MOONSTICK
( The Seasons of the Sioux )
By Eve Bunting
Paintings by John Sandford
ترجمهء پروین
پژواک
![Moonstick By Eve Bunting Illustrated by John Sandford](http://www.harpercollins.com/harperimages/isbn/medium/9/9780064436199.jpg)
چوب خط مهتاب
برای سی هوکس* (یکی از قبایل سرخپوست امریکای شمالی)، سال نو با بهار آغاز می
یابد، هنگامی که زمستان سخت به پایان می رسد.
آنها تسلسل گذشت ایام را با حساب نمودن سیزده مهتاب نگهمیدارند. آنها هر ماه
را موافق با نشانه های طبیعت اطراف شان نامگذاری می کنند. یکی از راه ها برای
حساب نمودن ماه ها ...
ادامهt |
I want to
be
Thylias Moss
Pictures by Jerry Pinkney
2006-07-06
ترجمهء
پروین پژواک
![](http://project1.caryacademy.org/echoes/03-04/Thylias_Moss/Inspir1.jpg)
من می خواهم باشم...
امروز زنی، مردی، زن دیگر، مرد دیگر و دوست من از من پرسیدند چه می
خواهم باشم.
من فکر کردم و فکر کردم. آن ها از انتظار خسته شدند. پس من به آن ها گفتم که
فردا به ایشان خواهم گفت.
آهسته آهسته به سوی خانه روان شدم. سنگریزه ها و گردها را که چون پروانه های
خورد هوا را پر کرده بود، لگد زدم
...ادامهt
|
Dear Mr.
Blueberry
Simon James
Spring of 2006
ترجمهء
پروین پژواک
![](http://www.sdcoe.k12.ca.us/score/dearmr/header.jpeg)
سیمون جیمز در زنده گی کارهای متنوع را تجربه کرده است، از مامور
پولیس بودن تا کارگر فارم. او اکنون در انگلستان زنده گی می کند و در یک مکتب
محلی به اطفال آموزش می دهد.
نامه های شاگرد و معلم
آغای بلوبری عزیز،
من نهنگ ها را بسیار دوست دارم.
من فکر می کنم یکی از آن ها را امروز در حوض خود دیدم.
لطفا کمی معلومات دربارهء نهنگ ها به من روان کنید، زیرا
...
ادامهt
|
The Librarian of
Basra
A True Story from Iraq
Written & Illustrated By JeanetteWinter
ترجمهء پروین
پژواک
![Cover of Alia's Mission](http://images.alibris.com/isbn/0/3/7/5/9/0375932178.gif)
کتابدار بصره
یک داستان حقیقی از عراق
"در قران، اولین چیزی که خدا به محمد گفت این بود: بخوان"
الیا محمد نانوا
نیویارک تایمز 27 جولای 2003
... شیلا در یکی از بهترین رستوران های بصره به نام Hamdan که نزدیک کتابخانه
مرکزی بصره است، بار اول از زبان ترجمان خود شنید که انیس محمد مالک رستوران
داستانی باورنکردنی برای گفتن دارد. شیلا با وی قرار ملاقات
...
ادامهt
|
Swimmy
By Leo
Lionni
ترجمهء
پروین پژواک
ماهی گک سیاه
در گوشهء از اوقیانوس بزرگ
دسته ای از ماهی های کوچک و شاد زنده گی می کردند. تمام آنها سرخرنگ بودند.
تنها یکی از آنها چون صدف دریایی سیاه بود.
روزی یک ماهی بزرگ تونایاتون
سریع و چابک، درنده و حریص و بسیار بسیار گرسنه به سرعت نیزه از میان آمواج آب
آمد و به یک چشم برهم زدن تمام ماهی های کوچک سرخ را بلعید. ...
ادامهt
|
Supergrandpa
By David M. Schwartz
Illustrated by Bert Dodson
ترجمهء
پروین پژواک
![Supergrandpa](http://ec1.images-amazon.com/images/P/0688098983.01._AA175_SCMZZZZZZZ_V1056465966_.jpg)
پدرکلان
پولادین
گوستاف هوکن سوون شصت و شش سال عمر داشت. موهای
او چون برف سفید می نمود. ریش انبوه او چون بته پر از برف سفید بود. پوست صورت
او هنگامی که لبخند می زد، چون موج چین می خورد. گوستاف مرد پیری به نظر می
رسید اما او خود را پیر احساس نمی نمود و مانند مرد پیری رفتار نیز نمی کرد.
