دهقان
زهما
تقديم
به پدرم که
مرا با کلمه
آشنا کرد و
رفيق روزهاي
بدم بود
·
چنان
مي نمايد كه
بعد از سقوط
حاكميت
طالبان در
افغانستان ... فورمول
جادويي
روشنگري ،
جامعهء مدني و
دموكراسي ، بي
هيچ گونه تعمق
در پيوند با
پيش شرط هاي
عيني و ذهني
آن در
جامعهء افغاني
، زبانزد
بسياري از
روشنفكران
افغان
گرديده است
·
روشنفكران
ما - خاصه
روشنفكران چپ
ما كه تا ديروز
بر كرسي قدرت
نشسته
بودند - در
دنياي سرتاسري
شدن
اقتصاد
سرمايه داري ، بار
ديگر به دام
ايديولوژي هاي
وارداتي مي
روند تا
اين بار به
جاي
سوسياليزم كه
از مُد و
از چشم
روزگار
افتاده ،
جامعهء مدني
را در روياي
خويش واقعيت
ببخشند ؟
·
روند
تاريخ تمدن به
عنوان پيدايش
و انكشاف خرد
انساني از روز
اول گرايش به
فاجعه داشته
است . خرد
انكشاف
مي كند ، تا
خويشتن را
نابود كند ؛
چون غلبه و
حاكميت بر
طبيعت بيروني
به وسيلهء علم
به مفهوم غلبه
و حاكميت بر
طبيعت دروني
انسان ها و
حكمروايي
انسان بر
انسان است
·
تاريخ
تلاش انسان ها
براي تسخير
طبيعت ، تاريخ
فرمانروايي
انسان بر
انسان نيز است
بحثي
پيرامون
« ديالکتيک
روشنگري» - نوشتهء
هوکهايمر و
آدرنو
حملهء
تروريست هاي
عربي بر مركز
تجارت بين المللي
در نيويارك و
بر پنتاگون،
زنگ خطر را در
دنياي غرب
به صدا
درآورد .
اين تهاجم نه
تنها از سوي
رسانه هاي جمعي و سياستگزاران ،
بل از جانب
بسياري از
جامعه شناسان ،
فيلسوفان و
مورخين
غربي ، به
عنوان تجاوز
بر " ارزش هاي
غربي " و
" تمدن "
قلمداد شده
است . از نظر
آنان تهاجم
مذكور ، تصادم
فرهنگ ها ، رويارويي
عقل با عقل
ستيزي و نبرد
" بربريت "
با " تمدن "
بوده است . در
همين محركه
بود كه نظريه پردازان
ليبرال و چپ
ليبرال در
اروپا در
برابر نهاد
" نبرد
فرهنگ ها " ،
كه پس از فروپاشي
ديوار
برلين ، توسط
هنتينگتون ،
مطرح شده بود
، طرح ديالوگ
فرهنگ ها و
روشنگري را
پيشنهاد
نمودند ( 1 ).
به اين
ترتيب ،
پديدهء
روشنگري و
ارزش هاي جهانشمول
كه نظريه
پردازان پست
مدرنيست ، از دههء
شصت ميلادي به
اين سو اعلام
مرگش را كرده
بودند ، تولد
دوباره اش را
جشن گرفت .
چنان مي
نمايد كه بعد
از سقوط
حاكميت
طالبان در
افغانستان
توسط نيروي
نظامي ايالات
متحدهء
امريكا
و متحدين
اروپايي اش ،
فورمول
جادويي
روشنگري ،
جامعهء مدني و
دموكراسي ، بي
هيچ گونه تعمق
در پيوند با
پيش شرط هاي
عيني و ذهني
آن در
جامعهء
افغاني ،
زبانزد
بسياري از روشنفكران
افغان
گرديده است .
بيشترين
مقالاتي كه در
اين زمينه به
چاپ مي
رسند ،
با تفكر ايجابي
و دور از
هرگونه ديد
انتقادي
نبشته شده اند
. اين گونه
تفكر ايجابي
كه به مقولات
گردن مي نهد ، بي آن
كه به شرايط
تاريخي و
ساختار اجتماعي
افغانستان
انديشيده
باشد ، از كجا
سرچشمه مي گيرد ؟
آيا
قلمبدستان ما
كه در اين
عرصه قلم
مي زنند ،
آگاهانه
ايديولوژي
توليد مي
كنند ،
چون
ارادهء
معطوف به قدرت
دارند ؟
و يا اين كه
روشنفكران
ما - خاصه
روشنفكران چپ
ما كه تا
ديروز بر كرسي
قدرت نشسته
بودند - در
دنياي
سرتاسري شدن اقتصاد
سرمايه داري ، بار
ديگر به دام
ايديولوژي هاي
وارداتي مي
روند تا
اين بار به
جاي
سوسياليزم كه از
مُد و از چشم
روزگار
افتاده ، جامعهء
مدني را در
روياي خويش
واقعيت
ببخشند ؟
پرداختن به
سوءال هاي
بالا در اين
مقالت نمي گنجد
و از اين رو من
آن را به وقت
ديگر مي گذارم .
