سخن روز

رتبیل شامل آهنگ

عید قربان به روایت نیمه جدید

 آورده اند که در زمان های جدید، پیرمردی به نام "افغانستان" زنده گی می کرده است. این پیرمرد فرزندان فروان به نام های جالبی چون ازبیک، پشتون، هزاره، تاجیک، بلوچ...داشته است. از قضا پیرمرد روزی از روزها خواب می بیند که باید یکی از فرزندان خود را قربانی کند. اما چون پیرمرد همه ی فرزندان خود را یکسان دوست دارد، حاضر به این کار نمی شود. ولی از سوی دیگر هر شب همان خواب آزار دهنده به سراغش می آید تا این که پیرمرد همه ی فرزندان خود را نزد خود فرا می خواند و موضوع را برای شان بیان می کند.

فرزندان پیرمرد با شنیدن حرف های پدر به یک صدا فریاد می کشند که « پدر زنده گی و جان همه ی ما قربان سرت. ما حاضریم تا برای آرامش تو رقص کنان به قربانگاه برویم .  یکی ما را نه، بلکه همه ی ما را قربانی کن».

پدر با دیدن این همه احساسات روی فرزندان خود را می بوسد، همه را به آغوش می گیرد و قسم یاد می کند که هرگز فرزندان خود را برای خواب های خود قربانی نخواهد کرد.

نیمه های همان شب فرزندان پیرمرد دوباره نزد پدر می آیند و او را به قربانگاه می برند. در آنجا دست و پای پدر را می بندند و مشترکا کارد را در گلوی پیرمرد می گذارند تا دیگر هرگز خواب نبیند. دم دم صبح فرزندان پیرمرد بر می گردند و تصمیم می گیرند تا هر سال در همین روز محافل یادبود از پدر را برگزار و به یاد او جشن قربانی بر پا کنند

به هر حال، چون این روز ها روز های خوشی است، برای همه ی عزیزان خوشترین روزها را آرزو می کنم ...

عید قربان به همه مبارک