سايهء همسايه

 

بخش نخست: پاکستان  

 

پاکستان بیش ازآنکه تصورمی رود داری منافع مشترک با افغانستان است. هرتغییرسیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی وفرهنگی درافغانستان بی تردید تاثیرفراوانی بروضع داخلی پاکستان خواهد گذاشت. درست به همین دلیل اوضاع داخلی افغانستان به دقت ازسوی دولت پاکستان مورد تامل ودقت قرارمی گیرد. این دقیق نگری گاه همانند نگاه دقیق دولت پاکستان به مسایل داخلی آن می باشد. مرزهای فراوان مشترک ، زندگی قوم واحد درطول مرزهای پاکستان وافغانستان وارتباط دوستانه وحتی خویشاوندی این قوم با همدیگر، ازنظرسیاسی می تواند به دولت پاکستان حق بدهد که با نگاه مضطرب ونگران اوضاع داخلی افغانستان را مورد مطالعه قراردهد. ازسوی دیگرپاکستان می تواند کلید حل بعضی ازمشکلات داخلی خود را درداخل افغانستان جستجو کند. البته این مشکلات درشرایط فعلی ودرتاریخ معاصرصرفا مسایل مالی را دربرمی گیرد.

با روی کارآمدن حکومت کمونیستی درافغانستان ، پاکستان هم بدلیل ترس ازتوسعه حکومت های کمونیستی درمنطقه وهم به دلیل نزدیکی بیش ازحد هند به شوروی ونیز با درک این مسئله که  درحمایت ازقیام مردم افغانستان علیه حکومت کمونیستی وبعدا اشغال افغانستان توسط شوروی -  می تواند نقش راهبردی را ایفاء کند ، با تمام توان وارد عرصه سیاسی افغانستان شد. حمایت قاطع پاکستان ازجهاد وقبول بی چند وچون سیلی ازآوارگان افغانستان تنها برمبنای یک پلان درازمدت قابل تصوراست. تقریبا همه روزه هزاران افغان بدون هیچ گونه مشکلی وارد پاکستان شده ودرشهرها ویا اردوگاهها ساکن شدند. جهادی ها نیزپاکستان را به عنوان یک مقرامن قلمداد نموده وآنرا به عنوان مرکزی قومندای شان درجنگ علیه روس ها ودولت های دست نشانده تلقی کردند. شاید کسی نتواند دبدبه وکب کبه رهبران جهادی درپاکستان را فراموش کند. هرچند وضع حکمتیاروربانی چندان بی شباهت به موقعیت تشریفاتی رهبرنظامی پاکستان نداشت اما دیگران هم هرکدام موقعیت رویایی داشتند. این کاخ های برافراشته شده دراسلام آباد وپیشاوروکراچی وجای جای پاکستان بی تدبیربنا نشده بود. دولت پاکستان درپس نقاب اسلام دوستی وکمک به مردم افغانستان تدابیردرازمدتی را درسرداشت. پاکستان درنخستین حرکت خود ، چالش های بین اقوام را نشانه رفت. با تشدید این چالش ها ، جبهه های سیاسی را مطابق خواست خود سامان داده ودرتداوم آن ، بحران فزاینده وروبه اوج را درجامعه افغانستان بنیان نهاد. درپس این حرکت سیاه ، جنگ میان اقوام آغازگردیده ودرنتیجه آن بنیان های جامعه یکپارچه افغانستان ، آماج بمب وراکت وموشک قرارگرفت. رهبران خود فروخته جهادی نیزمتوجه این مسئله مهم نبودند . آنان تنها به حفظ وتوسعه قدرت نظامی شان فکر می کردند . دولت پاکستان نیزنقش مرکز تدارکات جهاد افغانستان را داشت. تمام کمک های خارجی به آدرس افغانستان دراختیاردولت پاکستان وفوق العاده کلیدی وسرنوشت سازبود. تمام گروههای جهادی ساخت اسلام آباد وپیشاورتمامی مراحل تدقیق وبررسی خود را درسازمان استخبارات گذرانده وحتی تمام شخصیت های کلیدی دراحزاب جهادی به شکلی به این سازمان تعهد خدمت سپرده بودند.