امّا ، از
آن جايي كه
موضوع اين
مقالت نقد
روشنگري است ،
مي توان در
اين جا اين
سوءال را مطرح
كرد كه براي
حوزه فرهنگي
ما كه هنوز از
طريق زبان مادريش
دسترسي به
آثار متفكرين
دورهء روشنگري
ندارد ، نقد
آن چه مفهومي
مي تواند
داشته باشد ؟
پاسخ من اين
است كه ما
نمي توانيم
مرحلهء دقت و
تاءمل در يك
پديده را جدا
از نقد آن
بدانيم .
هرگاه ما
تاءمل و بررسي
در يك پديده
را جدا از نقد
آن بدانيم ،
از نگرش
نقادانه در مي
گذريم و خود
دچار توهم
گرايي مي شويم
.
به بيان
ديگر ، به
همان اندازه
كه شناخت از
پديدهء
روشنگري به
عنوان يك
دورهء تاريخي
سرنوشت ساز ،
حتمي و ضروري
است ، روشنگري
در ارتباط با
روشنگري نيز
ضروري است .
مقالتي را
كه در دست
داريد ،
كوششي است در
جهت قراإـت و
تفسير
" ديالكتيك
روشنگري " .
اهميت كتاب
" ديالكتيك
روشنگري "
- شايد- در نقد
آن از
روشنگري و
تمدن نهفته
باشد ، چون به
يقين مي توان
گفت كه
روشنگري و
تمدن براي اولين
بار در اين
كتاب به نوع
راديكال در
بوتهء نقد
قرار گرفته
است .
I
پيدايش
كتاب
" ديالكتيك
روشنگري " ( 2 )
در فضاي
اختناق آور جنگ
جهاني دوم ،
در سال 1944
ميلادي در
ايالات متحدهء امريكا
به رشتهء
تحرير
درآمد است .
اين كتاب ،
در سال 1947
ميلادي در
بنگاه
انتشاراتيQuerido در
امستردام ،
هلند به چاپ
رسيد . كتاب در
دههء شصت
ميلادي ،
هنگام
اوج جنبش دانشجويي
در اروپا ،
دوباره
" كشف "
گرديد . از آن
زمان به
اين سو ،
" د-ر " در زمرهء
مهمترين آثار
فلسفي قرن
بيستم قرار دارد
.
ماكس
هوركهايمر ،
متولد سال 1895
ميلادي ، در
شتوتگارت ، در
مونش و
فرايبورگ به
تحصيل
روانشناسي ،
جامعه شناسي و
فلسفه پرداخت
. او نزد ماكس و
بر ، و
ادموند
هوسرل ، جامعه
شناسي و فلسفه
آموخت ( 3 ) .
هوركهايمر در
سال 1925 درجهء
دكتورا گرفت و
از اين پس
براي هميشه به
فلسفهء
اجتماعي دل
باخت . وي در
سال 1930 سرپرستي
" انجمن
پژوهش هاي
اجتماعي "
وابسته به
پوهنتون
فرانكفورت را
بر عهده گرفت .
بعد از مدت
كوتاهي ،
متفكريني چون
فردريش پووك ،
ليونتال ،
فرانس نويمان
، هربرت
ماركوزه ، والتر
بنيامين ،
اريش فروم ،
برشت ، و
ويتفوگل ، با
انجمن به
همكاري آغاز
كردند . اين
حلقه
پسانترها به
نام " مكتب
فرانكفورت "
معروف شد .
در روز
دوشنبه 30
جنوري 1933 حزب
ناسيونال
سوسياليزم
( نازي ها ) به
رهبري آدلف
هيتلر ، قدرت
دولتي را در
آلمان به دست
گرفت . پس از
اين ، " انجمن
پژوهش هاي
اجتماعي " نه
تنها به خاطر
علايقش به
انديشهء
ماركس ، بل به
عنوان مركز
تجمع
يهودي هاي
انديشه ور - چون
بيشتر اعضاي
انجمن به شمول
خود هوركهايمر ،
يهودي بودند - از
كار و فعاليت
بازداشته شد .
هوركهايمر
كه نخست به
سويس رفته بود
، در سال 1934 به
نيويارك
مهاجرت كرد .
به دنبال وي ،
اعضاي ديگر
انجمن- مانند
ماركوزه و
پولوك - هم به
امريكا
مهاجرت كردند
.
انجمن در
امريكا با
همكاري
پوهنتون
كلمبيا ،
دوباره به
فعاليت آغاز
كرد . در
نتيجهء اين تلاش
بود كه
انديشه وران
" نظريهء
انتقادي " توانستند
آثار بسيار
ارزنده و
مهمي در امريكا
پديد آورند .
