Textfeld: ... ما روشنفكران از هزاران سال پيش خسارات نفرت انگيزي به بار آورده ايم : قتل عام ها به نام يك آرمان ، به نام يك مكتب و به نام يك تيوري ، اين كار ما است ، اكتشاف ما است - اكتشاف روشنفكران . همين اندازه كه احساسات انسان ها را در برابر يكديگر برنينگيزيم - گرچه گويا اكثراً با پاكترين نيت ها هم صورت گرفته باشند ــ كار بزرگي كرده ايم ...
کارل پوپر
متن سخنراني کارل پوپر را در ادامه اين بحث مي توانيد بخوانيد

*

  1        نظر  پرسی

آسمايي به گونه هدفمند بحث در مورد روشنفکر را  نه با مراجعه به شخصيت هاي نامور عرصه دانش و فرهنگ ، بل با پخش پرسشنامه يي ميان  هموطنان مهاجر افغان در آلمان ، آغاز نمود . در اين ميان هيچ نوع گزينش خاص مدنظر نبود ، بل  كوشش ممكنه به کار رفت  تا در بحث طيف گسترده از ديدگاه ها  و نظرات بازتاب يابند . هدف آن بود تا ديده شود که افغان هاي تعليم يافته چه تصور و داوريي در مورد روشنفکر و وظايف او در جامعه افغاني دارند . 

اين هموطنان مهرباني نموده و به فراخوان ما پاسخ مثبت گفته و به پرسش ها پاسخ داده اند :

 ميرمن وسيمه امين شيردل ، ليسانسه پوهنځي ادبيات پوهنتون كابل ، سابق معلمه در مكاتب مختلف نســــوان  و ســپــــس آمــــــــره ديپارتمنت زبان دري در ليسه رحمن بابا ، فعلاً بيكار.

1- خانم نظيفه فاراني، 48 ساله ، فارغ التحصيل دارالمعلمين كابل ، سابق معلمه ، فعلاً بيكار .

2-خانم پروين ون كنوبلوخ ، 41 ساله ،  سابق معلمه معارف .

3- شاغلي عبدالرشيد پراچگاني، تاجر و متشبث خصوصي كه از حدود چهل سال در آلمان مشغول كار مي باشند .

4-آقاي عالم سليمان ، متشبث خصوصي ، كه از جمله به حيث كنسرتگذار ، هموطنان مقيم آلمان با نام ايشان  آشنا اند .

  ·  پرسش اول  : وقتي كه اصطلاح روشنفكر را مي شنويد ، چه تصوراتي در ذهن شما خطور مي كنند ؟

آقاي پراچگاني : روشنفكر بايد از وابسته گي هاي قبيله يي و افكار يك  جانبه مبرا باشد .  شاعري اين مفهوم را چه خوب ادا كرده است :

غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود

از هر آنچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است 

 

آقاي عالم سليمان : روشنفكر كسي است كه داراي هوش ، فكر و انديشه روشن باشد .

خانم وسيمه  امين شيردل : اصطلاح روشنفكر تداعيي ذهني است شـــامــــل آنــــعــــده

روش بينان و روشنگرايان كه منافع علياي كشور را ارجحيت داده و در طريق ارتقاي سطح دانش و بينش جامعه خود در چهارچوب كلتور ، بينش و دانش ، فرهنگ اصيل افغاني و ملي گرايي ، با تمام مسايل برخورد روشنگرايانه داشته باشند .

