برگرفته از شماره نهم مجله آسمایی منتشره جنوری 1999

فرهنگ


از نـظـــر دانــشـمـنـدان و فــرهنگيــــان سرشناس افـغـــــان - بخش نخست

(گفت و شنود با استاد جاوید ، دکتور سپوژمی زریاب ، سید طیب جواد)

 

كشش به سوي فرهنگ و كار فرهنگي ميان حلقات گوناگون مهاجران افغان روز افزون است . اين گرايش را نميتوان تصادفي دانست . شناخت عوامل و نيروي محركهء اين گرايش و دورنماها ، اثرات و پيامدهاي آن براي فرداي كشور مستلزم مطالعات همه جانبه ميباشد . و اما در مرحلهء كنوني ما مفيد دانستيم تا بحثي را در مورد معنا و تعريف واژهء فرهنگ، رابطهء فرهنگ با ساير عرصه هاي زنده گي اجتماعي و تأثيرات و صدمات بحران دو دههء اخير بر فرهنگ ملي و كوششهاي جاري براي رفع و جبران اين اثرات و صدمات مخرب و يا كم از كم كاهش آنها ، براه اندازيم . در اين رابطه ما پرسشهاي را با شماري از فرهنگيان و دانشمندان سرشناس افغان در ميان نهاديم ، كه اميدواريم اين سرآغازي شود براي يك بحث جدي و ثمر بخش ميـان همه فرهنگيان و دانشمندان متفكر افغان .
طبعاً بسيار بهتر ميبود اگر اين بحث در يك نشست و صحبت روياروي به عمل ميآمد ، كه متأسفانه دشواريهاي زيادي مانع از آن ميگردند .
شايان ياددهاني است كه ما ميخواستيم تا پاسخها را پيش از نشر به همه شركت كننده گان بحث بفرستيم تا اگر در رابطه به نظرات و ديدگاههاي بيان شده گفتنيهاي داشته باشند آنها را در متون اوليه تزييد نمايند. متأسفانه بنابر دير رسيدن برخي پاسخها به اين كار توفيق نيافتيم . اما اگر تبصره ها و ملاحظاتي موجود باشند آنها را در شمارهء بعدي منتشر خواهيم ساخت .
ما از همه دانشمندان و فرهنگيان متفكر افغان و از همه علاقه مندان دعوت مينماييم تا در اين بحث اشتراك نمايند. البته ما نظرات وارده را با امانت داري و بدون تبعيض به دست نشرخواهيم سپرد . نياز به تكرار نخواهد بود كه مطالب منتشره الزاماً نظر ادارهء آسمايي نبوده و نويسنده گان خود مسووليت نوشته ها و نظرات خويش را دارند . يگانه آرزومندي آسمايي اين است كه بحث در بارهء فرهنگ و مسايل مربوط به آن در فضاي بردباري و احترام متقابل ادامه يابد و نويسنده ‏گان محترم محدوديت صفحات آسمايي را مدنظر گيرند تا صفحات آسمايي افتخار بازتاب طيف هرچه گسترده تر نظرات و ديدگاهها را داشته باشد .

حميدالله عبيدي : محترم استاد جاويد نخست لطف بفرماييد و بر ريشه و معناي واژهء فرهنگ روشني اندازيد و مهرباني نموده بگوييد كه چي تعريف معاصري براي واژهء فرهنگ از نظر شما پذيرفتني تري است ؟

 

