محمد کاظم کاظمی

اين آتش بيرنگ


نگاهي به كتاب «بيدل‌، سپهري و سبك هندي‌» از زنده‌ياد حسن حسيني‌



چاپ شده در مجلة «شعر»، شمارة 41، سال دوازدهم‌، ارديبهشت 1384 (ويژه‌نامه حسن حسينی)


اكنون نزديك دو دهه از آن روزي مي‌گذرد كه ناباورانه غزليات بيدل‌(1)، چاپ نشر بين‌الملل و با مقدمة منصور منتظر (شما بخوانيد يوسفعلي ميرشكّاك‌) را پشت شيشة يكي از كتابفروشيهاي مشهد ديدم و جلد اولش را خريدم و جلد دومش را به خودم وعدة خريد دادم ـ كه دانش‌آموزي مهاجر بودم و كتابي دوجلدي در آن عرض و طول را در يك نوبت خريدن‌، برايم كاري اشرافي بود.
باري‌، بيدل در اين ديار غربت ـ كه بعدها ديگر در آن احساس غربت نمي‌كردم‌، به لطف دوستان شاعر و ديگر همدلان ـ نوعي احساس تفاخر را در خود داشت‌; كه «ببينيد، ما اين‌گونه شاعراني را هم مي‌شناسيم كه شما نمي‌شناسيد.» و اين احساس‌، خودش را در خواندن و حفظ كردن شعرهاي بيدل تبارز مي‌داد و سرودن غزلهايي بيدلي‌.
آن روزها سرآغاز آشنايي جدّي اهل ادب ايران با عبدالقادر بيدل بود و هر روز، نشاني از بيدل در جايي ديده مي‌شد، گاه در آن شعر، گاه در آن سخنراني‌، گاه در آن روزنامه‌، گاه در آن نوار موسيقي‌; و من چشمم به روي هرچه دربارة بيدل بود مي‌لغزيد و آن را چون شير تازه مي‌نوشيد. در اين ميان‌، خبر تأليف كتابي را از شادروان حسن حسيني دربارة بيدل شنيده‌بودم و سخت منتظرش بودم‌. اين كتاب‌، يعني «بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌»(2) بسيار ديرتر از آنچه انتظارش را داشتيم‌، يعني در 1367 به بازار آمد و البته چاپ دومي هم داشت كه من اينك در دست ندارم‌.
شايد نام فصلهاي اين كتاب‌، بتواند دوستاني كه آن را نديده‌اند نخوانده‌اند، تا حدي به محتوايش رهنمون شود: «بيدل كيست‌؟»، «سواد سبك هندي‌»، «تمثيل‌»، «مكانيسم عنصر خيال در سبك هندي‌»، «تشخيص يا تجسيم‌»، «بازي با كلمه يا كاريكلماتور»، «سپهري و سبك هندي‌»، «سوررئاليسم‌، سرپناه سپهري و بيدل‌»، «صور عواطف در شعر بيدل‌»، «علل پيچيدگي شعر بيدل‌»، «معني يك بيت بي‌معني‌!»، «انديشه‌هاي بيدل در مثنوي و رباعي‌»، «دري به خانة خورشيد»، «ابتسام صبح فطرت‌»، «خاتمه‌».

***

تأليف اين كتاب‌، گويا مقدّم بود بر تأليف «شاعر آينه‌ها»(3) اثر جناب دكتر محمدرضا شفيعي كدكني‌، و البته كتاب دكتر شفيعي‌، در انتشار، بر اين سبقت گرفت و در افتخار نيز، كه نخستين كتاب مستقل منتشره دربارة بيدل در ايران بود و خود مي‌دانيم در آن روزگاري كه همه به بيدل به چشم يك گنج مكشوفه مي‌نگريستند، كاشف يا كاشفان اين گنج‌، تا چه مايه حق داشتند به خود ببالند.
به هر حال‌، با وجود تقدّم انتشار «شاعر آينه‌ها»، هيچ نمي‌توان ارزش تلاشهاي مرحوم حسن حسيني را در معرفي بيدل به جامعة ادبي ايران ناديده انگاشت‌. البته فراموش نكنيم كه اين گنج‌، كاشفان فروتن ديگري هم داشت‌، همچون علي معلّم و سهراب سپهري‌، كه بحث آشنايي سپهري با بيدل‌، يكي از مباحث اصلي «بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌» است‌.

