حمیرا نکهت دستگیرزاده
 

ابر سياه جامه


ابر سياه جامه گفت: آيت عشق و ياريم
در شب بی تفاوتی بارش بيفراريم
ميل صداست در دلم وسوسه هاست در دلم
ميشکنم چو بغض تر در دل برد باريم
هستی من رها شود رو به زمين صدا شود
ريشه به رعد پرورد رشته استواريم
زمزم نام روشنی ميگذرد ز جسم من
آب خلوص ميشود آتش تند جاريم
خيز و به خود بخوان مرا،ابر سياه جامه گفت
جامه آذرخش شو دور تن بهاريم
تندر تند تاز من توطئه سکوت نيست
حنجره تو ميشوم با همه بی قراريم
ابر سياه جامه آه در تن من رها شدی
تندر و اشک و آذرخش ، من ز خودم فراريم
ميل فرار در تنم از خموشان اين چمن
بغض من از تو بشکند بر همه جا تو باريم