27.04.2017

زرغونه عبیدی

در بارۀ کتاب «من یک آلمانی از افغانستان استم»

«از گودی پران باز تا به کارفرما»

شناسهٔ‌کتاب

نام کتاب: من یک آلمانی از افغانستان استم

از گودی پران بازی تا به کارفرمایی

نویسنده : نادیه قانع

ناشر:  Krüger Verlag

تعداد  صفحات : ۲۷۱

نادیه قانع  کتاب را به نام وطن، به نام پدر و به نام همسرش آغاز کرده است. پدر توانسته است تنها در  هفت سال اول زنده گی نادیه در کنار او بماند، تازه به سن بلوغ رسیده بود که وطن را ناچار باید ترک میگفت. پیوند زنده گی مشترک او با جمیل  همسرش  که عشق اول و بزرگ نادیه  بود ، در مهاجرت از هم میگسلد. یعنی در زنده گی نادیه حضور قوتبخش سه بنای مهم از طفولیت تا چندی بعد از سن بلوغ، یکی بعد دیگر ناپدید شده اند.

شرح احوال زنده گی نادیه قانع زن پیشتاز افغان در ایالت ایسن آلمان،  به سوال این که او چه گونه و با کدامین نیرو توانسته است ضربات اینهمه زلزله را در عمر جوانش تحمل و در نهایت متکی به خویش زنده گی را موفقانه پیش برده و برای فامیل، وطن اول و وطن دوم اش  مصدر خدمات قابل توجه گردد، جواب های شگرف و روشن داده است.

با مطالعۀ کتاب،  خوانندۀ علاقه مند از سطر به سطر و از صفحه به صفحه میداند که نه تنها عادت  نواندیشی و نو پذیری و به خصوص جرئت این زن جوان افغان در پذیرش خطر و گذاشتنِ قدم به راه های هنوز نرفته از جانب دیگران، باعث شده است تا او با معجزه های کوچک و منتظر در راه  اش روبه رو  و برای ممکن ساختن آنچه که شاید  بسیاری اشخاص از همان آغاز آن را ناممکن پندارند، راه ها و روش های ممکن ساختن را جستجو کرده و یافته است. خاطرات هفت سال زنده گی آوان طفولیت نادیه با پدر، چنان سرشار و برای بقیه عمر او پر اثر، نیروبخش و سازنده بوده است که من در این نوشته طولانیترین مکث را بر آن معطوف داشته ام.

 نادیه میداند که دیدگاه جامعۀ غرب در مورد سنت چهار زن داشتن یک مرد مسلمان چیست. او از مشکلات و ناچاری های زنان مقید به چنین زنده گی در جامعۀ افغانی اطلاع دارد. و اما چهار زن داشتنِ پدر نادیه جز قصه زنده گی او است-  مادر نادیه چهارمین همسر پدر وی بوده است. او هدفمندانه خواسته است تا این بخش خاطرات زنده گی اش را نه در دفاع از این سنت،‌ بل در بازتاب اندیشه و اثر پدرش بر خودش و آینده اش که  گذشته از این عملکرد سنتی یک مرد  با تفکر مدرن و یک هنرمند موفق در زنده گی بوده است، روشن بسازد. توصیف نادیه قانع از پدرش چنان است که باعث میشود تا دیدگاۀ من  که سخت مخالف سنت داشتن چهار همسر همزمان در زنده گی یک مرد مسلمان میباشم، این بخش سرگذشت را بدون پیشداوری، از  زاویۀ دید  یک دختر خورد سال که پدرش را بسیار دوست دارد به مطالعه بگیرد.

نادیه میخواهد بگوید که هر قصۀ زنده گی یک روایت خاص است و نباید با پیشداوری ارزیابی و محکوم گردد. پدر در خاطر هفدهمین فرزند از شمار بیست دختر و پسرش ، پدر مهربان، آگاه و پرورش دهنده ی استعداد های فرزندانش است. پدر در خاطرهٔ نادیه مرد دیپلومات، هنرمند موفق در صحنه ی زنده گی و موفق در عملی نمودن ایده های هدفمند  برای تمویل یک زنده گی شرافتمندانه و مرفه برای فامیل بزرگش ثبت شده است. این جانب خصوصیت پدر که عکاس و دارنده نام، محبوبیت و شهرت خوب در محیط زنده گیش است و چه گونه گی برآورده ساختن ایده ها، برخورد وی با  همکاران و زیردستان وی، دادان سهم عادلانه به آنان در دستآوردهای انفرادی و جمعی، موردی است که بعد ها در زنده گی نادیه قانع به حیث رییس شرکت پرستاری امبولانت نقش بزرگ و رهنمود کننده را داشته است.

