10.10.2019
یما ناشر یکمنش
آیا نوشته «طنین نام امانالله در برلین» ترجمه است؟
دوستی برایم پیام گذاشت که توماس روتیگ
Thomas Ruttig
نویسنده آلمانی و کارشناس مسایل افغانستان ادعا نموده که آنچه زیر عنوان «طنین نام
شاه امانالله در برلین» زیر نام یما ناشر یکمنش در هشت صبح منتشر شده، اصلاً
نوشته او است و یکمنش آن را به نام خود منتشر کرده است(۱).
اصل قضیه چیست؟
وقتی عکس های زیبای قصر دارالامان پس از افتتاح آن به نشر رسیدند، از سر کنجکاوی
خواستم بدانم آلمانها در این مورد چه نوشته اند. بعد از پیگیری نام شاه امانالله
به یک برنامه جالب رادیویی برخوردم که در سال
۲۰۰۹
میلادی نشر شده بود و برای من پر بود از گپ های نو در مورد شاه امانالله و انعکاس
سفر او به برلین و آلمان. پیدیاف این برنامه آلمانی را میشود آنلاین به دست آورد:
Ullemulle,König der Herzen,
Deutschlandfunk,26.12.2009
علاقمند شدم که این معلومات جالب را با دوستان افغان شریک سازم مخصوصاً وقتی با
چندین دوست صحبت کردم و متوجه شدم که اکثر این موضوعات را قبلاً نشنیده بودند. در
نسخه نوشتاری برنامه از آهنگهای هم یادآوری شده بود که نام شاه امانالله در کلام
آنها ذکر شده بود. پی یافتن آهنگ ها به شدت یوتیوبگردی گردم. به آهنگهای دیگری
برخوردم که در این برنامه رادیویی از آنها یاد نشده بود. بعداً یک مقاله از
۱۹.۵.۱۹۴۹
از مجله شپیگل را پیدا کردم با عنوان «ای قوم مغرور!» که آن هم معلومات جالب و از
نظر من نو برای افغانها داشت:
https://www.spiegel.de/spiegel/print/d-44436728.html
برخی قسمت های که فکر میکردم برای خواننده افغان جالب باشد در روزنامه های دیگر هم
به نشر رسیده بودند مثلاُ در دی ولت:
مراجعه کردم به نقشه مطبوعات در قرن بیستم
Presse mappe 20 Jahrhundert
که ببینم چه چیز های در مورد شاه امانالله نوشته شده:
بعضی موضوعات از جمله مثلاً منبع اصلی که از تحفه های شاه امانالله یاد کرده بود
را در آنجا دیدم.
ویدکیپیدیا به زبان آلمانی هم در مورد شاه امانالله چیز های داشت.
بعداً آدرس بلاگ توماس روتیگ را در جریان جستجو ها پیدا کردم. دیدم که او مشرحتر
از روزنامه نگاران دیگر در سال
۲۰۱۶
به موضوع سفر شاه امانالله پرداخته است:
واضح بود که توماس روتیگ در نوشته خود از این منابع و ماخذ بسیار دیگری که در نوشته
او و نوشته من آمده اند و اکثراً آنلاین قابل دسترسی است، استفاده کرده بود.
کار من چه بود؟
من نشستم و تمام آنچه را که به آنها دسترسی داشتم خواندم. آنچه را فکر میکردم برای
افغانها نو است یا کمتر آن را شنیده اند، بیروننویس کردم. میخواستم خواننده
افغان که به زبان آلمانی آشنا نیست، بداند که نام امانالله چه طنینی در برلین
داشته یا دارد. این منابع را که ذکر کردم فقط منابع اولیه و گوشه از منابعی بسیاری
بود که من به آنها سر زدم. در زبان فارسی دو کتاب در مورد سفر های شاه امانالله به
اروپا و آسیا نوشته شده است. توانستم که فقط کتاب وکیلی پوپلزایی، سفر های غاری
امانالله شاه در دوازده کشور آسیا و اروپا را بخوانم و از آن استفاده کنم.
متاسفانه کتاب دومی که ترجمه از زبان اردو بود در هامبورگ میسر نشد. به گونه نمونه
فقط برای اینکه نشان بدهم طیاره که شاه امانالله از آلمان خریده بوده، چه سرنوشتی
داشته، کتاب جهانگرد آلمانی فون ولتهایم را که قسمتی از آن به سفر افغانستان او
متعلق است، خواندم. زیرا در وبسایت دویچس موزیم و ویکیپیدیا فقط اشاره شده بود که
او با آن پرواز کرده است. یوتیوب را تلاشی کردم که ببینم چه خواندنهای با نام
امانالله در پیوند هستند. مثلاً متوجه شدم که یکی از آهنگ ها که تمام منابع آلمانی
آن را با شاه امانالله پیوند میدهند اصلاً در چندین روایتی که از سال
۱۹۲۸
به بعد که امروز در یوتیوب قابل دسترسی است، با امانالله خان رابطه ندارد. دو تا
آهنگی که نه در یوتیوب است و نه من در دیگر منابع آلمانی به آنها برخورده بودم، از
مقاله هرمن کرویتسمن از کتاب میخاییل دکسنر آوردم. از کتابخانه دولتی شهر برلین
طالب معلومات در مورد دو دستنویسی شدم که شاه به آنها تحفه داده بود و چون فکر می
کردم مهم هستند و به جز وبسایت کتابخانه آن معلومات به آنصورت مفصل جای دیگری ثبت
نشده اند، در نوشته خود آن را ذکر کردم.
