نزهت هروی

موسیقی وذوق شنوندگان



به حریفان زجـام می نرسد
آ نچه ار تار ساز می رسدم
(بید ل)

گاهی باشنیدن آهنگی دل از دست داده واحساس میکنیم که گویا سازنده آهنگ ویاخواننده آن آوا زا زدردی شبیه به دردما میـنالد، که ماخود ازبیان آ ن عاجزیم وهمین عجزموجب زحمت دائمی مابوده است ، ویا شعری می شنویم که مطبوع طبع ما می افتد ومارا ازخود بیخود میکند، تصورمیکنیم که گویندهء آن همان درد باطنی مارا داشته اززبان ناتوان ما سخن می گوید. این بیان درد واحساس ما وسخن گفتن اززبان ما، متأ ثراست ازینکه ما کی هستیم ، موقعیت اجتماعی ما درکجاست وازچی فرهنگی بهره گرفته ایم. بارها اتفاق افتاده که درمحافل ومجالس ، حین صحبت بادوستان وآشنایان ، گفته ویا شنیده ایم که ذوق ها مختلف است وعلت آن این بوده که شخصی ازدوستان ابرازعقیده نموده که من صدای فلان آواز خوان رادوست دارم، فلان خواننده ازهمه بهترمیخواند،ودردنیا نظیر ندارد، وشماکه باذوق وسلیقهء دوست تان و ادعایش موافق نبودید، باوی جروبحث مفصل نموده وحتی گاهی باعث رنجش خاطرنیزگردیده است. وامکان داردگاهی هم باخون سردی کامل بدون نشان دادناحساسات گفته باشید،ذوق ها مختلف است ودرحقیقت همان مخالفت تانرا باادعای دوست تان بگونه منطقی ترابراز نموده اید.
آیا واقعاً ذوق های افراد جامعه ایکه زبان وفرهنگ مشترک دارند، مختلف است؟ آری وهرکدام ازما بارها وبارهابه این مسئله مواجه گردیده ایم،به خانهء دوستی به مهمانی رفته ودیده ایم که دوست ما علاقمندی خاص به موسیقی فلکلر(محلی) داشته والبوم های زیادی ازهنر مندان محلی خوان راجمع آوری نموده وشاید از هنر مند خاصی که بیشتر دوستش دارد، البوم های زیادتری داشه باشد. دوست دیگر تان علاقمند موسیقی نوع پاپ ومدرن بوده وآواز خوانان آماتوررا که آهنگ های لایت گونه ومطابق به مُد روزرامیخوانند میپسندد، دوست بعدی شماعلا قمند موسیقی غزل بوده،شنونده آوازاستادان موسیقی وغزل خوانان بوده، وبالاخره شاید کس دیگری رابشناسید که دل باخته موسیقی کلاسیک ( راگ خوانی )است، شنونده حساس بوده ، آهنگ هائیرا که ساده اجرا شده اند نمی پسندد،ظرافت  وریزه کاری درلابلای آهنگ ها را دوست داشته، مشکل پسنداست وبازحمت آثاراستادان کلاسیک خوان افغانستانی ،هندوستانی وپاکستانی راحمع آوری نموده وبامیل ورغبت میشنود ولذت میبرد. ناگفته نباید گذاشت که عده ای کثیری ازهموطنان ما شنونده آهنگ های فلمی هندی بوده،وکسانی رامیشناسم که عاشقانه آهنگ های فلمی قدیمی هندی را میشنوند،وصدهاآهنگ ازین فلم ها رادرآرشیف شخصی خود  دارند ، وعده ای هم موسیقی های سنتی ویا مدرن ایرانی رامیپسندند. بااندک تأمل دراحوال این دوستان درمییابیدکه یکی ازعوامل ومیشود گفت مهم ترین عامل تاثیر گذاربرروی ذوق شان، سطح فرهنگ ودانش این افراد بوده، در حالیکه عوامل دیگر چون سن وسال ، موقعیت اجتماعی، محیط جغرافیائی و انگیزه های دیگری ازین دست نیز تاثیرات جانبی ومقطعی دارند.
لازم می افتد بخاطرتوضیح هدف اصلی، بحث مختصری درمورد فرهنگ داشه با شیم :
واژه فرهنگ درزبان فارسی (دری) سه معنی دارد:
1ـ معنی اول آن کتاب لغت است، مانند : فرهنگ رشیدی ، فرهنگ جهانگیری،
فرهنگ عمید وغیره.
2ـ معنی دوم آن تربیت کردن وتأدیب است.