زیباترین خاطرۀ نادیه پنج ساله از پدر روز باهمی شان برای خرید مشترک لوازم مکتب با او میباشد. نادیه قانع مینویسد:

" من  از آغاز این مرحلۀ جدید در  زنده گی ام به شکل غیر قابل وصف مغرور و هیجانی بودم. در برگشت از خرید مشترک لوازم مکتب با پدرم، بعد از رسیدن به خانه، پدرم به من توضیح داد که چرا به عوض قلم خودکار، برایم قلم پنسل خریده است. پدرم به من گفت که با قلم پنسل و پنسل پاک میتوانی اشتباه در نوشته ات را پاک نموده و در آن تغیرات مثبت را داخل و زیباتر بسازی.  بسیار مهم است تا همواره کوشا باشی و کار را درست و دقیق انجام بدهی. در آن زمان نمیدانستم که این توصیۀ پدرم محرک من در همهٔ زنده گی خواهد گردید. پدر در آن روز به من گفت که بیاد داشته باش که تو روزی رییس خواهی شد. من نمیدانستم که رییس یعنی چی و اما به علامۀ قبول سرم را به شدت  شور داده و پرسیدم: پدر من باید حالا برای رییس شدن چه باید بکنم؟ در آن روز شاید بیشتر از ده بار با پدر جملۀ  " من یک رییس استم "  را تکرار تمرین نمودم.

پدر در ختم این تمرین به من گفته بود: آفرین نادیه و اما به یاد داشته باش تو به ساده گی رییس نخواهی شد. نصحیت های پدرم در آن روز در مورد این که چه گونه میتوان یک رییس لایق و عادل شد تا حال به یادم است. اینک من به آن معنا که هدف پدرم بود رییس نشده ام و اما  دستآوردهای امروزی خود را ممنون داشتن چنین پدری میدانم.

با مرگ ناگهانی پدر، زنده گی نادیه و فامیلش با همه پرابلم های ناشی از این غیابت روبه رو شد و مادر 22 سالۀ  نادیه با داشتن فرزند سومین در بطن، با دو دختر خود از محل زنده گی در شوربازار که در آن زمان محل زنده گی و تجمع شاعران، نویسنده گان و سایر هنرمندان بود، به نزد والدینش به نوآباد ده افغانان در خانه یی که هدیه پدر نادیه بود تغیر مکان میدهد.

نادیۀ هشت ساله فرزند ارشد و بسیار کوشا است  تا بتواند به نوعی برای مادرش تسلیبخش شود. روزی او بر روی چوکی بالا میشود تا از سماوار سنگین  برای مادرش به فکر این که چای خوردن شاید رنج مادرش را کمتر کند، چای تهیه کند. نادیه توازن خود را از دست میدهد و آب جوش دست او را طوری میسوزاند که در شفاخانه داکتر معالج میگوید که جز قطع کردن بازو چارۀ دیگری وجود ندارد. نادیه که هنوز نمیتواند به مفهوم نتایج چنین تداویی پی ببرد صدای مادرش را میشنود که به داکتر  به هیچوجه اجازۀ قطع شدن دست را نمیدهد و میگوید که لطفن فقط یک بنداژ بر روی زخم بگذارید و بس.

این صحنهٔ قوت حضور و قاطعیت  تصمیمگیری مادر 22 ساله اش که آشنایی اندک با سواد دارد و به ندرت به تنهایی خانه را ترک گفته است و اینک در مقابل یک داکتر نی میگوید و حتا بالای او امر میکند، نادیه را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. بلی پدر رفته است و اما مادری که تا حال در زنده گی نادیه جز وظایف سادۀ مادری کدام اثر خاصی را بر نادیه نگذاشته بود، اینک با آموخته های زنده گی مشترک با همسری که او را عاشقانه دوست داشت و احترام میگذاشت، قوت آن را یافته است تا با چنین توانایی چرخ زنده گی را در دست بگیرد. مادر نادیه دیگر هرگز ازدواج نکرد زیرا میدانست که هیچکس نخواهد توانست جای عشق بزرگ  او را به همسرش اشغال نماید.  

