نشر : 20.03.2011 

جهان عرب به کدام سو می رود؟

بخش دوم

حمید عبیدی :

آقای آهنگ ، آیا نسل تحصیل یافته گان جوان در این کشورها در حالی که نه توانسته اند  در جریان خیزش اعتراضی شان  تشکل های سیاسیی را ایجاد کنند که در انتخابات آینده سهم بگیرند،  و نیز از میان آنان رهبران شناخته شده یی تبارز نه کرده اند، خواهند توانست در رهبری تحولات  سهمی ایفا کنند و یا این که رهبران و نیروهای سیاسی دیگر بر این موج سوار شده و ممکن است تحولات را در مسیر دیگری به جریان اندازند؟

کاوه آهنگ:

در جوامعی که تحت ستم سیستم های یک حزبی قرار دارند، امروز محال است که شخصیتها یا حرکتهای مردمی بتوانند سر بالا کنند و خواسته های مردم را مطرح نمایند. سیاست ِ سرکوب، این امکان را برای شخصیت ها و حرکتهای حق طلبانه میسر نه می سازد. واقعیت این است که اکثریت مردم در هر جامعه یی - به خصوص در جوامع مورد بحث فعلی- از آگاهی کافی سیاسی بر خوردار نیستند. مردم نظر به ضروریات و نیاز های حاضر، بیشتر به روی احساسات عمل می کنند، همین لحظه را می بینند و عاقبت را نه. هر چند این گونه قیامهای مردمی در نفس ِ خود بی اندازه قابل تحسین استند اما اگر "همان پیراهن خونین گذشته دوباره به تن گردد"، نشاندهنده ی این است که حرکت فکری و خرد گرایانه در جامعه به وجود نیامده است و تمام جانفشانی مردم، متاسفانه ضرب در صفر خواهد گردید. قیام مردم ایران در مقابل شاه و جهاد مردم افغانستان در مقابل دست نشانده گان روس نمونه هایی از این قبیل اند. به نظر من هر نوع پیشداوری در رابطه با نتیجه ی این قیامها عاقلانه نه خواهد بود؛ زیرا بر علاوه ی جریان های مذهبی داخلی و خارجی و جریانهای ملی روشنفکرانه، ابر قدرتها ـ امریکا، روسیه، چین، هندوستان و اروپاـ نیز برای منافع خود تلاش خواهند کرد. و اما مساله یی که به نظر من از اهمیت خاص برخوردار است این است که جهان غرب تا اکنون این کشورها را به دیکتاتورهای سیکولار و اسلامیست ها تقسیم بندی کرده بود و بر این اساس غربی ها برای منفعت خویش از دیکتاتور های سیکولار پشتیبانی می کردند و اما این قیامها نشان دادند که نیرو های در این جوامع وجود دارند که با هر نوع دیکتاتوری، چی مذهبی و چی غیر مذهبی، مخالف می باشند. لذا ما تماشاگران نه باید از اندازه زیاد احساساتی شویم. به باور من هر چی در رابطه با این قیامها مطرح می کنیم، فرضیات است و برداشتهای شخصی.  

 

حمید عبیدی :

آقای خالد خسرو از نظر شما آیا خواسته دیموکراسی برای کشورهای شرق میانه و شمال افریقا ، در حالت حاضر بیشتر یک  خیال خوش است و یا یک هدف دستیافتنی ؟
 

آقای خالد خسرو ( پژوهشگر مقیم کانادا): 
پاسخ- فعلا  آن چی که ما در کشورهای عربی شاهد هستیم، خیزش عمیق سیاسی عمومی است و این خیزش یک طغیان خشمگین واقعی و توده یی بوده که به صورت مدنی و در قالب همبسته گی جمعی حکومت های مستبد و پولیسی را به چالش کشیده اند. از این رو من باور نه دارم که این خیزش ها یک سناریوی از پیش تعیین شده است- چون فساد، فقر، استبداد و ناتوانی و بی کفایتی ساختاری دولت و بخش خصوصی  منجر به خیزش های جاری شده اند.

در مصر و تونس، مردم به موفقیت دست پیدا کرده اند ولی در مورد لیبیا هنوز شاهد کدام تحول قاطع و تاثیرگذار نیستیم ولی در سایر کشورها بی ثباتی و دیالوگ حکومت های خودکامه با مخالفین را دیده می توانیم- مانند بحرین که حاکمان سعی دارند با دادن وعده های بسیار شورش ها را بخوابانند.