3ـ معنی سوم فرهنگ که درزبان های فرنگی آن راکلتور (Culture ) ودرعربی ثقافت می گویند، عبارت است ازمجموعه ی ازمیراث های معنوی یک قوم یا یک ملت، اعم ازآنچه که محصول عقل وادراک ویازادهء ذوق وعاطفه ایشان باشد. اگربدانچه ازمعنویات گذشتگان که دردست قوم ویاملتی باقی مانده است نگاه کنیم دیده میشود که دربوجودآمدن بعضی ازآنها فکروانددیشه دخالت بیشترداشته است مانند ( دانش ها، اختراعات واکتشافات گوناگون ) ودر برخی اثر ذوق وقریحه وخاصیت زیبا پرستی وزیبا پسندی ذهن بشرزیاد ترنمایان است مانند ( تمام آثار هنری : مجسمه ها ، نقاشی ها ، شعر وموسیقی وغیره ) که درعرف  معمول گروه نخستین رادانش ها ، وگروه دوم را هنرها می گویند ، که تاثیرمتقابل درپدیدآوردن وانکشاف یکدیگردارند. تقسیم بندی دانش ها برحسب موضوع کم وبیش برهمگان روشن است وموضوع بحث ما نیست، ولی ناگزیریم تعریف مختصری ازهنر داشته باشیم :
هنرعبارت است ازایجاد زیبائی وهم آهنگی، که محصول ذوق وقریحه آدمی است. اگرذوق انسانی این زیبائی وهم آهنگی را درحرکت پدید آورد، آن هنررا رقص مینامند ، امروزاسنادی دردست هست که ثابت مینماید که حتی انسان عصر حجرمیرقصیده ، اگرماده اولیه برای ایجادزیبائی رنگ ها باشند، دراین صورت هنر نقاشی بوجود میآید، واگرآنرادرماده وجسم متجلی کنند ، پیکرتراشی ومجسمه نتیجه آن خواهد بود ، اگرایجاد این جمال واعتدال درعالم الفاظ صورت گیرد، شعر سروده میشود، اگر زیبائی رادرصدا ها پدیدآورند، هنرموسیقی ازآن زاده میشود ازترکیب بعضی ازین هنر ها( مانند: رقص وموسیقی، نقاشی وشعر) هنرمرکب نمایش پدید می آید، واخیراً ازآمیختن بعضی ازاصول هنرونمایش باتکنیک واستفاده از قوانین فیزیک "هنرهفتم" یعنی سینما رابوجود آورده اند ، که گروهی آنرا« هنر» میشناسند، وجمعی دیگرآن را« هنر» قبول ندارند وبیشتربه آن به چشم تکنیک وفن ( فن عکاسی ) مینگرند.
گفتیم که هنریعنی ایجاد زیبائی ، پس کدام آدمی زاده است که دیدن اندام سرو ،  دامن چمن ، پیراهن گل ، زمزمه آبشار، رخسارآسمان وستارگان زیبا، گل های رنگارنگ گلستان ، چهچه ی بلبل، وزش نسیم ، چشم نرگس ، گیسوی سنبل،  بوی سمن، کنار جوی وسایه ی شمشاد روحش رابه وجد وطرب نیاورد. وکی است که نوای خوش وآهنگ دلنواز، رشته های اعصابش رامانند تار های ساز تکان ندهد ونوازش ننماید؟ آری ما عاشق زیبائی، جمال وهم آهنگی هستیم، چشم ما، گوش ما، لب ما، دست ما، بدن ما، روح ما، قلب ، فکرودماغ ما، جمال، زیبائی وهم آهنگی رادوست دارند، هم آهنگی یعنی اینکه همه چیزچون خط وخال وچشم .ابروبجای خودش موزون ونیکوست،سازباید باآوازهم آهنگ باشد و......