 بعد از سپری شدن مراحل تقسیم میراث، نادیه و فامیل او از یک زنده گی مرفه پا به یک زنده گی توأم با فقر مالی میگذارند.

شرح چگونه گی زنده گی طفولیت نادیه در محل اقامت جدید، بازی های طفلانۀ گودی پران بازی و اسپک چوبی که نادیه در کتاب  با هنرمندی و طرح پردازی های زیبا از آن سخن گفته است برای نادیۀ تنها یک بازی خاص بچه گانه نبود.  نادیه با مفکورهٔ تهیهٔ تار گودی پران و کسب موفقیت در فروش آن ، اولین قدم های خود را در نمایان ساختن استعداد خارق العاده ی دختر هشت- نُه ساله نشان میدهد. او برای کسب پول جهت تقویۀ بنیۀ ضعیف مالی فامیل،از مادر و مادرکلانش تقاضا میکند تا او را در تهیۀ تار گودی پران به درازای کیلومتر ها کومک نمایند. این اولین کارخانۀ کوچک تهیۀ تار گودی پران موفقانه پیش میرود. با آشنایی قبلی نادیه قانع با یکی از مجلات آلمانی به نام " بریگیت (  آشنایی با این مجله در کابل به آشنایی پدرش با دو راهبۀ آلمانی برمیگردد. این مجله تا هنوز در آلمان بنشر میرسد ) ابتکار ساختن گودی با پنبه و تکه، دستکول تکه یی و سایر لوازم مانند دیزاین دسترخوان و . ... را به دست گرفته و بعد از تار گودی پران دومین فابریکۀ کوچک خانه گی را دایر میکند. در این کارخانه با آموخته هایش از پدر که عکاس بود و عکاسخانه یی در کابل داشت و آن را بعدتر به شعبات بیشتر گسترش داده بود، در جستجوی استعداد اشخاصی میگردد که از توان کار برآمده و خود نیز به پول ضرورت داشتند. داشتن ایده در زنده گی  باعث شده است که نادیه همواره از هیچ همه چیز بسازد-  بدون این که در آغاز بداند که در فرجام دیگران نیز از آن مستفید خواهند شد.

نادیه قانع باور دارد که با دعوت و به کاربرد  استعداد های مختلف هر کس میتواند سهم خاص و سازندۀ خود را در یک کار مشترک انجام داده و ختم موفقانه آن را امکان پذیر بسازد.

نادیه طفل سحر خیز است و صبح ها وقت بستر را ترک گفته و از کوچه های باریک ده افغانان به  کوهی که شهر کابل در پای آن چون نگین قرار گرفته است بالا رفته و محو تماشای طلوع آفتاب میگردد. نصایح مادر برای جلوگیری این سحرخیزی و به راه افتادن نادیه در هوای نیمه تاریک بی فایده میماند. نادیه میگوید تماشای طلوع جای خالی پدرش را در دل او پر کرده بود. نادیه قانع از دیدگاۀ امروز در مورد پاهایی که هر صبح وقت او را به این دیدار میبردند چنین گفته است:

" گاهی فکر میکنم که پاهای من بزرگترین خدمت را برایم انجام داده اند؛ زیرا آنان مرا آنجا که من میخواستم همراهی کرده و قوت آن را داشته اند تا نه تنها مرا،‌ بل یکتعداد دیگر را نیز با خود انتقال بدهند".

نادیه قانع بعد از ختم مکتب با نمرات عالی - در مکتب همیشه با رونوشت از یاداشت هایش از زبان معلم، خواهش همصنفی هایش را در داشتن کاپی از این یاداشت ها در قبال پول اندک قبول و بدین ترتیب نه تنها اقتصاد فامیل را کومک کرده بود ، ‌بل هم توانسته بود مواد درسی  را که به ده بار برای دیگران مینوشت، در حافظه ثبت نماید- به حیث شاگرد ممتاز به وزارت مالیه معرفی و با در نظر داشت استعداد خوبش در حسابداری، کتابداری و زبان انگلیسی، به حیث سکرتر رییس در بخش واردات و صادرات مقرر میگردد.