خانم نظيفه فاراني : كلمه روشنفكر از كلمه " Intellectuel" فرنگي از " Intellectualis" لاتين گرفته شده است. اين اصطلاح فرنگي معني هوشمند و فهميده را مي رساند ، نه روشنفكر را . اين غلط مشهور ذهن را به كجراهه مي برد . يعني وقتي آدم كلمه روشنفكر را مي شنود فوراً براي آدم تداعي مي شود كه يك انسان تحصيل كرده و متمدن و ... در حالي كه اين تصور نادرست است . چنين شخصي رامي توان زير نام هوشمند و فهميده رديفبندي نمود ، نه الزاماً روشنفكر . به پنداشت من اگر انسان خود را از بند تصورات قسمت و تقدير خلاص كرد و مهار زنده گي خود را خود به دست گرفت و در سرنوشت خود و همنوع خود مؤثر واقع شد ، آنگاه است كه اين شخص مي توان را مي توان روشنفكر  گفت .

دانشمند و بزرگان ديگر  را نمي توان الزماً روشنفكر پنداشت .آنان هوشمندان و خبره گان در رشته تحصيل و كار شان اند .

به نظر من روشنفكر ، يعني آزاد انديش .

با آنچه گفته آمد ، ما در جامعه خود كمتر روشنفكر يا روشن انديش داريم .

دانشمند و كارشناسي كه آزاد انديش نباشد ، روشنفكر بوده نمي تواند ، بل تنها فهميده و هوشمند خواهد بود .

  ·  پرسش دوم  : اين تصورات در مورد كدام شخصيت هاي تاريخي يا موجود افغاني صدق مي كند ؟ ( تنها چند نام را تذكر دهيد )

خانم امين شيردل : در مورد كساني كه در راه آزادي ، ارتقاي كشور و تماميت ارضي ، حفظ نواميس ملي و كلتور جامعه خود قرباني ها داده اند ، كه اسامي شان بر جبين تاريخ نقش است .

آقاي پراچگاني : مثلاً سيد جمال الدين افغاني ، حضرت مولانا جلال الدين بلخي يا امثال شان ؛ در تاريخ معاصر چنين كساني را سراغ ندارم .

  ·  پرسش سوم : از روشنفكران در تاريخ افغانستان چه كارهاي مثبت و چه كارهاي منفيي سر زده اند ؟

خانم وسيمه امين شيردل : هستند و بودند روشنفكراني كه در تاريخ معاصر كشور جهت حفظ و حراست ناموس ، آبرو ، تماميت ارضي ، هويت ملي ، جهش به طرف ديموكراسي، زنده گي همگون و تساوي حقوق از هيچنوع قرباني دريغ نفرموده اند و برعكس هستند كساني كه خود يوغ اسارت و برده گي بر گرده مي كشند و جامعه را به اسارت و برده گي سوق مي دهند  در حالي كه سنگ وطنپرستي بر سينه مي كوبند و دعواي روشنفكري و روشنبيني  را به صورت كاذب شعار خود ساخته اند .

  ·  پرسش چهارم : به نظر شما چه كسي را مي توان روشنفكر ناميد ؟

آقاي عبدالرشيد پراچگاني :  كسي كه وابسته گي فكري يكجانبه نداشته باشد . بي خوف و بدون ترس حقبين و حقيقتگو باشد.

خانم نظيفه فاراني : يك روشنفكر بايد وقت كافي براي انديشيدن داشته باشد . مثلاً ، يك حمال يا يك دهقان در تلاش است تا خود و فرزندان خود را سير كند ، او وقتي براي انديشيدن و امكاني براي روشنفكر شدن در اختيار ندارد .

يك روشنفكر بايد از منافع خود بگذرد ، يعني از بند خود نيز آزاد گردد . و اگر منافع مردم را بر منافع خود ترجيع داد و بدون بدون رياء و تعصب در خير و صلاح  مردم كوشيد، چنين شخصي را مي توان روشنفكر گفت .

خانم پروين فون كنوبلوخ : انسان روشنفكر نبايد شرايط را از ديدگاه خودش ديده و خود را در قشر محدود احاطه و محصور نمايد .

