حمیرا نکهت دستگیرزاده


زنده گی





خود را روی تمام زنده گی

می گسترم

و بر روی هر لحظه که به چنگ می آيد

نقش خود را ميکشم

نام خود را مينويسم

وانگاه

زنده گی را چو جام آبی سر ميکشم

لحظه را

- پيش از آنکه از چنگ برود -

درمی يابم



آه که هستی چه دوستداشتنيست

چقدر دوست داشتن که در زندگيست

دستانم را به نشانه آغوش تا بی انتها می گشايم



مثل خوابی هستی را درخواهم ربود

مثل آبی زنده گی را بستر رفتن های آبی خواهم کرد

حتی اگر

به اندازه آهي

در سينه اش جا داشته باشم



[][][][][]

11.04.05