تعريف

 روشنفكر 

در

دانشنامه ها

 

دانشنامهء آلماني بروك هاوس

(  Brockhaus ) :

 Intellektuele - انتلكتويل - برگرفته از واژهء فرانسوي ،ُ گروه افرادي كه در خط علوم ، آموزش ديده و در عرصه هاي فكري ، فرهنگي ، اكادميك و يا ژورنالستيك مصروف كار اند و پيوسته بر توانايي ها و گرايشهاي فكري شان اتكا ميكنند. كلمهء انتلكتويل، از قرن 19 به اينسو ، به گروه هاي ويژهء اجتماعي اطلاق ميشود كه داراي خودآگاهي و هم موقعيت اجتماعي خاص اند.

انتلكتويل،  كه نه تنها داراي آگاهي ، بل " مسووليت" اجتماعي نيز است ، بايد به اساس مسووليتهاي شان ، در قبال وضعيت جامعه و مسير تحولات اجتماعي ، داراي ديدگاه هاي انتقادي باشند و در برابر رويدادهاي جاري موضعگيري نمايند و به اصلاح امور بپردازند.

دانشنامهء فرانسوي لاروس

 ) Grand Usel Larousse ( :

Intellekteul -elle - انتلكتويل -صفت- ( ريشهء لاتين -انتلكتواليس ) (Intellectualis - عقلي ، انديشه گي ، بر گرفته از واژهء لاتين كلاسيك -انتليگير   Intelligere) ( -دانستن) .

1- كسي كه داراي هوش و فراست بوده و به امور معرفتي و فكر بپردازد. 2-كسي كه خواست خواننده و تماشاگر را تبارز دهد. 3 ــ انتلكتويل، مشخصاً به كار هاي فكري ، داراي بازتاب و تأثير انتزاعي (  abstract )بر افكار عمومي - برعكس كارهاي دستي ( جسمي ) فزيكي - عطف توجه دارد و فراهم آورنده و ايجادگر كوشش هاي بزرگ فكري است. 4 ـ كارگران فكري ( انتلكتويل ) برعكس كارگران جسمي ، كساني اند كه فعاليتهاي آنها تأثير انتزاعي بر افكار عامه دارد.

 

دانشنامهء بزرگ شوروي

Bolshaja Sovetskaya Encyklopedia)  ( :

انتليگينسيا - از واژهء لاتين Intelligentia - آگاه ، نيروي معرفتي ، برگرفته از انتلجينس Intelligens  ،يعني فرد با فراست ، آگاه ، دانا ، متفكر.

انتليگينسيا - قشر اجتماعي انسانهايي كه با كار تخصصي خويش مصروف ايجادگري هاي خلاقانه بوده و به امر رشد و گسترش فرهنگ ياري ميرسانند.

در جامعهء معاصر سرمايه داري ، انتلكتويل ويژه گي خاص خودش را ندارد و داراي تركيب ناهمگون است.

و امّا ، در جامعهء سوسيالستي ، برابر با ميزان همگرايي اجتماعي ، روابط انتلكتويل با كارگران و دهقانان نزديكتر ميگرد. انتلكتويل در ساختمان جامعه سهم ميگيرد و از ايديولوژي سوسيالستي دفاع ميكند. در جوامع سوسيالستي ، بين روشنفكر و ساير بخشهاي مردم، انتاگونيزم وجود ندارد.

در فرايند گذار به سوي كمونيزم ، نقش روشنفكر پيوسته افزايش خواهد يافت.

دانشنامهء آمريكايي انكارتا

( MS ENCARTA) :

Intellektuele - انتلكتويل كساني كه تحصليكرده اند و مصروف  كار فكري .

 

دانشنامهء بريتانيكا

 Encyklopedia Britannika   

Intellektuele- انتلكتويل - دارنده گان سطح تفكر ابستركت كه به طرح  مسايل و اراإـه نظريات براي حل آنها ميپردازند.

يادداشت ادارهء  آسمايي : اگر قرار باشد كم بار بودن تعريف واژهء  Intellektuele  را در  دانشنامه هاي امريكا و بريتانيا ، جستجو كنيم به طور مختصر ميتوان گفت كه :

-  در اين دو كشور واژهء  Intaligence   بار معنايي قويتر دارد و به كساني اطلاق ميشود كه در ساير كشورهاي جهان به آنان Intellektuele ميگويند. و امّا ، Intaligence  يا هوشمند ، در برداشت امريكايي و انگليسي ، با سطح دانش  ، هوش و توانايي انديشه يي  مرتبط است نه با كدام ارزش اخلاقي . در حالي كه اروپاييان و نيز در كشورهاي شرقي ، بالعموم  آزادي از پيشداوري ، داشتن نگاه ديد نقادانه نسبت به مسايل و واقعيتها از از اوصاف روشنفكر به حساب مي آيند و نيز اكثراً چنين پنداشته ميشود كه روشنفكر بايد در برابر ستم ، بي عدالتي مبارزه كند  و  كاستيهاي اجتماعي  را در هر عرصه يي كه باشند برملا سازد.

