مير حسين مهدوی

 

آزادی بیان ضربدر صفر

 

 

محمد شریف سعیدی گفته است – و چقدر هم شدید – که آزادی بیان باید محدود باشد. البته او از نظر فلسفی ارزیابی نکرده است که حدود آزادی بیان از کدام سنخ اند. نگاه شاعرانه او به آزادی بیان ، نشان می دهد که از دید بعضی ها آزادی بیان ، یک پدیده تزیینی است. مثلا اگر برای خانه تان ، گران بها ترین قاب عکس جهان را هم بخرید باز باید عکس های قدیمی  خودتان را در آن جای بدهید. حالا می شود این عکس ها را با قاب های خیلی ارزان- و گاهی احتمالا دست سازو رایگان - از گزند حوادث در امان نگهداشت. چه لزومی دارد که صد برابر بهای عکس مان ، قاب بخریم. با این دید، آزادی بیان برای ما یک ضرورت حیاتی نیست. ما سال ها بدون آزادی بیان زیسته ایم و هیچ اتفاقی نیافتاده  حالا هم می توانیم با همان قاب های قدیمی عکس مان را در سینه دیوار بگذاریم. آنان بهای آزادی بیان را بسیار زیاد می دانند( و این درست ترین دریافت است) و پیشنهاد می کنند که به جای این جنس فوق العاد گران خارجی ، باید از تولیدات داخلی و ارزان استفاده کرد.

گروهی دیگر به ضرورت حیاتی بودن آزادی بیان تردید ندارند و آنرا مثلا مانند تشنگی و عطش می دانند که نمی توان منکر آن شد و باید برای رفع آن همت کرد. این گروه آزادی بیان را یک نیاز غیر قابل انکار می دانند . مانند تشنگی اما برای برآوردن این نیاز می گویند متناسب با شرایط محیطی و زمانی می توان آنرا برطرف کرد. مثلا وقتی که زیاد تشنه ای اگر آب پیدا نشد می توانی نوشابه های گاز دار بخوری یا آب میوه و امثالهم.

گروهی که آزادی بیان را به صورت یک نیاز و ضرورت قلمداد می کنند قطعا با آنانی که آزادی بیان را جزو وسایل لوکس زندگی می دانند بسیار تفاوت دارد. وسایل لوکس را می شود نداشت اما همچنان زندگی را به پیشبرد. اما اگر پاسخ به نیاز شفافی چون آزادی بیان روشن نباشد ، باز هم دچار همان تزیین زدگی خواهیم شد. اگر به تشنه بخواهیم دوغ بدهیم ویا آب میوه و از او توقع داشته باشیم  که با نوشیدن مایعات دیگر ، تشنگی اش رفع شود و دیگر العطش نگوید ، گمان می کنم به این معنی است که ما هنوز تشنگی را یک نیازحیاتی نمی دانیم. دراین صورت ما آنرا یک نیاز تزیینی می دانیم . نیاز تزیینی با نیازواقعی تقریبا متضاد است. چون نیاز نزیینی هرچه باشد به هر حال تزیینی خواهد بود. یعنی می شود از باب اینکه تزیینی است از آن صرف نظر کرد.  بنا براین گروه دوم آزادی بیان  را نه یک شئی لوکس که یک نیاز لوکس می دانند.

در باور گروه اول ، آزادی بیان ارزش ذاتی ندارد. ارزش آزادی بیان به ارزش آنچه که بیان می شود بستگی دارد. اگر بیان مطابق میل ایدئولوژیک ما باشد ، در آن صورت متکلم حق داشته که آنرا بیان کند و درغیر این صورت ، نه. در فهم تزیینی از آزادی بیان ، ارزش گزاری برمعیارهای ایدئوژیک و از پیش تعیین شده بوده و ما چارچوب مشخص و ارزش معینی را برای آزادی بیان در نظر گرفته ایم. طبق این باور ، آزادی بیان محدود به حدود باور های فکری و فرهنگی است. هرکسی که بتواند درک معیار جامعه را خوب تر توجیه کند ، کارش ارزشمند بوده و دراین وادی از آزادی کامل بیان برخوردار است اما اگر کسی بخواهد درک معیار جامعه را به چالش بخواند ، از حدود اختیارات خود تعدی نموده و مرتکب جرم مدنی شده است. در قرائت تزیینی از آزادی بیان ، بیان به حدود نا محدودی ، محدود می شود. اولا حدود و مرزهای فکری ، سنتی ، فرهنگی وسیاسی جامعه است. این مرز ها به خودی خود آنچنان مرز و حدند که امکان هر نوع جولان فکری را – حتی از عقاب- می گیرد. ثانیا نحوه فهم و قرائت افراد از مذهب و سیاست و سنت و اجتماع سد دیگری است در برابر آزادی بیان . به عنوان مثال ، آقای خامنه ای از حجاب چیزی می فهمد و آقای بن لادن چیز دیگر و اقای شینواری چیزک دیگر تر. کسی که می خواهد در مورد حجاب مطلبی بنویسد اولا باید متوجه ایات و احادیث وارد شده براین موضوع باشد ثانیا باید هوشش کامل باشد که در کجای زمین است. فهم حکومت ها همانگونه که از سیاست شخصی است ، از دیانت نیزشخصی است. به این مسئله مسائل دیگری را نیز اضافه کنید. مثلا مذاق ملای محل ، ذوق کاکا و خسر و پدر کلان و... و پرواضح است که ذوق آنها تاثیرعمده ای برچاچوب کاری نویسنده درچنین فضایی می گذارد.

