رسیدن به آسمایی:  09.03.2011 ؛ نشر در آسمایی: 25.03.2011 

س. ح. روغ

مصدر ها نو می شوند-2

این گزاره یِ "مصدرها نو می شوند"، خاصتاً، ناظر بر تحولات در حوزه ی عربی نیست. «مصدرها نومی شوند»، این گزاره، ناظر بر تحول ِاساسی در میدان ِ گلوبال است . 20 سال پیش، استدلال شد که « گلوبالیزم، بیان دیگری برای سلطه ی جهانی امریکا است»(1) . کوشش های نظری و عملی زیادی به هدر داده شدند که این "تز" را می خواستند بر کرسی بنشانند؛و ازان فراتر با دموکراسی بپوشانند.

ظهور کشور های BRIC ، توسعه ی  G7 به G20 ، پیش برامد ِگلوبال ِ چین ، بحران عظیم مالی اخیر و اینک سقوط خوابگاهِ راحت ِغرب در حوزه ی عربی ، این ها مسجل می سازند که ادعای غرب برای رهبری بالای جهان، عقب زده می شود .

میدان ِجدید ِگلوبال شکل می گیرد که غرب، دیگر، یگانه و تنها بازیگر در این میدان گلوبال نیست- غرب ، از این پس دیگر صرفاً یکی از بازی گران در میدان ِ گلوبال است .

نه تنها میدان های بازی، بلکه ساختار و قواعد بازی نو می شوند- جهان ِیکقطبی فرو می ریزد: جهان چندین جانبه می شود .

اینقلم، پیش از این نیز، به این حقیقت اشاره کرده بودم: «اینک با همه دلایل معلوم است که جهانی شدن، درغیاب نهاد های مدنی جهانی، یک جریان فاقد مضمون و معناست. و اینک با همه دلایل معلوم است که این چنین جهانی شدن، مبدل ساختن جهان به قلمرو ِ بی حقوق ِ یک امپایر است.

امپایر، سراسر ِجهان را چنان برده هایی منظور می کند، که سرنوشت بی برگشت آنان یک فرمانبری بی حقوق است. در نظریه ی امپایر، آزادی، در مرزهای امپایر به پایان می رسد. فراتر از مرز های امپایر، دیگران، بربرهای غیر مستعد به آزادی اند.

نظریه ی امپایر به نقض همه گانی بودن امر آزادی می انجامد. درست به همین دلیل "طالب بنیادگرا" در امریکا، به نام حق همه گانی آزادی مورد پیگرد قرار داده می شود . و اما همین "طالب بنیاد گرا" در افغانستان، با سیمای حق به جانب به قدرت سیاسی فراخوانده می شود.

اختناق مدنی در جهان، انعکاسی از نظریه ی امپریال است. فرو بردن جهان در برده گی امپایر، آزادی در خود امریکا را به خطر می اندازد و یک دگرگونی مدنی در امریکا، به یک جهانی شدن چندین جانبه و مولتی لاتیرال هدایت می کند، که به جهانی ساختن موازین مدنی می انجامد.

نظریه ی امپایر عقب می رود.

دنیا برای یک امریکا نه مانده است. در امریکا هنوز یک دنیا کار در پیش است. تحول مدنی در امر  امریکا، بدون تردید یک گام فرسخی برای مدنی سازی دنیا می شود»(2).