" د - ر "
اثر مشترك
هوركهايمر و
تيودور ف . آدرنو
( متولد 1903 در
فرانكفورت ) ،
نمونهء بسيار
درخشان
فعاليت فكري
اين گروه در
دورهء مهاجرت است
.
II
مختصري در
زمينه هاي
سياسي ، فكري
و ساختمان كتاب
در بخش چه
گونه گي پيدايش
كتاب " د - ر "
گفتيم كه اين
كتاب تحت
تاءثير فضاي
وحشت گستر جنگ
جهاني دوم
پديد آمده است
.
از يك سو
بيداد فاشيزم
، و از سوي
ديگر پروژهء ناكام
سوسياليزم
در اروپا و
نااميدي از
" سوسياليزم
موجود " با
به قدرت
رسيدن
استالين در
شوروي و
سرانجام
انكشاف
هيولاي صنعت
كلتور در
ايالات
متحدهء امريكا
، هوركهايمر و
آدرنو را به
اين امر
واداشت تا روي نظريهء
خوشبينانهء
پيشرفت كه
دستاورد جو
فكري و سياسي قرن نوزده
در اروپا
بود ، تجديد
نظر كنند .
اين دو
متفكر ،
نظريات
خوشبينانهء
پيشرفت قرن
نزدهمي را كه
معتقد بود رشد
نيروهاي
مولده و رشد
صنعت ، رهايي
انسان را به
ارمغان خواهد
آورد ، مورد
سوءال قرار
مي دهند .
نگارنده
گان اثر ، در
پيشگفتار
كتاب در سال 1944 مي نويسند :
" آن چه كه ما
در
دستور كار خويش
قرار داده
بوديم ، اين
دريافت
بنيادي بود كه
چرا بشريت به
جاي آن كه به
مرحلهء واقعي لنساني
پا گذارد ، در
يك بربريت
جديد غرق
مي شود " ( 4 )
.
به عبارت
ديگر ، سوءال
اساسيي كه
هوركهايمر و آدرنو
در برابر خويش
و
خواننده گان
كتاب قرار مي
دهند ، اين
است كه چرا
اروپاي
روشن شده - اروپايي
كه دورهء
روشنگري را از
سرگذرانده و در
اوج روابط
عقلاني
توليدات مادي
قرار دارد - به
يك روند عقل
ستيزي در مي
غلتد كه منجر
به كتابسوزي ،
تشكيل
اردوگاه هاي
جهنمي و نابودي
كامل
اقليت ها در
جامعه مي
گردد ؟
براي پاسخ
به اين سوءال
، هوركهايمر و
آدرنو ، در
كتاب " د- ر "
از تفسير هگلي
ماركس كه قبلاً
در دههء بيست
ميلادي از
جانب جورج
لوكاچ ، در
كتاب نام آورش " تاريخ
و آگاهي
طبقاتي " ( 5 )
، مطرح كرده
بود و تاءثير
چشمگيري بر
انديشه هاي مكتب
فرانكفورت
داشته است ،
با روانكاوي
فرويد ، و
انديشهء
جامعه شناسانهء
ماكس وبر ، در
ارتباط با
بيروكراسي ،
افسون زدايي
و پديدآمدن
خردابزاري در
دورهء مدرن ،
مدد مي جويند( 6 )
.
در
واقعيت امر مي توان
ادعا كرد كه
كتاب
" د - ر " بر
چهار ستون
اساسي استوار است
:
1- تيوري
شناخت :
تيوري
شناخت
نگارنده گان
در اين كتاب ،
در همخواني و
نزديكي با
تيوري شناخت
كانت ،
ايستاده است .
به اين معنا
كه هيچ شناخت
بي واسطه
وجود ندارد .
شناخت موضوع ،
رابطهء نزديك
با حواس انسان
دارد و نوع
برداشت وي از
اشياء ، پس
شناخت
- آن چنان كه هوركهايمر
و آدرنو
مي نويسند - يك
فعاليت " روشنفكرانه
" و يك نوع
فراافگني ( Projiktion ) است ( 7 ) .
2- نقد
ايديولوژي و
از خود
بيگانه گي :
نقد آگاهي
كاذب ،
حاكميت و تحكيم
حاكميت و
روابط شيي
شده گي از
ديدگاه ماركس
3-
راوانكاوي :
نظريهء
فرويدي
" آن " ( Es )
، " من " ( Ich ) ،
" فرامن " ( ـber- Ich ) كه
همانا پيدايش
" من " و
" فرامن " را
در
پيوند با انكشاف
روند تمدن و
سركوب غريزه
مطرح مي كند .
" فرامن " در
جامعهء شهروندي
به مثابهء يك
جبر كلي در
برابر فرد
مي ايستد و او
را مجبور به
انطباق كامل
در جامعه مي كند .
