گوش دادن به آرای مخالف شجاعت می خواهد
پاسخ سخيداد هاتف به نوشته محمود

شنبه 28 جولای2007


نوشتهء جناب محمود را خواندم. من مدتی قبل چیزی نوشته بودم با عنوان " این راه بن بست است" و در آن کوشیده بودم نگاهی نقادانه و البته همدلانه بیندازم بر روش ملالی جویا. جناب محمود آن نوشتهء مرا دعوتی به تسلیم و خیانت دیده است. ایشان گفته که اگر ملالی جویا به آن نوشته و امثال اش اعتنا کند به " باتلاق مصلحت گرایی و مماشات با جانیان " کشانده خواهد شد. بقیهء نوشتهء ایشان شرح این سخن است که اگر ملالی جویا رسالتی دارد آن رسالت همانا افشا کردن "سر جنایتکاران" و فریاد کشیدن بر سر " خیل سیاست بازان بی مسلک و فرصت طلب و مزدور" است. عین جملهء جناب محمود این است :

" جویا فقط یک رسالت محوری برایش می‌شناسد: افشای بدون ملاحظه‌کاری تمامی جنایتکاران با هدف محاکمه آنان. و این همان چیزیست که مردم، مردم داغدار از خاد و چهار سال جنایت و خیانت جهادی از او انتظار دارند."

در این یادداشت نمی توانم به تمامی جنبه های نقد ِ پر خروش جناب محمود بپردازم. سعی می کنم به چند نکتهء مهم اشاره کنم و اگر بتوانم روشن کنم که چرا روش های رادیکال در کشور ما کار را خراب تر می کنند.

یک - پیش از هر چیز دیگری ، آیا من حق دارم مخالف روش ملالی جویا باشم و نظرم را با رعایت ادب و بدون درشت گویی و حرمت شکنی به سمع و نظر دیگران برسانم؟ ملالی جویا یکی از شهروندان افغانستان است و حق دارد به همان گونه بیندیشد که می اندیشد و دل در گرو آرمان هایی داشته باشد که برایش دلربا تر و ارجمندتر اند. طبیعی است که برگزیدن هر راه و رسمی و دل سپردن به هر آرمانی تبعاتی در زنده گی جمعی هم دارد. بازتاب اندیشه ها ، عمل ها و روش ها در سپهر حیات جمعی مردم یک کشور سبب می شود که عده یی دیگر که احیانا به جهان و زنده گی از زاویه های دیگر می نگرند واکنش نشان بدهند. این واکنش ها نه لزوما از سر توطئه اند و نه به صرف مبتنی بودن بر جهان نگری های متفاوت غلط اند. حال ، اگر ملالی جویا نظری داد و کسی با آن مخالفت کرد و اگر او روشی در پیش گرفت و کسانی دیگر آن روش را عقیم یافتند ، نباید فورا به این نتیجه رسید که ملالی جویا قطعا در جانب صواب است و دیگران اند که از سر جهل یا ترس یا طمع خطا می کنند. ارادت ما به ملالی جویا عیبی ندارد. فقط این ارادت نباید حجاب بصیرت ما شود.

دو- من به ملالی جویا احترامی راستین دارم و اگر چه او را آفتاب نمی دانم اما شمع وجودش را پاس می نهم و باور دارم که هدف او زدودن تاریکی و آوردن روشنی است. این قدر هست که من میان احترام گذاشتن به ملالی جویا و نقد کردن صریح مواضع و روش های اوهیچ ناسازگاری نمی بینم. اصلا فکر می کنم که خود ملالی جویا هم هر قدر " مهارت شنیدن" بیشتر پیدا کند ، خدمتگزار بهتری برای مردم افغانستان خواهد شد. طرفداران خانم جویا هم می توانند پرهیزگارانه تر عمل کنند و تا سخن مخالفی شنیدند به این نتیجه نرسند که دشمنی تیره دل ، یا خصمی دوست نما در کمین نشسته تا قلب حقیقتی را پاره کند.