***

ولي براي امروز، ديگر نه اين تقديم و تأخيرها مهم است و نه مباحث و مسايل جنبي آنها. ما دو كتاب در پيش رو داريم دربارة بيدل‌، كه به نوعي كامل‌كنندة همديگرند، يعني هر يك‌، زاويه‌اي از اين خانة تاريك را روشن كرده‌اند، تا مردمان‌، در اين پيل دمان‌، گمان ناودان و بادبزن نبرند. و ما به همين ملاحظه‌، گاه به مقايسة اين دو كتاب با هم نيز ناچار خواهيم شد، هرچند بحث اصلي ما، دربارة «بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌» است‌.
البته كتابهايي چون «عبدالقادر بيدل دهلوي‌»(4) نوشتة پروفسور نبي هادي دانشمند هندي و با ترجمة دكتر توفيق سبحاني و «بوطيقاي بيدل‌»(5) و «خوشه‌هايي از جهان‌بيني بيدل‌»(6) از آقاي عبدالغفور آرزو شاعر مهاجر افغانستان در ايران هم در اين سالها به بازار آمده است‌، كه البته اينها، با همه ارزش خود، نمي‌توانند آن گره‌هايي را از شعر بيدل بگشايند كه آن دو كتاب مي‌گشايند.

***

«بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌» كتابي است كاملاً هدفمند، با اهداف و اغراضي خاص كه نويسنده‌، به طرزي هوشمندانه كوشيده‌است آنها را تعقيب كند. او كه خود در متن مباحث جاري دربارة بيدل قرار داشته‌است‌، به خوبي مي‌دانسته‌است كه مشكلات و مبهمات اصلي اهل ادب ايران دربارة بيدل چيست‌; و به همين اعتبار، كوشيده‌است به هر يك از اين مشكلات حسابرسي كند. پس غريب نيست اگر آن را نه كتابي صرفاً براي آشنايي با بيدل‌، بلكه بيشتر تلاشي براي برداشتن موانع آشنايي و ايجاد جاذبه در چشم مخاطب امروز. به گمان من‌، تأكيد بسيار بر رابطه ميان سپهري و بيدل ـ كه حتي در نام كتاب نيز رسوخ كرده‌است ـ در راستاي اين هدف است‌، كه خود بر علاقة جوانان شاعر آن سالها به سپهري و ترويج شعر اين شاعر توسط نسل انقلاب‌، واقفيم و مي‌دانيم كه در آن ايّام‌، سپهري تنها شجرة غيرممنوعة شعر قبل از انقلاب به شمار مي‌آمد.
هرچند اكنون و بعد از نزديك به دو دهه به نظر مي‌رسد كه درپيچيدن به بسياري از مباحثي كه در اين كتاب مطرح شده‌اند، چندان هم ضرورت ندارد و ما اكنون در مرحله‌اي ديگر هستيم‌; در آن روزگار، مباحث كتاب «بيدل‌، سپهري‌...» بسيار جاندار، زنده و به تعبيري «بحث روز» به حساب مي‌آمد و اين‌، از ويژگيهاي مهم اين كتاب است‌.