4- تيوري
جامعه
شناسانه :
حاكميت
يروكراسي ،
انكشاف " خرد
ابزاري " و
افسون زاديي
در دورهء مدرن
از ديدگاه
ماكس وبر
III
موضوع اصلي
كار
هوركهماير و آدرنو
در كتاب " د - ر " و
نقد آنان از
روشنگري بر
محور خرد فرماليستي
مي چرخد . با
خرد
فورماليستي
به صورت ناب
آن ، مي توان
در آثار
ايمانويل
كانت ، برخورد .
خرد فرمالستي
به اين مفهوم
است كه خرد در
برابر هرگونه
محتوا
بي تفاوت است
؛ از آن
تجريد مي كند
و محتوا را
تابع شكل مي داند .
نه تنها آن را
تابع شكل
مي داند ، بل
بر آن حاكميت
مي كند . و
دقيقاً در اين
گونه فرماليزم
است كه رابطهء
شناسنده با
موضوع شناخت
نيز مشخص مي
شود .
تا آن زماني
كه موضوع
شناخت به
عنوان
" اينهماني " طبيعت
خارجي و يا
فراتر از آن
به مثابهء
" اينهماني "
طبيعت دروني
شناخته شود ،
پديده يي كه
بايد بر وي تسلط
يافت ، ذهن
نمي تواند
خويشتن را از
جبر كور طبيعت
دوم - يعني
حاكميت
اجتماعي -
آزاد كند .
و به اين سان
است كه حاكميت
در خرد
فرماليستي دروني
شده و جز
لاينفك آن
مي باشد .
براي اين كه
موضوع مذكور بهتر
روشن گردد ،
به يك نمونه
از كتاب
" سنجش خرد
عملي " و يا " نقد
خرد
عملي " اشاره
مي كنم . كانت
، در كتاب ياد
شده
معتقد است كه
انسان به هيچ
و جه نبايد
خويشتن را به
دست احساسات و
تمايلات فطري
بسپارد .
انسان بايد
فقط و فقط از
قانون آيين
هاي اخلاقي ( Sittengesetz )
پيروي كند .
كانت
مي نويسد :
" چنان رفتار
كن كه مبداءهاي
اراده ات
بتوانند هر
زمان قاعده يي
براي
قانونگذاري
كلي باشند "
( 8 ) .
از اين
رهگذر كانت ،
انسان را به
زنجير يك پديدهء
كاملاً
انتزاعي و
استحالي كه از
هرگونه يافته
هاي حسي محروم
است ، مي بندد
. از نظر
وي ، احساسات
و تمايلات
فطري در پيروي
از اين قاعده
پديده هاي
مزاحم اند .
آن چه كه كانت
از انسان
مي طلبد ،
حاكميت
بي چون و چرا
بر عواطف ، احساسات
و تمايلات
فطري و تجريد
از محتواي آن ها
است . به بيان
ديگر وي عشق و
نفرت ، لذت از
شكنجه و لذت
از همدردي را
با يك چوب مي راند .
ديكتاتوري
و حاكميت
بي چون و چراي
عقل بر غرايز
و عواطف
انساني از نظر
نگارنده گان
كتاب " د - ر "
نه تنها در
خرد مدرن بارز
و نمايان است
، بل يك
پديدهء دروني
شده در تمدن
غربي است ؛ و
ما مي توانيم
رد پاي آن را
از آغاز
اسطوره در يونان
باستان
دريابيم .
نكتهء اساسيي
كه بايد در
اين جا به آن
اشاره كرد ،
رابطهء تمدن
با روشنگري و
تمايز ميان
اين دو پديده
است .
هوركهايمر و
آدرنو در " د- ر "
هيچ گونه
تمايزي ميان
اين دو پديده
قايل نيستند .
از اين رو ،
آنان تمدن را
همان روشنگري
خرد شده
مي دانند كه
آن را به سه مرحله
مي توان
تقسيم كرد :
1- افسون :
مشخصات اين
مرحله عبارت
است از ترس ناب ،
جادو ،
تقليد از
طبيعت ( Mimesis ) و
آرايش از درون
به بيرون
2- اسطوره :
مشخصات اين
مرحله عبارت
اند از مناسك ها ( Rituale ) ،
قرباني ،
نيرنگ و
حيله ( List )
3- روشنگري :
عناصر اصلي روشنگري
عبارت اند از
دانش ،
تجريد ،
حاكميت بر
طبيعت دروني و
بيروني و
تقسيم كار
اجتماعي
همچنان
بايد گفت كه
هوكهماير و
آدرنو ، توجهء
عميق به
رابطهء قهر و
تمدن دارند .
اين دو متفكر
، از تمدن يك
چهرهء زيبا
نمي تراشند ،
بل بر اين
باورند كه
تمدن از آغاز
تاريخ بشريت
با قهر و قدرت
و استثمار كار
بيگانه
عجين شده
است . براي آن
كه اين موضوع
بيشتر روشن
گردد ،
هوركهايمر و
آدرنو ، در يك
فصل جداگانه
تحت عنوان
" اديسه و يا
اسطوره و روشنگري "
از اسطورهء
اديسه كه در
كتاب هومر آمده
است ، كمك مي
گيرند .
