برگرفته از شماره 13 آسمایی- جنوری2000

بحث فرهنگ

رابطهء سياست و فرهنگ

گفت و شنود با  پوهاند دكتور محمد احسان روستامل


پوهاند دكتور محمد احسان روستامل  وزير عدليه در كابينهء مرحوم محمد هاشم ميوندوال،  رييس ديپارتمنت علوم سياسي و حقوق عامه و استاد پوهنځي حقوق و علوم سياسي ، پس از مهاجرت به فرانسه  نیز به حیث  استاد در پوهنتون اورليان  در رشته هاي موسسات اروپايي، روابط بين المللي و مسايل عمدهء سياسي بين المللي ایفای وظیفه می نمود.
از پوهاند دكتور روستامل آثار و مقالات زيادي در مطبوعات به نشر رسيده است .
مجلهء آسمايي مسرت دارد كه محترم پوهاند دكتور روستامل ، حاضر شده اند تا در بحث فرهنگ به پرسشها در مورد رابطهء سياست و فرهنگ پاسخ بگويند . همچنان متشكريم كه ايشان ابراز آماده گي نموده اند تا اگر خواننده گان محترم در اين رابطه و ساير مسايل خواسته باشند پرسشهايي به ايشان راجع سازند ، به آنها پاسخ بگويند .
ما در اين جا بخشي از نامهء ايشان را كه آنهم با بحث فرهنگ رابطه دارد ، نيز به نشر ميرسانيم .
 
‌" ... مطالعهء شماره هاي چهار گانهء اخير مجلهء زيبا و پرمحتواي “ آسمایـي " مرا به خصلت هدفمند نشريهء شما كه به خصوص مبحث فرهنگ در آن تجلي خاص دارد ، بهتر آگهي بخشيد ...
اين مبحث كه اميدوارم جوانب مختلفهء آن عميقانه بررسي شود براي خواننده علاقه مند و جوان افغان ، ارزش سازنده و عظيم دارد . مطالع جوان ، با تعقيب اين مبحث ( هرگاه به گوشه هاي قابل توجه آن بيشتر تأكيد گردد ) واقعيت وجود ، غايهء هستي ، رسالت زنده گي هدفمندانه و بالاخره جايگاه شايستهء خود را در ميان فرهنگ خانوادهء بشري در ميابد . چه مبحث فرهنگ در تثبيت هويت فرد و جامعه یی كه او به آن متعلق است ، اثر خجسته دارد .
طلوع ستارهء روشني كه مظهري از ابتكار نيك براي تنوير جوانان در ديار هجرت باشد ، در خور ستايش است .با توانايي و عزمي كه گرداننده گان مجلهء " آسمایـي " امور تحقق اين مأمول را در پيش گرفته اند ، اميدواريها را تشجيع و افزايش امكانات توشعه را در اين عرصه مژده خواهد داد . احيا و تقويت فرهنگ ملي ، غنا و توسعهء آن بمنظور سهمگيري در راه تحقق ايديال هاي انساني در قطار سایـر فرهنگ هاي زندهء جهان ، بالاخره وارستگي و دوري از هبوط فرهنگي ، رسالتي خواهد بود كه به دوش نسل جوان آگاه مي افتد .
انعكاس انديشه هاي انساني در آثار نقاشي ، رسامي ، مجسمه سازي و غيره به منابع و مظاهر فرهنگي ما صيقل ، غنا و توسعه ميبحشد ، كه اميد است معماران آرموده و صاحب رسالت ما ، روزي با درك مقتضيات زمان فرصت يابند اين غايت پر ارج را چون ارمغان والاي دوران هجرت در مظاهر زندگي جامعه افغاني منعكس گردانيده با نيروي سازندهء خود غبار تعصب ، تنگ نظري ، تفوق جویـي و عيوب غير انساني را كه عامل عمده انحطاط و مخاصمت ها است از ديد و دماغ نسل هاي آينده بزدايند .