انسان روشن دنيا را  به ديده باز و كشوده ديده ، زنده گي انسانها را نظر به محيط اجتماعي شان مي ـبيـند .  و در اجتماع از دانش و فرهنگ بهره برده و حق را از ناحق تشخيص داد و جدا مي كند .  و هر نسل را نظر به دوره آن نسل پذيرفته و ارزيابي مي كند . 

آقاي عالم سليمان : روشنفكر كسي است هوشمند كه  فهيم و داراي انديشه روشن باشد.

  ·  پرسش پنجم : روشنفكر در جامعه چه نقشي را بايد ايفا كند ؟مبرمترين وظيفه روشنفكر در مرحله كنوني چيست ؟

آقاي عالم سليمان : كار و كوشش پيگير براي روشن ساختن اذهان مردم  وظيفه اساسي روشنفكر است .

آقاي عبدالرشيد پراچگاني : رهنمايي فكري جامعه را برعهده بگيرد.

خانم وسيمه امين شيردل : روشنفكر بايد ايفاگر نقش وحدت ملي ، و حراست فرهنگي و كلتوري جامعه خود باشد و از طريق تنوير اذهان جامعه نقش سازنده داشته باشد.

مهمترين وظيفه روشنفكر در حال كنوني مبارزه در برابر گرايش هاي سودجويانه ، غير معقول ، سمتي ، جهتي ، لساني و كيش شخصيت پرستي است كه بايد جاي آن رابه وحدت ملي داد .

خانم نظيفه فاراني : مبرمترين وظيفهروشنفكر در مرحله كنوني اينست كه تمام نيرنگ ها و رياها را تشريح كند ، واقعيت ها را بدون ترس از جاهلان ، به خاطر رفاه جامعه برملا كند .

خانم پروين فون كنوبلوخ : روشنفكر افكار خويش را براي مردمش آشكار مي كند و سعي مي ورزد تا افكار كوچك و محدود را تحت تأثير قرار دهد ، هيچوقت از زنده گي اجتماعي دور نمي شود و حتي در شرايط مشكل نيز  وظايف خود را انجام مي دهد . در اينجا در زنده گي مهاجرت مسأله مبرم كومك معنوي به نسل هاي نوخاسته مي باشد كه از مسايل موجود ميان دو فرهنگ متفاوت ( فرهنگ خانواده يعني جامعه مبدأ و فرهنگ جامعه ميزبان ) دچار دشواري ها اند . 

  ·  پرسش ششم : روشنفكر با رسوم و عنعنات رايج در جامعه ، چه گونه بايد برخورد كند ؟

آقاي عبدالرشيد پراچگاني :چون در همان جامعه زنده گي مي كند ، نمي تواند از آن دوري كند .

خانم نظيفه فاراني : چون تمام رسوم و عنعنات جامعه را در كل نمي توانيم درست بگوييم - زيرا بعض رسوم و عنعنات نادرست و  مزخرف نيز داريم- بناءاً بايد توجه اش ار به آن رسوم و عنعناتي مبذول دارد كه بدرد جامعه مي خورد و از آني كه به درد جامعه نمي خورد بگذرد .

خانم وسيمه امين شيردل : رسوم ، عنعنات و فرهنگ مثبت را حفظ و تشويق نمايد و بر منفي خط بطلان بكشد.

  ·  پرسش هفتم : روشنفكر افغان ، از روشنفكران غربي چه چيزهايي را بايد بياموزد ؟

خانم وسيمه امين شيردل : آنچه را كه سازگار با فرهنگ جامعه افغاني است .

آقاي عبدالرشيد پراچگاني : آزاد فكري ، حقيقتپسندي و حقيقـتـگويي .

آقاي عالم سليمان : دانش ، تحقيق و پشتكار را .