با تحریک احساسات قومی ، پاکستان قادرشد که دربین یکی ازاقوام ساکن درافغانستان ازخود چهره انسانی نشان دهد. دولتی که می خواهد ازمنافع پشتون ها درعرصه سیاسی افغانستان حمایت نماید. رهبران جهادی نیزدرتحقق این خواسته پاکستان نقش بارزی را ایفاء کردند. دررویکرد های نخستین دولت پاکستان حزب اسلامی وجمعیت اسلامی را تقریبا همسان وهم وزن رشد داد اما به تدریج حمایت های خاصی را تنها مشمول حزب اسلامی نمود. یک واقعیت آشکاراین بود که نه این احزاب می توانستند ازاقوام نمایندگی کنند ونه پاکستان قلبا قصد حمایت ازمنافع قوم خاصی را داشت. ازاین بازی ویرانگر، تنها چیزی که نصیب اقوام افغانستان ، خشونت وجنگ درونی بود ودولت پاکستان به تمامی آرزوهای دیرساله خود رسید. ازطرف دیگر پاکستان که نقش قیم مردم افغانستان را درعرصه جهانی بازی می کرد، سیلی ازکمک های جهانی را دریافت کرد. قسمت اعظم این کمک ها مستقیما به جیب دولت پاکستان می رفت وشاید خمس ویا چیزی کمترازآن می ماند که آنهم خرج ایاب وذهاب رهبران جهادی می گردید. این کمک ها بخش بزرگی ازمشکلات اقتصادی را حل کرد ودولت پاکستان را قادرساخت تا با فکری آرام تربه سلطه گری بیاندیشند.

درسیرتکاملی ایجاد بحران قومی درافغانستان ، دولت پاکستان به کمک سازمان سیا ، طالبان را تولید کرد. این چهره های سفید وسیاه با وجه کاملا قومی وبا هدف تامین منافع پاکستان به بازارقدرت افغانستان عرضه گردید. ازنسل کشی های گروههای جهادی هنوزخون های نشسته فراوان مانده بود که عروسک های کوکی جدیدی بنام خدا ودین خدا وبه فرمان سازمان های جاسوسی پاکستان وآمریکا ، قتل وعام های جدیدی را سامان دادند. دولت پاکستان  ، مسئول مستقیم تمام این قتل وعام ها بوده وحتی درتهیه وتدوین نقشه جنگ های داخلی افغانستان حضورمستقیم داشته است. دولت پاکستان درپی تشدید وتداوم بحران ، امنیت ورفاه اقتصادی خود رامی دید و با حاکمیت احزاب وگروههای قوم محور، غارت درازمدت منابع طبیعی ، حاکمیت وحریم سیاسی اجتماعی افغانستان را.

عوامل فراوانی درتوفیق دولت پاکستان موثربوده اند. ازجمله نبود حاکمیت ملی درافغانستان ، وجود زمینه تنش های قومی ، گروههای جهادی که درسرهوای حکومت برافغانستان را داشتند اما ازنظر، سیاسی ، نظامی واقتصادی سخت به دولت پاکستان وابسته بودند ، کمک های های فراوان اقتصادی که به آدرس مردم افغانستان دراختیاردولت پاکستان گذاشته می شد ، دوقطبی بودن جهان آنروز وعوامل خرد وکلان دیگربه دولت پاکستان کمک کرد تا بتواند به خواسته های سیاه جامه عمل بپوشاند.