بخش عمده وبزرگ این زیبائی هاوهم آهنگی ها ( طبیعت ) را دست آفرینش باانگشتان قدرت آفریده وبخش دیگرمحصول آفرینش انسان است، که درمجموع  این معارف انسانی به دورشته بزرگ دانش ها وهنر هاتقسیم شده وهنر ها به هفت شاخه جدا میگردند، که شاخه مورد بحث ما موسیقی است که به باورارسطوازهمه هنرهای دیگر به انسان نزدیک تراست، اوعقیده داشت که میشود مدتی اثرنقاشی ای را نبینیم ، به مجسمه ای نگاه نکنیم ، به تیاترنرویم، ولی نمیشود موسیقی نشنویم اگر زمینه شنیدن میسر نشود، خوددرتنهائی باخود میخوانیم وزمزمه مینمائیم. موسیقی هنرهنرهاست . موسیقی هم علم است وهم هنر. اگرخواسته باشیم تعریف های گوناگونی که تا حال ازموسیقی بعمل آمده، ودردسترس است ، درینجا تذکردهیم، فرصت درازمیخواهد، فقط به یک تعریف که ازرساله قانون طرب اثرشادروان استاد محمد حسین سراهنگ اقتباس شده اکتفا می نمائیم :  ( موسیقی علمی است که حالات ، نغمات درازوکوتاه ، رقت وغلظت ، شدت وخفت ، ثقل وتناظرآواز رابیان میکند ویا موسیقی علم ساز وآواز است. )
موسیقی زبان احساس وعواطف است وهم ارضا کننده احساس وعواطف  انسان . شاعر فرانسوی رنسارد (Ronsard) گفته است : ( روح انسان پاکدامن و جوانمرد به وسیله موسیقی آزموده میشود ـ زیراکسیکه یک آهنگ موسیقی دلکش را بشنود، ولی شاد یاسراپامتأ ثرنشودوبی تفاوت بماند، نشانه ایست ازسنگ دلی و گمراهی آن شخص ، باید ازآن دوری جست که ظالم ونا جوانمرد است. )
تاثیر موسیقی درهر کسی یک وجودثانوی پیدا میکند که عالیترومتفاوت تراز وجودمعمولی اوست واین تفاوت تاثیر، سبب ایجاد ذوق های متفاوت گردیده که عوامل زیر باعث آن میباشد :
ــ سطح درک شنونده ازموسیقی : بدین معنی که شنونده موسیقیدان است از رمز ورازموسیقی آگاهی دارد، راگ ها ( مقام ها) وتال ها ( ریتم ها ) را میشناسد
وبه اصطلاح ُسر ولی رامعیار میداند، ذوق وی به شنیدن آهنگ های فلکلریک (محلی) ویاآهنگ های هنر مندان آماتورارضاء نگردیده ، علاقمند موسیقی کلاسیک ( راگ خوانی) است وشنونده استا دمحمد حسین سراهنگ واستادان دیگر بوده برایش فرقی ندارد، که درترکیب آهنگ شعرموجود باشدویانباشد، خیال می شنودو ترانه وگاهی شنیدن یکپارچه سی تارویا سرود روح وروانش رابه آسمانها پرواز میدهد.
ــ سطح درک شنونده ازشعر وموسیقی : این شنونده تحصیلات عالی دانشگاهی ویاخصوصی داشته، به شعروادب آشناست وتااندازه ای به اساسات موسیقی نیز آشنائی دارد، غزل خوانی وآهنگ های اصیلی راکه درآنها اشعارعالی وبامفهوم انتخاب شده میپسندند وازشعروموسیقی همزمان لذت میبرند، ایندسته ازشنوندگان، شنونده استادان موسیقی غزل خوان کشور ما وآماتورانیکه آهنگ های سنگین با  اشعار خوب میخوانند، وحتی آواز خوانان غزل خوان کشور های همسایه مانند شهنشاه غزل مهدی حسن، غلام علی ودیگران میباشند.
ــ جوانان ونوجوانانیکه تحت تاثیراحساس وغرور جوانی آهنگ های مدرن و مست راکه ریتم سریع دارند ومیخواهند باآن برقصند دوست دارند، وبرایشان موسیقی وشعرآهنگ و اصالت مفهومی ندارد. بعضی آوازخوانان اینگونه آهنگ ها  بدون احساس هیچ مسئولیتی آهنگ های را از شرق وغرب کاپی نموده، اصل آهنگ را مسخ وباالفاظ بی معنی وبی مفهوم میخوانند ، مانند آهنگ ( سراچه ) که این روز ها سرزبانهاست. روزی درمحفل عروسی یکی ازدوستان، ازآواز خوان جوان محفل پرسیدم که شما لحظه ای قبل خوانددید( قدتورا ُگل کنم ،ُگل وُگل کاری کنم .) چی معنی دارد، گفت من نمیدانم، قبل ازمن دیگران خوانده اند و من هم میخوانم. وخاطره تلخی که ازصحبت این هنر مند جوان دارم همیشه مرا رنج می دهد وموضوع ازین قرار بود: این آواز خوان شعر، شاعرمعروفی را غلط خوانده وثبت کرده بود، گفتم اشتباه خوانده ای، درجوابم گفت: آقای هروی اگر شمااعتراض ننمائید، ملت اعتراض ندارد.