خانم پروين فون كنوبلوخ : بايد براي بهروزي خود و مردم خويش ، فرهنگ غرب را نيز مطالعه كرد و با آگاهي از آن و طبعاً با شناخت كامل از فرهنگ افغاني مي توان سازگاري و پيشرفت را براي نسل جديد پيشكش نمود . منظور من به خصوص در باره مسايل زنده گي مهاجرت و فرزندان مان در اينجا است . بايد مادران و پدران  در اين باره داخل گفت و شنود شد ، تا حقايق را و ايجابات را دريابند . بيخبر ماندن خانواده هاي مهاجر از فرهنگ غرب و بيگانه ماندن فرزندان از فرهنگ افغاني، سبب عدم تفاهم متقابل ، بي اعتمادي متقابل و  اعمال فشار و تجميل محدوديت هايي مي گردد كه  پرمخاطره اند. در اين مورد روشنفكران مسإوليت خاصي براي حل مسايل دارند - هم در برابر بزرگسالان و هم در برابر نونهالان . 

  ·  پرسش هشتم : چند درصد از باسوادان جامعه افغاني به نظر شما روشنفكر اند ؟

خانم وسيمه امين شيردل : نخست بايد تعداد باسوادان را شمرد  تا بعداً در باره تعداد روشنفكران  صحبت شود .

آقاي عبدالرشيد پراچگاني : در جامعه فعلي قحط الرجال است .

آقاي عالم سليمان : 0,05   فصيد...

  ·  پرسش نهم : مناسبات ميان روشنفكران افغان را چه گونه ارزيابي مي كنيد ؟

خانم وسيمه امين شيردل : مناسبات ميان روشنفكران افغاني با كمال تأسف هم آهنگ و استوار بر منافع ملي نيست .

  ·  پرسش دهم : مناسبات ميان روشنفكران افغان ، به نظر شما چه گونه بايد باشد ؟

خانم وسيمه امين شيردل : مناسبات ميان روشنفكران بايد بر محور وحدت ملي و گرايش هاي ملي استوار باشد .

آقاي عبدالرشيد پراچگاني : عاري از خودخواهي و  خود محور بيني . روشنفكر بايد صميمي باشد.

خانم نظيفه فاراني : مناسبات روشنفكران بايد مانند مناسبات ولتر ، با دوستان و مخالفانش باشد . ولتر كه از رهبران انقلاب كبير فرانسه بود ، بهترين سرمشق است . او مي گويد : من تا پاي جان تلاش خواهم كرد تا تو انديشه ات را بيان كني ، گرچه مخالف من هم باشد .

يا به گفته خوشحالخان ختك كه فرموده اند:

كه ته وايي چي زه يم

او زه وايم چه زه يم

نه به ته يي نه به زه يم

او كه ته وايي چي ته يي

او زه وايم چي ته يي

هم به زه يم او هم به ته يي

آقاي عالم سليمان : اين مناسبات بايد عاملانه و بر پايه احترام متقابل و بردباري در برابر همدگر استوار شود .

·       پرسش  يازدهم : آيا شما خود را روشنفكر مي دانيد ؟

خانم وسيمه امين شيردل : با مطالعه اين پرسش من با خودم در جدالم.

آقاي عبدالرشيد پراچگاني : ديگران بايد در اين مورد قضاوت كنند .

خانم نظيفه فاراني : در اين مورد قضاوت ديگران شرط است .

  ·  پرسش دوازهم   : از روشنفكران افغان چه پرسش هايي داريد ، كه آسمايي آن ها را با آنان در ميان نهد ؟ اين پرسش ها را به نظر شما با كدام شخصيت هاي افغاني مطرح كنيم ؟

آقاي عبدالرشيد پراچگاني : به نظر من در جامعه پنجاه سال گذشته روشنفكر حقيقي كه افكار آزاد و بي الايش داشته باشند ، نداشتيم و اگر هم كند و گذار بودند تحت شكنجه و زبانبندي حاكمان وقت قرار داشتند و يا تبعيد شدند .

آقاي عالم سليمان : با همه .