 

نظر دو اديب و دانشمند سرشناس

 

در بارهء  واژهء  منورالفكر قديمي و روشنفكر امروزي ، تا هنوز هم يكمقدار زياد ابهام موجود است و انديشه ورز  يا انديشه ور (متفكر) ،  روشنفكر و روشنگر اگر هم در دانشنامه ها درست تعريف شده باشند ، اين واژه ها در مطبوعات ما به صورت دقيق به كار  نمي روند.  در ايـــــن ميان گويا ترجمهء   Intellectuel  لاتين Intelligencia   روسي و  Les Eclaires  فرانسوي در ذهن  هموطنان ما و  تا حدي نيز در ذهن مردمان برخي كشورهاي همسايه كه با ما رشته هاي علايق مشترك زباني و فرهنگي دارند ، مخلوط شده اند. آيا درست تر نيست اگر Les Eclaires  فرانسوي و Aufklärar آلماني   را روشنگر و Intellectuel  را روشنفكر و  Denker را متفكر ، انديشه پرداز و يا انديشه ور  بخوانيم؟

با طرح اين مسأله ، از آقاي دكتور جلال خالقي مطلق ، اديب ،  دانشمند  و  پژوهشگر سرشناس ايراني ، و  لطيف ناظمي سابق استاد پوهنتون كابل و شاعر ، منتقد و پژوهشگر سرشناس ،   تقاضا نموديم تا  روي  ريشه و  پيشينهء واژهء مركب و مبهم روشنفكر ( كه ترجمهء نميه فارسي منورالفكر است )  و تفاوتهاي آن با روشنگر و  انديشه ور ،  كوتاه روشني بيندازند.

دكتور جلال خالقي مطلق:

 من به گونهء كوتاه در بارهء پيشينهء كاربرد منورالفكر و روشنفكر در زبان فارسي ايران سخن خواهم گفت .

تا آنجا كه من ميدانم اصطلاح منورالفكر در اوايل سدهء بيستم ميلادي در زبان فارسي رايج شد و چنان كه از اشارهء مرحوم محمد قزويني ، كه اين اصطلاح را نپسنديده است بر ميايد ( بيست مقاله ، چاپ دوم ، تهران 1332 ، ج 2 ، ص 278 ) ، فارسي زبانان ايران اين اصطلاح را از راه زبان تركي گرفته بودند. سپس روشنفكر  جاي آن را گرفت كه امروز برابر  Intellektueller به كار ميرود.

من پيشنهاد شما را كه در زبان فارسي همچنين  روشنگر را برابر Aufklنrar و متفكر يا انديشه پرداز يا انديشه ور را برابر Denker به كار ببريم ميپسندم و در واقع نيز گهگاه اين اصطلاحات در همين معاني به كار ميروند.  چيزي كه هست ، متأسفانه به سبب عدم تفكر علمي در سطوح وسيعتري از جامعهء فارسي زبانان و پراگنده گي و تكروي روشنفكران و اهل علم و قلم در ميان آنان ، اين گونه اصطلاحات ضمانت استعمال چنداني ندارند. با اينهمه در ايران در سه دورهء حيات فرهنگستان زبان ، شماربزرگي از برابر هاي فارسي اصطلاحات غربي در زمينه هاي گوناگون ، ساخته و رواج يافته اند. به نظر من اگر نشريات فارسي زبان در كشورهاي خارجي ، هرچندگاه اين اصطلاحات را چاپ كنند ، كمك بزرگي به رواج بيشتر آنها و نزديگي بيشتر سه گويشِ زبان فارسي ( در ايران ، افغانستان و تاجيكستان ) به يكديگر خواهد شد ( الف ) .

لطيف ناظمي :

 

روشنفكر تركيبي است از دو واژهء دري و عربي كه بخش نخست اين تركيب ، صفت و فارسي دري است و بخش دوم آن اسم است و عربي . از نگاه دستوري ، برساختن واژه هاي مركب فارسي ـــ عربي يا عكس آن مجاز نيست و بايسته است كه واژه هاي مركب عربي به همان ساخت اصلي خويش به كار روند و يا تركيبها يكسره فارسي دري باشند.