آشکار است که غرب هنوز امکانات عظیمی در حوزه ی عربی دارد . این امکانات هم، وارخطا و شتابزده، به کار انداخته شده اند . در دوره ی "پیروزی های رهاییبخش"، نیز همین شگرد به کار گرفته شد و "استعمار نو" جاگزین ساخته شد(3) . این هم آشکار است که چندین جانبه شدن جهان گلوبال، حداقل هنوز، به معنای فروریختن غرب نیست . از این هم می توان فراتر رفت و گفت که  به یقین فرو ریختن غرب به سود جهان هم نیست . و اما اینهم آشکار  است که اینک کُل صحنه ازنو آرایش می شود .
90 سال پیش لارنس انگلیسی، در پیشاپیش نهضت عرب قرار گرفت تا رهایی ملی عرب از عثمانی، نه به پیروزی عرب، بلکه به تجزیه ی ناسیونالیزم عرب بیانجامد
 . و امروز ژورنالیستان بی بی سی در پیشاپیش صفوف مظاهره کننده گان ظاهر می شوند، تا با لبخند تلخ بر لبان، از این پوزخند تاریخ اطلاع دهند که عرب به خود، به ناسیونالیزم عرب، برمی گردد؛ و غرب تا لب ِ بام ِبیرون انداخته شدن، عقب رانده شده است: دنیای غریب ِگلوبال، دامن غرب را بر می چیند- غرب تا خود ِ غرب عقب زده می شود. این چنین است که «مصدر ها نو می شوند».

انکشافات حوزه ی عربی حقیقتاً غرب راغافلگیر ساختند
 .

امریکایی ها اعتراف کردند که تا همین نزدیکی ها، تحولی را در مصر پیشبینی نه می کردند. اروپا ماهیت اصلی این انکشافات را چنان نادیده گرفت، که فرانسه پیشنهاد کرده بود، برای حمایت از بن علی عسکر بفرستد . ایتالیا، همین چندی پیش، پیشنهاد تحریم ها بر علیه قذافی را ویتو کرد.

اسراییل درمی یابد که«بازی» شرقمیانه پایان یافته است. اسراییل که سخت ترسان و هراسان شده است، با آن دم و دستگاه مخوف استخباراتی خود از دیگران بیشتر غافلگیر شد: «غول انقلاب از چراغ جادو گریخته و در سراسر خاورمیانه آزادانه سیر می کند... اسراییل باید سیاست جدیدی در پیش گیرد... یا اسراییل طرفیت تطبیق خود با این فضای جدید را خواهد یافت و یا یک روز از خواب بیدار می شود و می بیند که محله ی قدیمی مجاورش کاملاً تغییر کرده است» (4).

توجه عاجل و فوری غرب به سعودی و لیبیا، از فوریت مساله ی انرژی نتیجه می شود: قیمت یک بیرل تیل خام از 100 دالر بالاتر پرید است.

لیبیا یگانه کشوری است که غرب مداخله ی نظامی را در آن مستثنا نه می سازد. در سعودی شهزاده ی مریض از روی "میز عملیات" به کشورش برگردانیده شد تا فوراً سعودی، به علت بحران در لیبیا، تولید تیل را افزایش دهد و فوراً عملیات ضد اعتراضیون را رویدست گیرد: مظاهرات در سعودی ممنوع قرار داده شدند.

در حوزه ی تمدنی ما نیز زمین از جایش بی جا می شود.

«تابستان آینده در تهران بسیار گرم خواهد بود»!

در ایران آیت الله ها از طریق نداهای به اصطلاح همبسته گی با قیام کننده گان عربی، فقط ترس و هراس عظیم خود را فریاد کردند. در مجلس، گروه طرفداران ِ نظام، بترسیده و نپرسیده چیغ و پیغ به راه انداختند: «بکُشید!بکُشید!!این سبز ها را بکُشید!!!»

موسوی و کروبی، رهبران نهضت سبز، به زندان های مخوف آخُندی کشانیده شدند. چاقوکشان سپاه جاده ها را با جای پای خود سیاه کردند تا جوانان سبز، دگرباره جوانه نه زنند؛  و اما سونامی مرگ ِ نظام آخُندی از جایی دیگر بر می خیزد. اعتصاب های کارگران ، مراکز تولید نفت و گاز را از کار انداختند.  30 سال پیش اعتصاب های کارگران از همین مراکز، اعصاب رژیم شاه را فلج کرد. در آن زمان کارگران نه دانستند که فریب خمینی، راه آنها را کج کرد؛ و اینک 30 سال بعد اعتصاب از همین مراکز، خط بطلان بر فتاوی آخُندی را درج می کند. یک گام دیگر:  اعتصاب بازار، آزار ِ دلآزار آخُندی را به پایان برده است تا خندقها دهان بگشایند، زمین در زیر پای آخُند می خندد- در جنت ِآخُندی زلزله شده است!!