ــ عوام الناس ویا اکثریت مردم که دردهات وقصبات زندگی دارند وباکمال تأسف اکثراً ازنعمت سواد نیز بی بهره اند، بیشتر شنونده آهنگ های محلی ویا فلکلریک هستند، واز شنیدن آن لذت میبرند. بطوراجمال فلکلر، یعنی آشنائی به پرورش معنوی اکثریت، درمقابل پرورش مردمان تحصیل کرده درمیان یک ملت، درزبان فارسی (دری) فلکلررا( فرهنگ عامه ویا فرهنگ عوام ) ترجمه کرده اند.
ازآنچه گفته آمدیم نباید چنین استنباط کرد که همیش وصددرصدباید چنین باشد، مراد توضیح بک اصل عمده بودواستثناء همیشه وجود دارد، حتماً دیده اید که آدم های تحصیل یافته عاشق آهنگ های اصیل فلکلریک هستند وبااشتیاق آنهارا میشنوند .موسیقی کلیوالی یامحلی (فلکلریک) گرچه درمناطق مختلف افغانستان شکل وروش یکسان ندارد، اما درمجموع ساده ، بی نیاز ازریزه کاری، ولی نهایت ریتمیک ، روان ومسرت بخش است. آهنگ های اصیل فلکلریک ترجمانوآیینه تمام نمای فرهنگ اصیل عامه مردم یک سرزمین می باشد. باتأسف بعضی  ازآواز خوانان با دخل وتصرف ویاتحت عنوان مدرن سازی وبازسازی در حق  این آهنگ ها جفا نموده واصالت شانرا صدمه میزنند. در یکی از روز های تابستان سال ( 1355) خورشیدی به دعوت یکی ازهم صنفان به شمالی رفته بودم ، ازجادهء عمومی تاقریه ایکه خانه دوستم درآن موقعیت داشت، مسافتی راباید پیاده طی مینمودیم، درنزدیک خانه دوستم، جوانیرا دیدیم که درمزرعه مصروف کار بود، ودرچند قدمی اش رادیوی راگذاشته بودوبرنامه ( زراعت ومالداری) رامیشنید، بامحبت خاص باما احوال پرسی کرد،لحظه های بعد آهنگی به صدای هنر مند محبوب ومعروف حمیداله چاریکاری به این مطلع : دندان طلایی ، آخر کجایی، مردم زعشقت، سخت بی بفایی ازرادیو به نشررسید، جوان بیلش را گذاشت، نزدیک رادیو نشست وباکمال اشتیاق آهنگ راشنیدوکیف نمود، بعد ازختم آهنگ ازوی پرسیدم، آهنگ خوشت آمد ، گفت بسیارزیاد، ودرتوصیف حمیداله چاریکاری اضافه کرد که اوخیلی خوب واز دل آدم میخواند، گفتم اگر بجای (بی بفا) ــ بی وفا میگفت بهتر نمیشد، گفت اوهر چه بگوید دوست دارم، ومامردم به این چیز ها فکر نمی کنیم، با آن جوان خدا حافظی نمودیم ودرخانه دوستم بمن گفت که ( لعل محمد) همان جوانیکه دیدیم دلباخته دختر ملک قریه ماست واتفاقأ دختر ملک دودندانش راطلا نموده است. ازآنچه که گفتیم میشود چنین استنباط کرد که چون در مملکت ما موسیقی منحیث مضمون درسی درمکاتب ومدارس تدریس نمیگردد، کورس های موسیقی وجود نداشته، واگرهم بوده کافی نبوده وهمه نمیتوانستند ازآن بهره مند شوند، اکثریت مردم شنونده شعروآنهم درسطح فهم ودرک خود میباشند. البته این ادعا به هیچ وجه بمعنی انکار از تاثیرناخودآگاه موسیقی برروح وروان آدمی نیست، زمانیکه شعرزیبایی ، هم آهنگ باساز وآواز وبصورت ریتمیک ، به آواز زیبای آواز خوانی سروده میشود، خواهی نخواهی لذت بخش تروکیف ناکترمی گردد. عده ای نهایت قلیل درکابل ویا مراکز شهر هاوجود داشتند ودارند که زمیته  برایشان مساعد شده تاآموزش ببینند ، مستقیم ویا غیر مستقیم نزداستادان موسیقی شاگردی نموده اند، موسیقی دان هستند وآگاهانه موسیقی میشنوند، واگر درترکیب آهنگی حتی شعرهم موجود نباشد، مانند آهنگ های کلاسیک ( خیال وترانه ) ویا تک نوازی ها، ویااینکه شعر آهنگ بزبان دیگری باشد ، وآن زبان را نفهمند، باز هم لذت میبرند وکیف میکنند. بقول حضرت ابوالمعانی بیدل:


مطرب نفست زمزمه لعل کی دارد
د رناله نی میزند امروز شکر موج



( نزهت هروی )
جنوری 2006 هامبورگ