در این وظیفه نادیه با کار برد ابتکارات، دقت و سرعت عمل میتواند در ظرف سه ماه برای این  پروژۀ بودجه را تعین، تقاضا و به دست آورده و کار را با چنان  موفقیتی به پایان میرساند که در نهایت نایل به دریافت مبلغ 30000 افغانی جایزۀ افتخاری میگردد. این  پاداش غافلگیرکننده نه تنها یک پشتوانه مالی برای اقتصاد فامیل او بود ، بل همچنان یک پشتوانهٔ روانی قوت بخش و تشویق کننده برای آن بود که کار دقیق و پیگیر او ارزش آن را داشته است تا تقدیر و تحسین گردد.

 کتاب در بخش خاطرات نادیه قانع در روبه رو شدن او با جمیل که اولین عشق و مرد زنده گی اش است، به یک رمان مبدل میگردد. مطالعهٔ جوانب ظریف، لطیف  و زیبای عواطف زنانه و زنانه گی ها، خواننده را از جانب چهرهٔ سختکوش یک دختر جوان با چهرهٔ شگفته و شاد و سرشار یک زن جوان و عاشق مبدل آشنا ساخته  و او را در جشن خوشبختی این زوج جوان به همراه میبرد. مردی که عاشق نادیه میشود به طبقۀ ثروتمند و نامدار در جامعۀ آن زمان تعلق داشته و توانایی عاطفی آن را دارد تا تمام تشویش های نادیه را در مورد تفاوت ها برطرف کند. نادیه که قبلاْ چهار نامزدی مصلحتی را سرسختانه رد کرده بود با این عشق در هفت آسمان پرواز میکند. ازدواج نادیه با جمیل و ترک کابل به قصد محل وظیفۀ جدید همسرش در بغلان و سعادت خانواده گی این جفت جوان میتوانست آغاز یک زنده گی پربار برای این دو و برای وطن گردد. و اما تغیرات سیاسی که در سال1973  آغاز شده بود باعث میشود که جمیل در اواسط سال 1979 وادار به مهاجرت گردد. تحت فشار و تعقیب آن زمان نادیه نیز وادار به ترک وطن میگردد. خطراتی که نادیه قانع از لحظه ی آغاز سفر از کابل الی رسیدن به میدان هوایی فرانکفورت در آلمان متحمل گردیده است چنان مملو از سرگردانی ها، پریشانی ها، ناامیدی ها و ترس های به جا به همراه است که توانست به هنگام مطالعه  مرا  قدم به قدم با خود به همراه برده و یکبار دیگر ابعاد و عمق نتایج اشتباهات سیاسیی را که منجر به آغاز مهاجرت های دردناک و تا هنوز  پایان نا‍پذیر و خطرناک هموطنان ما گردیده است برایم مجسم گرداند.

نادیه قانع در پیشگفتار این کتاب در مورد همسرش جمیل چنین نوشته است: « قصه ی زنده گیم را نمیتوانم بدون او بنویسم. فرزندان من فرزندان او هم اند. ما با هم خوشبخت بودیم و با هم روزهای سخت و تاریک را عبور کرده ایم. خاطرات دردناک ناشی از صدمات روانی مهاجرت گاهی باعث تغیراتی در انسان ها میگردد که آنان را به عوض نزدیک شدن از همدیگر دور میسازد. شرح این که چه باعث شد تا نادیا و عشق بزرگ زنده گی وی جمیل بعد از چندین سال زنده گی مشترک در آلمان راه های جداگانه را بروند، قصه یی است که نمیتوان از آن در اختصار نامبرد. بعد از این جدایی برای اولین بار نادیه که در همه عمر کوشیده بود تا قوی و بر سر پا ایستاد بماند، دچار افسرده گی شدید میگردد. در این دوره ی سقوط در ناامیدی و بی تفاوتی به خودش و به زنده گی، همکاران وی در اتحادیه زن که نادیه بنیاد گذار و رییس آن است به کومک شتافته و او را به زنده گی، امید و فعالیت برمیگردانند. بخشی از نوشتهٔ نادیه در مورد جمیل :

«جمیل توانست نقطهٔ فراز و نقطه نشیب را در زنده گی من باعث شود. او در موارد مختلف به انواع تاثیرات  مثبت و منفی بالای اقدامات من داشته است. او طور مستقیم و غیر مستقیم باعث شده است که من امروز دارنده ی شرکت خود و کارفرما گردیده، علاقه مندی ها و ایده ها داشته و قوت و انرژی خود را برای خود و برای دیگران به کار بیاندازم. جای او را تا حال هیچکس نتوانسته است در دل من اشغال بکند ».