با تغییر فضای سیاسی وشکست طالبان دولت پاکستان که خود را قیوم مردم افغانستان قلمداد می کرد ، دچارشوک سیاسی شد. دولت جدید درافغانستان طبیعا نباید به معنی پایان نقش قیم مآبانه دولت پاکستان قلمداد می شد. پاکستان علاوه بر اینکه هنوزطالبان را در دل ودامن خود دارد، بخش عمده ای ازاقلام وارداتی افغانستان را تامین می کند . دولت پاکستان هنوزمی خواهد نقش پدرکلان را درسیاست داخلی افغانستان بازی کند وهیچ یک ازحوادث اتفاق افتاده هم نتوانسته این دولت را وادارکند که درحریم سیاسی خود فکر کند.  درست به همین دلیل سازمان استخبارات پاکستان با تنظیم مجدد قوای طالبان ، می خواهد ازایفای نقش سیاسی درافغانستان پسمان نشود. البته تحرکات پاکستان دراختفاء واحیای دوباره جنگجویان طالب ازچشم دولت آمریکا پوشیده نیست. اینکه دولت آمریکا چگونه می تواند دراین دوحرکت متناقض منافع خود را تعریف کند بحث دیگری است اما حمایت دولت جدید افغانستان واحیای دوباره طالبان یک پلان مشترک اسلام آباد واشنتگتن می باشد. حملات پراکنده طالبان ازخاک پاکستان وایجاد نا امنی درخاک افغانستان وبازگشت دوباره آنها پس ازشکست خوردن مسئله ای نیست که دولت پاکستان بتواند آنرا انکارنماید. البته پاکستان وآمریکا درپیمان مبارزه با تروریزم درکنارهمدیگر هستند همانگونه که دراحیای طالبان وایجاد بحران درنقاط مرزی وجنوب افغانستان همکاری نزدیکی دارند.

دولت پاکستان درپشت این تحرکات سیاسی چند هدف مشخص سیاسی را تعقیب می کند. اولا می خواهد چهره ومهره های اصلی طالبان را به قدرت برگرداند. چون این مهره ها مورداعتماد پاکستان بوده ودراین صورت پاکستان می تواند به صورت دایمی درساختارسیاسی افغانستان نقش داشته باشد. ثانیا به آمریکا بگوید که هیچ مرجعی با صلاحیت ترازآنان برای اظهارنظرومشوره درمورد سیاست افغانستان نیست. دولت آمریکا باید همچنان به داده سازمان جاسوسی پاکستان اعتماد ونیازداشته باشد وپلان گذاری های خرد وکلان خودرا تنها ازاین مسیرتنظیم نمایند. ثالثا پاکستان بیم دارد که نقش کشورهای دیگر درمسایل سیاسی افغانستان پررنگ ترازنقش پاکستان گردد ودراین روند منافع داخلی پاکستان به خطربیافتد. پاکستان هنوزهم به عنوان موثرترین کشورخارجی نقش بسیارمشخصی را درسیاست گذاری افغانستان بازی کند ودقیقا به همین دلیل نگران است که فراینده مسایل پیش آمده این کشوررا به حاشیه براند. درحال حاضر دولت افغانستان نیزاین واقعیت ها را به درستی درک کرده است اما تلاش دارد که نظرآمریکا را درمورد اعتماد کاملش به سازمان استخبارات واردوی پاکستان تغییردهد. تلاشی که گمان می رود بسیاربیهوده باشد. دولت پاکستان قدیمی ترین ومورد اعتماد ترین مهره آمریکا درمنطقه خاورمیانه بوده وحتی سازمان سیا نظارت مستقیم برعملکرد سازمان جاسوسی پاکستان دارد.

به نظرمی رسد آخرین راه حل این باشد که دولت افغانستان به خواسته های پاکستان گوش دهد. دولتی یک پارچه قومی تشکیل دهد وطالبان را این باربه شکل دموکراتیک وارد عرصه سیاسی کند ودرعین حال گاهی شعارهای دموکراتیک هم بدهد. گمان می کنم این بهترین چاره کاربرای دولت افغانستان باشد. چون آمریکا می خواهد مجرای سیاست گذاری اش درافغانستان همچنان پاکستان باشد.