با اطلاق انقلاب به شورش های عمومی عربی زیاد موافق نیستم ؛ چون نه می توان تغییرات سیاسی فعلی را فراتر از جابجایی نخبه گان پیشین و صف آرایی مردم در خیابان علیه استبداد سیاسی به حساب آورد. الیگارشی فاسد اقتصادی، سیاسی و نظامی پیشین بر سر اقتدار است و در مصر می بینیم که جنرالان وفادار به حسنی مبارک که زیر فشار امریکا و ترس از شورش های عمومی رییس جمهوری پیشین را قربانی سیاسی خود کردند، سرپرستی روند انتقال قدرت به یک حکومت ملکی را در اختیار دارند.

مردم با شورش در خیابان ها یک سلسله خواسته های عمومی و کلی را، در فقدان سازمان های سیاسی و مدنی قوی و برجسته، در قالب یک تعداد شعارها مطرح کرده اند، و البته این برای یک انقلاب کافی نیست. تغییر مسالمت آمیز قدرت، به الیگارشی فاسد حاکم مجال تجدید قوا و سازماندهی مجدد سیاسی را می دهد. چی بخواهیم و یا نه خواهیم، این الیگارشی در فقدان خواسته های مشخص و رهبری ضعیف مردم خود را حفظ می کند. از این رو باید یک نوع ذوق زده گی و شوک فلج کننده ی موقتی را در فضای فعلی تشخیص داد که در میانه این شوک و ناباوری عمومی از سرنگونی یک مستبد، احتمالا الیگارشی فاسد بدون پاسخگویی نسبت به گذشته همچنان نظام فعلی استثمار اقتصادی و سلطه ی نامشروع سیاسی بر مردم را حفظ کنند. به مصر توجه کنید : ارتش با شلیک نه کردن به مردم، خشم عمومی را متوجه حسنی مبارک کرد. اما، آیا نظام سی ساله ی استثمار اقتصادی و استبداد سیاسی تنها کار حسنی مبارک و جمال مبارک بود؟

ارتش موفق شده است که با حمایت از مردم به خود مشروعیت بدهد- مشروعیتی که هرگز حق اش نیست. ارتش مصر یکی از پایه نظام اقتصاد الیگارشیکِ نولیبرال فاسد مصر، استثمار و بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی در آن کشور است.

منظورم این است که ما نه باید دیسکورس یا گفتمان اکادمیک و رسانه یی غربی را در مورد تحولات خاورمیانه، به ویژه مصر، تعقیب نماییم. آنها در کمال شگفت زده گی و خوشحالی وانمود می نمایند که عرب ها یک گذار دموکراتیک برای سقوط حکومت های استبدادی را تجربه کرده اند که در حال حاضر تنها نگران شان بنیادگرایی اسلامی است. در حالی که هدف دموکراسی تنها رفتن به پای صندوق های رای، رفتن حسنی مبارک و آمدن عمرو موسی و محمد البرادعی نیست. دموکراسیی که به عدالت اجتماعی و اقتصادی منجر نه شود، انحصار و توزیع ثروت و منابع را از دستان الیگارشی فاسد سیاسی و نظامی بیرون نه نماید، تنها عوام فریبی و سرآغاز یک انارشی دیگر است. زیرا، ترس من این است که اقتصاد نو لیبرال غربی و روند خصوصی سازی فساد آلود در بستر یک اقتصاد و مدیریت بی کفایت و بدون منابع در کشور هایی چون مصر و تونس همچنان ادامه پیدا نماید و این کشورها بر فقر و بی عدالتی نهادینه و ساختاری دیرسال فایق آمده نه توانند.

بناً باید آینده ی تحولات سیاسی و اجتماعی خاورمیانه را از چشم انداز بزرگتر دید. دسکورس های غربی تحولات خاورمیانه را کژتابی می نمایند، تحریف می کنند. آنها میل دارند که بیشتر بالای جبنه های سیاسی و دموکراتیک تحولات توجه کنند، یک جنبش شهری مدرن که از ابزار شیک غربی چون فیس بوک و توییتر استفاده کرده و انقلاب را "توییت" می نمایند. زمانی که واییل غُنیم، جوان مصری که با دوستان خود صفحه ی فیس بوک "ما همه خالد سعید هستیم" را سازماندهی کرد و یکی از رهبران جوان طغیان عمومی مصری ها به حساب می آید، در موسسه TED برای مردم در مورد تحولات مصر صحبت می کرد، من از جراحی کردن و پوشاندن انگیزه های اصلی خیزش عمومی در مصر و تونس و بحرین توسط او متاسف شدم.