با صفت ( روشن )  در زبان ما ، چندين تركيب ديگر نيز ساخته شده است ، چون روشن روان ، روشن بين ، روشندل ، روشندلي ، روشن راي ، روشن روان ، روشن زاد ، روشن انديش ، روشن نگر ، روشن قياس ( بافراست ) و تركيب فارسي ـــ عربي ( روشن ضمير ) .

تركيب " اش خراخونو “aٹ-xraxono ” در زبان اوستايي به معناي روشن و روشن نگر آمده است و واژه هاي " دي " به معناي روشن انديش است كه در كتابهاي يسنا و ويسپرد آمده است.

واژهء ( دي )  در اوستايي ، در واقع ، معناي روشنفكر را افاده ميكند ، اما نه با بار معنايي امروزي آن ، زيرا حكمهءروشنفكر عمر درازي ندارد و معادل فرنگي آن نيز از سدهء نزدهم ، پيشينهء دورتر ندارد.

روشنفكر ترجمهء لغوي Intellektuele لاتين و انگليسي و برابر با واژهء Intellektueller زبان آلماني است كه تركان آن را منورالفكر برساختند و به كار بردند ، كه در اين شكل در كشور ما ، كاربرد چنداني نداشته است و در عوض " منور " و غالباً به گونهء جمع " منورين " به كار ميرفته است.

در سالهاي پسين ، جاي منورين را به روشنفكران دادند و تركيب هاي روشنفكري ، روشنفكرانه و عبارت هاي - جامعهء روشنفكر و قشرروشنفكر را با همين قياس ساخته اند.

در فرهنگهاي فارسي ، روشنفكر را بدينگونه تعريف كرده اند :

فرهنگ معيين :

1. آن كه داراي انديشهء روشن است.

2. كسي كه در امور با نظر باز و متجددانه مي بيند .

فرهنگ فارسي معاصر :

1. داراي بينش آگاهانه ، منطقي و دور از خرافه و تعصب.

2. معتقد به نقش و ارزش دانش و فرهنگ در پيشرفت  جامعه و بهروزي مردم.

آن گونه كه مينگريم ، اين تعاريف با آنچه فرهنگ غرب از روشنفكر مراد دارد ، همگوني دارند. انديشهء روشن و متجددانه ، باور به ارزش دانش و فرهنگ در امر بهروزي مردم و رشد جامعهء انساني ، ارزش اخلاقي به مدلول روشنفكر ميبخشد و از همنجاست كه روشنفكر چنان بارمعنايي دارد كه با كلمه هاي دانشور ، دانشمند ، خردمند ، دانشي و تحصيلكرده ، يكي نيست و تمايز آشكاري با مفاهيم آنها دارد.

جهانبيني هاي گوناگون ، روشنفكر را به دسته هاي گوناگون ، بخشبندي كرده اند ، چون - روشنفكر آگاه ، روشنفكرمترقي ، روشنفكرمتعهد و نظاير آن كه زياد اعتبار علمي ندارند. يكي ديگر از انواع روشنفكر ، " روشنفكر ستمديده " است كه به برخي از روشنفكران  جوامع عقبمانده اطلاق ميگردد، اين گروه اجتماعي ، جامعهء واپس ماندهء خويش را به حقارت مينگرد.

روشنفكر جهان عقبمانده ، نياز دارد ، همواره خود را در برابر يك متجاوز قرار دهد تا به اين وسيله از داوري سخت تاريخ رهايي يابد. همانگوه كه در جامعه شناسي و در روانشناسي تعريف پديدهء تجاوز و تجاوز ديدگي هنوز از بغرنجي رهايي نيافته است. به طور طبيعي نميتوان براي روشنفكري كه در معرض تجاوز قرار گرفته است ، سند براءت تنظيم كرد تا به اثبات بي گناهي او مدد رساند.