«اسلام آباد نیز باید به زودی برای آبادی تخلیه شود»!

در پاکستان، تهدید بنیادگرایی، اینک رژیم را از راه خود می روبد.

دولت پاکستان حکم جلب مشرف را صادر کرد؛ زیرا ثابت شد که این نزدیکترین همکار امریکا در «جنگ بر علیه تروریزم»، خودش در ترور بی نظیر بهوتو دست داشته است. به دنبال ترور گورنر بزرگترین ایالت پاکستان- پنجاب- اینک وزیر ِ مسیحی مذهب ِامور ِاقلیت ها ترور شد.
60 سال پیش، انگلیس قدرت پاکستان را در دستان 23 خانواده ی ثروتمند سند و پنجاب گذاشت که تحت عنوان «اسلام پاکستانی» گرد آورده شدند. اینک 60 سال بعد در حالی که در اجلاس کابینه ی پاکستان، وزیر داخله ی پنجابی سوره ی شریفه ی "اخلاص" را، پس از6 بار تصحیح، باز هم غلط قرائت می کند؛ در این حال چیز غریبی در حال وقوع است: قدرتمداران سند و پنجاب ، پیوسته بیشتر از جانب قدرت نو برخاسته ی بنیادگرایان از ایالت های سرحدی، به حاشیه رانده می شوند. مراکز قدرت در پاکستان جابه جا می شوند: سند و پنجاب ثروتمند، که به تهدید ِ قدرت مواجه شده اند، دیگر در باقی ماندن در پاکستان ذینفع نیستند. تجزیه ی پاکستان نه از جانب ایالت های سرحدی، بل از جانب سند و پنجاب فرا می رسد. «اسلام پاکستانی» که 60 سال پیش به حیث زیرکانه
 ترین شگرد استعمار برای تجزیه ی منطقه ی ما به میدان آورده شد؛ اینک همین «اسلام پاکستانی»، خود ِپاکستان را منفجر می سازد . و در این میان مطمین ترین همکار حرفه یی امریکا در «جنگ برعلیه تروریزم!»، یعنی سازمان ِعزیز ِدل آی اس آی، سر برداشته و اعلام کرده که به همکاری خود با سازمان سی آی ای پایان می بخشد- «همجنس بازی» خلاص شد؛ عروس، خشو را طلاق می دهد. و آن سو تر اردوی پاکستان تولید سلاح های اتومی را به طور سرسام آوری تشدید بخشیده است.

اینک دیگر زحمتی نه دارد که بدانیم که تقویت بی احتیاط اردوی پاکستان از جانب امریکا، یک اشتباه اصولی بوده است.

«وضعیت کنونی پاکستان، ناکار آیی و نادرستی کومک های غرب و به ویژه امریکا به این کشور که  را عمدتاً بر تقویت ارتش متمرکز بوده است ، عیان کرده است » (5)

و در افغانستان ، معلوم شد که هیچ معلوم نه شد. معلوم نه شد که با اینهمه انکشافات، و علیرغم این همه انکشافات، اصرار ِغریب ِ انگلستان، این زانگوی دموکراسی ، برای به قدرت آوردن مجدد طالبان بر کدام استنباط از اوضاع در کشور های اسلامی و افغانستان، و بر کدام الگو از آینده مبتنی است؟!
و اما دو چیز معلوم شد: یکی این که سور ِاسرافیل بی بی سی، کماکان در ناسور ِتجزیه ی افغانستان می دمد. بی بی سی به منبر فکری بنیاد گرایان ِ قومی در افغانستان مبدل شده است ؛ چرا؟؟؟
و دیگری این که بد ِحادثه چنان مهیب بوده است که ملا ربانی به فیس فیس افتاده است وهنوز بوک نه خورده، ناک اوت شده است.

