_____________________________________________________________________
نوشته هايی که در تريبون آزاد می آيند يا از نظر شيوهء پرداخت به مسايل و يا هم شيوهء بيان و يا هم در اصل کم از کم دارای نکاتی اصولاً مغاير با مشی نشراتی آسمايی هستند ، اما به پاس آزادی بيان منتشر می شوند. مسؤوليت اين نوشته ها همانند ساير مطالب منتشره بر عهدهء نويسنده گان آن ها است.
_____________________________________________________________________
رسیدن به آسمایی : 15.08.2007 ؛ نشر : 15.08.2007
جواد رها
جرگهء امن مشترک، کلاهگذاشتن بر سر دموکراسی
هر چند پیشینهء دموکراسی به دنیای باستان میرسد اما دموکراسی به شکل امروزی آن که بر حق مشارکت مردم در تعیین سرنوشت شان از راه انتخابات استوار است، از دستآوردهای دنیای مدرن است. پس از انقلاب امریکا و انقلاب فرانسه دموکراسی به گونهء امروزی، آهسته آهسته گسترش یافته و در کشورهای مختلف پذیرفته شد؛ طوریکه امروز نظام مسلط در جهان است. این روند گسترش دموکراسی به آسانی صورت نگرفته، بل مردم در کشورهای مختلف برای دست یافتن به دموکراسی مبارزهها کرده و قربانیها داده اند. در کشور ما نیز دموکراسی ِ نیمبند کنونی به آسانی به دست نیامده است، بل برای رسیدن به وضعیت فعلی، انسانهای زیادی زندهگیشان را فداکرده اند. هر چند دموکراسی در افغانستان به دلیل مساعد نبودن شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی چندان پانگرفته است، با آن هم چشمانداز آینده امیدوار کننده است و نشان میدهد که بیشتر مردم افغانستان تمایل برگشتن به سازوکارهای کهنه و نظامهای مستبد گذشته را ندارند.
در چنین وضعیت که دموکراسی در افغانستان هنوز به خوبی پا نگرفته است، باید دید که برگزاری جرگه میان افغانستان و پاکستان ضربهزدن به دموکراسی نیست؟ در وضعیتی که افغانستان از نگاه شکلی انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات پارلمانی را با موفقیت سپری کرده و مشروعیت حکومت توسط رای مردم به دست آمده است؛ برگزاری جرگه برای حل مشکلات میان افغانستان و پاکستان چی معنا دارد؟ در حالی که افغانستان و پاکستان پارلمانهای منتخب دارند، چرا تلاش برای دستیابی به تفاهم در مبارزه با تروریسم، افراطگرایی و مواد مخدر از راه پارلمانهای دو کشور صورت نگرفت؟ و چرا دستگاه دیپلوماسی دو کشور در رسیدن به توافق برای حل مشکلات درماندند؟
پاسخ این پرسشها، چندان هم پوشیده نیست. از پرسش پایانی شروع میکنم. پارلمان افغانستان از آغاز تشکیل به جای پرداختن به مشکلات اصلی مردم افغانستان، بیشترین وقت خود را به روزمرهگی گذرانده و نمایندهگان پارلمان نیز بیشتر به فکر منافع ـسیاسی و اقتصادیـ شخصی خود هستند تا به فکر منافع مردم افغانستان. همچنان انتظار میرفت که پارلمان افغانستان به نیازمندیهای و خواستهای مردم توجه کند اما پارلمان در بازیهای کهنهء قومیـقبیلهای غلتیده و جایی شد برای نمایش قدرت و توطیه یکی در برابر دیگری. در پهلوی وضعیت نابهسامان پارلمان افغانستان، پارلمان پاکستان نیز وضع بهتر از این ندارد. در پاکستان که مانند دیگر کشورهای عقب مانده قدرت حکومتی همهچیز شمرده میشود، پارلمان جایی است برای مبارزه برای قدرت نه جایی برای قانونگذاری و توجه به خواستهای مردم. به همین دلیل است که پارلمان پاکستان نیز برای جلوگیری از سیاستهای حکومت پاکستان که سبب رشد بنیادگرایی، تروریسم وناامنی در پاکستان و منطقه شده است، کاری انجام نداده است.