درست است که تونسی ها و مصری ها از استبداد حسنی مبارک و زین العابدین به ستوه آمده بودند، ولی، فراموش نه کنیم که تونس خیزش عمومی را از کجا آغاز کرد- از خودسوزی یک جوان فقییر تحصیلکرده که از بی بضاعتی، بیکاری و بی آینده گی به ستوه آمده بود. وقتی دیسکورس های رایج در رسانه های غربی را می خوانی و می بینی، بیشتر آزادی به مفهوم سیاسی آن مطرح می شود. ولی لایه های عمیق آن فقر، بی عدالتی اقتصادی و اجتماعی، انحصار ثروت و گردش آن در درون دولت بی کفایت و مستبد به دستان وابسته گان، دلال ها و واسطه بازان نزدیک به دولت و حزب حاکم بوده است. برای همین است که کشورهای نفت خیزی چون کویت و عربستان و قطر از ثبات سیاسی و اجتماعی بیشتری برخوردارند. در دایره ی فهم گرسنه گان و پا برهنه گان تونسی و مصری، آزادی سیاسی عبارت از روی کار آمدن حکومت مسوول و جوابگویی است که با فساد مبارزه کرده، سطح درآمدها را افزایش داده، اشتغال زایی نماید و در عین حال یک زنده گی با کرامت و مدنی را از مردم دریغ نه نماید.

در نهایت باید بگویم، با این که سرنگونی حسنی مبارک و زین العابدین سرآغاز موج جدید دموکراتیزاسیون سیاسی در خاورمیانه است، ولی معلوم نیست که این خیزش ها به سوی یک دولت و اقتصاد عادل مالی و اجتماعی که با فساد و انحصار مبارزه نماید و بر روند بی رحم و فاسد نیولیبرالی شدن اقتصاد نقطه پایان بگذارد، راه خواهد گشود یا خیر. قدر مسلم این است که با توجه به تجربه ی کشورهای جنوب شرق آسیا مانند ویتنام و بنگلادش، در عصری که جهان شدن سرمایه به دنبال بازار مصرف و نیروی کار ارزان است، تداوم سیاست های نولیبرالی در کشورهای مانند مصر و تونس و دفاع دولت از این وضعیت علیه جامعه مدنی که سندیکاها بخش مهم آن است، قابل پیش بینی می باشد. در این شرایط بی ثباتی و شورش کاملا محتمل بوده و نه می توان با ساده دلی فکر کرد که میدان التحریر دیگر شاهد تجمع میلیونی بیکاران و و محرومان نا امید نه خواهد بود.
 

حمید عبیدی :

آقای مهجور ، برنده گان اصلی و بازنده گان اصلی تحولات کنونی در شرق میانه و شمال افریقا کی ها خواهند بود؟ 

دکتور احمد سیر مهجور (عضو مرکز مطالعات علوم اجتماعی دانشگاه روان فرانسه):

به نظر من ، تا حال برنده اصلی تحولات کنونی در شرق میانه و شمال افریقا جنبش مردمی این کشور ها است که قادر شده اند تا با موج اعتراضات شان ، خشم مشروع خویش را به گوش جهانیان برسانند و به همه گان ابلاغ نماید که دیگر از استبداد به ستوه آمده اند. همچنان حرکت های اسلامی به خصوص سازمان اخوان المسلمین در مصر و تونس که از انجام فعالیت سیاسی ممنوع بودند ، با ابتکار عمل ، خود را شریک جامعه مدنی ساختند و برای تشکیل یک نظام مدنی در روند یک پروسه سیاسی عملا دست اندرکار شدند تا اسلام را از رویا روی  با غرب در امان نگهداشته و چون ترکیه با منظق آزادی ، عدالت و ارزش های دموکراسی وارد میدان کارزار شوند و غرب را اسیر ارزش های سیاسی خودش سازند.

