ما و آمريكا

از نخستين تماس

 تا نخستين پايگاه

 

آقاي زبگنيو برژنسكي، مشاور امنيت ملي آمريكا در زمان جيمي كارتر، مي گويد كه اين ما بوديم كه شوروي ها را تشويق نموديم تا به افغانستان تجاوز نظامي نمايند و در اين پروژه، پاكستان رفيق راه ما بود

                                       خواجه بشير احمد انصاري

 


 


 

با وجود دوري جغرافيايي ميان افغانستان و ايالات متحده، آمريكا، دولت مستقل افغانستان از همان سالهاي اول استقلال خويش در تلاش براي برقراري روابط سياسي با ايالات متحده آمريكا برآمد و بدين وسيله اولين تماس مقامات رسمي افغانستان با دولت آمريكا هنگامي صورت گرفت كه محمدولي خان دروازي در رأس هيأتي جهت اشتراك در كنفرانس صلح جهاني وارد تاشكند شده و از آنجا با (هاردنگ) رئيس جمهور وقت ايالات متحده مكالمه تلفني انجام داده و خواهان همكاري و برقراري روابط با آن كشور شد و پس از آن در جولاي ۱۹۲۲ در رأس هيأتي عازم آمريكا شد و در جريان سفر خويش با (هاردنگ) ملاقات نموده و نامه، امير امان الله خان را برايش تسلم نمود.
لودويك آرمك مي گويد كه قبل از سفر ولي خان، زني به نام فاطمه كه منسوب به دودمان سلطنتي افغانستان بود نيز با رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا ملاقات نموده بود.(نويسنده نتوانست در مورد هويت خانم مذكور و اهداف سفر او معلومات بيشتري بدست آورد.)
هشت سال بعد از سفر ولي خان دروازي گروهي از تاجران آمريكايي تحت رياست (ام- جوفو) وارد افغانستان شده و قرارداد فروش وسائط نقليه را به قيمت يك صد و بيست و يك هزار دلار با حكومت افغانستان امضا نمودند. ولي انگليس ها كه مخالف تأسيس روابط سياسي ميان اين دو كشور بودند مانع انتقال وسائط خريداري شده آمريكايي از بحر هند به افغانستان شدند.
در همين سالها بود كه يك كشيش آمريكايي هم وارد كابل شد ولي نسبت خرابي وضع صحي مجبور به ترك افغانستان گرديد. در سال ۱۹۳۰ كه پارلمان آمريكا روي تأمين روابط سياسي با افغانستان غور مي نمود، (والاش سميت موراي) رئيس شعبه امور شرق نزديك با اين مسأله مخالفت نموده و نظريه خويش را در اين زمينه چنين خلاصه نمود.
«
افغانستان يك كشور مستقل، متعصب و جنگ جو است. در آنجا هيچ گونه حقوق سرحدي و حمايت اتباع خارجي تثبيت نشده است. خارجي هايي كه در افغانستان به چنگ قانون گرفتار مي شوند قانون شديد اسلامي بر آنها تطبيق مي شود. بريتانيا كه از اوضاع و احوال افغانستان خوب آگاه است براي چندين سال سفيد پوستان انگليسي را اجازه نمي داد تا از آن كشور ديدن نمايند.
در سال ۱۹۲۸ هنگامي كه هواپيماهاي بريتانيايي اتباع خارجي را از افغانستان به هند مي بردند دو نفر آمريكايي هم در شمار آنها بود كه اگر انگليس ها نمي بودند آن دو نفر همراه با ساير خارجي ها هلاك مي شدند. در افغانستان بانكي وجود ندارد و كاروانهاي پول و طلا و نقره گاهي از طرف رجال وحشي قبايل تاراج مي شوند
ده سال پس از گزارش (والاش سميت موراي) يعني در سال ۱۹۴۰ قونسل آمريكا مقيم كراچي سفري به كابل نموده و ملاقات طويلي با نادرخان انجام داد. قونسل مذكور در مجلس شوراي وقت رفت و بيانيه اي هم ايراد نمود. رئيس مجلس شورا در پاسخ او چنين گفت: «آمريكايي ها هميشه سخنان پرلطفي راجع به افغانستان مي گويند ولي در عمل باز هم آن را به حيث يك كشور دوست نمي شناسند. «پنج سال بعد از مسافرت ديپلمات آمريكايي به كابل، در ماه مي ۱۹۴۵ (ايچ هوني بروك) رئيس هيأت ديپلماتيك آمريكا در ايران به كابل آمده و اعتبارنامه دپلماتهاي آمريكايي مقيم هندوستان را به حيث نمايندگان آن دولت در افغانستان، به مرجع مربوط تقديم داشت.