اديسه كه با
كشتي راه سفر
طولاني را در
پيش گرفته است
تا بر آب ها - كه
نمادي از
طبيعت خارجي
است - غالب
شود ، نمونه يي
از يك كارفرما
در تمدن غربي
است . در اديسه
، ما شاهد
درهم آميخته گي
اسطوره ،
حاكميت و كار
هستيم كه در
مسير تاريخ هر بار بايد
از نو سدها و
ديوارها از
برابرش برداشته
شوند .
هنگامي كه
اديسه با كشتي اش
از جزيرهء زيرن ها
، مي گذرد ، به
خاطر آن
كه مبادا
كشتي رانان با
شنيدن آهنگ
زيرن ها ، كشتي را
ترك گويند و
سرگرم
تمايلات فطري
و شهواني خويش
گردند ،
گوش هاي شان
را با موم پر
كرد و از
آنان خواست
تا خودش را
به چوبه يي ببندند
تا مبادا
اغفال شود . در
حالي كه
كشتي رانان
نمي توانستند
هيچ آهنگي را
بشنوند و وظيفهء
شان به پيش
راندن
كشتي و كار
بود ، اديسه
آهنگ زيرن را
مي شنيد و
هرچه آهنگ بيشتر
اوج مي گرفت ،
او از
كشتي رانان
تقاضا مي كرد تا وي را
محكمتر به
چوبه ببندند ( 9 ) .
كشتي ، در
اين جا ، در
حقيقت
استعاره يي
براي جامعهء
طبقاتي است .
اديسه به
عنوان يك
قدرتمند و
ناخداي
كشتي ،
كشتي رانان
را به كار مي گمارد .
امّا ، براي
آن كه وي بر
آب ها غالب
شود ، بايد
تمامي
سرنشينان
كشتي غول درون
خويش را به
زنجير كشند .
پس غلبه بر
طبيعت دروني
كه خود
پيش شرط براي
غلبه بر طبيعت
بيروني است ،
در روند تاريخ
همواره ابعاد
وسيع تر به
خود گرفته
است . اين امر
در جامعهء
شهروندي به
اوج خويش
مي رسد ، چون
روابط جديد
كالايي و
انباشت
سرمايه ، بدون
استثمار كار
بيگانه و
طبيعت ممكن
نيست .
از اين
رهگذر ، متفكر
روشنگري چون
كانت ، در
واقعيت امر ،
مدافع
نيروهاي
كاملاً تازه
به ميدان آمده
است و بر روابط
مجرد قهرآميز
جامعهء
شهروندي پرده
مي كشد . در
شرايطي كه
شهروندان
جامعهء
شهروندي- البته
در چهارچوب
قانون و رقابت
- به خاطر منافع
خصوصي شان هر
لحظه بر
همديگر صدمه
مي زنند ؛ در
شرايطي كه
اخلاق حاكم بر
جامعه
روابط خشن را
و حاكميت
اجتماعي را ،
مشروع مي
كند ،
روشنگري چون
كانت با
" دكتورين هارموني
بخش " بر اين
حقايق
دردناك ،
پرده مي كشد .
دقيقاً به
همين دليل است
كه هوركهايمر
و آدرنو
" نويسنده
گان
تاريك " ( 10 )
دورهء روشنگري
را بر كانت
ترجيع مي دهند
و آنان را
مترقي تر از
كانت
مي خوانند ،
چون اين ها
بيرحمانه در
بعضي موارد از
حقايق
وحشتناك در
جامعهء شهروندي
سخن مي گويند :
" ساد و نيچه ،
نه تنها بر نفي
اين امكان كه
با خرد نمي
توان عليه قتل
احتجاج
بنيادي
آورد ، خاك
نمي پاشند ،
بل در جهان
زبان به فرياد
مي گشايند .
اين موضوع آن
آتش كينه را
برافروخته
بود كه تا به
امروز
مترقيوني چون
ساد و نيچه ،
را دنبال مي
كند " ( 11 ) .
با
اين همه ،
آن چه كه
مربوط به
سركوب تمايلات
فطري و ارادهء
مطلق طبيعت
دروني
مي شود ، نيچه
با كانت همصدا
است . با يك
تفاوت كه نيچه
همدردي را
زيان آور تر
از بقيه عواطف
مي داند ، چون
ريشهء آن را
در مسيحيت و
در " اخلاق
برده گان " مي
جويد ( 12 ) .
هوركهايمر
و آدرنو بر
اين باور اند
كه نيچه نيز
روشنگر است و
تلاش وي در
جهت نجات تمدن
غربي
است ( 13 ) .
نيچه
بر اين امر كاملاً
واقف بود كه
با عرفي شدن
جامعه در دورهء
مدرن ، مسيحيت
قوت خويش را
باخته است ؛ و
با " مرگ
خدا " در
فرهنگ غربي ،
غرب دچار
بحران هستي
شناسانه است .