مجله " آسمایـي " و ايجاد نشرات مماثل با آن كه اميد است به ميان آیند ملتفت اند كه خطر " ادغام " در سياهي انحراف از اصالت هاي شايسته فرهنگي ما در محيط آگنده از فشارهاي "از خود بيگانه گي " در كمين جوانان موضع گرفته است كه مشعلي از واقعبيني در اختيار ندارند تا به راهيابي خود به منظور استحكام هستي و هويت افغانيت ، آگانه تلاش ورزند و با شعار "موجوديت و وابسته گي خود به يك تاريخ و فرهنگ " مقام شايسته خود را در روضه شكوهمند فرهنگ عالي بشري به منزله گلي رنگين تر و متجلي تر ، تبارز بخشند .
آنچه مربوط به مقوله " سياست " است به نظر من به پاس صحبت علمي نبايد از عينك ايديولوژي خاص بدان توجه كرد . " سياست " به عنوان يك دانش مثل " قدرت " به صفت يك مقوله از ديدگاه آفاقي ( ابژكتيف ) و بيطرفانه ( Impartialité) بررسي مي شود و ايديولوژي در آن راه ندارد .
حال ميپردازم به پاسخ پرسش اصلي شما كه ميفرمایـيد :
پرسش - شما ، رابطه سياست و فرهنگ را در مرحله پيش از بحران و مرحله بحران چگونه ارزيابي مي فرمایـيد و به نظر شما اين رابطه در اصل بايد چی گونه باشد؟


پاسخ -  اين سوال شما سه بخش دارد : يكي رابطه سياست و فرهنگ و ديگري ارتباط آنها در دوران قبل و بعد از بحران.
الف - در رابطه بين سياست و فرهنگ كه خود كتاب ضخيمي را از نظر بحث احتوا ميكند ، بايد مقوله هاي مورد نظر را يك به يك و جداگانه مورد بررسي كرد كه مثلاً منظور از مقوله " فرهنگ " ( با ماهيت و مظاهر مختلف آن ) در سووال مورد نظر چيست و مقصد از واژه " سياست " با پهلوهاي مختلف آن) كدام است . چه اين دو اصطلاح با اشكال و مفاهيم متنوعي معرفي گرديده است كه قبول و كاربرد يك رخ اين پديده ها و توجه خاص بدان ، نتيجه مطلوب را به دست نمي دهد .
- دانشمندان در بعضي كشورهاي غربي تا اواخر قرن 19 ، فرهنگ را از زاويه آنتروپولوژي (انسان شناسي) كه اساساً مطالعه تاريخ طبیعي انسان (بررسي شكل جمجمه انسان و غيره) بود ، تدقيق ميكردند. اين نحوه تدقيق كه زمينه را براي دامن زدن به عقيده نژادپرستي مساعد ميكرد و تحقيقات بيولوژيكي خطاي دكتورين نژادي را ثابت كرد در اوایـل قرن بيست از طرف Mauss  و يك عده سوسيولوگ یی ديگر رد گرديد به طوري كه واژه آنتروپولوژي (انسان شناسي) به كلمه فرهنگ (كه منظور از آن تعاملات اجتماعي و فرهنگي يك جامعه شناخته مي شد) مبدل گرديد .
- اما از سال 1950 بدين سو ، Levi-Strauss كلمه آنتروپولوژي را با واژه فرهنگ يكجا ساخته و مبحثي را به نام " انسان شناسي فرهنگي " به ميان آورد و آن را به عبارت " علم اجتماعي و فرهنگ عمومي انسان " معرفي كرد . امروز واژه هاي " آنتروپولوژي فرهنگي " و " اتنولوژي " مشترك به كار برده مي شود ، چنان كه دانشمند علوم اجتماعي بنام J. Copans مي گويد : " هر دو اصطلاح برحسب تدقيق مووسسات ، مقتضيات يا رهنمودهاي ميتودولوژيكي قابل حفاظت اند و حتا ميتوان آنها را به صورت مترادف همديگر استعمال كرد با آن كه امروز طوري به نظر ميرسد كه واژه آنتروپولوژي بيشتر از اتنولوژي به كاربرده مي شود ".