پس از آن شاه محمود خان كه بين سالهاي ۱۹۴۷ و ۱۹۵۱ به حيث صدر اعظم افغانستان ايفاي وظيفه مي نمود سفري به آمريكا نموده و كوشش نمود تا كمك مالي و تسليحاتي آمريكا را جلب نمايد ولي به خاطر پاكستان اين همكاري تنها در ساحات معارف و زراعت بسنده شد.
پس از شاه محمود خان نوبت به داودخان رسيد. سردار محمد داود هم در اولين روزهاي صدارتش تلاش نمود تا همكاري آمريكا را جلب نمايد ولي ديد كه در دسامبر ۱۹۵۳ كمك نظامي آمريكا به پاكستان اعلام شد. صدر اعظم افغانستان اين كمك را خطري براي منافع و امنيت ملي كشورش خواند. اين كمك به تعقيب پيوستن پاكستان در پيمان نظامي (سيتو) صورت گرفت؛ پيماني كه از طرف جان فوستر دالس- وزير خارجه، آمريكا- تأسيس شده بود.
داودخان تلاشهاي زيادي را به خاطر جلب همكاري نظامي اين ابر قدرت از كانالهاي ديپلماتيك به راه انداخت ولي آمريكا كه به دوستي پاكستان اهميت بيشتر مي داد، حاضر نشد به افغانستان كه مشكلات سرحدي با پاكستان داشت، كمكي نمايد. بي اعتنايي آمريكا در برابر افغانستان تا مرز شكستاندن نزاكتهاي ديپلماتيك از سوي وزارت خارجه، آن كشور پيش رفت؛ و فوستر دالس وزير خارجه، آمريكا كپي يادداشت حكومت افغانستان و لست ضميمه آن را كه ضرورت هاي نظامي كشور در آن درج شده بود، برخلاف تمامي موازين ديپلماتيك به (امجد علي) سفير پاكستان در واشنگتن سپرد.
در سال ۱۹۵۴ (ريچارد نيكسون) معاون رئيس جمهور آمريكا به كابل آمد و در حالي كه با گرمي زايدالوصفي استقبال گرديد ولي به نيازمندي هاي نظامي و اقتصادي افغانستان پاسخ منفي داد و كمك آمريكا براي افغانستان باز هم تنها در چارچوب وادي هيرمند محصور ماند.
در سال ۱۹۵۴ اتحاديه سيتو كه آمريكا هم عضو آن بود، خط ديورند را به عنوان سرحد بين المللي پاكستان اعلام نمود كه اين اعلان سيلي محكمي بر رخسار ديپلماسي افغانستان بود.
افغانستان نظر به داشتن اختلافات با دو كشور همجوار ايران و پاكستان، كه در حقيقت دو دوست استراتژيك آمريكا در منطقه به حساب مي آمدند و نظر به تلاش و نفوذ روسها نتوانست روابط خود را با آمريكا انكشاف دهد چنانچه آمريكاييها هم هيچ گاه به داشتن چنين روابطي علاقه نگرفتند.
آمريكا و پاكستان از همان آغاز تا فروريزي نظام طالبان استراتژي مشتركي را در قبال كشور ما در پيش گرفتند، استراتژي اي كه منافع هر دو طرف در آن گره خورده بود. استراتژي اي كه ارتش و اطلاعات، ابزار اصلي آن بودند. عقد قراردادهاي اطلاعاتي در ميان آن دو كشور و استفاده، غيرقانوني از فضاي كشور فقير و بي  دفاع افغانستان در راه رسيدن به جمهوريتهاي آسيايي شوروي يكي از جلوه هاي اين استراتژي بود.
چندي مي شود كه آقاي زبگنيو برژنسكي، مشاور امنيت ملي آمريكا در زمان جيمي كارتر، حقايقي را افشا نموده كه هنگامه بلندي را در ميان حلقات سياسي و پژوهشي افكنده است. او مي گويد كه اين ما بوديم كه شوروي ها را تشويق نموديم تا به افغانستان تجاوز نظامي نمايند و در اين پروژه، پاكستان رفيق راه ما بود.
اگر اين اعتراف برژنسكي را در كنار اسرار افشا شده اي كه از دفاتر «KGB» - كه به امر بوريس يلتسين گشوده شد- بدست آمده بگذاريم، چهره كامل حقيقت رو نما مي گردد. در اين اسناد آمده است كه حفيظ الله امين يكي از عناصر دستوري سازمان (سيا) بود و اولين اشاره به اين موضوع در يادداشت (ليونيد شيبارشين) نماينده، سازمان جاسوسي شوروي در كابل ذكر شده بود.