****

 

سايهء همسايه

 

قسمت دوم

 ایران و صدور ولایت مطلقه فقیه به افغانستان.

 

آغاز قیام مسلحانه مردم افغانستان، با محوریت اسلام علیه حکومت کمونیستی، تقریبا همزمان بود با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران. این همزمانی می تواند معانی زیادی داشته باشد. به دلیل اسلام گرایی هر دو حرکت، سران انقلاب اسلامی ایران، آغوش خود را بروی مجاهدین گشوده و با شعار صدور اسلام ناب محمدی و مبارزه با کفر در سراسر جهان، حمایت های نظامی، اقتصادی و سیاسی خود را از مجاهدین اعلام نمودند. این حرکت ایران، دچار پیچیدگی سیاسی شده بود. از یک طرف آنان با شعار مرگ با آمریکا با مبارزه با این قدرت "جهان خوار" به اقتدار رسیده بودند و از سوی دیگر با حمایت از مجاهدین افغان در برابر اتحاد جماهیر شوروی باید ایستاده می شدند. پس از فرو کش کردن شعار گرایی و تندروی های بلند پروازانه، سر انجام آنان با اتحاد جماهیر شوروی رابطه گرمی را ایجاد کرده و در عین کمک به مجاهدین با دولت کمونیستی هم رفت و آمد پیدا کرد.

دولت ایران در نخستین پلان گذاری خود برای افغانستان مرکزی را به نام "جنبشهای آزادی بخش" ایجاد کرد که در راس آن مهدی هاشمی، داماد آیت الله منتظری قرار داشت. این مرکز با یک حرکت افراطی کار را روی گروه های شیعه مذهب افغان آغاز کرد. آنان در قدم نخست سازمان نصر افغانستان به رهبری عبدالعلی مزاری را مورد حمایت قرار دادند و این سازمان را وظیفه دادند که برای استقرار ولایت مطلقه فقیه در افغانستان مبارزه کند. در همین حال، شورای انقلابی اتفاق اسلامی به رهبری سید علی بهشتی، مورد غضب ایران قرار گرفت و به همین دلیل، این دو گروه شیعه مذهب نبرد شدیدی را علیه هم دیگر آغاز کردند. در حدود سالهای 1360-1359 هجری شمسی، جنگهای فراوانی بین این دو گروه به وقوع پیوست. سید علی بهشتی از ناحیه پاکستان و آقای مزاری از طرف ایران حمایت می شدند. اندکی بعد گروه های خرد و کلان دیگر و به حمایت مرکز جنبش های آزادی بخش ایران تاسیس شده و در تشدید جنگهای داخلی سهم فعال گرفتند. جنگهای بین گروهی در مناطق شیعه نشین بیش از هشت سال دوام یافت و بر اثر آن هزاران نفر کشته و معلول گردیده و نظم و نظام زندگی در هزاره جات مختل گردید. تا این زمان دولت ایران توجه عمده ای روی گروه های شیعه مذهب داشت و تقریبا پلان اساسی برای حمایت از گروه های سنی مذهب نداشت. در 1367 و زمانیکه گروه های هفتگانه سنی مذهب مقیم پاکستان (حزب اسلامی، جمعیت اسلامی و ...) قصد داشتند دولت موقت شان را رسمیت جهانی ببخشند، از پذیرش گروه های هشتگانه شیعه مذهب خود داری نموده و با نمایندگان آنان برخورد نا شایسته ای نمودند. این مسئله باعث شد که ایران به فکر ادغام گروه های شیعه و ایجاد یک حزب شیعی بیفتد. البته در این ایام روابط جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی هم با دولت ایران بسیار گرم شده بود. سر انجام گروه های هشتگانه شیعه، حزب وحدت را به وجود آوردند و این حزب توانست با گروه های هفتگانه که از سوی پاکستان حمایت می شدند به توافقات نسبی دست یابد.