بازنده اصلی در مرحله اول غرب است که غافلگیر تحولات گردیده و نزدیکترین دوستانش را از دست داد؛ اما بازی دوام دارد، غرب بی نهایت تلاش می ورزد تا مردم را اغوا نموده و با حمایت شکلی از خواسته های مردم ، مقام اصلی برنده این تحولات را از آن خود سازد.

بنابرین اگر تحولات بدین منوال تداوم پیدا کند؛ گرایشات اسلامی مدرن چون ترکیه ، در ساختار یک نظام مدنی شریک شوند ، و غرب مانع ظهور یک دموکراسی واقعی نه شود ، در آن صورت بازنده اصلی بنیاد گرایی و سازمان القاعده خواهند بود که در بستر استبداد و سنتگرایی توسعه یافته و رشد می کنند.

خالد خسرو: 

این سوال برای غرب بی نهایت مهم است. در حال حاضر غرب تلاش دارد که خود را با شرایط جدید هماهنگ کند. حمایت تدریجی ایالات متحده و اتحادیه اروپا از تحولات دموکراتیک در مصر و تونس، روی یک خط تامین هوشیارانه ی منافع ستراتژیک شان حرکت می کند. نقش غرب در حمایت از دموکراسی در خاورمیانه دو پهلو و کاسبکارانه است. آنها از حسنی مبارک خواستند که اصلاحات اساسی را آغاز نماید ولی هرگز به صراحت خواهان کناره گیری او نه شدند. زمانی که میدان التحریر از مردم پر شد، امریکا احساس نمود که حمایت از حسنی مبارک به نفع دیپلماسی اش نیست. به این معنا که غرب زمانی از پیروزی دموکراتیک مردم حمایت می نماید که چاره یی جز حمایت نه داشته باشد. از این خاطر، در مورد بحرین و اردن بی نهایت انفعالی عمل می کند، و نه می خواهد که بالای آنها فشار وارد نماید. مگر خواسته های بحرینی ها و اردنی ها کمتر از خواسته های مصری ها و تونسی ها اهمیت داشته که ایالات متحده و بریتانیا با سکوت معنا دار و تنها با محکوم کردن لفظی خشونت ها، با آن برخورد می کنند؟

دلیل این ریاکاری مشخص است: بی اعتمادی عمیق به ظرفیت های مدنی و دموکراتیک منطقه. در گفتمان سیاسی رایج در غرب، ثبات اصل مهم است. آنها سال ها با دیدگاه های راسیستی و استعماری باور داشتند که با دو گزینه ی اسلام گرایی غرب ستیز و حمایت از حکومت های با ثبات طرفدار غرب مواجه بوده و بدون شک، انتخاب دوم را برگزیدند.

در واقعیت امر، غرب در هربازی برنده است. کشورهای خاورمیانه یی از بی کفایتی و ناتوانی عمیق اقتصادی رنج می برند، در درون دچار اختلافات شدید سیاسی و نظامی اند و در هر دو مورد پشتیبانی غرب از آنها مهم است. ولی در یک حرکت کلی، این کشورها آن قدر با مشکلات داخلی خود درگیر بوده که فرصت تنش و رقابت با غرب را نه دارند. به لحاظ اقتصادی نیز کشورهای اسلامی مدل اقتصادی سرمایه داری نو لیبرال امریکایی بدون مسوولیت های اجتماعی را انتخاب کرده اند که دولت در این مفهوم یک نهاد پدرسالار وابسته به نفت و کو مک های خارجی است که مردم آن رعیت وابسته به اقتصاد سوبسیدی یا یارانه یی بی کفایت اند. در عین حال، کشورهای مانند امارات متحده عربی و قطر تنها مدل های موفقی اند که در چشم انداز خود تجارت و نظام مالی پر سودی را می بینند. تجربه این دو کشور برای کشورهایی چون یمن و مصر ممکن نیست. چون نفت جای تولید ثروت توسط نیروی کار و ساختارها و مناسبات صنعتی تولیدی را گرفته است. از این خاطر، سرمایه داری چینایی به مراتب نهادینه تر و پایدارتر از سرمایه داری اماراتی است.