وثائق و اسنادي كه در دسترس است بيانگر آن است كه حفيظ الله امين مبتكر اصلي دعوت روسها به خاك افغانستان بود.  نبی عظيمی در كتاب اردو و سياست مي گويد: «اين تقاضا(دعوت روسها به خاك افغانستان) توسط حفيظ الله امين هجده بار رسماً صورت پذيرفته است.» حفيظ الله امين گاهي به نمايندگي از تركي و زماني هم از طريق اسدالله سروري و ديگران اين دعوت را به گوش روسها مي رساند.
گوريلوف مارشال اتحاد شوروي مي نويسد: در نزد حفيظ الله امين مهمان بودم به دستور نور محمد تركي وي تقاضا نمود تا ده الي بيست هلي  كوپتر همراه با مهمات و پيلوتان اتحاد شوروي به افغانستان فرستاده شوند تا در صورت وخامت اوضاع در مناطق سرحدي و مركزي كشور جهت سركوبي مخالفين كه از پاكستان فرستاده مي شوند مورد استفاده قرار گيرند
او مي نويسد: «در ۱۱ آگوست به اساس تقاضاي امين با وي مصاحبه صورت گرفت، در جريان صحبت  توجه روي فرستادن قطعات  شوروي به افغانستان معطوف گرديد

عظيمی به تعقيب آن مي گويد: امين كه دعوت روسها را تحت نام بالا بردن مورال ارتش افغانستان و اعتماد به نفس عنوان مي كرد، مي خواست اين نيروها را در مناطق سرحدي به كار اندازد. (آيا علاقه امين در زمينه به كارگيري نيروهاي شوروي در مرزهاي بين المللي افغانستان خود سؤال برانگيز نيست؟!)
در اينجا لازم به يادآوري مي دانم كه چند سال قبل در يكي از كتابهاي مربوط به تاريخ جهاد افغانستان كه از طرف يك نويسنده غربي نگاشته شده بود خواندم كه حفيظ الله امين از همان آغاز فعاليت  سياسي اش با «سيا» رابطه داشت و پول آن سازمان را در راه جلب و جذب اعضايي كه جناح او را در حزب تقويت كنند به مصرف مي رساند. اين منطق گرچه در آغاز عجيب و مضحك به نظر مي آيد ولي با مطالعه همه جوانب موضوع و تاريخ تجارب سياسي - نظامي جهان امكان آن بعيد به نظر نمي رسد.
ولاديمير كوشكين كه در گذشته يك عضو بلندپايه «KGB» بوده و اكنون در لندن زيست مي كند در نوامبر سال ۱۹۸۲ افشا نمود كه حفيظ الله امين عضو سازمان «سيا» بوده است. ژنرال والنتاين واينيكوف فرمانده نيروهاي زميني و معين وزارت دفاع اتحاد شوروي هم اخيراً  در مصاحبه اي با «CNN» كه در برنامه «جنگ سرد» آن تلويزيون در ماه آگوست ۱۹۹۷ پخش گرديد افشا نمود كه بر اساس معلومات در دست داشته، امين روابط تنگاتنگي با سيا داشته است. او مي گويد: «ما تصور مي كرديم كه حفيظ الله امين روابطي با سيا داشت، اين يك تصور بي اساس نبود. بعضي ها با امين مخالفت مي كردند به خاطر اين كه او يك تحصيل كرده آمريكا بود، اما اين كه مسأله مهمي نيست، مسأله اساسي عملكردهاي امين و نتايج كارهاي او بود. او بازي اش را آغاز كرده بود و با نمايندگان حكومت آمريكا به صورت منظم ملاقات مي نمود. سليك هريسون و كوردويز كتابي دارند به نام حقايق ناگفته پيرامون جهاد افغانستان و در آن مي گويند كه نماينده آمريكا در كابل ۱۴ بار با حفيظ الله امين ملاقات نموده بود.
كشانيدن پاي روس ها در باتلاق خونين افغانستان پيشتر از آنكه هدف روس ها باشد، هدف آمريكايي ها بود. در آن وقتي كه ارتش روس هم داخل افغانستان شد كارتر عكس العمل جدي نشان نداد، بلكه مسأله را بسيار عادي جلوه داده و به عقب نشيني از بازي هاي المپيك در مسكو و الغاي قرارداد گندم بسنده شد.