خواننده گان محترم ، اين بحث در شماره هاي بعدي نيز ادامه خواهد يافت و ما خواهيم كوشيد تا با روشن ساختن تصورات موجود پيرامون اين مسايل ، بحث جدي علمي را در باره آنها آغاز كنيم.

البته، نـتـنـها هر هموطن علاقه مند به اين بحث مي تواند براي شماره بعدي به سوالاتي كه در بالا مطرح شده اند پاسخ بگويد، يا نظريات ارايه شده را نقد كند ، بل ما از ايشان خواهش مي نماييم تا در اين بحث سهم بگيرند .

خواهشمنديم پاسخ هر پرسش   حتي المقدور از  سه چهار  سطر بيشتر نشود. همچنان خواهش مي نماييم تا زنده گينامه كوتاه ، يك قطعه فوتو و نيز آدرس پستي و شماره تيلفون تان را نيز حتماً بفرستيد. لطفاً اين را نيز فراموشنفرماييد كه بنويسيد چه پرسش هاي ديگري را بايد در اين بحث مطرح نمود و از نظر شما آنها را به كدام شخصيت هاي افغاني براي دريافت پاسخ بايد فرستاد . به اميد همكاري شما .

***

* برگرفته از  شماره 15  مجله آسمايي ( جون 2000)

****

 

 

 

روشنفکر*

 

                                                                  2

 

 

***

 

 

سيد معصوم عمر برهنه

نقاش و مجسمه ساز  افغان مقيم آلمان

برهنه گويي برهنه

 

 

حافظ مي خور و رندي كن و خوش باش دمي

دام تذوير مكن چون ديگران قرآن را 

س. وقتي كه اصطلاح روشنفكر را مي شنويد ، چه تصوراتي در ذهن شما خطور مي كنند ؟

ج . تصورات " بچه گانه " و عاميانه،   اكثراً هر موجود با قد و قواره شيك و سرو اندام مرتب و موهاي شانه شده و چرب شده و " ژيل خورده " ، سفركرده و يا خارج ديده و يا مقيمان خارج از كشور را كه چند زبان و چرب زباني و ده ها حرفه ديگر ... را بلد اند ، انسان هاي باسواد ، تحصيلكرده و متخصص را روشنفكر و جهان ديده مي پندارند ! و دردا كه " شريعت " ظاهر را مي بيند . يعني با حقارت خودي ، با همان ديده احترام به ديده احترام به چنين افراد مي نگرند و سرتعظيم فرو مي آرند! اين تصوير مزخرف از اصطلاح " روشنفكر " كه در ذهن بسياري ها  ناآگاهانه لانه كرده و مجسم شده ، با تخيل و تصور ذهن هنرمندانه من كاملاً بيگانه و در تضاد است . به نظر بنده - برهنه - روشنفكر موجوديست كه وسعت و ميدان ديد و فكرش  فراخ و دنيايش كاملاً صاف و روشن بوده و هيچگونه افكار تار و تاريك در تار وپود وجودش راه نداشته باشد .

س . اين تصورات در مورد كدام شخصيت هاي تاريخي و يا موجود افغاني صدق مي كند ؟

ج . اگر آن تصورات ظاهري و سطحي را مدنظر بگيريم ، به حال و روز بسياري از بي شخصيت هاي سياسي و كله خشك زمان ما صدق مي كند !

امّا ، اگر به مفهوم درست و عميق در آن بنگريم ، از عاصي ترين شاعر فارسي يعني حافظ تا روح سركش سيد جمال الدين افغان و طبع بلند محمود طرزي افغان در قالب آن تعريف بكر از روشنفكر  به خوبي مي گنجند و مي درخشند . مسلماً هر شخصيت ديگر افغان از هر قوم و هر زباني كه باشد ، روح و افكار بلند داشته و آزادمنش باشد ، سر تسليم به قانون و عنعناتي كه ابعاد منطقي و ابدي نداشته ، فرو نياورده باشد و نياورد ، روشنفكر بوده و است . در آينده هم روشنفكران به آن قله هاي " عصيان " بايد رسيده باشند ، تا بتوانند به بزرگي و شهرت آنچنان شخصيت ها  برسند . زمان ، تاريخ را مي سازد و قضاوت در مورد شخصيت هاي تاريخي ثبت تاريخ است و هيچ كس منكر آن شده نمي تواند .