و اما دستگاه دیپلوماسی افغانستان و پاکستان نیز در این مدت برای مبارزه با تروریسم، افراطگرایی و قاچاق مواد مخدر کاری از پیش نبرده اند و به جای ایجاد فضای اعتماد و زمینه همکاری میان دو کشور، به افزایش تنش پرداخته اند. در این میان سران دولتهای دو کشور با گفتههای تند و نسنجیدهء خویش، مدام فضای روابط میان دو کشور را متشنج کرده اند.
به این گونه در وضعیتی که افغانستان نیاز جدی به امنیت داشت که خود نیازمند همکاری میان افغانستان و پاکستان برای مبارزه با تروریسم، افراطگرایی و مواد مخدر است و نهادهای دموکراتیک در افغانستان و پاکستان در رسیدن به همکاری میان دوکشور کاری از پیش نمیبردند؛ زمینه برای گروهی که دموکراسی را تهدیدی در برابر قدرت شان تلقی میکنند، مساعد شد تا به نهادهای غیردموکراتیکی مانند لویه جرگه متوسل شوند تا باشد از یکسو فرهنگ قبیله يی شان را دوباره به میدان آورند و از سوی دیگر ناکارآیی نهادهای دموکراتیک را ثابت سازند.
هر چند جرگه در افغانستان ـ
ٱن هم میان یکی از اقوام افغانستان (پشتونها)ـپیشینه دارد و بارها روی موضوعات مهم در جرگهها تصمیم گرفته شده است؛ اما اگر از ظاهر قضیه بگذریم، جرگهها بیشتر هنگامی دایر شده اند که افراد و حکومتها احساس کردهاند، برای به قدرت رسیدن و یا برای ٱنچه میخواهند انجام دهند، نیاز دارند از جایی کسب مشروعیت کنند و چه جایی بهتر از جرگه که در ٱن سران قبایل که تمام فهم شان محدود به قبیلهء شان است، شرکت میکنند. روشن است که بر چنین افرادی به راحتی میتوان خواستههای خود را قبولاند. این وضع از جرگه يی که در ٱن احمد شاه ابدالی به قدرت رسید تا جرگهء قانون اساسی ادامه داشت. اما جرگهء امن مشترک از جرگههای پیش از خود تفاوتهای داشت. این جرگه برای مشروعیت دادن به قدرت یک فرد و جواز دادن به تصمیمهای حکومت دایر نگردیده بود، بل هدف از ٱن پرداختن به مشکلات میان افغانستان و پاکستان و ایجاد همٱهنگی میان دو کشور در مبارزه با تروریسم، افراطگرایی و مواد مخدر بود. دولتهای افغانستان و پاکستان میتوانستند به جای برگزاری جرگه از راههای دیپلوماتیک با همدیگر به گفتوگو پرداخته، به نگرانیهای هم پاسخ میدادند، اما دو دولت که هیچکدام صادقانه خواهان حل مشکلات میان دو کشور نیستند، خواستند با این اقدام از یکسو به مردمان دو کشور و جامعه جهانی نشان دهند که ٱنها برای استقرار امنیت در منطقه تلاش میکنند و از سوی دیگر مشکلاتی را که خود قادر به حل ٱن نشدند بر دوش سران قبایل بگذارند. در حالی که مشکل تروریسم، افراطگرایی و مواد مخدر محدود به افغانستان و پاکستان نبوده، از عمدهترین چالشهای امروز در سیاست جهانی است و حل ٱن نه از نگاه مکانی و نه از نگاه زمانی در توان جرگه نیست.برگزاری جرگهامن مشترک در پهلوی اینکه توسل به یک نهاد کهنه برای پاسخ دادن به چالشهای امروزی است ـکه اگر کارآیی داشته باشد حرفی نداردـ از یک سو زیر پرسش قرار دادن مشروعیت دموکراتیک دولت افغانستان است و از سوی دیگر ضربه يی است به دموکراسی نوپای افغانستان. هر چند این جرگه در ظاهر دموکراتیک برگزار شد اما همانگونه که میدانیم نفس آمدن نمایندهگان به جرگه بر اساس معیارهای قومیـقبیله يی یک عمل غیر دموکراتیک است. دولت افغانستان با برگزاری جرگه به سازوکارهایی قبیله يی متوسل شده و بر خون
کسانی که در رسیدن به دموکراسی کنونی جان دادند پا گذاشت و در واقع بر سر دموکراسی کلاه گذاشت.