و اين موضوع ،
غرب را دچار
نهليزم
سرسام آور
كرده است . به
همين دليل است
كه نيچه در
برابر نهليزم
غربي ، " ابر
مرد " را
بديل قرار مي
دهد تا تمدن
غربي را نجات
دهد ( 14 ) .
و امّا ،
پيش نگري
كانت در آغاز
انكشاف روابط
كالايي از
انسان چيزي به
جز از همان
انسان كاملاً
اداره شده در
جامعهء
شهروندي نيست
.
شهروند
بالغ كه از
آزادي مجرد
برخوردار
است ، چون
فاقد وسايل
توليد است ،
بايد نيروي
كارش را در
بازار بفروشد
. همين انسان
فاقد مالكيت
است كه بايد
به خاطر بازتوليد
مادي اش
به مالكيت
بيگانه
خدمت كند ؛ و
در اين تسلسل
نظم مطلق و
غلبه بر طبيعت
دروني را در
" پرورش خانه
هاي كار " ، مونوفكتور ها
و بعداً در
فابريكه هاي
قرن نزده مي آموخت
و نهادينه
مي كرد .
اين انسان
كاملاً اداره
شده ، همان
انساني است كه
جامعه شناس
آلماني ماكس
وبر ، به وام
از نيچه ، در
پايان كتاب
معروفش به نام
" اخلاق پروتستانتيزم
و´
روح ´ سرمايه
داري" وي را
" انسان
آخرين " نام
مي نهد -
انساني كه در
" قفس هاي
آهنين " مي زيد ( 15 ).
از اين
رهگذر ، مي
توان گفت كه
آدرنو و
هوركهايمر
روند انكشاف
تاريخ تمدن را
به مثابهء روند
انكشاف خرد
انساني به
سنجش
مي گيرند .
هوركهايمر و
آدرنو بر اين
باور اند كه
فاصله گرفتن
روح از طبيعت
و يا جدايي
روح از طبيعت
با خود پيشرفت
را به
ارمغان
آورده
است ؛ ولي
اين جدا
افتاده گي از
طبيعت از خود
بيگانه گي
مضاعف را نيز
به همراه داشته
است . و بدين
سان است كه
روند تاريخ
تمدن به عنوان
پيدايش و
انكشاف خرد
انساني از روز
اول گرايش به
فاجعه داشته
است . خرد
انكشاف مي كند ،
تا خويشتن را
نابود كند ؛
چون غلبه و
حاكميت بر
طبيعت بيروني
به وسيلهء علم
به مفهوم غلبه
و حاكميت بر
طبيعت دروني
انسان ها و
حكمروايي
انسان بر
انسان است .
آنان به اين
ارتباط دليل
مي آورند كه :
" هر كوشش در
جهت اين كه
جبر طبيعت را
بشكند ، و به
همان اندازه
كه طبيعت
بشكند ،
[ انسان ] در
منجلاب جبر
طبيعت
فروميرود .
تمدن اروپايي
چنين مسيري را
طي كرده
است " ( 16 ) .
با آغاز
دورهء مدرن ،
با اشتقاق علم
از بطن فلسفه
و با پديد
آمدن علوم
طبيعي جديد به
شكل ناب آن كه
همانا اثبات
گرايي باشد ،
خرد ابزاري به
مفهوم واقعي
آن پا به
ميدان مي
گذارد و معنا
مي يابد - خرد
ابزاري به اين
مفهوم كه
انسان جامعهء شهروندي ،
هرگونه
معرفتي را كه
از آن خويش مي كند ،
وسيله يي
براي خدمت به
ارزش و افزايش
قدرت است .
از سوي ديگر
روشنگري به
مثابهء يك
دورهء تاريخي
و جنبش فكري
كه از اواسط
قرن هفده تا
به آغاز قرن
نزدهء ميلادي
را در بر مي
گيرد ،
برنامه اش
" افسون زدايي "
و به كرسي
نشاندن خرد
خودمختار بود
.
" روشنگري
در وسيعترين
مفهوم پيشرفت
فكري ، همواره
اين هدف را
تعقيب كرده
است كه ترس را
از انسان
بگيرد و او را
خداوندگار
خويش بسازد . ولي
جهان به كلي
روشن شدهء حاضر ،
در شعاع
چشمگير بدبختي
مي سوزد .
برنامهء
روشنگري ،
افسون زدايي
از جهان بود .
روشنگري
مي خواست
اسطوره ها را
درهم شكند و
علم را جاگزين
توهم گرايي كند " ( 17 ) .
امّا ، از
آن جايي كه
شگرد اصلي كار
روشنگري در يك
دورهء تاريخي
خرد فرمالستي
بوده است ، از
هرگونه
بازنگري
انتقادي به
خويش درمانده
است ؛ و به اين
سان است كه
روشنگري به
جاي آن كه
روشنگر
باشد ، خود به
اسطوره در
مي غلتد .
