سيد حميدالله روغ

در بحران و یا از بحران؟


وضع در افغانستان چگونه است؟ پاسخ به این سوال نیاز به تاءمل زیاد ندارد: وضع در وطن ما بحرانی است و بحرانی مانده است.
و اما یک سوال جدی تر و مشکل تر و ناراحت کننده تر دیگر نیز مطرح میشود که ما به آن کمتر می اندیشیم: آیا ما در بحران فروتر میرویم و یا از بحران فراتر میرویم؟ آیا ما در بحران گور میشویم و یا از بحران دور میشویم؟
چرا ما در تلاش برای نجات از یک بحران، پیوسته به یک بحران دیگر می لغزیم؟
در این سی سال جنگ و بحران ،چقدر از این همه حوادث واقعاً محصول خود ماست؟
آیا و تا چه حدی بحران ما اساساً یک بحران افغانی است؟
به این سوال ها ما باید به ترتیب پاسخ بدهیم تا ظاهراً روشن شده باشد که کدام چیزها را باید ما دگرگون بسازیم تا سهم خود را برای بیرون برامدن از بحران به جا آورده باشیم؛ تا از بحران تا به آن جا که به ما برمیگردد فاصله گرفته باشیم.
اینک اما یک سوال دیگر هم مطرح میشود: چگونه شود که تلاش های ما برای بیرونرفت از بحران نه در مقابل تلاش های دیگران، بلکه همسو با تلاشهای دیگران قرار گیرد؟
معنای اصلی این سخن این است که چگونه شود که در میان منافع ما و منافع دیگران در وطن ما، یک موازنه برقرار بسازیم؟
مهمترین نتیجه يی که از این سوال به دست میشود این است که بحران افغانستان بحران منافع است. سی سال است که افغانستان میدان تنازع منافع متفاوت قرار گرفته است. بحران افغانستان رفع نمیشود تا آن وقتی که در میان منافع متنازع در افغانستان یک موازنه، یک موازنهء جدید برقرار نگردد.
نتیجهء بعدی که از این جا به دست میشود این که تا هنگامی که ما از منافع خود تصور و تصویر روشنی نداشته باشیم ، وارد هیچگونه فعالیتی شده نمیتوانیم، خاصتا برای رفع بحران کاری کرده نمیتوانیم. یعنی مادهء اصلی اقدام ما برای رفع بحران عبارت است از فراهم آوردن یک تصور روشن و جدید از مصلحت وطن . تا آن وقت که ما در این عرصه به مسایل خود پاسخ نگفته ایم، ما هیچگونه نسخه یی برای رفع بحران نداریم و تماشا گر اقدامات دیگران هستیم، طوری که هستیم.
اینک هرگاه ما بکوشیم بحران جاری را نظر به مفهوم رهنمای مصلحت وطن در اجزای آن باز کنیم؛ پس ما باید از چار بحران در نزد خود سخن بگوییم:
- بحران اعتماد
- بحران مشروعیت
- بحران هویت
- بحران پارادیمی

تا وقتی فکر سیا سی ما معطوف به گشودن مسایل این چار بحران نه شود، ما فاقد اندیشه و پیشنهادی برای بیرونرفت از بحران خود هستیم. فکر سیاسی ماباید :
- به بحران اعتماد، يعنى به بحران درعقل ارتباطي، در ميان ما افغانها بتواند خاتمه بدهد و دست افغان را دوباره به دست افغان برساند؛  
- به بحران مشروعيت در ميان ما افغانها بتواند خاتمه دهد و ساختارها و نهادهای-مقدمتاً سياسي- را بر اين اساس تاسیس كند كه مبناى قانوني داشته باشند و راههاى تجمع رضایت مندانهءافغانها به دور همديگر را فراهم بسازند؛
- به بحران هويت در ميان ما افغانها بتواند خاتمه دهد و در ميان سه مرتبهءهويت ما افغانها يعنى هويت باستاني، هويت اسلامي وهويت منبعث ازمشروطيت -ومدرن- يك رابطهءذاتي برقرار كند،طوري كه استقراريك هويت معاصرافغاني نه در نتیجهء نزاع وانتزاع یكي از اين سه عنصرهويتي ما، نه در نتیجهء نزاع و انتزاع قومي و مذهبي، بلكه در نتيجهء تركيب ارفاقي آنها حاصل آيد و مفهوم ”افغان“ به حيث مفهوم هويت دهنده براى همه ساكنان افغانستان،دگرباره مسجل گردد؛
- به بحران پاراديمي در ميان ما افغانها بتواند خاتمه دهد و به جاى لغزش در توهمات ايديولوژيك، زمينه هاى تفكر سالم و معتدل سياسي افغاني را از طريق انكشاف منظم و مترقی و انتقادی ميراث فكري مشروطيت فراهم آورد طوری که مفهوم جديدى از آیندهء افغانستان و افغانستان آينده فراهم آورد.
پاسخ گفتن به مسایل این چهار بحران باید به ما یاری دهد که ما مفهوم بنیادی وفاق ملی را برقرار بسازیم. ابزار تاسیس وفاق ملی عبارت از گفتگو و تفاهم بین الافغانی است.