حمیرا نکهت دستگیرزاده

طروات شبو
 
 
 
 
در باغ تا طراوت شبو شکست و ريخت
پرواز در دو بال پرستو شکست و ريخت
از تند باد حادثه سرو اميد رست
اما به حيله هاي دو پهلو شکست و ريخت
هيزم فروش دور تظاهر برنده شد
اندام باغ از طمع او شکست و ريخت
اين شهر در کشاکش اندوه زنده ماند
هر چند آفتاب در اين جو شکست و ريخت
در کوچه دوباره کسي برش* ميزند
چيني روز هاي که بيتو شکست و ريخت
پرواز مادنيست به خاطر سپار هان**
هر چند بال هاي پرستو شکست و ريخت
 
 
 
 
***