- به هر صورت آن چه ميتوان از خلال اين چند سطر به دست آورد اينست كه مطالعه فرهنگ و تعيين مرز آن با واژه هاي همرديف به صوابديد و گرايش كاوشگر ، وسعت مدارك و اسناد تحقيقاتي او و بالاخره كسب ايقان خواننده آثار موصوف ارتباط دارد . چه تعريف هایـي كه از فرهنگ داده ميشود چنان كثير است كه صرف 7 بردن اسامي ارایـه كننده گان آنها در چند سطر محدود بي ضرورت جلوه ميكند : به طوري كه آنتروپولوجست معروف امريكایـي به نام Kroeber كه در باب مردمان انديان هاي امريكاي شمالي پژوهش كرده و دو اثر مهمي به نام هاي " آنتروپولوژي " و ”The Nature of Culture ” ( ماهيت فرهنگ ) نوشته و منتشر كرده است در سال 1952 از يكصدو پنجاه تعريف در ادب آنتروپولوژي خود نام برده است .
- در برخورد اولين عموماً از تعريف E.B.Tylor كه در سال 1917 ارایـه شده است حرف زده مي شود . در اين تعريف كه به مفهوم وسيع اتنولوژيكي مورد توجه قرار گرفته است: " فرهنگ عبارت از مجموعه بغرنجي است كه دانستني ها ، عقايد ، آرت ، اخلاق ، قوانين ، رسوم و سایـر قابليت ها يا عادات اكتسابي بوسيله انسان را به حيث عضو جامعه در بر مي گيرد ".
- "مالينوفسكي" Malinoowski ، آنتروپولوجست و اتنولجست برتانوي ، مقوله فرهنگ را در تيوري سوسيولوژيكي مقام اساسي ميبخشد. موصوف باين باور است كه براي شناسایـي روندي كه از طريق آن يك جامعه انساني ، هويت اجتماعي مشخص خود را ايجاد و حفاظت مي كند بايد سيستم فرهنگي آن را تحليل كرد . اين تحليل بايد بدواً به سه سوال اساسي جواب ارایـه كند :
يك - عناصر متشكله يك سيستم فرهنگي كدام اند ؟
دو - اين سيستم چگونه زنده گي جامعه و اعضاي آن جامعه را اداره ميكند ؟
سه - چی گونه در اين چوكات ، عناصر هويت فرهنگي جامعه و نيز هويت گروپ ها و ممثليني كه اين جامعه را تشكيل ميدهند با هم پيوند يافته اند ؟
- " مالنوفسكي " فرهنگ را به حيث سيستم مورد توجه قرار ميدهد و معتقد است كه اين مقوله ، واقعيت هاي اجتماعي مختلفي را در بر ميگيرد كه عبارتند از " ظروف آشپزخانه ، اموال مصرفي ، قواعد و چارترهاي سازماني كه گروپ هي مختلف اجتماعي را تنظيم ميدهد ، مفكوره ها و هنرها ، عقايد و رسوم ".
بدين سان " مالينوفسكي " فرهنگ را بحيث يك كليه اجتماعي تعريف ميكند كه به گونه مادي و معنوي از طريق اشيا و سامان معمول و از راه تمثيل و سلوك دسته جمعي و انفرادي تبارز كرده و تمام آن چيزي را در بر ميگيرد كه به انسان مجال مي بخشد تا در برابر مشكلات مشخص و واضحي كه با آنها مواجه ميگردد مقابله كند . به عبارت ديگر تمام ادوات و افزار تخنيكي و سمبوليكي كه انسان در زنده گي اجتماعي و براي زنده گي اجتماعي خود به منظور تسلط بر ماحول طبيعي تكامل بخشيده و به وسيله آن امكان مي يابد تا به حيث پناهگاه خود را از خطرات احتمالي در امان داشته و ودر عين زمان متابع حياتي خود را محفوظ دارد .