برای من نوشته توماس روتیگ منحیث یکی از منابع بسیار خوب مطرح بود و از همین سبب سه
بار مشخصاً نام او و یک بار بلاگ ژغدبلی که نوشته او آنجا منتشر شده را به حیث
منبع ذکر کرده ام. نوشته او چون برای من اهمیت داشته، چهار بار از او در نوشته من
یاد شده است. هیچ منبعی دیگری را چهار بار ذکر نکرده ام. در جملات و عبارات نوشته
خود، هیچ چیز را از او کاپی نکرده ام الاّ اینکه نام او را ذکر کنم. در نوشته من
چون مشخصاً به نام شاه امانالله پرداخته شده، این بخش را مفصلتر از تمام منابع
موجود، به شمول نوشته توماس روتیگ، پیگیری کرده ام. اگر مقاله شپیگل، برنامه
رادیویی سلطان قلبهای دویچسفونک و چندین نوشته دیگری که در نوشته من ذکر شده اند،
ترجمه شوند، دیده خواهد شد که قسمت زیاد این معلومات در نوشته توماس روتیگ هم است.
ولی مگر میشود گفت که او این ها را کاپی کرده و به نام خود نشر کرده است؟ نخیر! او
آنها را وسعت داده و پیگیری کرده و مفصلتر در این مورد نوشته است. من هم با ذکر
ماخذ، از جمله خود توماس روتیگ، این کار را وسعت داده ام و با مراجعه به ماخذ دیگر
و در بسا موارد رجوع دوباره به همان ماخذ و با دید دیگر، در موردی نوشته ام که در
آلمان در این مورد بسیار نوشته شده است. روال معمول نویسندگی همین است که هزار
نویسنده با هزار دید مختلف به یک موضوع نگاه میکنند. آیا این منطقی است که من هم
قصد سرقت زحمات ژورنالیستی کسی را داشته باشم و هم نام او و بلاگ او را چهار بار به
حیث ماخذ در نوشته خود بیاورم؟ من نه عبارات نوشته توماس روتیگ را دزدی کرده ام و
نه هم چنین قصدی داشته ام. من با استفاده از منابع موجود در زبان آلمانی، با
استفاده از نوشته روتیگ به عنوان یکی از منابع و با استفاده از منابعی که روتیگ و
دیگران به آن توجه نداشته اند، این نوشته را تهیه کرده ام. منابع را در خود نوشته
ذکر کرده ام. جدا از آنها از یوتیوب و ویکیپیدا هم بسیار استفاده برده ام.
من ادعا نکرده ام که در سفر شاه امانالله در آلمان حضور داشته ام و تمام این وقایع
چشمدید خودم هستند. منابع را ذکر کرده ام و حرف های خود را هم اضافه نموده ام.
واکنش خواننده ها هم جالب است. یک جمعی که خواندن را جدی میگیرد، کم تر باور می
کند که یک افغان با اینقدروسواس پشت یک موضوع را بگیرد و با مراجعه به منابع
گوناگون بنویسد در حالتی که کسی برایش یک قران و یک تنگه هم نمیدهد. کمتر کسی به
چنین کاری دست مییازد پس احتمالاً که او هم ریگی در کفش داشته باشد! این ها به
خوبی میدانند که این کار یکی دو روز و یک هفته نیست. از نظر من، اعتمادبهنفس ما
آنقدر کم شده که برای تعدادی از ما غیر قابل باور است وقتی میبیند یک روزنامهنگار
افغان با مرور اینقدر منابع زیاد بخواهد در موردی چیزی بنویسد. از همین خاطر بدون
تجسس شروع به کنایهگویی میکند و تنها نزد قاضی تشریف میبرد. یک جمعی هم است که
هنوز نمی داند چرا باید چنین چیز های را نوشت. پناه آنها به خدا.
طرف دیگر پرخواننده ترین روزنامه افغانستان، همان هشتصبح معروف خود ما است که بدون
آنکه منتظر شود نویسنده چه می گوید، فقط با شنیدن مدعی نوشته را از صفحه حذف
میکند. درست است که توماس روتیگ آدم سرشناستر و با نفوذتر از کاکه تیغون است.
درست است که توماس روتیگ آلمانی است و دولت آلمان روزنامه های ما را کمک مالی می
کند و ما هنوز مثل پدر امانالله خان وابسته یک لقمه کمک خارجی هستیم. درست است که
توماس روتیگ و چندین تای دیگر در این مورد قبل از من نوشته اند. اما درستتر این است
وقتی کسی ادعا میکند باید دلیل بیاورد و آن را اثبات کند. درستتر این است که موضوع
سفر امانالله خان، مانند یک مقدمهٔ گاه مختصر و گاه نه چندان مختصر، در بسیاری
نوشته های مربوط افغانستان، بسیار پیشتر از آنکه توماس روتیگ نویسنده شود، در آلمان
رواج داشت و هنوز رواج دارد. درستتر این است که نوشته های مهمی که پیش از نوشته
توماس روتیگ در این مورد نوشته شده و هم نوشته خود او ترجمه شوند و بعد از مقایسه
تصمیم گرفته شود. درستتر این است که برای رفتن به محاکمه همان حقی را که برای
روزنامهنگار آلمانی میدهیم، لااقل نیم آن را برای یک روزنامهنگار افغان هم دهیم.
درستتر درستتر این است که انسان از استحقاق قلم خود شناخته شود.