آقاي حكمتيار در پاسخ اين سؤال كه چه وقت حدس زد كه تجاوز نظامي روس ها بر افغانستان حتمي است، گفت: افسران ارتباطي ما از تحركاتي اطلاع يافته بودند كه حكايت از آمادگي روس ها براي تجاوز به افغانستان داشت. آنها از ما پرسيدند كه معلومات كشورهاي همسايه و آمريكا در اين رابطه چيست و عكس العمل آمريكا درصورت تجاوز قواي شوروي بر افغانستان چه خواهد بود؟ ما از ديپلمات هاي آمريكايي مستقر در پاكستان استمزاج نموديم، آنها از جواب دادن اظهار ناتواني نموده قضيه را به واشنگتن موكول كردند كه در خلال يك هفته جواب رسمي واشنگتن را در مورد احتمال تجاوز نظامي روس ها بر افغانستان چنين بيان كردند.» واشنگتن گمان نمي كند كه چنين تجاوزي صورت گيرد، اگر احياناً اين كار صورت گرفت آمريكا دو كار فوري انجام خواهد داد:  از مذاكرات سالت-۲ ميان آمريكا و اتحاد شوروي خارج خواهد شد و ارسال وسايل پيشرفته، تكنيكي و گندم به شوروي را متوقف خواهد كرد
حكمتيار به امتداد آن اين چنين نتيجه گيري مي نمايد: اين جواب دو پيام روشن در خود نهفته داشت:
الف: مقامات آمريكا از جريانات داخلي شوروي حتي در قضايايي چون آمادگي براي تجاوز نظامي بر كشور ديگري و تحركات نظامي اي كه در چنين مواردي صورت مي گيرد، بي اطلاع اند و از نفوذ در حلقات تصميم گيري عاجز اند. نمي دانند كه در آن طرف ديوار آهنين چه مي گذرد، اقمار جاسوسي آنها نيز توان نظارت بر جريانات داخلي اتحاد شوروي را ندارند.
ب:  اگر تجاوز نظامي صورت گيرد، انتظار عكس العمل جدي را از سوي آمريكا و هم پيمانانش نداشته باشيم،  تجربه، شكست در ويتنام جرأت درگيري مجدد با نيروهاي اتحاد شوروي را از زمامداران قصر سفيد سلب كرده بود
اگر جناب حكمتيار اين خبر را بدون نتيجه گيري مي گذاشتند بيشتر ممنون مي شديم. زيرا آمريكايي ها از ده ها سال بدين سو خوب مي دانستند كه در آن طرف ديوار آهنين چه مي گذرد و شهر پشاور مركز جمع آوري همچو اخبار و اطلاعات بود. دوم اينكه پاسخ آمريكايي ها به معني رها كردن ساحه نه بلكه به مفهوم كشاندن پاي ارتش سرخ و خرس قطبي در تلكي به نام افغانستان (كشتار گاهي با تكميل همه شرايط آن) بود. خاطره، شكست ويتنام برعكس تصور آقاي حكمتيار مي توانست مشوق خوبي براي كشاندن پاي روس ها به كشتارگاه افغانستان باشد. سوم اينكه در اين پاسخ يك پيام نهايت مهم به ملاحظه مي رسد و آن نشان دادن چراغ سبز براي روس ها است. اگر آمريكا مخالف همچو اقدامي مي بود بدون شك كه در آن حال اين پاسخ جدي تر مي بود. در اينجا ناگفته نماند كه حتي بعد از اشغال نظامي افغانستان از طرف روس ها و پياده شدن ده ها هزار سرباز ارتش سرخ در خاك اين كشور، آمريكا در آغاز امر عكس العمل چندان شديدي از خود نشان نداد. مسئله، چهارم اينكه آمريكائي ها خواستند تا در صورت احتمال رسيدن اين پيام به گوش روس ها هم برسانند كه منتظر عكس العمل چندان شديدي از طرف ما نباشيد.
مشاور امور امنيتي جيمي كارتر در آن وقت مي گويد كه ما فشار خويش را بالاي روس ها عمداً بالا برديم تا مجبور به مداخله، مستقيم شوند. در گزارش هايي كه از طرف سفارت آمريكا در كابل به واشنگتن فرستاده مي شد، نتايج و پيامدهاي اين فشار مورد ارزيابي قرار مي گرفت. در نامه، مورخ ۹ مي ۱۹۷۹ سفارت آمريكا در كابل چنين آمده است: «اگرچه اين امكان وجود دارد كه نيروهاي رزمي شوروي در درگيري هاي داخلي افغانستان مداخله نمايند ولي نظر ما اين است كه اتحاد شوروي احتمالاً تلاش خواهد نمود تا از افتادن در چيزي كه مي تواند تله اي از نوع ويتنام باشد اجتناب ورزد. اتحاد شوروي به خاطر اينكه «انقلاب افغانستان در خطر است» حركتي صورت دهد. در اين رابطه اتهامات مكرر شوروي در مورد مداخله، ايالات متحده، چين، پاكستان و ديگر كشورها مي تواند به عنوان زمينه اي قانوني و تبليغاتي براي چنان حركتي به كار گرفته شود... چرا شوروي بايد تصميم به مداخله بگيرد؟ افغانستان برخلاف آنگولا، اتيوپي يا يمن با خود شوروي هم مرز است. در حقيقت اين كشور آشوب زده در مجاورت چندين جمهوري مسلمان آسياي مركزي شوروي كه حساس مي باشند قرار دارد... شوروي همچنان سرمايه گذاري هاي سياسي، اقتصادي، استراتژي، نظامي و پرستيژ كافي در افغانستان خلقي دارد، محتمل نيست كه مسكو بدون برخي تلاش ها جهت حفظ آنها بگذارد كه از دست بروند.