اكادميسين دكتور جاويد : فرهنگ واژه مركبي است از "فر" و "هنگ". فَر يا فَرا در پارسي باستان ( = فُرس هخامنشي ) و اوستا به صورت فرَ fra يا فَرا fraبصورت پيشاوند يا لاحقه بمعناي بالا و پيش بكار رفته است كه قطعاً همريشه است با پَرَ pra در سنسكريت و پرُو در لاتين و پرو در يوناني.
در زبان دري اين پيشاوند با واژه هاي فراوان ديده مي شود: فرارفتن، فراز خواندن ، فراآمدن، فربه، فرزانه، فراز و ...
واژهء هنگ به معناي نيت و اراده، دانايي و موزوني، ساز و آواز در كلمات آهنگ، سرآهنگ، شباهنگ( =بلبل ) و ... به ملاحظه ميرسد. كسايي مروزي شاعر قرن چهارم گويد:
اي زدوده سايه ات ز آيينهء فرهنگ ، زنگ
بر خِرد سرهنگ و فخرعالم ، از فرهنگ و هنگ
كلمه سرهنگ كه در ايران معادل دگرمن قبول شده از واژگان اصيل دري است كه در متون كهن به معناي سالار، سركرده و مير ... استعمال ميشده است. در افغانستان به سردسته عيّاران و بزرگ كاكه ها و شيربچه ها نيز سرهنگ مي گفتند. يعقوب ليث صفاري خود نيز از سرهنگان سيستان بود. تا همين اواخر وقتي دو دسته از نوجوانان در ميدان بازي و مسابقه ، مبارز مي خواستند مي گفتند: بروُ ، سرهنگت را بيار يعني تو كه چيزي نيستي برو ، خليفه و كلانت را بيار .
كلمه فرهنگ در قديم در دفتر اشعار ما كراراً به كار رفته كه نشانهء قدمت و اصالت اين كلمه است . از آنجمله فردوسي گفته است :
كنون بشنو از داد و فرهنگ او
ز نيـــــكي بـــــهرجــــــــــاي آهنگ او
ز دانـــــا بــپــرسـيــد پـــس دادگر
كه فرهنگ بـــهـــتر بــود يــا هنــر؟
چنين داد پاسخ بدو رهنمـون
كه فرهنگ باشد ز گوهر فزون
كه فرهنگ آرايـــش جــان بـــــود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود
لفظ فرهنگ با طيف وسيع خود مفاهيم خاصي را ميرساند كه در آن معاني ادب و تربيت ، تهذيب و بزرگي ، هنر و معرفت برجسته تر و شناخته تر است و ميتوان آن معاني را از مطاوي اشعار استاداني چون فردوسي ، اسدي و فرخي و ... چنين برشمرد :
1 - تعليم و تربيت ( = آموزش و پرورش ) Education:
به زودي به فرهنگ به جايي رسيد
كـــز آمــــوزگاران ســــر انـــــدر كـــشــيـــــــــد
فردوسي
2 - معرفت و ثقافت Culure:
چنين شد به فرهنگ و بالا و چهر
كه گويي همي برفروزد سپهر
3- تهذيب ، اخلاق و هنر Morals, Ethics and Art:
تو دادي مرا فرّ و فرهنگ و راي
تو باشي بهر نيك و بد رهنمـــــــاي
فردوسي
اي مــيـــــر هــنــــــر و اي مــلك روز افـــــــــروز
اي بفرهنگ و هنر برهمه شاهان سالار
فرخي
4- خردمندي و تجربه Wisdom and experience:
كه او را سپارم به فرهنگيان
كه دارد سرمايه و هنگ آن
فردوسي
5- عادات ، رسوم و آيين هاي مردميFolklore and Tradition:
شـــنـــــيدم ز دانـــــــاي فرهــــــنگ دوست
كه زي هركس آيين شهرش نكوست
اسدي طوسي
(لفظ فكلور از دو جزء فوك Folk يعني مردم و لر Lore به مفهوم دانش تركيب يافته و جمعاً يعني دانش مردم ، فرهنگ مردم و آن عبارتست از علم به سُنَن ، مراسم و معتقدات مردم ، آداب ، رسوم ، افسانه ها ، ترانه ها و به طور كلي ادبيات مردم يك سرزمين)
6- چيزي شبيه به دایره المعارف ، مجمع العلوم ، مفاتيح العلوم و ... Encyclopdia
نيست فرهنگي اندرين گيتي
كه نياموخت ، از آن شه ، فرهنگ
فرخي سيتاني
7- قاموس ، واژه نامه ، كتاب لغت ، لغت نامه Dictionary, Vocuboulary,Glossar, Lexicon,
نخستين كسي كه براي لغت نامه خود اين اصطلاح را بكار برده ؛ ميرجمال الدين حسين بن فخرالدين حسن انجوي شيرازي است كه به دربار جلال الدين اكبر شهنشاه هند انتساب داشته و اثر خود را به نام " فرهنگ جهانگيري " در سال 1017هـ تأليف كرده است. سيد عبدالله رشيدي تتوي بعد از پنجاه سال از فرهنگ جهانگيري واژه نامهء خود را به نام فرهنگ رشيدي مسمي ساخت . حدود يكصد و ده سال پيش محمد پادشاه متخلص به " شاد " فرهنگي به نام ميرزا آنند كجپتي راج تأليف نمود و آنرا فرهنگ انندراج ناميد و از آن روزگار به بعد كلمه فرهنگ و فرهنگنامه جانشين كلمه قاموس و لغت نامه شد .
فرهنگ به معناي امروز در معني گسترده مردم شناسي عبارتست از مجموعه مركبي از معرفت ، عقايد ، هنر ، اخلاق ، قانون ، رواج و هر توانايي و عادت ديگر كه انسان به حيث عضو جامعه كسب مي كند .
خوانندگان عزيز ملاحظه فرمايند كه تمام اين مفاهيم كه در تعريف بالا جمع بندي شده و جامعه شناسان معاصر آن را پذيرفته اند در ابياتي كه به طور تمثيل درين نوشته درج شده دقيقاً پرورده و بيان شده است . " تو خود حديث مفصل بخوان ازين مجمل "