در این زمان ایران از صدور ولایت فقیه به افغانستان احساس خستگی می کرد. چون حاصل این صادرات، ورود مرگ و فاجعه به افغانستان بود و برای دولت ایران هم از نظر سیاسی اقتصادی پیامدهای چندان مثبتی نداشت.

در این سالها، سیاست خارجی دولت ایران در مورد افغانستان توسط پنج مرکز عمده تعیین می شد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (سپاه قدس)، وزارت امور خارجه، وزارت امنیت (اطلاعات) و وزارت داخله ایران و دفتر رهبر ایران در امور افغانستان. متعدد شدن مراکز تصمیم گیری در ایران، روایت گر اختلاف نظر بین رهبران رده بالای ایران بود و البته این اختلافات نتایج خشونت باری برای مردم افغانستان داشت. با روی کار آمدن حکومت جهادی در کابل، دولت ایران سعی می کرد تا از رقیب توانمند خود (پاکستان) در ساختار سیاسی دولت مجاهدین پس نماند. به همین دلیل رابطه ي بسیار نزدیکی را با جمعیت اسلامی و شورای نظار ایجاد کرد کمک های گسترده ایرانی ها به دامن جمعیت اسلامی می ریخت. با شروع جنگ بین جمعیت اسلامی و حزب وحدت، دولت ایران در یک موقعیت ناگواری قرار گرفت. سپاه پاسداران، دفتر رهبر ایران، وزارت امنیت و وزارت داخله ایران با تمام توان خود از جمعیت اسلامی به حمایت برخاستند و دفتر افغانستان وزارت امور خارجه ایران به حمایت از حزب وحدت. دقیقا در یک زمان، دولت ایران به دو طرف جبهه جنگ کمک سیاسی اقتصادی و نظامی می کرد و این جنگ عبث به قربانی شدن هزاران نفر در غرب کابل و جای جای افغانستان انجامید، سالها به طول کشید. در این شرایط آقای مزاری رهبر حزب وحدت، نسبت به سیاست های ایران خشمگین شده و حتی سفیر ایران را مورد لت و کوب قرار داد. با شکست دولت جهادی استقرار دولت طالبان، ایران همچنان حمایت های خود را از حزب وحدت، جمعیت و جنبش ملی اسلامی ادامه داد در زمانی که طالبان به کمک مستشاران نظامی پاکستان، جبهات جنگ وسیعی را علیه جبهه متحد گشوده بود، دولت ایران با هفته ای هفت سورتی پرواز به بدخشان، چهار سورتی به بامیان و پنج سورتی پرواز به مزار شریف، این سه حزب عمده را در جنگ علیه طالبان حمایت می نمود. توسط این پروازها مهمات، سلاح های ثقیله و خفیفه و دیگر امکانات در اختیار گروه های مورد نظر قرار می گرفت.

در طول این سالها البته سیاست سخت گیرانه و برخوردهای غیر انسانی دولت ایران علیه مهاجرین افغان، زندگی را بر مهاجرین تنگ نموده و آنان هر روزه شاهد توهین، تحقیر، ظلم و تعدی بودند. دولت ایران دو اردوگاه مرگبار برای شکنجه و آزار و اذیت افغانهای فاقد مدرک در دو نقطه مرزی خود با افغانستان مشهد و زاهدان ایجاد کرده بود که شاید بعضی از ایام بی شباهت به اردوگاه های آلمان نازی نبود.

البته در شرایط فعلی نیز دولت ایران همچنان به تعقیب سیاست های غیر انسانی خود در افغانستان مبادرت می ورزد. صدور ولایت مطلقه فقیه، صدور انقلاب، حمایت مجاهدین، ایجاد حکومت اسلامی در افغانستان، شعارهای فریبنده ای بود که بابت هر کدام از آنها، علی الرغم صدها هزار قربانی، تخم نفاق، بدبینی و خشونت را در بین مردم ما پاشید.

***