پس از سال اول اقامت این زوج  در آلمان و قبول درخواست پناهجویی شان،  نادیه قانع نخواسته است با کومک سوسیال زنده گی خود را به پیش ببرد.  او میخواست تا به قوت خود بر پای خود استوار گردد. در هنگامی که  اولین طفل خود را در بطن داشت، شروع به جستجوی کار کرد و بعد از تولد پسرش گلزار پاککاری در کلیسا، خانه ها، اقامتگاه سالمندان و دفاتر را شرم ندانست. وی در هر  نشانی  با آشنایی  شیوه ی زنده گی و تفکر کارفرما، با یک گوشه از خصوصیت زنده گی مردم در آلمان آشنا شده و از این آموخته ها توانست در آن زمان و بعد ها برای موفقیت زنده گی کاری اش استفاده کند.

نادیه قانع تجربهٔ کار پاککاری را از عوامل موفقیت خود در موقف کارفرما در شرکت پرستاری آمبولانت میداند و میگوید که او میتواند  کارمندانش را در موقف های مختلف کاری شان در شرکت بیشتر درک کرده و ارج بگذارد، زیرا خود روزی همه این امور را تجربه کرده است

دو روز بعد از زمانی که  نادیه از اقامتگاه پناهجویان به اولین خانه ی کرایی در یک قریه کوچ میکند، با یک بشقاب شرینی و نوشیدنی در دست، دروازه همسایه های سمت راست و چپ خود را دق الباب کرده روز به خیر  گفته  و با آلمانی دست و پا شکسته خود را معرفی کرده و میگوید که او دو طفل خوردسال دارد که خدا کند سر و صدای شان باعث مزاحمت نگردد. او به همسایه ها برخی عادات افغان ها را روشن میسازد- از جمله تهیه غذا با مرچ و مصالهٔ  قوی ، ‌صحبت  مهمانان ما با صدای بلند و... و در چنین حالات  آرزومند تفاهم میشود و خواهش میکند که اگر در چنین مواردی از بابت افراط مزاحمتی پدید آید ، ‌آن را به وی بگویند تا در رفعش بکوشد .

این برخورد نادیه سوال و تشویش همسایه ها را از او و فامیل وی که اولین خارجی در آن قریه بودند،‌از بین برده و باعث فضای صمیمت و اعتماد میگردد. بعد ها این دو همسایه به دوستان خوبش مبدل شده، در آموختن زبان آلمانی و شناخت جامعه ی آلمان به نادیه و مراقبت از فرزندان وی در هنگام ضرورت کومک میکنند. نادیه میاموزد که آلمان ها در مورد سه ستون مهم در زنده گی شان یعنی ارزش وقت، نظافت و صداقت اهمیت خاص قابل اند. مراعات دقیق این سه ستون یکی از راز های موفقیت نادیه قانع  در پیشبرد موفق شرکت پرستاری امبولانت وی است.

 کار نادیه روزانه  صبح ها به  ساعت چهار بجه آغاز و به ساعت هشت شب به پایان میرسد و در برگشت به خانه  وظیفه ی مادری و امور منزل را انجام میدهد. بعدتر نادیه میتواند به حیث  فروشنده و کارمند در مغازه ی های  لوازم ساختمانی با مصروفیت مورد علاقه اش یعنی با ارقام و اعداد ریاضی شروع به کار نماید.

حادثه ی ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ باعث شد تا توجه جهانیان به افغانستان بیشتر شود. اشتراک و صحبت   نادیه قانع از موقف رییس اتحادیه زن در میز مدور «بحث مربوط به  کومک های ملل متحد به پناهجویان زن که مجبور به  فرار شده بودند» ، مورد توجه قرار  گرفت. در  سال ۲۰۰۲ نمایش موفقانه ۱۳۰ تصویر از چندین عکاس راجع به زنده گی زنان در کابل قدیم و دورهٔ طالب تحت عنوان «زنده گی زنان در افغانستان»  توانست با موفقیت بزرگ در سطح بلند سیاسی در آلمان روبه رو شده و زمینه ی کومک مالی برای اتحادیه زن را امکانپذیر ساخت.