- غريزه بقاي انسان كه بدين سان با مظاهر فرهنگي و در بين جامعه انساني تبارز مي يابد تا حدي با غريزه طبيعي حيوان شباهت دارد با اين تفاوت كه غريزه حيواني از طريق توارث در ارگانيزم او به منظور حفظ از خطرات ماحول منتقل مي شود ، در حالي كه در نزد انسان علاوه بر غريزه فطري بقاء و دفاع در برابر خطرات طبيعت ، ظرفيت ايجاد فرهنگ به وديعه رسيده كه در اجتماع انساني زاده شده و در روند تاريخ رشد يافته و متراكم گرديده و با سهمگيري هاي منفردانه غنا يافته و به شكل خزينه تجارب گرانبها و حافظه دسته جمعي بشري در خدمت نسل هاي آينده قرار ميگيرد .
- فرهنگ طريقه سمبوليك ادراك و راه نظارت بر جهان زندگي خاصه نسل آدمي است كه از خلال آن روند همبسته گي متقابل و انساني شدن آدمي و ماحولش در شاهراه عروج به سوي كمال تعقيب مي شود .
*******
- آن چه مربوط به واژه سياست است ، دو تعريف كلي از آن ارایـه شده است : يكي موضوع سياست را مطالعه دانش دولت دانسته و ديگري اين موضوع را حاكي از دانش قدرت مي شناسد كه وقف انتظام امور وحدت و استمرار يك عرصه اجتماعي متكي بر سلسله مراتب و رفع تنازعات عادي و رقابت هاي فردي و دسته جمعي به منظور تصاحب قدرت و اجراي آن ميگردد .
- تعريف نخستين خيلي محدود است ، چه اين تعريف ، سياست را منحصر به بررسي دولت شمرده و مرز آن را از مطالعه حلقه هاي اجتماعي فاقد دولت ، بيرون ميسازد : چه دولت يگانه سازماني نيست كه در جوامع معاصر به حوزه سياسي تعلق داشته باشد .
- تعريف دومي كه با ابعاد مختلفه سياست از نظر مطالعه قدرت (به مفهوم وسيع آن) ارتباط مي گيرد از ايجاد انتظام امور وحدت و وصف استمرا يك عرصه اجتماعي متكي بر سلسله مراتب صحبت نموده و بر عنصر رفع منازعات معمول از طريق استقرار انتظام (به وسيله قوانين ، پليس ، محاكم و غيره) و نيز رقابت هاي مختلفي كه به منظور تصاحب قدرت و كاربرد آن به عمل مي آيد ، تأكيد به عمل مي آورد . بنابرآن تعريف دومي از سياست جامع تر است .
- و اما قدرت نيز تعريف هایـي دارد كه با چند جمله كوتاه بايد حدود آن را تشخيص كرد و مفهوم آن را به خاطر ورود به بخش دوم سووال (كه در واقع بخش اساسي موضوع است) تعيين نمود. نگارنده تأكيد مي كنم كه بدون توضيح مفهوم قدرت، عنصر سياست قابل درك و تحليل نخواهد بود .
- از قدرت تعريف هایـي مختلفي ارایـه شده ميتواند :
1- قدرت به مفهوم سازماندهي دولت (از طريق قانون اساسي صلاحيت هاي قواي سه گانه انتظام مي يابد)
2- قدرت به عنوان صلاحيت يك شخص و يا يك گروپ (در يك سازمان اجتماعي يا اقتصادي ظرفيت اداره تشخيص ميگردد)
3- قدرت به صفت رابطه بين افراد يك گروپ (در يك حلقهء كوچك اجتماعي ظرفيت تسلط بر گروپ مشخص ميشود)
- از اوصاف اساسي قدرت ، خصلت تسلط و مشروعيت آنست .
در هر يك از موارد سه گانهء فوق ، اعمال صلاحيت و استفاده از قدرت مستلزم نوعي مشروعيت در عرصه هاي سه گانهء اجتماعي است . چه تسلط كه خصوصيت قدرت است ، بدون وجود نوعي مشروعيت ، موجب مقاومت و عدم اطاعت از قدرت مي گردد .
- مثلاً در زمينهء استقرار قدرت به مفهوم سازماندهي دولت ، مشروعيت قانوني چه در ايجاد قدرت و چه در اجراي آن شرط اساسي است . مشروعيت قانوني بر مبناي اعتقاد و عمل به قوانين و احكام و فرامين و رهنمودهایـي كه از طرف متصديان مسوول قواي سه گانه دولت به زير دستان و مردم صادر مي كنند ، استوار است .