 


حميدالله عبيدي:  گاهي شنيده ميشود كه تعريف فرهنگ در زبان دري معادل تعريف كلتور در زبانهاي اروپايي نيست . به نظر شما اين گفته تا چي حد درست است و اگر چنين باشد آيا بايد فرهنگ را دوباره تعريف نمود و يا هر دو واژهء فرهنگ و كلتور را به حيث واژه هاي شبيه اما جداگانه به كار برد؟

 

دكتور سپوژمي زرياب : با پويايي كه زبان دارد، مقوله ها ، اصطلاحات و واژه ها همواره معناهاي تازه ميپذيرند و اگر همه گان مفهوم واحدي از آنها نداشته باشند ، تفاهم متقابل دشوار و حتي ناممكن ميشود.
و آنچه كه مربوط ميشود به واژهء فرهنگ : به پندار من نگرشي كه زنده ياد علامه دهخدا به واژهء فرهنگ داشته و تعريفي كه از آن داده است ، به صورت موءجز تعريف كامليست كه از اين واژه با ارزشهاي امروزين جهاني ، تا حال داده شده است.
مسلماً ميدانيد كه علامه دهخدا يكي از معاني فرهنگ را با تكيه بر ادبيات كهن فارسي چنين تعريف كرده است : " مجموعهء علوم و معارف و هنرهاي يك قوم ".
اينجانب صلاحيت اظهار نظر را در مورد مفاهيم اين واژه در زبانهاي ديگر ندارم ، اما با شناخت اندكي كه از زبان فرانسوي و حوزهء اين زبان دارم درنگ كوتاهي در يكي از معاني واژهء فرانسوي كلتور Culture ميكنم كه همه لغتنامه ها در مورد آن نگرش همسان دارند از جمله فرهنگ   Hachette يكي از معاني واژهء كلتور را چنين بيان كرده است: " مجموع شناختهاي به دست آمده توسط يك فرد ." و طبعاً اين شناختها با پديده هاي علمي، ادبي ، مذهبي ، سياسي ، اقتصادي ، فلسفي ، اجتماعي و ... پيوند دارند و واژهء Cultive´كه اشتقاقي از واژهء Culture است همين واژه هاي با فرهنگ يا فرهنگي فارسي مان را ميرساند. چون دشوار است همه شناختهاي آدمي را در يك واژه ، در بند كشيد و محدود ساخت ، به مدد واژه فرهنگ واژه ها و تركيبهاي ديگر جهت دسته بندي اين شناختها شكل يافته است مانند فرهنگ ادبي ، فرهنگ سياسي ، فرهنگ فلسفي و ... حتي مشخص تر فرهنگ شعريی كه در برابر آنها در زبان فرانسوي Culture Litteraire, Culture philosophique, Culture poletique و ... آمده است.
به پندار من واژهء فرهنگ برگردان فارسي واژهء كلتور فرانسوي ميتواند بود و مهمتر از همه اين كه اين واژه با همين معنا در زبان فارسي پذيرفته شده است و مداخله در معاني پذيرفته شذهء مقولات، اصطلاحات و واژه ها لزومي ندارد. تا بزرگان چي گويند.