سه - من هم چنان فکر می کنم که هر کس خیال بهتر کردن وضع مملکت را در سر دارد ، باید واقع بین ، اهل تدریج و قادر به تشخیص امور شدنی و نشدنی باشد. چنین کسی باید میان هدف و ابزار و راه های رسیدن به هدف خود تناسبی پدید بیاورد. این همه وقتی ممکن است که یک فعال سیاسی و اجتماعی به جز شجاعت در اقدامات خطیر ، به لحاظ نظری هم بصیرتی کسب کرده باشد. حد اقل می توانیم یک سوال عمده را در برابر خود بگذاریم و سعی کنیم در پرتو تجربه های تاریخی خود و مطالعات تطبیقی سرگذشت دیگران در جهان به این سوال پاسخ بدهیم . آن سوال این است : چرا وضع ما این گونه است که هست؟ برای جواب دادن به این سوال به بیش از خط انداختن بر تاریخچهء دو سه دههء جنون اخیر نیاز داریم. عبرت تاریخی وقتی حاصل می شود که از سطح نمودهای حاضر عبور کنیم و ببینیم که ریشه های ما از کجا می سوزند. به این گونه دیگر آزموده را نخواهیم آزمود. یکی از آزموده های تاریخی ما که همواره بحران آفریده همین آرمانگرایی های احساساتی ، فاقد برنامه و فاقد پایه های نگرش تاریخی بوده است.

یک کنش گر سیاسی- اجتماعی واقع بین کسی است که بدون دست کشیدن از پروژهء خود و بدون ترک آرمان های خود واقعیت های محیط فعالیت خود را هم در محاسبه می آورد. هر کس که در زنده گی خود فقط یک درخت دیده باشد ، باید فهمیده باشد که کار جهان همواره با خصلت تدریج همراه است. هر کس که فقط یک بار نتوانسته باشد سنگی را از سر راه خود بردارد ، باید دانسته باشد که در این جهان بعضی امور شدنی اند و بعضی نشدنی و بعضی امروز نشدنی اند و فردا شدنی و بعضی کارها تا قیامت نشدنی اند. به روش ملالی جویا و طرفداران تند و تیز او حداکثرکار شدنی این است ( با حد اکثر خوش بینی) که کسانی را که او جنایتکار می داند برداریم و به جای شان کسانی را بگذاریم که لاجرم سر از جنایت کاری برخواهند آورد. زیرا بنا به قاعده آن که با افراطی گری و انقلابی گری به قدرت می رسد ، با همان عناصر هم قدرت را نگه می دارد و در نتیجه همهء چالش های مخالفان را با همان روش های افراطی و انقلابی پاسخ می دهد. جنایت از تصادم آن چالش ها و این روش ها متولد می شود.

4- به نظر من ملالی جویا بر پیچیده گی اوضاع افغانستان و پس دامنهء تاریخی آنچه امروز در این کشور می گذرد به خوبی واقف نیست. او معلول ها را می بیند و به علت ها کاری ندارد و در ساده سازی امور چندان پیش می رود که یک نفس بر جنایتکار بودن جنگ سالاران تاکید می ورزد بی آن که بیندیشد که صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی. گویی آنچه امروز نصیب ما شده ، منحصرا ناشی از جنون چند خون آشام ِ سیاه کار بوده و بس ، و اگر این چند تن را از عرصهء سیاست و اجتماع محو کنیم ، کشور ما بهشتی برین خواهد شد. اما واقعیت آن است که مشکلات کشور ما چند شاخه تر از این و بحران وطن ما ریشه دار تر از این ساده اندیشی هاست. از قضا ندیدن همین پیچیده گی بحران است که هر کس در این مملکت به قدرتی رسیده ، به گمان این که ام الخبایث و پدر همهء بدبختی ها را یافته است به تحلیل های " تک عاملی " و راه حل های " تک پایه " روی آورده است. آن یکی می گفت مشکل ما مذهب است ، آن دیگری می گفت کفر است. این می گفت اقتصاد است ، آن می گفت فرهنگ است و بر همین قیاس. ملالی جویا می گوید مشکل ما جنگ سالاران است. اگر چنین باشد باید پرسید چرا چنین است؟ چرا این مشکل این قدر سمج و پایدار است؟ چرا نمی توان این جنگ سالاران  را عزلت گزین و بی اثر کرد؟ شاید پاسخ بدهید که این جنگ سالاران قدرت دارند ،ثروت دارند ، مزدور و قلدر دارند ، استاد نیرنگ و شیطنت اند و مورد حمایت باداران بزرگ خارجی اند. خیلی خوب. آیا همین واقعیت ها کافی نیستند که مبارزان صادق و دلیر راه آزادی و دموکراسی را به اندیشه وادارند؟ آیا همین واقعیت ها نباید سبب شوند که کسی چون ملالی جویا در پروژهء مبارزاتی خود محاسباتی متناسب با این وضعیت را وارد کند؟ آیا می توان شام گاه آرزو کرد که همهء جنایتکاران و زورگویان نابود شوند و صبحدم امید برآورده شدن این آرزو را داشت؟ آیا نباید در کنار درستی اهداف خود به شدنی بودن و روش های مناسب رسیدن به آن اهداف هم اندیشید؟