***

اما ديگر ويژگي كتاب «بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌» به‌ويژه در مقايسه با «شاعر آينه‌ها»، توجه شاعر به زمينه‌هاي عاطفي و معنوي شعر بيدل است‌. و همين را، مي‌توان نقص مهم كتاب «شاعر آينه‌ها» دانست‌. دكتر شفيعي بنا بر طبيعت صورتگرايانه‌شان كمتر به عوالم معنوي بيدل اشاره كرده‌اند، مگر در مطالبي كه از پژوهشگران روسي در اين كتاب نقل شده است و غالباً نيز غرض‌آلود است‌. مرحوم حسيني در كتابش به نوعي اين نقص را جبران مي‌كند و به درونماية شعر بيدل اشاراتي دارد. اين اشارتها به‌ويژه آنجاهايي اهميت مي‌يابد كه گره‌خوردگي‌اي ميان درونمايه و صورت شعر بيدل حس مي‌شود.
به هر حال‌، بيدل شاعري است متفكر با احساساتي عميق و راستين‌، و همين شاخصه است كه او را به طور جدي از ديگر هندي‌سرايان جدا مي‌كند. شعر بيدل‌، به طرز عجيبي با عواطف اصيل بشري گره خورده است و بسياري از حالاتي را كه به راستي براي همه ما اتفاق مي‌افتد، مي‌توانيم در شعر بيدل سراغ بگيريم‌. ديگر هندي‌سرايان‌، همچون صائب و كليم و اقمار آنها، غالباً در لحن بيان و استفاده از عناصر زندگي مردم‌، سخت مردمي مي‌نمايند، ولي حاصل سخنشان از لحاظ معنوي و عاطفي‌، چندان سنخيتي با احساسات واقعي مردم ندارد. به واقع اين عناصر زندگي‌، فقط ابزاري‌اند براي مضمون‌سازي و بيان سخناني كه در آنها فقط رنگيني مضمون اهميت دارد، نه تطابق با روحيات مردم و كاربردي‌بودنشان در جامعه‌. بسيار اندك است بيتهايي از قبيل «دست طمع كه پيش كسان مي‌كني دراز...» صائب يا «بدنامي حيات دوروزي نبود بيش‌...» كليم‌. بيشتر شعرهاي اين دو تن و ديگر اقرانشان‌، تصويرهاي رنگيني است بيشتر براي ديدن و كمتر براي رسوخ در عواطف و افكار.
اين عمق عاطفي و انديشگي‌، راه بيدل را از ديگر هندي‌سرايان جدا مي‌كند و اين افتراق ظريف‌، چيزي است كه از چشم ريزبين مؤلف «بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌» پنهان نمانده است‌: «... شعر هندي از مضامين كوچه و بازاري اشباع شده است‌. و بيدل كه روح ناآرامي دارد، تنيده بر فلسفه و عرفان‌، بايسته است سبك هندي را كه وجه غالبش تعلق به مضامين زميني و نيمه‌خاكي دارد، به خدمت مفاهيم عميق‌تر و بالطبع پيچيده‌تر درآورد.»(7) شايد از همين روي است كه مؤلف كتاب‌، خود در جايي سبك بيدل را «هندي مضاعف‌» مي‌داند.
به گمان من‌، چنين تبصره‌اي به راستي ضرورت دارد، چون اگر بيدل را بدون هيچ تبصره‌اي و تمايزي در كنار ديگر هندي‌سرايان بنشانيم و شعرش را مشمول همان داوري‌اي بدانيم كه شعر ديگران را مي‌دانيم‌، به اين شاعر جفا كرده‌ايم‌.
با اين ملاحظات‌، به باور من‌، مرحوم حسن حسيني بسيار با صائب مدارا كرده‌است‌، آنجا كه گفته است «بايد بگوييم كه در كل‌، شعر بيدل آن «موفقيت‌» همه‌جانبه يعني رواج شعر صائب را ندارد. همان گونه كه شعر مولوي نيز به موفقيت پردامنة شعر حافظ دست نيافته‌است‌.»(8) من كه حدود بيست سال است با جامعة ادبي و نيز عامه مردم ايران حشر و نشر دارم‌، اثر بسياري از رواج شعر صائب نيافته‌ام‌، مگر در حد چند بيت و يكي دو غزل‌.