از ديد
هوكهماير و
آدرنو ،
خويشاوندي و
پيوند
روشنگري با
روشن ستيزي
در نكته يي كه
در بالا ذكر
شد ، نهفته
است .
به بيان
دقيق تر ،
هرگاه
روشنگري از
بازنگري انتقادي
باز بماند و
به طبيعت به
مانند برده يي
بنگرد كه
حاكميت بر وي
جايز است ،
مرزهاي اسطوره
و روشنگري
زدوده
مي شوند . در
اين مفهوم روشنگري
و روشن ستيزي
نه تنها
پديده هاي
متضاد
نيستند ، بل
خواهر همزاد و
دو رخ يك سكه
اند .
براي
برون رفت از
اين بن بست ،
هوكهماير و
آدرنو
دو پيشنهاد
ارايه مي كنند : بازنگري
مُدام
انتقادي و
آشتي با
طبيعت . آشتي
با طبيعت به
اين مفهوم كه
انسان ها - به
خصوص انسان
هايي كه در
دامن تمدن
غربي پرورش يافته
اند - بايد
بياموزند كه
به طبيعت نه
به عنوان او
بيكت ( Objekt ) ، بل
به عنوان فاعل
( Subjekt )
بنگرند
- فاعلي كه
همراز انسان
است و استثمار
آن باعث
ويراني انسان
مي شود .
جمعبندي و
يك اشارهء
انتقادي
در حالي كه
جورج لوكاچ ،
نقد
ايديولوژي ،
روابطه شيي
شده گي و عقل
مجرد حسابگر
را پيامد روابط
كالايي مي
داند ،
هوركهايمر و
آدرنو نقد خويش
را از روشنگري
و تمدن با
پيدايش
" خردابزاري
" در يونان
باستان شروع
مي كنند . اين
دو متفكر فرزانه
معتقد اند كه
غلبه و حاكميت
بر طبيعت ،
برده گي
انسان را با
خويش به
ارمغان آورده
است .
هوركهايمر
در كتاب " نقد
خرد ابزاري "
آشكارا مي
نويسد : " تاريخ
تلاش انسان ها
براي تسخير
طبيعت ، تاريخ
فرمانروايي
انسان بر انسان
نيز
است " ( 18 ) .
در نقل قول
بالا ،
حاكميت در دو
بعد چهره مي
نماياند
: " اولاً ،
حاكميت
اجتماعي
انسان ها بر
انسان هاي
ديگر و طبيعت
شان ؛
ثانياً ، حاكميت
حاكمين بر
طبيعت دروني و
غرايز فطري
خود شان .
حاكميت اجتماعي
بر انسان هاي
ديگر
مبدل به يك
ضرورت
مي گردد ، چون
رابطهء
مستقيم با
تقسيم كار اجتماعي
دارد و بدون
آن حاكميت بر
طبيعت بيروني
غير ممكن
مي نمايد . و
حاكميت بر
طبيعت دروني
از مقدمات
روند كار
اجتماعي است .
با اين كه
نگارنده گان
" د - ر " از
كيفيت روابط
جديد كالايي و
حاكميت مجرد
در جامعهء
شهروندي آگاهي
دارند ، ولي
از هرگونه
پژوهش تاريخي
چشم مي پوشند .
اين امر باعث
مي شود كه
هوركهايمر و آدرنو
روابط كالايي
و طرز حاكميت
در جامعهء سرمايه داري
را در يونان
باستان
فرا افگني كاذب
كنند .
هوركهايمر و
ادرنو از
انواع حاكميت اجتماعي
كه در مراحل
مختلف تاريخ
وجود داشته
اند ، تجريد
مطلق مي كنند .
و به اين سان ،
مفهومي كه
هوركهايمر و
آدرنو از
حاكميت اجتماعي
به دست
خواننده گان
مي دهند ، يك
مفهوم كاملاً
فراتاريخي
است . به همين
دليل است كه
آنان
مي توانند در
" د - ر "
هومر ، كانت ،
نيچه و ساد را
كنار هم قرا
ردهند و در يك
متن قراإـت
كنند .
هرچند
هوركهايمر و
آدرنو انكشاف
خرد و روشنگري
را در روند
تاريخ
مطالعهء
مي كنند ، ولي
با اين همه
آنان به شيوهء
فلسفهء تاريخ
كه خود دستاورد
روزگار نو
است ، به
جستجوي غايت
گرايي در
تاريخ اند و
رگه هاي خرد
حاكم در
جامعهء
شهروندي را در
يونان باستان
مي جويند . به
همين دليل است كه
آن ها
نه تنها صورت
معقول خرد
مدرن را ، بل
تمامي روابط
شهروندي را در
تاريخ
فراافگني مي
كنند .
با همه
انتقاداتي كه
مي توان بر
اين كتاب وارد
كرد ، ولي
هيچ انتقادي
از اهميت آن
نمي تواند
بكاهد . اين
كتاب در تاريخ
انديشه هاي قرن
بيستم ،
جايگاه
درخشاني دارد
.