س. از روشنفكران در تاريخ افغانستان چه كارهاي مثبت و چه كارهاي منفي سرزده اند ؟

ج .

واعظ ما بوي حق نشنيد بشنو اين سخن

در حضورش نيز مي گويم نه غيبت مي كنم

آن كه از وي كار منفي سر زند ، روشنفكر نيست !

باتأسف ترازوي كارهاي منفي " روشنفكرنما " هاي ما  بر زمين خورده ، يعني كارهاي مثبت را فراموش كرده و خاك ملت را به هوا برباد داده اند !

بياييد ، بفرماييد به چشم سر بـبيـنيد : اگر كارهاي مثبت آنان بيشتر مي بود و خاك و آبروي خود را به بيگانه نمي فروختند و نمي ريختند ، من  و شما و صدها پير و برناي ديگر اينجا چه مي كرديم ؟ يا به عباره ديگر حال اينجا آواره و در به در و خاك بر سر نمي بوديم !...

س. به نظر شما چه كسي را مي توان روشنفكر ناميد ؟

ج . چون كوتاه و مختصر نويسي به گفته شما هنر مي خواهد ، پس اجازه بفرماييد منِ بي هنر  فراتر از شرط "چهار سطري شما "  نظر خود را برهنه و به تفصيل بنويسم كه روشنفكري چيست و روشنفكر كيست .

بعضي ها نه، بل بسيار اند كساني كه با خواندن يكي دو جلد كتاب محدود سياسي و يا تاريخي ، فكر مي كند كه حال توانايي دارند تا در امور اجتماعي هم بسيار ساده و آسان قضاوت و  داوري كنند. اين ميل را هم دارند تا خود را در رديف " چيز فهمان "  و " روشنفكران " و حتي مجنون وار خود را به به صفت يك طبقه خاص و بالا جا بزنند !

البته كه بدون مطالعه و آشنايي و شركت در عمق زنده گي اجتماعي و فرهنگي نمي توان به مرحله روشنفكري رسيد و ديگر اين كه بعيد و محال است كه ما براي واژه " روشنفكر " به چشم و ديد يك طبقه واحد بنگريم ، چون روشنفكري  به طبقات توليدكننده و مصرف كننده منتهي مي گردد ، كه اين خود مقدمه يي مي شود براي حرف هاي ديگر و بحث هاي پيچيده تر...

روشنفكر ، كساني اند كه آزادي را با تمام مفهوم و ابعادش درك كرده باشند ، در غير آن آدم هاي نيمه ساخته ، ناتمام و نيم كاره و بيكاره اند .

روشنفكر انساني را مي گويند كه براي قضاوت و داوري جامعه خود با معيارهاي جهاني مجهز باشد . كلمه روشنفكر به انساني اطلاق شده مي تواند كه از قومگرايي و مرزهاي ملي خود را رها كرده باشد و افق نظرش تا دور دست ها باز و روشن باشد . نه تنگ و تاريك و ترش .

كسي روشنـفكر است كه بي عدالتي را احساس و دردهاي بشري را لمس كرده بتواند و مهمتر اين كه با احساس ، لمس و  درك  اينهمه دردها خاموش نـنـشيند ، بل برهنه بگويد ؛ يعني زبان از بند سكوت و پا به ميدان كشد .