ديگر اشارت دقيق مرحوم حسيني بر وجوه افتراق بيدل و ديگر هندي‌سرايان‌، در باب تمثيل است‌; آنجا كه يادآور مي‌شود كه بيدل به تمثيل (رايج‌ترين هنرنمايي هندي‌سرايان‌) چندان عنايتي ندارد و به واقع نيز چنين است‌. البته در تعريفي كه ايشان براي تمثيل به دست مي‌دهد و در آن‌، بر مقارنة محسوس و نامحسوس تكيه مي‌كند، من با ايشان همداستان نيستم و گمان مي‌كنم كه تمثيل را بيشتر با ساختار صوري‌اش مي‌توان مشخص كرد، يعني موازنه و مقارنة دو مصراع‌، خواه طرفين محسوس باشند و خواه غيرمحسوس‌. اين همان ساختاري است كه جناب دكتر شفيعي آن را «اسلوب معادله‌» ناميده‌اند و قدما به آن مدعاالمثل يا مدعامثل هم مي‌گفتند. يعني يك مصراع مدعا است و مصراعي ديگر، مثل‌; به گونه‌اي كه هر دو مصراع از لحاظ جمله‌بندي كاملاً مستقل هستند، نظير اين بيت بيدل‌:
مفلسان را ماية شهرت همان دست تهي است‌
تا به قيد برگ بود، از ني نوايي برنخاست‌(9)
و به راستي بيدل به اين شگرد ـ كه در آغاز آشنايي براي همه سخت جذاب است و بعد به زودي كسالتبار مي‌شود ـ چندان رغبتي ندارد.


در فصلهاي «سپهري و سبك هندي‌» و «سوررئاليسم‌، سرپناه بيدل و سپهري‌» حضور ذهن و احاطة مرحوم حسيني بر شعر اين شاعران رخ مي‌نمايد، با مثالهاي بسياري كه از قرابت ميان سپهري و هندي‌سرايان ـ به ويژه بيدل ـ بيان مي‌كند. هرچند هر يك از اين تشابه‌ها آن‌قدر شديد نيست كه به تنهايي ما را به وجود اين رابطه مجاب كند، وفور آنها به قوتشان مي‌افزايد و اين وفور، رخ نداده‌است‌، مگر با دقت نظر و تفحص ستودني مرحوم حسيني‌، هم در شعر بيدل‌، هم در شعر سپهري و هم در شعر ديگر هندي‌سرايان‌.


ولي وفور مثالها فقط وقتي كارساز و مفيد است كه به درد اثبات تشابهي از اين دست بخورد. از اين كه بگذريم‌، براي بيشتر مباحث اين كتاب‌، آن‌قدر مثال لازم نبود كه مرحوم حسيني آورده است‌. در اين كتاب‌، براي سه ويژگي سبكي شاعران مكتب هندي يعني تمثيل‌، تشخيص و كاريكلماتور، روي هم رفته حدود سي صفحه اختصاص داده‌شده است‌، با حدود يكصد بيت مثال شعري‌، و به نظر من اين مباحث جاي اين‌همه تفصيل و شاهد مثال را نداشت‌. در كتاب «شاعر آينه‌ها» همة فصل «سبك‌شناسي شعر بيدل‌» 35 صفحه است‌، با شرح هشت ويژگي سبكي و بعضي مباحث فرعي ديگر. البته در آن كتاب هم عدم توازني ميان ويژگيهاي سبكي مختلف به چشم مي‌خورد، از نظر اجمال و تفصيل و تعدد مثالها.