همان طوري
كه در مقدمه
گفته شد ،
اهميت اصلي اين
كتاب در تحليل
آن از
خودويراني
خرد نهفته
است .
سرمايه
داري ، از يك
سو عقل مدرن
را پيش شرط وجود
خويش مي داند
و از سوي ديگر
با استعمار
بيرحمانهء
كشورهاي
پيراموني و
استثمار محيط
زيست و طبيعت
،
روابط خردستيزانه
و خودويرانگر
را تقويت
مي كند - چون
در نهايت امر
نه تنها
بنيادهاي
روابط
بازتوليد
اجتماعي را ،
بل آن
تهداب هايي
را هم درهم مي
شكند كه خود
بر آن بنا شده
است .
منابع :
1) براي
نمونه نگاه
كنيد به
سخنراني
يورگن هابرماس ،
در Süddeutsche Zeitung ، مورخ 15.10.2001
2)
" ديالكتيك
روشنگري " از
اين به بعد د
رمتن با حروف
" د - ر " مختصر
شده است .
3) در
ارتباط با
سرگذشت زنده
گي فكري مكتب
فرانكفورت در
حوزهء زبان
فارسي نگاه
كنيد به : بابك
احمدي ،
خاطرات ظلمت ،
در بارهء سه
انديشه گر
مكتب
فرانكفورت والتر
بنيامين ،
ماكس هوركهايمر
، تيودور
آدرنو ،
تهران ، 1376
همچنان
نگاه كنيد :
Ralf Wiggershaus,
Die Frankfurter Schule, München, 1988
4) Max Horkheimer / Theodor W. Adorno, Dialektik der Aufklärung, Philosophische Fragmente,
5) Georg Lukacs,
Geschichte und
Klassenbewusstsein, Studien über Marxistische Dialektik, Amsterdam, 1967
اين
كتاب به كوشش
محمد جعفر
پوينده ، به
فارسي ترجمه
شده است : جورج
لوكاچ ،
تاريخ و آگاهي
طبقاتي ،
تهران ، 1377
6)Max Weber, Wissenschaft als Beruf, Stuttgart, 1955, S. 23ff.
7) مقايسه
كنيد : Max Horkheimer / Theodor
W. Adorno , a.a.O., S. 196
8) Immanuel Kant, Kritik der praktischen Vernunft, Grundlegung zur Metaphysik der
Sitten, Frankfurt a. Main, 1995 , S. 140
9 ) Max Horkheimer / Theodor W. Adorno , a.a.O. , S. 50 ff.
10 ) Ebda., S. 126
11) Ebda., S. 127
12) نگاه
كنيد :
Friedrich Nietzsche, Jenseits von Gut und Böse, Kritische Studienausgabe, Band 5, (Hrsg.) Giorgio Colli und Mazzino
Montinari, Berlin, 1998 , S. 117.
همچنان
نگاه كنيد :
Ders., Zur Genealogie der Moral, Kritische
Studienausgabe, Band 5, (Hrsg.) Giorgio Colli
und Mazzino Montinari,
Berlin, 1998, S. 411f.
" فراسوي
نيك و بد " و
" تبارشناسي
اخلاق " توسط
داريوش آشوري
، به فارسي
برگردانيده
شده است . اين
دو جلد كتاب
متاءسفانه
هنگام نوشتن اين
مقالت در
دسترس نبود .
13 ) Max Horkheimer / Theodor W. Adorno , a.a.O., S. 122
14) براي
معلومات
بيشتر در اين
زمينه نگاه
كنيد به :
Karl Löwith,
Kierkegaard und Nietzsche - oder philosophische und theologische Überwindung des Nihilismus, Frankfurt a. Main, 1933 , S. 241
و نگاه
كنيد :
Martin Heidegger, Nietzsches Wort, “ Gott
ist tot “, in : Holzwege, Frankfurt a. Main,
1950 , S. 234
15) Max Weber, Die Protestantische Ethik und der “Geist” des Kapitalismus, Bodenheim, 1993
, S. 154
در
ارتباط
تاءثيرگذاري
تفكر نيچه بر
ماكس وبر ،
خواننده گاني
را كه به زبان
آلماني
دسترسي دارند
، به مقالهء
بي نهايت دقيق
از H. Tyrellارجاع
مي كنم :
Hartmann Tyrell,
Worum geht es in der Protestantischen Ethik, in : Saeculum, Jahrbuch für Universalgeschichte, Band 41, München,
1990 , S. 130 ff.
16) Max Horkheimer / Theodor W. Adorno , a.a.O. , S. 19
17) Ebda., S.
9
18) Max Horkheimer, Zur Kritik der instrumentellen
Vernunft, Frankfurt
a. Main, 1992 , S. 104
ooo
اين
مقاله در
شمارۀ 27
آسمايي (
فبروري 2004) به
چاپ رسيده است
ooo