" اين روشنفكر جهان واپس مانده در ذهنيت خود ، نوعي نياز به تجاوز ديدگي را ميپروراند تا هر نوع گناهي را به گردن ديگري ، به گردن عنصري جز خود بيندازد تا بتواند معصوميت خود را به رخ همگان بكشاند. جامعه و روشنفكر واپس مانده نياز به تجاوز ديدگي دارد تا ناتواني هاي دروني خود را در پرده يي از ابهام بپوشاند و تنبلي و كاهلي فكري خود را ناشي از عنصر متجاوز جلوه گر سازد ." ( فرهنگ شناسي ـــ گفتارهايي در زمينهء فرهنگ و تمدن )

و اما ، كلمهء " روشنگر " ، در فرهنگ ما ، پيشينهء درازتري دارد و با آن كه از نگاه دستورزبان ، الحاق پسوند ( گر ) به دنبال صفت نادرست مينمايد ،  ولي بزرگان ما به رغم دستور زبان ، چنين تركيبهايي ساخته اند و روشنگر از همين شمار است. مولانا جلال الدين بلخي نيز واژهء روشنگر را به كار برده است ، جايي كه ميگويد :

گرچه تفسير زبان روشنگر است

ليك عشق بي زبان روشنتر است

روشنگري به مفهوم امروزين خويش ، ترجمهء واژهء -Enlightenment زبان انگليسي و Aufklنrungآلماني است كه به مفهوم خاص و عام ميتواند كاربرد داشته باشد. به مفهوم عام ، روشنگري " عمل يا فرايند آگاه ساختن ديگران از چگونگي كارها ، به ويژه در بارهء پديده هاي طبيعي و علمي يا رويدادهاي سياسي است ." ولي به مفهوم خاص آنThe  Enlightenment ، به جنبشي اطلاق ميگردد كه در سدهء هجدهم در اروپا پا گرفت. ژان ژاك روسو ، با كتابهاي " در بارهء ريشه ها و مباني برابري در ميان آدميان " ( 1754) و " قرارداد اجتماعي" ( 1762 ) ، فلسفهء سياسي روشنگري را پايه ريخت .

مفاهيم مدرني چون دانش ، پيشرفت ، آزادي فردي ، فن آوري ، قانون و خردباوري مهمترين دستاوردهاي دورهء روشنگري بودند و روشنگري در پي رستگاري فرديت افتاده بود.

مفاهيم ( تجدد ) و ( متجدد ) نيز كه در واقع ترجمهء  Modernité و Modernism  اند، قرابت لغوي آشكاري با روشنگري دارند.

در آغاز سدهء بيستم ، متجددين و ضياسيون به كساني گفته ميشد كه داراي انديشهء نو و باورمند به خرد ، دانش ، قانون و آزادي فردي بودند.

ابوالمعاني بيدل ، در سدهء دوازدهم واژهء تجدد را ، نزديك به همين معناي امروزي و در تقابل با كهن گرايي به كار برده است :

بيدل تجددي است لباس خيال من

گر صدهزار سال برآيد كهن نيم

در پايان دههء نخست سدهء بيستم ، هواداران جنبش اماني را متجددين و ( جديديان ) ميخواندند و در ادبيات ما نيز ، اين اصطلاحات رخنه كرده اند. در شعر حاجي اسماعيل سياه ، در آن روزگار ، بارها ، واژه هاي جديد ، عتيقه ، قديمان ، و جديدي به همين معني به كار رفته است.

در دورهء اين جناب عالي

گم گشت جديد ، عتيقه شد بيش

طعن از حيث حسدبرما قديمان ميزنند

ورنه در كار جديد استاد ابليسيم ما

بايد اعتراف كرد كه تحصيل كردگان و آموزش ديدگان ما هم در كاربرد اصطلاحات و دانشواژه هاي نوين دقت روا نميدارند و غالباً يكي را به جاي ديگري به كار ميبرند ، در حالي كه هريك از اين واژگان داراي معناي مشخص و شفاف است و حوزهء كاربرد معيين و محدود دارند ، از اين شمار روشنفكر به ره تحصيل كردخ و يا دانشي و فرهيخته نميتواند ارزاني گردد و روشنگر و روشنگري هم به هر ادم باسواد و يا هر حركت اجتماعي و سياسي نميتواند مصداق يابد.

 

----------------------

مأخذ:

1- ‏Brckhaus  ، جلد 10 ، ص 690

2-  Grand Usel Larousse ،  جلد سوم، ص 3886

3-  Bolshaja Sovetskaya Encyklopedia ، جلد 10 ، ص 314.

4- Encyclopedia Britannic

5- Encyclopedia  Colombia

( الف )  يادداشت ادارهء آسمايي : به نظر ما ، در اين زمينهء بهترين راه حل آن است تا مراجع با صلاحيت رسمي و اكادميك هرسه كشور ، روش مطلوب و توافق شده يي را  در پيش بگيرند.

  

 

* برگرفته از شماره 20 آسمايي سال 2001

 

 

برگشت به صفحهء اول