حال كه باب انتقاد را گشوده‌ايم‌، اين را نيز ناگفته نگذاريم كه لحن و نثر اين كتاب‌، آن مايه وزانتي را ندارد كه محتوايش طلب مي‌كند. پيشتر گفتيم كه مرحوم حسيني در اين كتاب‌، كوششهايي دارد براي رفع بعضي ذهنيتهاي نادرست دربارة بيدل و سپهري‌.
نويسنده در اين كتاب‌، به واقع با چند دسته آدم طرف است و با آنها مواجهه مي‌كند; يكي استادان كهن‌گراي خراساني‌پسند; ديگر روشنفكرمآبان غرب‌گرا; ديگر كساني كه منكر رابطه‌اي ميان سپهري و بيدل هستند و ديگر كساني كه بيدل را متهم به پيچيده‌سرايي بيجا مي‌كنند. گاه نيز تعريض‌هايي مستقيم يا غيرمستقيم‌، نسبت به مؤلف كتاب «شاعر آينه‌ها» نيز ديده مي‌شود.
نويسنده غالباً مي‌كوشد كه با متانت تمام با اين طرفهاي واقعي يا فرضي بحث كند، ولي گاه اين مباحث‌، لحني جدل‌آميز به خود مي‌گيرد: «آنها كه دلهايشان با اسلام است و ريگي به كفش ندارند، عاشقانه در روشن‌سازي وجوه الهي و عارفانة شعر سپهري قدم زده‌اند و در مقابل اين دسته‌، آنها كه نسبت به متافيزيك حساسيت دارند و تمايلات ماوراي خاكي را نوعي تمرد و ارتداد از مذهب روشنفكريسم‌! معاصر مي‌دانند به طرق مختلف كوشيده‌اند و مي‌كوشند تا اين بُعد آشكار شعر سپهري را ناديده بگيرند و يا در زير رگبار انتقادات شبه‌جامعه‌شناسانه‌، آن را به ضدّ ارزش بدل سازند و از حيّز انتفاع ساقط كنند.»(10) و يا «اين شباهتها را به هر علت كه باشد، بايد به فال نيك گرفت و بر دهان كساني كوبيد كه ادعا مي‌كنند سپهري هر چه دارد از غرب و شاعران غربي و اقمار آنها دارد.»(11)
در مجموع‌، بايد اعتراف كرد كه گاه‌، دقت علمي و ارزش آموزشي كتاب‌، فداي اين لحن و اين نثر شده است‌، نثري كه البته زيباست و همراه با تمثيل‌هاي شاعرانه‌، ولي گاه اين شاعرانگي‌، شفافيت و صراحت علمي را از آن مي‌گيرد: «شاعران اين سبك با نوعي رياضت ذوقي و روحي در معبد كلمات‌، عبارات بلندپايه‌، اصطلاحات‌، داستانهاي مشهور و امثال و حكم رايج‌، به نيرواناي مضمون ناياب و معني بيگانه مي‌رسند و عطش روحي خويش را با زلال سيال خيال و با جرعه‌اي از خنكاي چشمة ابداع و آفرينش‌، تسكيني هنرمندانه مي‌دهند.»(12)
به طور كلي‌، «بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌» بيشتر لحن جدلي دارد تا لحن آموزشي‌. در بسياري از مباحث نظري به نظر مي‌رسد كه مؤلف آن‌قدرها كه لازم است به شرح و بسط موضوع نمي‌پردازد و به آوردن مثالهاي متعدد و بيش از حد لزوم بسنده مي‌كند. در فصل «سوررئاليسم‌، سرپناه سپهري و بيدل‌» اين حالت را بيشتر مي‌توان حس كرد، كه حدود سه صفحه از كتاب به نقل شعرهايي از ادونيس شاعر عرب اختصاص يافته است‌.
از همين روي «شاعر آينه‌ها» در بعضي فصلهاي خود، از «بيدل‌، سپهري‌...» آموزنده‌تر به نظر مي‌رسد، به ويژه در فصل «سبك‌شناسي شعر بيدل‌» كه جان آن كتاب به حساب مي‌آيد. اين روش كار دكتر شفيعي است كه غالباً به جاي كلّي‌گويي‌، ابزارهاي ارزيابي را به دست خواننده مي‌دهد و او را هم منتقد بار مي‌آورد. البته «شاعر آينه‌ها» نيز كتابي يكدست نيست‌، هم پست و بلند دارد و هم گاه تضادهايي ظريف ميان بعضي داوريهاي مؤلف در آن مي‌توان يافت‌. استاد خود نيز يادآور شده است كه «اگر بعضي مطالب اين مقدمه‌، گاه‌، تكراري مي‌نمايد نتيجة همين پيشامد است كه مجموعه‌اي پراكنده‌است و كتابي منسجم نيست‌.»(13)