حمید عبیدی :

اقای سهیل ، برداشت ها و واکنش ها در محافل روشنفکری در داخل افغانستان و به خصوص کابل در مورد تحولات در شرق میانه و شما افریقا چی گونه است؟

سنجر سهیل (صاحب امتیاز رونامه ی ۸ صبح، مقیم کابل) : من شاهد واکنش جدی و قابل توجهی در کابل نیستم. البته اکثر رسانه ها داخلی در این زمینه اطلاع رسانی کردند و حتا در شماری از آنها بحث هایی نیز با اشتراک شماری از آگاهان افغان برگزار شد ؛ اما در کلیت، تحولات خاورمیانه و شمال افریقا با تمام گسترده گی و تاثیراتش  هنوز در کابل  به مباحث جدی مبدل نه شده اند.  و یا این امیدواری که  در کوتاه مدت، با الهام از این حرکت ها، چیزی در اینجا شکل بگیرد، به نظر من زودهنگام است.  البته شماری از کاربران فیس بوک با ایجاد گروه هایی زیر نام های «اصلاح طلبان»، «جنبش ضد طالبانی»، «بیایید به فساد نه بگوییم»، «جنبش تغییر» و امثال اینها، تلاش دارند این بحث را تا حدی دامن بزنند و حتا یک و یا چندتایی از این گروه ها به انتشار طرح هایی نیز پرداخته اند، ولی در مجموع من فکر می کنم که برای تبدیل شدن این مساله به یک بحث جدی و  نیز مبدل شدن گروه های فیس بوکیی که از آنها نام بردم  به حلقه های منسجم و دارای برنامه، هنوز راه زیادی در پیش است.  

حمید عبیدی :

آقای تیمور،  روشنفکران در بلخ  به این مسایل چی گونه می نگرند ؟

اسماعیل تیمور ( ژورنالیست سابقه دار رادیو- تلویزیون ملی ، فعلاً مقیم بلخ): جنبش های مردمی و ضد حکومتیی که تازه در شماری از کشور های خارو میانه شکل گرفته است ، در واقع آغازگر یک فصل جدید در تاریخ معاصر جهان خواهد بود.

البته این مفکوره ها از گذشته ها از سوی حلقات ضد حکومتی در محافل سیاسی و روشنفکری کشور های مورد نظر مورد بحث و دقت قرار گرفته بود که سر انجام شهروندان عادی از جمله جوانان را نیز با خود کشید.

این صداهای ضد حکومتی شهروندان کشور های خاور میانه که از تونس آغاز شده است ، مطمینا که با لیبیا به فرجام نه خواهد رسید؛ و مردم جهان شاهد گسترش آن و تاثیرات آن بالای سایر کشورهای مستبد و خود کامه خواهند بود.

البته که خواست این جنبش ها با توجه به وضعیت کشورهای شان ، متفاوت خواهد بود؛ ولی اغلبا یک وجه مشترک در این اعتراضات وجود دارد و آن  شکل گرفتن دیموکراسی و ایجاد یک جامعه مدنی خواهد بود.

تمامی تلاش های شهروندان به ویژه جوانان  در کشورهایی که اعتراضات خود جوش شکل گرفته اند ، بر این است تا قدرت از شکل انحصارگرایانه به یک نظام مردم سالاری و مدنی کشانیده شود.

در قرن که ما زنده گی می کنیم ، حالا دیگر جای برای نظام های دیکتاتوری و خودکامه نه خواهد ماند؛ و مردم به ویژه شهروندان- که یک مولفه مهم در ساختار نظام های دیموکراتیک به شمار می رود- نقش به سزایی را در این زمینه خواهند داشت. و شرایط کنونی ایجابگر این است که جهان بایستی عاری از خشونت ، ظلم ، استبداد و خود کامه گی باشد.

در این تحولات نقش رسانه ها به ویژه شبکه های اجتماعی و دسترسی جوانان به فناوری را نه باید فراموش کرد؛ قدرت، نقش و تاثیر رسانه ها را به خوبی درک کرده اند و به رسانه به عنوان یک مولفه قدرت و اقتدار می نگرند.

مردم افغانستان -به ویژه قشر روشنفکر و جوانان- نیز از این تحولات متاثر خواهند شد؛ اما تصور نه می رود که در شرایط کنونی افغانستان (بعد از نشست بن)، آماده ی چنین تحولاتی باشد ، اما می شود که سران دولت ما از این تحولات درس گرفته و نقش شهروندان و جوانان را در راستای نظام سازی نادیده نه گذارند.