برخلاف در دولت هاي غير دموكراتيك ، قانون ، تهداب مشروعيت تلقي نگرديده و دو عامل ديگر محل قانون را بمنظور اطاعت از قدرت به ميان مي آورد : يكي مشروعيت عنعنه و ديگري مشروعيت متكي بر قدسيت يا قهرماني و پيشوایـي.
مشروعيت عنعنه برمبناي اعتقادات مردم به سوابق خانواده گي،  قومي ، پيري و سيدي استوار بوده و اطاعت از چنين اشخاص را جزء وجيبيه ايماني ، وجداني و دستوري تلقي مي كنند . مشروعيت متكي بر پيشوایـي برپايه اطاعت فوق العاده به خصلت مذهبي پيشوا و يا به فضيلت قهرمانانه و يا ارزشهاي بي مثال او در طي محاربات ضد تسلط بيگانه استوار مي باشد .
مشروعيت عنعنه و نيز مشروعيت متكي بر پيشوایـي و قهرماني مظهر اطاعت كوركورانه و مغاير دموكراسي است و هرگاه پيشوا واقعاً از نظر دانش و فضايل لازم براي رهنمایـي دولت به سوي ترقي و رشد اجتماعي ، اقتصادي و سياسي (در چوكات يك دولت قانوني) مطلوب نباشد ، شايسته تایـيد نيست .
- در زمينه هاي بنيان قدرت به عنوان صلاحيت يك شخص و يا يك گروپ در ميان يك سازمان اجتماعي ، اقتصادي و يا در بين يك حلقه كوچك به طور عموم نقش ظرفيت و استعداد رهبري در جهت هدفي كه گروپ يا حلقه اجتماعي به منظور تحقق آن فعاليت دارد علاوه بر اوصاف سخاوت، شجاعت ، نظارت بر روابط انساني و تنظيم سالم، اهميت خاص دارد .
اما بايد تأكيد كرد كه با وصف اعمال نوعي " سياست " در همچو حلقه ها و گروپ هاي اجتماعي ، قدرت مورد اجرا ء بنام قدرت سياسي شناخته نشده و آن را مي توان به اسم " تدبير " ياد كرد .
- قدرت زماني خصلت سياسي را به خود مي گيرد كه :
- به مجموع گروپ اجتماعي تعلق گيرد .
- برپايه رضايت نسبي و عمومي اعضاي گروپ مستقيماً استوار باشد .
- واجد وسايل مادي ( اخذ ماليات ، وجود ملكيت و دارایـي ، وسايل تكنولوژي ) و معنوي ( اعطاي انعامات و تحايف و مراتب ) باشد تا تصميم را قابل اجرا ء گرداند .
- مسووليت آينده گروپ اجتماعي مورد نظر را بردوش گيرد .
- اين گونه قدرت سياسي با آن كه مظهر اوصاف يك دولت نمي باشد ، در كشورهاي جهان به تناسب مختلف وجود دارد. چنين گروپ ها عموماً در صدد مشروعيت خود در سطح جامعه بين المللي مي باشند .
- دولت از نظر حقوقي در زماني طرح شده مي تواند كه حایـز يك شخصيت حكمي حقوقي عامه بوده و حاكميت لازمه را بر قلمرو ، نفوس و دستگاه اداري خود برقرار نمايد . عناصر متشكله دولت عبارت اند از نفوس ، قلمرو ، حكومت و بالاخره حاكميت ملي .
با چنين توضيحات خيلي مختصر كه بسا جهات آن بنابر جلوگيري از طول كلام ، مورد توضيح مزيد قرار داده نشد ، به ارایـه پاسخ به پرسش شما در باره رابطه سياست و فرهنگ در مرحله پيش از بحران و مرحلهء بحران و اين كه چی گونه رابطه یی سالم و سازنده بوده ميتواند ، ميپردازيم .
ادامه بحث در شمارهء آينده