س. روشنفكر در جامعهچه نقشي را بايد ايفا كند ؟ مبرمترين وضيفه روشنفكر در مرحلهكنوني چيست ؟

ج . روشنفكر ابد با نگرش تازه به دنياي نو و افكار بديع و بكر خود  نقش چراغ راه را داشته و شمع فروزان محفل روزگارش باشد. با اين همه يك روشنفكر بايد خلاء شخصيت مفقود شده جامعه را هرچند كوتاه مدت باشد پرُ كند .

در پهلوي حساس بودن و حجاب از رُخ  رياها و نيرنگ ها بر انداختن كه وظيفه هر روشنفكر است ، اساسي ترين و مبرمترين  وظيفه روشنفكران اين است كه در مرحله حساس كنوني  ، ضوابط اصلي و ابتدايي جامعه خود را از مجموع سوابق ذهني خود  هوشيارانه جدا كند و خود را در بُنـبـست هاي سياسي گرفتار نسازد ، يعني روشنفكر واقعي نبايد در منجلاب سياست ، قانون و اخلاق حاكم جامعه غرق گردد .

معيارها و ارزش ها را در مقابل امكانات فراهم شده و وعده ها فروختن ، دور از تعهد روشنفكري است و به معني محكوم كردن و نابودي وجدان خود است .

س . روشنفكر با رسوم و عنعنات رايج در جامعه چه گونه بايد برخورد نمايد ؟

ج . در قدم نخست ، روشنفكر نبايد گرفتار جهالت و در بند تعصبات قومي و مذهبي و عنعنات منفي باشد و همچنان در محكوم كردن هيچ رسم و عادت و عنعنه رايج  و بالاتر از آن در هيچ فكري شتاب نكند . شتاب در هر كار نقصان دو چندان دارد .

روشنفكر نبايد در بند و زنجير عنعنات منفي و تهمت  و ريا و دروغ ها گرفتار بماند و مصلحت را هيچ گاه  در خاموشي و سكوت جستجو نكند و حتي اگر ميدان و ساحه سخن بر رخش بسته گردد ، بازهم همرنگ جماعت نگردد . يعني در زندان زمان و مكان ، جان و وجدان خود را محبوس نسازد .

معيار روشنفكري همانا سره و ناسره كردن رسوم و عنعنات رايـج در جامعه است كه اين كار رياضت بسيار مي خواهد و بدون صراحت لهجه و بيان و برهنه گي ناممكن است .

س. روشنفكران افغان از روشنفكران غربي چه چيزهايي را بايد بياموزند ؟

ج .

اي بيخبر بكوش كه صاحب خبر شوي

تا راهرو نباشي كي راهبر شوي

ياد ما نرود و فراموش نكنيم كه غربي ها هم آموزش بعضي خصوصيات خوب شرقي را براي جامعه خود توصيه و آرزو مي كنند .اما ، بي پرده و برهنه عرض كنم كه ما بايد بي ريايي ( نه بي حيايي ) و پذيرش و هضم افكار متنوع را از ديگر مردمان جهان بياموزيم تا به معيارهاي جهاني روشنفكري برسيم و مطمين باشيد كه به اين مرحله روشنفكري زماني خواهيم رسيد كه از خم و چم ها و ريا و دروغ و تملق و چاپلوسي و جهالت و بطالت ها دوري جسته و پشتكار و كار بيشمار را از ديگران از آلمان تا چاپان و ديگر كشورهاي صنعتي  يعني از اين سر شرق تا آن سر غرب بياموزيم ...

 

 

 

***

 

 

Textfeld: شهامت اعتراف

ا. م . توريالي . مهاجر افغان -  پيشاور

 

 

 

آغاز بحث در باره روشنفكر ، ابتكار جالبي است .  در اينجا همان گونه كه خواسته شده است ، خواهم كوشيد بسيار كوتاه و موءجز به برخي پرسش هاي مطروحه در بحث ،  نظر به درك و پنداشت خودم پاسخ ارايه دارم :