این تحولات در خاور میانه الگویی است برای سایر کشورهایی که هنوز هم حکومت از سوی یک حلقه خاص رهبری می شود- مثلا ایران به عنوان کشوری که سالیان سال است از سوی روحانیون و بنیادگرایان رهبری می شود ، نیز تازه شاهد چنین جنبش هایی گردیده است و جهان به خصوص امریکا از این تحولات حمایت می کند.
 

حمید عبیدی :

ښاغلی فرزان، کندهار کې خلک د دی بدلونو په هکله څه فکر کوی؟

احمد فرزان ( کندهار کې د  بڅرکی د اوونیزی د امتیاز خاوند):

واکنش گروه های متفاوت  در این مورد یک سان نیست .

رسانه های محلي:

رسانه های محلي کندهار به خصوص تلویزیونها و رادیوها به  تحلیل موضوع نه پرداختند، صرف خبرهای داغ حوادث را (حالا، از لیبیا) در بخش اخبار خارجی به صورت کوتاه نشر می کردند، و می کنند.

رسانه های چاپي تا حدی به تحلیل و ارزیابی موضوع  هم پرداختند- بالخصوص هفته نامه ی  «بڅرکی»  و هفته نامه ی «سور غر»، بعض مقالات در مورد پیامدها و نتایج تحولات مصر و  نیز جهان عرب به چاپ رسانیدند.

و اما مردم:

مردم جنوب افغانستان را معمولا به دو  کتگوری تقسیم کرده می توانیم.

1. عوام

مردم عادي در مورد موضوع چندان حساس نیستند، ولو که خبرها را می شنوند و  گاه گاه در مجالس عام در مورد موضوع بحث هم می کنند ؛ ولي حساسیت وضعیت کندهار از لحاظ امنیتي ، سیاسي و اجتماعي فرصتی برای  مردم عام  نه می گذارد تا در مورد مسایل دیگر زیاد تعمق نمایند.

2.  خواص ،( نویسندها و روشنفکرها)

مردم روشنفکردر کل از وضعیت کنوني کشور ما راضي نیستند  در کندهار هم کساني که فعالیت سیاسي دارند و یا در هسته های روشنفکري نشست و برخاست دارند، در مورد تحولات اخیر در جهان عرب خوشبین اند.

اینجا بعض کسانی هم هستند که فکر می کنند تحولات مصر، و یا کشمکشها در لیبیا ، بحرین ، ایران و ...  بر اساس سناریوی امریکایی به جریان افتاده اند.

ولي  اکثرت بر این نظر اند که حال اعراب به آگاهی رسیده اند و دیگر  حوصله تحمل نظامهای دیکتاتوری و مستبد را نه دارند؛ این قیامها ، قیامهای مردمي هستند، و امریکا ولو که در بعض موارد به نفعش هم نه باشد (مثلاً در عربستان سعودي و یا هراس  اخوان المسلمین در مصر) باز هم خود را ناگزیر می یابد تا در جانب مردم قرار بگیرد . البته که  در بعض ممالک بالخصوص ایران ، قیام مردمي می تواند  به نفع امریکا  تمام شود. و آن جا که  قیام به نفع امریکا باشد ، طبعاً امریکا به آن علاقه مند نیز خواهد بود .

اما به باور شخص خودم، این تحولات در مجموع  شاید شکل انقلابات مردمی قرن ما باشد که انکشاف پيدا کند و درکل نظام های عقب مانده ، دیکتاتور، و مستبد در جهان عرب ، و بالعموم جهان اسلام  را براندازد .

حمید عبیدی :

ښاغلی  لیوال د منځنی ختیځ پیښی به زمونږ په سیمه کې څه تاثیرات ولری او پایلی یی به د افغانستان لپاره څه وی؟

عبدالغفور لیوال
 ( د افغانستان د سیمه ایزو مطالعاتو د مرکز مشر  ):

د منځني ختیځ پېښې ټول عمر پر افغانستان او زموږ پر ګاونډ اغېزښندونکې وې ، دي او وي به. کله کله داسې تصور هم رامنځته کیږي ، چې تر یوه بریده افغانستان د منځني ختیځ د لويې لوبې قرباني دی.