همه مردم اطراف به کیلومترها دور او را می شناختند. مردم او را سواربر بایسکلش
می دیدند، در هوای بارانی یا آفتابی، در سرک های پر
...
ادامهt
|
The Two of Them
By ALIKI
![](http://www.spaghettibookclub.org/user-image/14149.jpg)
ترجمهء پروین پژواک
برای آنهایی که به خاطر دارند...
آن دو
روزی که او به دنیا آمد، پدرکلانش برایش انگشتری
از نقره و سنگ تراش خورده ساخت. زیرا پدرکلان او را از همان آغاز دوست داشت:
روزی این به انگشتش جور خواهد آمد.
پدرکلان برای او گهواره ای از چوب برابر به اندازه اش ساخت و او را با لحافی که
نقش غنچه های گلاب را داشت، پوشاند تا گرم باشد و برایش للوهایی خواند که او
هنوز حتی معنی اش را نمی دانست.
پدرکلان برای او از دکانش غذاهای مختلف می آورد تا او خوبتر نشوونما کند و
هنگامی که او تازه به راه رفتن شروع نمود، مواظب بود دست او را بگیرد پیش از
آنکه به زمین بیفتد.
در تابستان آنها در بحرآببازی می نمودند و صدف های خالی را با هم جمع می نمودند
و هنگامی که او از ریگ قصر می ساخت، پدرکلان زیر سایه چتری بزرگی می نشست و او
را تماشا می نمود.
بعضی اوقات آنها به کوه می رفتند، میان درختان قدم میزدند
...
ادامهt
|
The Tiny Seed
By Eric Carle
![The Tiny Seed - Eric Carle](http://images.ciao.com/iuk/images/products/normal/132/The_Tiny_Seed_Eric_Carle__29132.jpg)
ترجمهء پروین پژواک
اهدا به معلم پربار عبدالرحیم غفوری و شاگردان خوب وی
تخم ریزه گک
خزان است.
باد شدیدی می وزد. باد تخم گلها را بلند در آسمان پف میکند و آنها را با خود به
دوردستهای زمین میبرد. یکی از تخم های گل ریزه گک است، بسیار خردتر از تخم
گلهای دیگر. آیا او قادر خواهد بود که با تخم گلهای دیگر باقی بماند؟ و تمام
این تخم گلها به کجا می روند؟
یکی از تخم گلها بلندتر از دیگران پرواز میکند. بلند، بلندتر او میپرد. او
بسیار بالا میرود و شعاع داغ آفتاب او را می سوزاند.
اما تخمک ریزه با دیگر تخم گلها همچنان برقایق باد میراند.
تخم گل دیگری بر کوه بلند و یخزده می نشیند.
یخ این کوه هیچگاه آب نمیگردد و تخم نمیتواند در آنجا نشو و نما کند.
بقیه تخم ها به
پرواز خود ادامه میدهند. اما تخمک ریزه به سرعت، آنچنان که...
ادامهt
|
The Mountain that loved a Bird
By Alice Mclerran
![Mountain That Loved a Bird](http://www.simonsays.com/assets/isbn/0887080006/C_0887080006.jpg)
ترجمهء پروین پژواک
کوهی که عاشق
پرنده بود
زمانی کوهی بود که از سنگ های بسیار سخت ساخته
شده بود.
کوه تنها میان دشت ایستاده بود. هیچ گیاهی نمی توانست در دامنه های سختش بروید.
نه چرنده، پرنده یا خزنده ای می توانست در آنجا زندگی کند.
آفتاب کوه را گرم می کرد و باد او را سرد می ساخت، اما یگانه تماسی را که کوه
حس مینمود، قطرات باران یا دانه های برف بود.
آنجا هیچ چیز دیگر نبود که قابل لمس باشد.
تمام روز و تمام شب کوه تنها به آسمان می دید که ابرها چگونه با وزش باد پیش می
روند. او مسیر حرکت آفتاب را در طول روز که آسمان را عبور میکرد و مسیر حرکت
مهتاب را در طول شب بر آسمان می دانست. در شب های صاف
...
ادامهt
|