رسیدن:  19.05.2013 ؛ نشر :  19.05.2013

سفر ضياالحق به افغانستان

برگرفته از فصل دوازدهم جلد سوم كتاب خان عبدالولى خان:
"پاچا خان و خدايى خدمتگارى"، برگه هاى ٢٣٥ - ٢٣٧
پيشاور- سال 1998


برگردان: غرزى لايق

جنرال ضيا الحق  برای بهبود روابط با افغانستان تصميم داشت تا سفر رسمى به افغانستان انجام دهد. ضمن صحبت با من در اين باب، برايش گفتم كه بهتو صاحب با افغانستان و به ويژه با سردار داوود خان پيش آمد خيلى غير اخلاقى پيشه نموده بود. اثرات اظهاراتى از قبيل: " او گنجى داوود بك بك بنا كرو، ورنه هم اپنا جهندا كابل پر گهارط دينگى"، بايد زدوده شوند.

من گفتم كه بهتو صاحب تنها فير هاى زبانى نه ميكرد، بلكه اعضاى اخوان المسلمين و ساختار هاى تندگرا را از افغانستان فراخوانده است. حكومت معاشات كافى براي شان مقرر داشته است. اعضاى جماعت اسلامى در اينجا با آنان دوست استند. فتوا صادر شده و تمام ابزارها و وسايل براى آغاز كار تخريبى در اختيار شان گذاشته شده است.

و اين كار (بهبود مناسبات*) به وسيله ى وزير و يا زيردستان اجرا شده نه ميتواند. خود شخصاً بايد سفر كنى.

چنان كه وى (ضيا الحق *) به سفر رسمى به كابل رفت، با استقبال گرم و شاندار روبه رو شد. من برايش گفته بودم كه ایشان (سردار داوود*) مانند بهتو مردم بى بند و بار و سبُک  نيستند. مردم شريف و قدر شناس اند و هر چه كه انجام ميدهند و ميگويند، در چوكات اخلاق و تهذيب ميگويند و انجام ميدهند. چنان كه من پيشبينى كرده بودم، سردار داوود خان در ضيافت دولتى هم همينگونه حرف زده بود كه ما در پى بهبود راوبط خود ميباشيم، همسايه ها استيم، مسلمان استيم و روابط ديرينه ی تاريخى داريم. وى ضمن دعوت اين گره را هم گشوده بود كه افغانستان هيچگونه دعوا بالاى خاك پاكستان نه دارد.

زماني كه ضياالحق صاحب از سفر برگشت، بسيار خوشحال بود. مرا فراخواند و برايم گفت كه حرفهاى تو كاملاً درست بود. بعداً توصيف زياد از داوود خان نمود و برايم گفت  چيزى هاىی كه تو درباره ى وى برايم نَقل كرده بودى، من وى را بيشتر از آن، يك انسان هوشيار، زيرك و خوب نيت يافتم. و گفت خاطرم آسوده شد كه به كومك وى معضله عمرى ما به پايان برسد، زيرا در اين جا وزارت خارجه برايم گزارش كرده بود كه چه گونه با وى (سردار داوود خان*) مصالحه صورت خواهد گرفت؟ وى بالاى خاك پاكستان ادعا دارد، خط ديورند را نه مى پذيرد، و به حيث مرز بين المللى نه مى پذيرد، بلكه مى گويد كه مناطق پشتونها و بلوچهاى داخل پاكستان ملكيت پاكستان شده نه ميتوانند و غيره و غيره. ولى سردار صاحب در صحبت خصوصى نه تنها  به اين نكات اشاره نه كرد، بلكه در ضيافت رسمى در برابر همه گان به اين مساله وضاحت داد كه هرگاه شما بالاى خاك افغانستان ادعا نه داريد، پس اين همه دشمنى و مخالفت بين ما و شما براى چه؟ من خنديدم و گفتم كه صاحب اين پرسش را همان زندانیی كن كه وزير خارجه ى فيلد مارشال (ایوبخان*) و جنرال يحيى خان بوده و در هفت سال اخير حاكم مطلق بود.

من برايش گفتم كه خوب شد خود شما رفتيد. وى گفت اگر تو نه بودى و تو برايم نه گفته بودى، مردم مرا از داوود خان زياد هراسانده بود. من با اطمينان تو رفتم و برايم گفت، كه من از صميم قلب احساس ميكنم كه تو اين كار را به حيث دوست حقيقى پاكستان انجام دادى و مردم و حكومت اين جذبه حب الوطنى ترا قدر مى كنند. خدمت بزرگى براى پاكستان انجام دادى.

بعداً ضياالحق صاحب برايم گفت كه من به از سردار داوود خان دعوت كردم كه به پاكستان سفر كند و وى اين دعوت را پذيرفت. و زماني كه وى تشريف ميآورد شما بايد با ما همكارى كنيد و در اين كوششها ما را معاونت كنيد تا روابط ميان اين دو كشور بهبود يابد و اين بى اتفاقى و دشمنى از ميان برداشته شود. من گفتم كه من كاملاً آماده ميباشم. از اين كه شما مرا شامل اين سلسله ميسازيد، پس من يك خواهش دارم كه هرگاه شما بالايم اعتماد داريد پس بگذاريد تا افرادى كه به اين مساله ورود دارند مرا از اين سلسله كمى آگاهى دهند كه بالاخره مشكل در كجا بود كه حل نه مى شد؟ و پرسش آخرى را حكومت پاكستان به سردار داوود خان در نكاتى روشن كرد، همان كه بهتو صاحب خود اينجا در دامنه ی خيبر به وى گوشزد نموده بود و از همين سبب هرگاه من از حقيقت مباحثات متنازعه باخبر نه باشم، پس در ماهيت چه كومكى از من متصور است؟

چنان شد كه يك كارمند عالرتبه ى وزارت خارجه نزدم آمد و مرا از تمام زير و زبر مساله آگاه ساخت.

سردار داوود خان به سفر پاكستان تشريف آورد و حكومت از وى استقبال شايسته نمود. ملاقاتهاى بسيار سودمند صورت گرفت. من و نسيم هم به احوال پرسى سردار صاحب رفتيم.  در حقیقت دوست كسى است كه در لحظات دشوار در كنار ات باشد.  اين حرف  زمانی هويدا شد كه  بهتو در دشمنى با ما آنقدر حساس شده بود كه هر آدم خيرخواه ما را دشمن خود محاسبه ميكرد؛ ولى سردار صاحب اين حرف را به بهتو با صراحت گفته بود كه هرگاه مرا به پاكستان دعوت ميكنى، قبل از همه ولى خان و رفقايش را از زندان رها ميكنى- اگر آنها در زندان باشند من سفر نه خواهم كرد. و دلچسپ اينست كه بهتو اين وعده را با وى كرده بود...

ضياالحق صاحب به سردار داوود خان در حضورم گفت در راه سلسله بهبود روابط ما، من از ولى خان مشكورم. مردم و مأمورين خودم مرا خيلى ترسانده بودند كه گويا سردار صاحب دشمن سرسخت پاكستان است، ولى من فقط با اطمينان وى آمده ام و اين هم خوشبختى دو كشور است كه چنين افراد دارند كه از ته دل براى بهبود اين مناسبات مى كوشند.

***

* مطالب آمده در داخل قوس توضیحات مترجم اند

***

لینک مطالب مرتبط با موضوع:

- گفتگوی خان عبدالولی خان  با روان فرهادى- بخش گزیده از جلد دوم كتاب خان عبدالولى خان؛ "باچا خان او خدائى خدمتگارى" ؛ چاپ پيشاور؛  جولاى ١٩