پس از آنكه روس ها داخل افغانستان شدند، برژنسكي به پاكستان رفت و همراه با فرماندهان نظامي و سازمان (آي-اس-آي) از كمپ هاي مهاجرين ديدن نمود. از اين ديدار فيلمي در دست است كه چندي پيش (سي- ان-ان) در يك بازنگري تاريخي افغانستان آن را بار ديگر نشان داد. برژنسكي در (موعظه) خود براي مجاهدين از رسالت ديني و تاريخي شان حرف مي زند و سپس با اشاره به مناره هاي مساجد به آنها اطمينان مي دهد كه: «در راه انجام وظيفه ديني مطمئن باشيد كه خداوند با شما است
سياست خارجي آمريكا حكم مي كرد كه از مجاهدين در برابر رقيب نيرومند آن زمان يعني اتحاد شوروي به حيث پيادگان عرصه شطرنج استفاده شود. ارزانترين مهره در بازي شطرنج ، پياده آن است كه هر لحظه مي توان براي داشتن موقعيتي بهتر آن را قرباني نمود.
با داخل شدن ارتش سرخ به خاك افغانستان، سيل كمك هاي نظامي به سوي مجاهدين جريان پيدا كرد. با وجود آنكه پاي منافع استراتژيك آمريكا بيشتر از هر كشور ديگر در آنجا دخيل بود ولي باز هم كمك هايي كه صورت گرفت، بيشتر آنها از بانك هاي عربستان سعودي به سوي پاكستان سرازير مي شدند. بخش كمتر از نصف اين كمك ها كه از طرف آمريكا صورت مي گرفت خود قصه اي عليحده دارد.
با برقراري حكومت مجاهدين در كابل، سفير ايالات متحده در كابل و معاونش ريچارد هوگلند، آخرين ديدار مهم خود به  عنوان مقامات رسمي ايالت متحده در كابل را انجام دادند و بدين وسيله افغانستان در فاصله، سالهاي ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ در يك انزواي بين المللي قرار داده شد. عده اي اين عملكرد را دليلي بر بي اهميت بودن افغانستان براي آمريكا مي دانند، اما با توجه به حقايق ديگر، اين نتيجه به دست مي آيد كه افغانستان پس از فروپاشي شوروي، هميشه براي آمريكا اهميت داشته و دوري از آن و يا كشيدن پرده به روي آن كشور، جزء استراتژي دقيق اين كشور بوده است. ايلي كراكوسكي كه مأمور وزارت دفاع آمريكا و مسئول بخش افغانستان در دهه، هشتاد ميلادي بود مي گويد: «افغانستان هميشه براي ما اهميت داشته است. اين كشور در تقاطع راهي قرار گرفته كه قلب دنيا را به شبه قاره، هند پيوند مي دهد. اين كشور اهميت خويش را از موقعيتش كسب مي كند، موقعيتي كه در مرز دريا و خشكي قرار گرفته و نقطه تلاقي قدرتهاي جهاني تاريخ بوده است. مغولها و اسكندر كبير از همين راه گذشتند و بازي بزرگ روس ها و انگليسي هاي قرن نوزده هم در همين جا صورت گرفت. در قرن بيستم ميلادي هم، افغانستان مرز دو قدرت بزرگ جهاني بود. با آزادي جمهوري هاي آسياي ميانه كه همه آنها دور از آبهاي گرم واقع شده اند، افغانستان محور استراتژيك منطقه شد. آنچه در افغانستان واقع مي شود بر همه دنيا تأثير خواهد افكند.