در قرائت گروه دوم از آزادی بیان باز هم تقریبا همان حدود در برابر آزادی بیان قد راست کرده اند. در بررسی مقوله ای چون آزادی بیان ، پیش کشیدن پای هدف مولف و سبک و سنگین کردن آن اهداف یکی از بند های نا مرئی برای آزادی بیان دراین قرائت است. مثلا اگر مقاله ای چاپ شود و نویسنده آن دچار مشکل قانونی گردد ، گروه دوم برای دفاع از نویسنده ابتدا باید خاطرشان از ناحیه اهداف نویسنده در نوشتن آن متن یا مقاله راحت شود.آنان باید بدانند که چه انگیزه هایی نویسنده را به نوشتن آن اثر کشانده است. کشف انگیزه مولف به همان اندازه دشوار است که منکر شدن حق آزادی بیان برای وی. با این نگرش ما دچار یک دور باطل می شویم. اول به نویسنده حق می دهیم که هرچه دلت خواست بنویس بعد کار لوی ثارنوالی را به عهده گرفته و نه تفتیش عقاید که تفتیش اهداف می کنیم. چون معمولا کشف اهداف میسر نمی شود پس دفاع ما از آزادی بیان برای آن نویسنده به آینده موکول می شود.

علاوه براین علل نا موجهی را برای نا آزادی های بیانی عرضه کردن نیز به نحوی فرار ازآزادی است. مثلا اینکه دولت آمریکا چرا به عراق حمله کرده ویا اینکه چرا در زندان گوانتاما شکنجه وجود دارد. چون اینگونه است پس آزادی بیان بیهوده است. یا اینکه دولت های غربی خودشان به آزادی بیان باور ندارند و هنوز در اروپا و آمریکا تفتیش عقاید وجود دارد. چون در مهد آزادی بیان ، نا آزادی بیان است پس ما هم نمی توانیم از آزادی بیان دفاع کنیم.

محدود کردن آزادی بیان به هر حدی ، به معنی مسخ کردن آن است. فرقی نمی کند که این حدود قطور باشند ویا لاغر. مذهبی باشند ویا فرهنگی و سیاسی. حد ، حد است و چون یک پدیده انسانی است ، می تواند در جوامع مختلف و فرهنگ و سیاست های متفاوت ، متفاوت و گوناگون فهم شوند. یک حد کوچک در یک محیط می تواند حدود فراوانی را در محیط های دیگر ایجاد کند. جان مطلب دراین است که ما بالاخره یا به آزادی بیان باور داریم یا نه . آزادی بیان محدود ، به معنی ایمان نداشتن به آزادی بیان است. چون همانگونه که رفت ، تعیین حدود در دست ما نیست. ما تنها می توانیم آنرا تعریف کنیم.

این کاملا طبیعی است که ما هنوز نماد قابل ارایه از آزادی بیان نا محدود نداریم اما دفاع نا محدود از آزادی بیان در اختیار ماست. وقتی ما به صورت مطلق از آزادی بیان دفاع کنیم ( در لحظه دفاع دنبال اهداف نویسنده ، انگیزه های سیاسی و یا دینی اش و... نگردیم) به این مفهوم است که ما آزادی بیان را به صورت مجرد از خود و سلایق شخصی مان و حتی به صورت مجرد از دارندگان فرضی این حق ، محترم می دانیم. در کنار دیگر حقوق انسانی ، حق آزادی بیان باید به صورت مجرد مورد عنایت قرار گیرد. همان گونه که حق انتخاب ، به عنوان یک حق مسلم انسانی ، مورد حمایت قرار می گیرد و این حمایت گری مجرد از تمامی وابستگی ها و دلبستگی ها صورت می گیرد ، حق آزادی بیان هم باید مجزا از هر چیزی ، محترم دانسته شود. اگر به چنین فرایندی دسترسی پیداکنیم ما توانسته ایم به آزادی بیان مطلق ایمان بیاوریم. آزادی بیان مطلق یعنی اینکه این حق انسانی ، دچار نسبیت های زمانی و مکانی نشده و سلایق و فرهنگ نمی تواند آنرا محدود کند. هر کسی حق دارد فهم خود را در صحن هستی جار بزند. درستی و نادرستی این فهم ، در بحث آزادی بیان جایی ندارد. از صحت و سقم پدیده های به بیان کشیده شده ، باید در جای دیگر سخن گفت . یعنی ارزیابی و ارزش گذاری در وادی دیگری است به نام نقد ادبی. اما نقد تنها بعد از تولد اثر معنا می یابد. هیچ اثری را تا آفریده نشده است نمی توان نقد کرد. پس اگر اجازه آفرینش های ادبی و فرهنگی را بگیریم ، فرصتی برای کد گزاری های ارزشی باقی نگذاشته ایم. ما باید تکلیف مان را با خودمان روشن کنیم. اصولا به چیزی به نام آزادی بیان باور داریم یا خیر؟ باور مشروط ، مردوداست. مثلا نمی توان گفت : من به آزادی بیان باور دارم به شرطی اینکه مطابق میل من باشد. میل من و شما نمی تواند معیار تعریف قرار داد ها باشد. قرار دادها یا وجود دارند یا نه. اگر آزادی بیان وجود داشته باشد باید برای همه باشد. در اختیار همه باشد و بی ملاحظه مال همه باشد. ورنه چیزی که تنها ذوق مرا سیراب کند ، هرچیزی ممکن است باشد الا آزادی بیان.