گفتيم كه مرحوم حسن حسيني در كتابش مي‌كوشد بعضي ذهنيتهاي منفي در مورد بيدل را اصلاح كند و به بعضي اعتراضها پاسخ دهد، و اين شبيه كاري است كه مرحوم اخوان ثالث با كتاب «عطا و لقاي نيمايوشيج‌» نسبت به نيما كرد. فصلي كه به طور مشخص چنين رويكردي را مي‌رساند، «معني يك بيت بي‌معني‌» است‌. ايشان در اينجا كوشيده‌است اين بيت بيدل را كه به بي‌معنايي شهرت يافته است ـ و اين اشتهار هم از سخن جناب دكتر شفيعي دربارة اين بيت ناشي شده است ـ معني كند:
حيرت‌دميده‌ام‌، گل داغم بهانه‌اي است‌
طاووس جلوه‌زار تو آيينه‌خانه‌اي است‌
باري ديگر هم جناب علي معلم در مقاله‌اي مفصل در مجلة شعر كوشيده‌بودند اين بيت را شرح كنند. ولي من گمان مي‌كنم كه اين بيت‌، نه چنان ادعايي را مبني بر بي‌معنايي خود بر مي‌تابد و نه چنين شرحهاي مفصلي را براي رد اين ادّعا. من به گمان خود، دريافتي بسيار ساده از آن دارم‌، دريافتي كه هيچ‌گاه شرح روابط ميان اجزاي بيت و نيز مراجعه به متون عرفاني را طلب نمي‌كند:
پر طاووس‌، در انتهاي خويش‌، لكه‌هايي سياه دارد كه مي‌توان آنها را داغهايي تصوّر كرد (داغ هجران‌). شاعر مي‌گويد «اين داغها كه در من مي‌بيني‌، بهانه است‌. من به واقع محو ديدار تو هستم‌. در جلوه‌زار تو، طاووس نيز با همه داغهاي خويش‌، آيينه‌خانه خواهد بود.»
اگر اين دريافت من درست باشد ـ كه دليلي براي نادرستي‌اش ندارم ـ بايد حيرت كرد كه چگونه استادي چون دكتر شفيعي اين بيت را بي‌معني خوانده‌اند و بزرگاني چون زنده‌ياد حسيني و علي معلم‌، چنين جهد بليغي در معني‌كردنش به خرج داده‌اند. شايد اين حقيقت كه «حتي دكتر شفيعي نيز از اين بيت چيزي دريافت نكرده‌اند.» بسيار ديگر كسان را نيز مرعوب اين بيت كرده است و نيز محتاج چنان شرحهاي عريض و طويلي‌.