نادیه قانع که بیشتر از دو چند دوام زنده گی در وطن زادگاه در وطن دوم اش آلمان زنده گی کرده است، شهروند آلمان شمرده میشود  و در سال ۲۰۰۵  به خاطر  خدماتش  در تدریس و  آماده ساختن زنان و تطابق دادن  پناهجویان  با محیط زنده گی در آلمان بالاترین نشان جمهوری فدرال آلمان را به دست آورد.

او همچنان لقب  بهترین شهروند سال در فرانکفورت و لقب موفق ترین متشبث را هم کسب کرده است.

نادیه قانع به رغم مدت طولانی اقامت در آلمان هیچگاه  وطن زادگاهش را فراموش نکرده و نگذاشته است تا خاطرهٔ آن چه که وی را وادار به مهاجرت کرده بود  بر زیبایی خاطرات رنگین زمان زنده گی  خوشبخت در وطن غلبه نماید. طور مثال او  در سال 2002 به کومک دوستان آلمانی اش موفق شد تا  کومک هایی را برای  لیسه ی جمهوریت که او از آن فارغ گردیده و مدتی هم  در آنجا تدریس کرده بود،‌جلب نماید.  از مدرک این کومک  موتر سرویس جهت انتقال دادن شاگردان، غذای ظهر، کومک به کارخانه گی و تشویق  شاگردان لایق در زبان آلمانی میسر ساخته شد.  

نادیه دلایل فراوانی برای دوست داشتن و قدر گذاشتن به وطن دوم خود یعنی آلمان را دارد. با مطالعه کتاب میتوان متوجه شد که از لحظه ی داخل شدن وی به این سرزمین، از شخص موظف در دفتر امور خدمات اجتماعی برای پناهجویان و پسانترها شخصیت های مهم  در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی، بدون پیشداوری به نادیه چانس آن را داده اند تا توانایی های خودش را تحقق ببخشد.

کتاب در ۲۷۱ صفحه قصه های فراوانی دارد که مطالعهٔ آن جوانب مهم چگونه گی تفکر و موقف نادیه را در قبال زنده گی و مشکلات و نشیب و فراز های آن روشن میسازد. آنچه مرا به خواندن این کتاب و بعد نوشتن در مورد آن تشویق کرد اینست که نادیه در هیچ مرحله یی روبه رو شدن با مشکل در زنده گی اش نخواسته است خود را در موقف قربانی قرار داده، به گوشه یی پناه برده، شکایت کرده و دیگران را مقصر دانسته و منتظر بماند تا کسی بیاید و او را از این موقف خارج کند. برعکس او در هر مرحله کوشش کرده است تا مشکل را تحلیل و بدون هدر دادن  وقت برای حل آن خود را قوی بسازد. نادیه از همان طفولیت عادت کرده است تا برای خود و دیگران موثر واقع شده، مسوولیت را بر عهده گرفته و با انسان های محیط زنده گیش بدون پیشداوری روبه رو شده و هر آنجا که احساس نموده است که با ابراز نظر انتقادی و پیشنهادی میتواند باعث بهبود گردد، خاموش ننشسته و اقدام کرده است. 

اینکه چگونه نادیه قانع توانست بنیاد گذار و رییس شرکت پرستاری امبولانت گردد و کدام امتیازات در شیوهٔ کار وی باعث شد تا  شرکتش در مسابقه ی بهترین کارفرمایان در ساحه ی خدمات صحی در  سال ۲۰۰۸ از میان ۲۵ کاندید از سراسر آلمان مقام ۱۵ را کسب نماید؛ نکاتی اند که نمیتوان در اینجا به شکل فشرده  از آن چنان سخن گفت که بتوان حق مطلب را ادا کرد. و اما میتوان حدس زد که در وجود  یک زن جوان ۱۹ ساله  که پای برهنه و با یک دستکول کوچک که حاوی پیراهن خواب شب عروسی و برس و کریم دندان بود به خاک آلمان قدم گذاشت ،‌چه استعداد ها، توانایی ها، باورمندیها،  اتکا به نفس ،  اطمینان به خود،  پشتکار و امیدواری باید وجود داشته باشند و چه اندازه صبور و  سخت جان باید باشد که بتواند ماه ها و سال ها با خواب چهار ساعته در شب، از صفر آغاز کند و در فرجام  به جایی برسد که مستحق عالیترین سطح تقدیر شناخته شود.