حميدالله عبيدي: آقای سيد طيب جواد آيا رسوم و عنعنات را ميتوان جز فرهنگ شمرد يا خير و اگر پاسخ منفي باشد ، وجوه تمايز آنها كدامها اند ؟
 

سيد طيب جواد : سفارش بر فشرده نويسي بود ميرويم بر سر اصل گپ:
ما شرقي ها يگانه گي را كه يقين و تحميل ر‏أي و استبداد در آن است ، خوش داريم ، اما ، متأسفانه ، فرهنگ هنوز تعريف يگانه یی نپذيرفته است ؛ بلكه مرزبندي گستره فرهنگ بسته به اين است كه پاي صحبت كدام دانشمند علوم اجتماعي يا طبيعي بنشينيم . مرزِ را كه يك زيست شناس از فرهنگ مي دهد، بسيار گسترده تر از آن يك انسان شناس است و گستره فرهنگ براي يك جامعه شناس بسيار محدودتر از آن دو دانشمند قبلي ، اما به نوبه خود فراخ تر از مرزي است كه يك فلكلوريست Folklorist براي فرهنگ رسم ميكند .
اين كه رسم و رواج ، به عنوان رفتار گروهي همگون جمعي از انسان ها كه وجوه مشترك ناشي از محيط زيست و يا شيوه برخورد با طبيعت و ساير گروه ها آنها را به هم پيوند ميدهد ، بخشي از فرهنگ است يا سوا از آن ، بسته به ميزان علاقه ما به يكي از علوم اجتماعي و يا طبيعي مورد نظر است . چنانچه جمعي از دانش پژوهان با استفاده از شباهت هاي رفتار مشترك و همگون گروهي بعضي از حيوانات در يك محيط زيست مشخص ، تا آنجا پيشرفته اند كه از " فرهنگ حيوانات " حرف ميزنند ، كه زياد بر دل ما نمي چسپد .
من رسم و رواج را جدا از فرهنگ ميدانم ، زيرا به اين باورم كه فرهنگ مجموعه از فراورده هاي مشترك فكري ، تلاش گروهي براي آشنا یـي و دسترسي به زيبایـي و تمام شيوه هاي كنش اجتماعي آگاهانه ( يعني ناشي از خرد است نه شعور ؛ كه خرد اكتسابي است و شعور فطري و هر حيوان شعور دارد ) ، انتخابي ( نه تقليدي ) ، خلاق ( نــــــــــــه مورثي و قراردادي ) جمعي از انسان ها است كه داراي منافع و آرمان مشترك اند .
از همين جاست كه پابه پاي گسترش افق ديد انسان ها ، كه از بركت دانش و خرد ميسر شده ميرود ، جمع گسترده تر از انسان ها(ونه شماري از روشنفكران آرمان شهر گرا ) باور مي كند كه منافع و آرمان انسان ( ها ) مشترك است و روز به روز دورنماي فرهنگ جهاني روشنتر مي شود .
البته رسوم و عنعنات در جوامع كمرشد نظير كشورما ، در رنگ و بو دادن به " شاخه فرهنگ ها " يا " فرهنگ هاي فرعي " Subcultures نقش دارند اما اگر در يك تصوير كلي تر ( در عرصه ملي يا بشري ) بنگريم ، اين نقش به جاي آنكه موءثر ، آشتي جويانه و پيوند دهنده و بيرون گرا باشد ، انتزاعي ، عقده زا ، خودمدار و برتري جويانه است .
من جاي رسم و رواج را بيشتر ميان فلكلور ، كه جلوه متمايز كننده و نمايشي  Expessiveرفتار مشترك گروهي است مي بينم تا در گستره فرهنگ .
آن چه به خدمت برشمرديم بخشي از ديد من از يك مسأله پيچيده " فرهنگي " است ، من هيچ تاكيدي ندارم كه اين نظر يگانه و يا بهتر از برداشت هاي است كه احتمالاً بعضي از دوستان دگر انديش من دارند .