5- جناب محمود هدف ملالی جویا را در جایی این گونه آورده است : " سرنگونی جمیع جنایتکاران، محاکمه و حصول کلیه دارایی‌های ملی ا ز حلقوم خود و خاندان شان." این جمیع جنایت کاران کی هایند؟ وقتی پارلمان طویله یی بیش نیست و در دولت کسی نیست که دست اش به قتل و دزدی و دیگر جرایم آلوده نباشد ، سرنگونی جمیع جنایتکاران معنایش این می شود که این پارلمان و دولت از بین بروند. خوب ، نتیجه چیست؟ در اینجا است که روش ملالی جویا به بن بست می رسد و عدم واقع بینی در کار او عریان می شود. همه می خواهند به آرمانشهر خیالین خود برسند ، اما دریغا که واقعیت ها نمی گذارند.

6- رادیکالیزم و آرمانشهر طلبی اگر چه در برابر نظام های منحط خوش می درخشند ، اما هرگز نمی توانند مبنای ایجاد نظامی دموکراتیک و فضای باز اجتماعی شوند. رادیکالیزم و آرمانشهرگرایی به سرعت به جان تفاوت ها و مخالفت ها می افتند و با قساوتی گسترده شروع می کنند به یک سان سازی عقاید ، سبک های زنده گی و سلیقه های فردی. از آنجا که پروژهء رادیکال یکسان سازی به راحتی پیش نمی رود و با مقاومت روبرو می شود ، حاکمیت آرمانشهرگرایی که از طریق انقلابی گری و رادیکالیزم به قدرت رسیده ، به قدرت قهریه متوسل می شود و حربهء خشونت را در میان می آورد.

ملالی جویا و طرفداران او آشکارا هم رادیکال اند و هم آرمانشهرگرا ، و با چنین ويژه گی هایی می خواهند جنایتکاران را سرنگون کنند. اما نمی دانند که این ويژه گی ها دقیقا همان هایی اند که این جنایتکاران مورد غضب جویا را بر سر کار آورده اند و هرکس دیگری را هم بر سرکار بیاورند ، در نهایت نصیب مردمان محکوم همان خشونت و استبداد و جنایت خواهد شد.

7- سخن در این باره بسیار می توان گفت. همین اشارات فعلا کافی اند و اگر لازم شد منظورم را بیشتر شرح خواهم داد. این را هم بیفزایم که جناب محمود در چند جا از من به عنوان ناصح یاد کرده . من نصیحتی نکرده ام و در چنان مقامی هم نیستم. نظرم را نوشته بودم. البته فکر می کنم که گوش دادن به آرای مخالف هم شجاعت می خواهد و بنا بر این از خانم جویا و هواداران اش می خواهم که شجاعانه ( یعنی بدون ترس از شکسته شدن تصویر قهرمانانهء خویش در نزد عوام ) با مخالفان نظری خود وارد گفت وگو شوند.