وقتي كه شوروي از هم پاشيد، بازي پايان يافت و ديگر چيزي نبود كه خواب برژنسكي را آشفته سازد، برژنسكي در مصاحبه اي با شماره پانزدهم جولاي ۱۹۹۸ نشريه فرانسوي نوول آبسر واتور از چهره، حقيقت چنين پرده برمي دارد. او مي گويد: «شش ماه قبل از پياده شدن نيروهاي ارتش سرخ در خاك افغانستان با زمينه چيني هايي براي ارتش سرخ دام گستردند تا داخل افغانستان شده و شوروي هم ويتنام خودش را داشته باشد. در سوم جولاي ۱۹۷۹ جيمي كارتر اولين فرمان را براي كمك هاي پنهاني به مخالفان دولت كابل امضا كرد، من در همان روز يادداشتي به رئيس جمهور نوشتم و در آن گفتم: «به نظر من اين كمك موجب دخالت شوروي خواهد شد او مي گويد كه ما دانسته بر احتمال انجام دخالت روس ها افزوديم
نوول ابسرواتور: در آن زمان كه شوروي دخالت نظامي خود را بدين گونه توجيه مي كرد كه قصد شان جلوگيري از دخالت پنهاني آمريكا در افغانستان است، مردم اين ادعا را باور نمي كردند، اما مثل اينكه ادعاي شان مبني بر واقعيت بود. به هر حال شما كه امروز پشيمان نيستيد؟
برژنسكي: چرا پشيمان باشم؟ آيا از من مي خواهيد به خاطر پلان عالي اي كه طرح نموديم و پاي روسها را موفقانه به افغانستان كشانديم پشيمان باشيم؟! روزي كه روسها وارد افغانستان شدند،  من به رئيس جمهور كارتر نوشتم: «ما اكنون فرصت آن را يافتيم كه به اتحاد جماهير شوروي هم ويتنامش را بدهيم» ما در مدت ده سال تمام روس ها را در موقعيتي قرار داديم كه خونشان به صورت مسلسل جاري بود. آنها با اين مداخله، اقتصاد شان را ضربه زدند، اسلحه اشان را استهلاك نمودند، معنويات ارتش شان  را از بين بردند، هيبت شان را زدودند و در فرجام امپراطوري شان  را از دست دادند
نوول ابسرواتور: پس شما هيچ گاه پشيمان نشديد كه از بنياد گرايان پشتيباني كرديد و به تروريستهاي آينده جنگ افزار داديد؟
برژنسكي: چه چيز براي تاريخ جهان اهميت دارد؟ طالبان يا فروپاشي امپراطوري شوروي؟ چند تا مسلمان هيجاني و احساساتي و يا آزادي اروپاي مركزي و پايان جنگ سرد؟
نوول ابسرواتور: ولي ممكن است تروريزم اسلامي شكل جهاني به خود گيرد؟
برژنسكي: اين يك سخن بي معناست. ما نمي توانيم اسلام را با پديده، جهاني شدن خلط نمائيم؛ احساسات را كنار گذاشته به حالت مسلمانان نگاه كنيم، اسلام ديني است كه در حدود يك و نيم ميليارد پيرو دارد ولي از نظر سياسي آنها زير يك چتر نيستند. چه چيزي مي تواند يك مسلمان بنيادگراي سعودي را با يك افسر ارتش پاكستان جمع كند. كدام چيز مي تواند يك مسلمان معتدل غرب و يا يك تحصيل كرده، مصري را با يك مسلمان قبيله گراي وسط آسيا جمع نمايد. چيزي نيست كه اينها را با هم جمع كند. احتمال جمع شدن همه اين اصناف مختلف در زير چتر دين مساوي به احتمال تجمع مسيحي هاي جهان در زير لواي مسيحيت است كه امكان تحقق آن بعيد به نظر مي رسد. برژنسكي در مصاحبه هاي خويش به خود مي بالد كه دشمن دوران جنگ سرد را به دام افكند ولي هيچ باري به ميليونها كشته و آواره و معلول افغانستان نمي انديشد و به درد هاي كشوري كه اين بازي جهنمي در خاكش انجام گرفت وقعي نمي گذارد.
برژنسكي به تاريخ هفتم جنوري ۱۹۸۰ مصاحبه، ديگري با هفته نامه، (يواس اند ورلد نيوز) دارد. او در برابر محدوديت مذهبها در شوروي آن دوران، پشتيباني آمريكا از نهضتهاي اسلامي را پيشنهاد كرده و مقابله با شوروي را بيداري جهان اسلام مي خواند. او هنگامي كه از بيداري اسلامي حرف مي زند مي گويد كه مسلمانها ديگر تحت انقياد فرانسه يا انگلستان نيستند و بيشتر به خود متكي ميبا شند. البته او نمي گويد كه دوست دارد آنها تحت انقياد آمريكا باشند.