يك وجه تشابه ديگر ميان كار مرحوم حسيني و كار مرحوم اخوان ثالث‌، استفاده از سلاح طرف مقابل براي مقابله با خود اوست‌. اخوان در آنجا، براي اثبات ارزشمندي و قانونمندي ابتكارهاي نيمايوشيج به كهن‌گرايان‌، نمونه‌هاي آن بدعتها را در ادب كهن پيدا مي‌كند و حسيني در اينجا برعكس‌، براي اثبات مدرن‌بودن شعر بيدل‌، ويژگيهاي سبكي او را با معيارهاي نوين مي‌سنجد. پيداكردن تشابه و تقارن ميان بيدل و سپهري و يا ايجاد رابطه ميان ايهام‌هاي شعر بيدل و ديگر هندي‌سرايان با كاريكلماتورهاي امروز، و يا نشان‌دادن سوررئاليسم شعر بيدل‌، تلاشهايي از همان‌گونه است‌.
اين روش‌، البته براي جلب توجه به اين شاعر و اثبات موقعيت ارجمند او بسيار سودمند است‌، ولي كليدهاي كارگشايي براي درك بهتر شعر او به ديگران نمي‌دهد. به واقع كار بعدي بايد گره‌گشايي در شعر بيدل مي‌بود و شناخت دقيق ويژگيهاي سبكي او، كه با درگذشت مرحوم حسيني‌، حداقل از جانب ايشان ناتمام ماند. او با ريزبيني‌ها و نكته‌سنجي‌هايش در اين كتاب نشان داده‌بود كه توان اين كار را دارد و تا جايي كه من باخبرم جلساتي نيز براي اين گره‌گشايي برگزار كرده‌بود، ولي دريغ كه حاصل اين پژوهشها به عنوان كتابي كه مكمّل «بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌» باشد اكنون در دست ما نيست‌.
و حال كه سخن به ناتمامي اين راه كشيد، چه شايسته است كه واپسين جملات كتاب «بيدل‌، سپهري‌...» را پايانة سخن خويش سازيم‌: «اميدم همه اين است كه اين صفحات نيم‌گامي باشد براي آغاز راهي كه ديگرانش با توش و توان بيشتري بپيمايند و از رگ اين تاك گمنام‌مانده در اين ديار به فراخور حال خويش باده‌هاي جانسوز و بارقه‌هاي روان‌افروز براي عاشقان ادبيات عميق و ناپيداكرانة عرفان اسلامي‌، ارمغان آورند. و شرط نيل به اين مهم‌، اين نكته است كه با بيدل‌، همدلي كنيم و به معشوق او (عز و جل‌) عشق بورزيم و از درگاهش براي دلهايمان لياقت درك محبت بخواهيم‌، كه بيدل خود فرمود:
هر دل نبرد چاشني داغ محبّت‌
اين آتش بي‌رنگ‌، نسوزد همه كس را»





پي‌نوشت‌ها:
1. ديوان مولانا عبدالقادر بيدل دهلوي‌: غزليات‌، جلد اول و دوم‌; به تصحيح استاد خليل الله خليلي‌، با مقدمة منصور منتظر; چاپ اول‌، تهران‌: نشر بين‌الملل‌، بي‌تا.
2. بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌; حسن حسيني‌; چاپ اول‌، تهران‌: سروش‌، 1367.
3. شاعر آينه‌ها: بررسي سبك هندي و شعر بيدل‌; دكتر محمدرضا شفيعي كدكني‌; چاپ سوم‌، تهران‌: آگاه‌، 1371
4. عبدالقادر بيدل دهلوي‌; پروفسور نبي هادي‌، ترجمة دكتر توفيق 'û . سبحاني‌; چاپ اول‌، تهران‌: نشر قطره‌، 1376
5. بوطيقاي بيدل‌; عبدالغفور آرزو; چاپ اول‌، مشهد: ترانه‌، 1378
6. خوشه‌هايي از جهان‌بيني بيدل‌; عبدالغفور آرزو; چاپ اول‌، مشهد: ترانه‌، 1381
7. بيدل‌، سپهري‌، سبك هندي‌، صفحة 25
8. همان‌، صفحة 142
9. ديوان مولانا عبدالقادر بيدل دهلوي‌، غزليات‌، جلد اول‌، صفحة 286
10. همان‌، صفحة 71
11. همان‌، صفحة 138
12. همان‌، صفحة 41
13. شاعر آينه‌ها، صفحة 14 (البته مراد ايشان از كلمة «مقدمه‌» مقالاتي است كه براي اين گزينه شعر، حكم مقدمه يافته‌اند. به واقع «شاعر آينه‌ها» خود يك گزيدة شعر بيدل است با مقدمه‌اي مشتمل بر چند بخش‌.)