داسراییلو او پلستینیانو( فلسطینیانو) د لانجې زوړ زخم ، د اینرژۍ پر سر سیالۍ او د ایډیولوژیو او دینونو سیاسي جګړې ( له ادیانو څخه د سیاسي حربې په توګه د کار اخیستلو تر بریده) ټول هغه څه وو، چې هم د سړې جګړې پر مهال او هم د لویې لوبې په ټول بهیر کې یې پر افغانستان سرې او تورې پوځي موزې راوخیژولې او دافغانانو له سرونو نه یې معاصر کله منارونه هسک کړل.

په هره توګه ستاسو پوښتنه د اوسنیو پاڅونونو په اړه د،  ځکه خو راځم د همدې پیښو اغیز ته :

دا پاڅونونه د څرنګوالي او څومره والي له اړخه توپیر لري د بېلګې په توګه په مصر کې چې پاڅون کوونکیو سمه سیاسي مشري درلوده ، تر ډیره بریده یې پاڅون مدني او ولسي و ، په تونس کې هم دې ته ورته پیښه وشوه او زه یې ځکه بریالي ګڼم، چې په دغو هیوادونو کې تر ویښتیا او روښانتیا وروسته خلکو یو بدلون راوست : په مصرکې پوځ ډیر ښه ولوبېده ، خپل هېواد يې وساته او پر خلکو يې ګولۍ ونه ورولې، خو په لیبیا کې داسې ونشول ، پاڅون پوځي شو او دا دی اورو، چې هره ورځ خلک وژل کیږي. لییایي پاڅون کوونکي د مصریانو غوندې کوم منظم او ملي سیاسي مشرتوب نI لري او تر ولسي پاڅونه یې ډیر اوس د کورنۍ جګړې بڼه غوره کړې ده. ځکه خو زه فکر کوم چې داسې وضعیت بهرنیو ځواکونو ( په تیره بیا امریکایانو ) ته د ور ننوتلو لاره هواروي. داسې پرمختګ به د ټولې سیمې سیاسي پوځي انډول بدل کړي او په دې توګه به د امریکا پوځي حضور ډیر شي. موږ ګورو، چې د پاڅونونو دا لړۍ د خلکو له قهر او خپګان څخه ولسي او ملي پیل شوه ، ورو ورو سیمه ییزه، سیاسي او ان پوځي شوه او دا دی اوس یې نړیوال اړخونه هم وموندل. اوس نو په داسې تاوده تناره هر څوک د خپلې ډوډۍ د پخولو هڅه کوي. لویه مسله اینرژي ده . تېل ،چې د منځني ختیځ د زړې لانجې اصلي لامل دی هره ورځ سیاستونه بدلولای شي. دا سیاسي شوي او نړیوال شوي پاڅونونه اوس ایران ته هم رارسیدلای شي. د دغه هېواد پر شاوخوا د امریکې د پوځي حضور کړۍ راتنګیږي او که د اوسنۍ نړیوالې استخباراتي لوبې یوه ستراتیژي دا وي، چې د جګړې جغرافیه دې د افغانستان له پولو څخه ووځي او ښایي سیمې ته پراخه شي، نو بیا د منځني ختیځ دا وروستۍ پېښې تصادفي نI دي. د دې پاڅونونو څنډې له ایران پرته د خلیج نورو هېوادونو، پاکستان ( ښايي له بلوچستانه) او منځنۍ اسیا ته (چې ځینې یې لا هم د نیمه ډیموکرات شویو کمونیستو واکمنوتر دیکتاتورۍ لاندې دي) هم رارسیدونکې دي. د چین راویښیدونکی ښامار خو یې لا پخوا وارخطا کړی دی.

افغانستان، چې د دې ټولې لړزیدونکې او تبې نیولې جغرافیا ستراتیژیک زړه دی ، بې اغیزې نه پاتې کیږي. کیدای شي امریکا او لویدیځ د دې ټولې لوبې د څارنې او ښایي په ځینو برخو کې د (کنټرول) لپاره یو نسبتا با ثباته افغانستان ته اړتیا ولري، که داسې وي، نو کیدای شي د ورستيو پرمختګونو په درشل کې یو څپڅپانده او نیمګړی ثبات هم ولیدلای شو. زما لپاره تر ۲۰۱۴ کال پورې د افغاني کېدلو ډنډورې هم تصادفي نه ښکاري ، که دا ومنو چې نړۍ په یوه کلي بدله شوې ده نو دا به هم منو ، چې د افغانستان پېښې پر سیمه او د سیمې هغه پر افغانستان ډیر جدي او د پام وړ اغیز لري.

***

نظر شما