکار ساخت. سردار محمد داوود که قوماندهء عملیات را در درهء صافی به عهده داشت، ناتوانی دولت را در مقابله با مردمی که با وسایل کاملاً ابتدايی میرزمیدند، درک کرده و سلطنت را از چنان واقعیت تلخ حالی ساخت. انتباه از این حوادث موجب شد که تجهیز قوای مسلح به تخنیک محاربوی جدید در سرخط کار دولت قرار بگیرد.

لینک های مرتبط به این نوشتار :

- تجدد خواهی در افغانستان - بخش دوم