انکشافات حوزه ی عربی نشان داد که این برداشت که « برخورد ِِ گذشته، زمینه ی توسعه ی افراطگرایی اسلامیستی را فراهم می ساخت » (6) ، یک برداشت اساساً نادرست بوده است. صد ها هزار اعتراضیونی که در مصر بر روی جاده ها نماز ادا کردند، اسلامگرا نه بودند و سازمان "برادران مسلمان" هم از پهلوی مدنی وارد حوادث شد و ادعای قدرت، و حتا اشتراک در قدرت را رد کرد. رهبر اسلامگرای تونس ، پس از عودت به وطنش گفت: « من نه بن لادن هستم؛ و نه خمینی !!!»

سیاست غرب در طی همه ی این دهه ها، کاملاً برعکس، تقویت بنیاد گرایی اسلامیستی بوده است. رژیم های دست نشانده در حوزه ی عربی کار شان سرکوب بنیادگرایی اسلامیستی نه بوده است- کار اصلی این رژیم ها صدور بنیادگرایی اسلامیستی به «جهاد» افغانستان بوده است؛ و «جهاد» افغانستان هم چیزی بیشتر از یک عملیات برای فتح آسیای میانه نه بوده است.

اخیراً زرداری افشا کرد که در 1989، یعنی درست یک سال پس از توافقات ژنیو، پاکستان در زیر فشار مستقیم بوش پدر، جنگ جلال آباد را آغاز کرد.  12 سال پس از وی بوش پسر امر هجوم به افغانستان را صادر کرد. موش تاریخ، از بوش ها تیز گام تر بوده است.

اینک با سقوط رژیم های دست نشانده در حوزه ی عربی، اساساً این سرچشمه ی جنگ افغانستان است که می خشکد.

«انقلاب مصر، یک انقلاب مدنی است».

وقتی اینقلم در «مصدرهانو می شوند-1 » ، در شب سقوط مبارک چنین نوشتم در آن هنگام هنوز نظریه پردازان امریکایی و انگلیسی (در سی ان ان و بی بی سی)، جدال داشتند که آن چی می گذرد، اصلاً انقلاب نیست؛ و انقلاب آن باشد که...
چند هفته پسانتر نگارنده ی انگلیسی-ایرانی رامین جهانبگلو هم نوشت که «انقلاب مصر، یک انقلاب مدنی است!».

و اما این نگارنده یک چیز دیگر هم نوشته بودم. من نوشتم که این انقلاب مدنی، مهمترین کاری که می کند این است که حوزه ی تمدنی عربی را دگرباره به عرصه ی ظهور می آورد.
در این باره هنوز هیچکس نه می نویسد؛ زیرا این به آن معنا است که یک مرکز ثقل نو در جهان شکل می گیرد؛ و عده ی زیادی هستند که از قورت کردن این حقیقت تلخ، صغل می کنند.

و ما افغانان، باید از «دِه افغانان» برون آییم؛ شهری و شهروندی شویم؛ و رُخ به سوی انقلاب مدنی در افغانستان بگشاییم؛ تا راه را به سوی حوزه ی تمدنی ما هموار ساخته باشیم!
مصدر ها نو می شوند!

***

منابع:

1- این گفته از هانری کیسینجر است.

2- س. ح. روغ : « امر یک امریکا»؛ آسمایی 04/11/؛2008
نیز نگاه کنید به کتاب «سندروم افغانستان» ازینقلم؛
3- فرد هالیدی :«عربستان بی سلاطین»؛ ترجمهء بهرام افراسیابی؛ تهران 1360
4- بی بی سی01/03/11
5- بی بی سی 03/03/11
6- از سوال جناب ح. عبیدی
 

لینک های مرتبطه:

- مصدرها  نو می شوند-1

- جهان اسلام - قیام برای دیموکراسی؟!