همان طوري كه قبلاً گفتيم با ظاهر شدن نخستين علامات سقوط اتحاد شوروي كمپاني  هاي نفتي آمريكا آمدند تا ميراث امپراطوري را كه آخرين نفسهاي خود را مي كشيد، تقسيم نمايند. از همان روز بدين سو نقشه، تحرك و حضور نظامي و سياسي مطابق با نقشه، پايپلاين به صورت متوازي در اين منطقه به پيش مي رود. بالاخره كانگرس آمريكا در سال ۱۹۹۹ قانون استراتژي جاده ابريشم را تصويب نمود. كانگرس در اين قانون خاطرنشان ساخت كه نفت و گاز جنوب قفقاز و آسياي ميانه اتكاي آمريكا به نفت منطقه هميشه دگرگون خليج فارس را كمتر مي سازد... تلاش در جهت تأمين منافع تجارتي و سرمايه گذاري آمريكا در اين منطقه جزء اهداف عمده سياست ايالات متحده محسوب مي شود.
مهمترين عنصر اين منافع در نفت خلاصه مي شود زيرا نفت محرك اصلي تمدن و تكنولوژي معاصر جهان است و تمدني بدون نفت قابل تصور نيست. به هر حال اهداف مرحله اي آمريكا در افغانستان را مي توان چنين خلاصه نمود:
۱-
كشاندن شوروي به خاك افغانستان و گرفتن انتقام ويتنام، چنانچه مشاور امنيت ملي كارتر خود اعتراف نمود و پس از آن
۲-
تأييد و پشتيباني از مجاهدين افغانستان در نبردشان با روس تا آن كه به دروازه هاي كابل نزديك شدند و پس از آن
۳-
قطع كمكها در پي عقب نشيني ارتش سرخ و جلوگيري از وصول مجاهدين به حكومت و پشتيباني از حكومت بينون سيوان چنانچه نويسنده، تلك خرس و ديگران گواهي مي دهند و پس از آن
۴-
پشتيباني از مخالفان حكومت مجاهدين و به هم انداختن آنها و شعله ور ساختن آتش جنگهاي قومي، سياسي و مذهبي چنانچه روند تبليغاتي وسايل اطلاعات جمعي آمريكا گواه اين حقيقت است. ديپلماتهاي آمريكايي در ابتداي حملات موشكي حكمتيار بر كابل وجود او را در حكومت شرط همكاري مي دانستند ولي وقتي كه حكمتيار وارد كابل شد به نماينده، افغانستان در نيويورك گفتند كه آمريكا به خاطر حكومتي كه سياف و حكمتيار عضو آن بودند اشك نخواهد ريخت. آمريكا حتي در آن وقتي كه مجاهدين در پشاور بودند سفيري در امور دولت مجاهدين داشت ولي وقتي كه به كابل رفتند حتي حاضر نشد سفارت خود را توسط كارمندان عادي باز كند. و پس از آن
۵-
تأييد و پشتيباني از گروه طالبان و توصيه نمودن دوستان آمريكا در جهان اسلام تا حكومت آنها را به رسميت بشناسند. هيچ عاقلي نمي تواند از نقش آمريكا در ايجاد و تأييد طالبان انكار كند. بنابراين آنچه طالبان در حق كشور و مردم شان انجام دادند. آمريكا نيز در قبال آن مسئوليت دارد، بلكه سهم آمريكا بيشتر از سهم دست پروردگانش است.
سعدي گويد:
نه سگ دامن كارواني دريد
كه دهقان نادان كه سگ پروريد
و گويد:
گرچه تير از كمان همي گذرد
از كماندار بيند اهل خرد
و پس از آن
۶-
براندازي حكومت طالبان و نابودي گروه بن لادن و همكاران طالبي آن و استفاده از سلاحهاي ممنوعه همان طوري كه لوموند ديپلماتيك در شماره اينترنتي مارچ ۲۰۰۲ خود زير عنوان «American Big Dirty Secret» و هيرالد تريبون در پنجم دسامبر ۲۰۰۱ خود و يواس تودي در ۲۴ دسامبر ۲۰۰۱ خويش و الاهرام قاهره در شماره ۶ نوامبر ۲۰۰۲ خويش و رابرت جيمز ژورناليست مشهور جنيوائي در گزارش ۱۳۰ صفحه اي خويش اين مطلب را تأييد نمودند. و پس از آن
۷-
تأسيس اداره انتقالي بن و تطبيق برنامه، از قبل طرح شده و تأسيس پايگاه نيرومند متشكل از ده هزار سرباز در منطقه. و پس از آن
۸-
سعي در جهت نابودي و به انزوا كشاندن كساني كه در رابطه با سياست خارجي آمريكا در منطقه نظر مخالف دارند. و پس از آن
۹-
اعلان اين كه نيروهاي آمريكايي تا سالهاي درازي در افغانستان خواهند ماند.