- اين كه روشنفكر در دنياي ديگر چه معني و تعريفي دارد ، سخني است جدا . و امّا ، در افغانستان " روشنفكران " مترجمان  جنگ سرد و سپس مترجمان  سياست هاي قدرتهاي جهاني و منطقوي در گير در قضاياي افغانستان شدند و امروز هم بسياري هاي شان مترجمان  منافع كشورهاي درگير در قضاياي افغانستان و زبان چه كه موتور توليد فتنه ها به نام اختلافات قبيلوي ،  قومي ، نژادي ، زباني و مذهبي و سمتي  به شمار مي روند . شگفتي انگيزتر كه بسياري از   اينان تا ديروز  پيروان ايديولوژي هاي بودند كه حتي ملت گرايي را كفر مي دانستند و دسته يي  از " همبسته گي انترناسيوناليستي زحمتكشان سراسر جهان "  و دسته ديگر از " اتحاد جهاني اُمت اسلام" دمٌ مي زدند و  امروز تا جايي سقوط كرده اند كه با تيغ اخته و زهرناك به جان ملت و كشور خود افتاده اند تا آن را به نام قوم ، قبيله ، نژاد ، زبان و منطقه و مذهب پارچه پارچه ساخته و به مغاك نابوي كامل سقوط دهند .

بناً به نظر من ، "روشنفكر" افغان كسي است كه درسخوانده است ، حرف هاي كتابي را فراگرفته است ،  پوشيدن لباس اروپايي و نان خوردن با قاشق و پنجه را ياد دارد و  براي ارضاي خودخواهي اش حتي به شرم آورترين و ننگين ترين كارها نيز دست مي زند .  البته از اين قاعده استثناهاي نيز وجود دارند ، كه اگر شمار شان كم باشد و يا زياد صداي شان چندان شنيده نمي شود و حضور شان چندان محسوس نيست .

- "روشنفكران" افغان اكثراً ادعا دارند كه هيچ خطا و اشتباهي نكرده اند و گناه تمام كرده هاي بد و ناكرده هاي خوب را بردوش مخالفين خود و يا هم اكثريت بيسواد  جامعه مي ندازند .

تا جايي كه من ديده ام  اين روش اكثريت قريب به اتفاق درسخوانده گان ما است .

اگر يكبار به كلكسيون نشرات افغاني نظر بيندازيد و  كتبي را كه در اين دو دهه به چاپ رسيده اند مرور كنيد ، به آرشيف نشرات راديويي مراجعه نماييد و بـبيـنيد كه شخصيت هاي بسيار دانشمند ما ، كساني كه اسناد تحصيلي از بهترين پوهنتون هاي جهان را دارند ،  القاب وزيني پيش نام شان درج مي شوند و بسياري هاي شان امروز نيز ادعاهاي بزرگي را مطرح مي سازند ، چه گفته بودند و تا چه حد گفته ها و پيشگويي هاي شان تحقق يافته و تا چه اندازه عكس آن رويداده است ، آن گاه است كه بسيار به ساده گي مي توان در باره شان قضاوت نمود و گفت كه آنان چه نـقشي داشته اند . در اين جا منظورم از كساني است كه " باغ هاي سرخ و سبز " را براي مردم نشان مي داند . با آنهم اگر هر كدام از اينان بيايند و صادقانه بگويند و اعتراف بكنند : بله ، من اين اشتباه را كرده بودم ؛ و از بابت آن معذرت بخواهند ، و نشان دهند كه از اشتباهات خود و خودي ها و ديگران عبرت گرفته اند ، اين سبب سر افگنده گي شان نخواهد گرديد ، بل شايد در اعاده لااقل بخشي از اعتبار از دست رفته شان كومك هم بكند.  هر كس چنين كند ، اگر روشنفكر متـفكر و نخبه هم نباشد ، لااقل او را مي توان انسان  فهيم و با وجدان  محسوب نمود .

***

برگرفته از شماره16 آسمايي ( اکتوبر 2000 )

u برگشت به صفحهء اول