نمیدانم که در چه موارد نادیه قانع تا هنوز از قلم پنسل و پنسل پاک استفاده میکند. و اما میدانم که او توانسته است از طریق دستآوردهای خود نام و سیمای زن افغان را  در آلمان به بهترین وجه معرفی نماید. در کتاب بخشی است در چند صفحه پیامی است از زبان زن به زن که  باید جداگانه به معرفی گرفته شود.

با انتخاب این چند جملهٔ کوتاه از میان جملات  زیبای این کتاب که نادیه قانع  آن را به دو پسرش هدیه کرده  است؛ از خانم قانع ابراز سپاس میکنم که کتاب را جهت مطالعه به من ارسال داشته اند:  

 ـ آنچه را که به تنهای انجام داده نمیتوانیم، خواهیم توانست در باهمی انجام بدهیم.

ـ عادت کرده ام که از هیچ آغاز کرده و از آن چیزی ساخته و دیگران را نیز به آن علاقه مند و سهیم بسازم.

ـ هر چه را که بر من تحمیل شود هم برای خود و هم برای شخص تحمیل کننده نادرست میدانم.

ـ در من تمایل زیاد به آن وجود دارد که موارد و مسایل را متفاوت نگریسته، ارزیابی و نتیجه گیری نمایم.

ـ در افغانستان اهمیت تعلق ها تا حال چنان بر جسته  است که فرد نمیتواند خودش باشد. 

ـ کسی که یک بار مزه ی قدرت را چشیده باشد، به ساده گی از آن صرفنظر نمیکند.

ـ حس مسوولیت پذیری و وفاداری اغلب از نسل به نسل انتقال داده میشود. جانب منفی این ترکیب همانا محدود شدن آزادی های شخصی است.

ـ وقتی میخواهیم به انسانی کومک کنیم، باید استعداد  او را بالاتر از حالت موجود او جستجو، کشف و به آن اعتماد نماییم.

ـ گاهی با خود فکر میکنم که چه استعداد ها و چانس ها به خاطر پیشداوری دیگران بدون کشف و شگوفایی به هدر میروند.

ـ داشتن استقلال  عمل  و مستقل بودن  یعنی این که شخص پیهم در حال کار است.

ـ دو شیوه ی عکس العمل در حالات بحرانی وجود دارند: از پا افتادن  در وسط بحران و یا در ختم آن.

ـ  دو چیز مرا در موفقیت کاری کومک کرده است:  یک این که من به آهسته گی و قدم به قدم از کارگر به کارفرما مبدل شده ام و دوم این که چون از کارگر به کارفرما مبدل شده ام، به اهمیت کار  همکارانم آگاه ام.

- برای رسیدن به موفقیت من همواره کوشش کرده ام تا دلایلی را که دیگران را به موفقیت رسانیده است پیدا کنم.

- بار ها متوجه شده ام که برای موفقیت در یک کار، داشتن اطمینان و باورمندی به خود و مراجعه  به زنده گی و به انسان کفایت میکند.

- بعد از آن که توانستم به مرور زمان شناخت کامل از خود پیدا کنم ، میدانم که کی استم و چه کار ها را انجام داده میتوانم.

برای نادیه قانع  طول عمر همراه با تندرستی ، خوشبختی و کامیابی های بیشتر آرزو میکنم.

لینک های مرتبط با موضوع :

صفحهٔ ویژهٔ خانم نادیه قانع در آسمایی

صفحه ی ویژه ی بزرگداشت از نادیه قانع  به مناسبت دریافت عالیترین نشان دولتی آلمان

«دادا»- پروژۀ کومک به زنان پناهجوی افغان

آغاز سفر تندیسه توفیق یک زن افغان در فرانکفورت

متن کامل سخنرانی خانم نادیه قانع  به زبان آلمانی

همایش زنان متشبث آلمان

وبسایت خانم نادیه قانع  

www.zanev.de

مصاحبۀ خانم نادیه قانع با برنامهٔ تلویزیونیCosmo tv  

وبسایت موسسهٔ‌پرستاری نادیه قانع

معلومات در مورد فلسفهٔ کار موسسهٔ پرستاری نادیه قانع

چانس بیشتر برای مهاجرین

همکاران خانم نادیه قانع در شرکت پرستاری او از 23 ملیت مختلف در خدمت مراجعین نیازمند از همه دنیا قرار دارند