در انتقال از هر مرحله به مرحله، ديگر آن هزاران جوان رشيد اين سرزمين به خاك و خون غلطيد و سرمايه هاي مادي و معنوي كشور نابود شد، ارتش ملي از بين رفت، وحدت ملي خدشه دار شد، آثار تاريخي ما نابود گرديد، كشور ما جزء خلفي پاكستان شد ولي مراحل فوق قدم به قدم و با موفقيت تمام تحقق يافت.
سياست افغاني آمريكا هم كه از حالت پشتيباني طالبان به مرحله، مخالفت با طالبان تحول يافت، اين به معني تغيير استراتژي آمريكا نيست بلكه اين كشور توانست قدمهاي بلندي در جهت تحقق اهداف اقتصادي و استراتژيك خويش بردارد. چنانچه اين تحول به معني ترحم و شفقت به مردم افغانستان نيز نبود. تعزيراتي كه عليه افغانستان وضع شده بود قبل از آن كه طالبان را متضرر ساخته باشد ملت مظلوم افغانستان را بيشتر تحت فشار آورد.
با فروپاشي رژيم طالبان و پياده شدن نيروهاي آمريكايي در خاك اين كشور، اهداف بزرگ آمريكا در افغانستان تحقق يافت كه مي توان آن را قرار ذيل خلاصه نمود:
۱-
گسترش حوزه، نفوذ در آسياي مركزي و نظارت بر اين حوزه.
۲-
اعمال فشار و تأثير گذاري بر روسيه.
۳-
دستيابي به منابع اقتصادي آسياي ميانه و قفقاز و گشايش بازار وسيع منطقه براي سرمايه گذاران خارجي.
۴-
استفاده از بهترين، اقتصادي ترين و كوتاه ترين راه براي انتقال ثروتهاي طبيعي آسياي ميانه و بحيره، كسپين.
۵-
تنگ تر كردن محاصره ايران.
۶-
عملي كردن تيوري بحران ساز و سپس ضرورت حضور نظامي در منطقه و مديريت بحران.
۷-
شكستن حلقه وصل جهان اسلام با كشورهاي آسياي ميانه.
۸-
حضور نظامي در مرزهاي چين و محاصره، آن كشور از سمت غرب.
۹-
ايجاد منطقه، حايل در ميان روسيه و چين.
حال كه بيشتر از هشتاد سال از سفر محمد ولي خان به واشنگتن مي گذرد، روابط سياسي افغانستان- آمريكا مراحل مختلفي را پشت سر نهاده است. امروزه كه در حدود ده هزار سرباز آمريكايي در افغانستان مستقر است و نماينده افغاني تبار جورج دبليو بوش همه اختيارات اين كشور را در دست دارد، آمريكا براي بار اول آماده شده است. تا (آي- اس-آي) را كنار گذاشته و از ديد خودش به اين كشور نگاه كند.
امروزه افغانها در جستجوي آنند تا بدانند كه منافع آمريكا در استقرار كشور شان نهفته است و يا در عدم آن. دانستن اين پرسش، پاسخهاي زيادي را در برخواهد داشت. افغانها مي خواهند بدانند دموكراسي كه آمريكا آن را وعده مي دهد آيا به معني حكومت مردم افغانستان بر كشورشان است و يا حكومت كمپاني هاي انرژي بر شاهراه بزرگ نفت؟ وعده هاي كمكي كه داده مي شود. هدف آن مرهم گذاري بر زخمهاي خونين مردم جنگ زده، افغانستان است و يا از نوع كمك به جمهوريت هاي مستقر در آمريكاي لاتين و تحكيم سلطه، مافياي سياسي بر سرنوشت يك ملت.
حضور نيروهاي آمريكايي براي امنيت منطقه و كشور است و يا چيزهاي ديگر. اليزابت كويتاشويكي هماهنگ كننده، برنامه هاي كمكي آمريكا براي افغانستان خود به صراحت مي گويد: «ما به خاطر خشكسالي يا قحطي يا موقعيت زنان در اينجا نيستيم. ما به خاطر يازده سپتامبر اينجا آمده ايم. به خاطر اسامه بن لادن
افغانها نگرانند كه كشورشان باز هم تخته خيز يگانه ابرقدرت عصر خواهد شد و يا اين كه پاي منافع خودشان هم در ميان خواهد بود؟ در دموكراسي و نظام آينده، كشور نمايندگان واقعي مردم مطرح خواهند بود و يا مزد بگيران كمپاني هاي آمريكايي؟ عملكرد آمريكا در افغانستان به زودي پاسخ همه، اين پرسشها را در اختيار ما قرار خواهد داد.