رسيدن به آسمايی :29.04.2007 ؛ نشر در آسمایی: 30.04.2007

عبدالواحد رفیعی

 

هشت ثور آغاز شکست مجاهدین

یکی از اندیشمندان واز تيوریسین های حزب کمونست شوروی سابق می گوید : "ما زمانی شروع به شکست کردیم که پیروز شدیم ". گرچه این جمله   سالها قبل درباره حزب کمونست شوروی در زمان حکومت بلشویکها گفته شده است، ولی مفهوم این جمله در بارهء مجاهدین افغانستان و افغانستان بعد از دوره حکومت کمونستی که در هشت ثور1371  تومارش بسته شد ، مصداق واقعی و کاملی پیدا می کند .مجاهدین افغانستان و رهبران پرمدعای جهادی بعد از پیروزی هشت ثور نيز به عين سرنوشت گرفتار شدند . مجاهدین افغانستان در فردای هشت ثوری که همه ساله آن را به عنوان روز پیروزی تجلیل میکنند ، در سراشیبی افتضاح و شکست بدون جبران قرار گرفتند  . درست شبیه به آن چه که تولستوی در بارهء کمونست ها گفته بود .

مجاهدین که در زمان تسلط حکومت کمونستی و قبل از پیروزی هشت ثور به عنوان مبارزان راه آزادی ، مدافعان ارزشهای دینی و پاسداران ناموس ملت و جنگجویان حق علیه اشغالگرن شوروی و چندین لقب دیگر از این نوع در نزد مردم شناخته می شدند ، و در نظر اکثر مردم ساکن قریه جات حکم قدیس را داشتند و از این رهگذر ارزش و اعتباری دینی کسب کرده بودند ، و همچنان در دل اکثر مردم ساکن در شهرهای زیر سلطه حاکمیت کمونستی ، که آوازهء اینان را از دور شنیده بودند، و به اعتبار آواز دهل از دور خوش است ، تصویری نسبتاً خوبی از مجاهدین در ذهن داشتند و به اساس همین باورها، در آرزوی پیروزی اینان لحظه شماری میکردند ، ولی ، درست در فردای هشت ثور برخلاف تصور و انتظار، و درست از آغاز ورود خود به کابل و شهر های بزرگ روی دیگری از چهرهء ناشناخته شان آشکار شد . با ورود به کابل همه نقابهای تقدس شان کنار زده شد و هوس و جذبه قدرت بر تمام آرمان های جهادی و اسلامی غلبه کرد. ماهیت واقعی شان زمانی بیشتر آشکار و افشا شد که در ورود به شهر های بزرگ و خصوصاً کابل به فکرحکومت و دولت داری افتادند و در راه رسیدن به این متاع ، در قدم اول کوچه ها و خانه های مردم را بیین خود تقسیم کرده و وزارت خانه ها را چوروچپاول نمودند. چنان که شهر دشمنی را فتح کرده باشند ، شروع کردند به تصرف نقطه به نقطه شهر ، آن هم نه به صورت یک گروه متحد و فاتح بل  به صورت گروه های گوناگون و متضاد، هر کدام بر مخروبه يی از یک وزارت خانه بیرقی بلند کردند .

کابل به میدان جنگی تبدیل شد در میان همه گروه هایی که قبل بر این در بیابان و کوه و قریه جات پراکنده بودند . گروهای رنگارنگ و گوناگون مجاهدین ، قوای خود را به سوی کابل سوق سوق داده متمرکز کردند. هرکوچه به یک گروپی از مجاهدین و به عبارتی رساتر و شایسته تر به گروهی از مهاجمین تعلق گرفت . بخشی از کابل به دوستم ، بخشی به گلبدین، بخشی شورای نظار و.....

این سبب شد که مجاهدین از شکل احزاب سیاسی با پسوند اسلامی ، رفته رفته در طول کمتر از یک سال شکل گروه های قومی و از نگاه نظامی شکل ملیشه های لجام گسیخته و انارشیست را به خود بگيرند که به هیچ حقی پایبندی نداشتند و تابع هیچ اصلی نبودند........ و چنین بود که برای اولین بار در تاریخ افغانستان به تقسیم چوکی ها در مقیاس قومیت پرداختند و برای اولین بار وزارت خانه ها به کلیدی و غیر کلیدی و... تقسیم بندی شدند و اقوام کشور به حسب داشتن و به چنگ آوردن چوکی کلیدی و غیرکلیدی وزارت ، ارزش و اعتبار برای خود جستجو می کردند. و بدین دلیل اقوام گوناگون برای به دست آوردن هویت و ارزش بیشتر و مهمتر، شروع به جنگ بر سر تسلط بر وزارت خانه ها کردند. و بسته به ارزش هر وزارت خانه تعدادی را در راه رسیدن به آن به کشتن دادند .

در صحنهء بین المللی ، دردوره قبل از هشت ثور مردم افغانستان به اعتبار مبارزه و جهاد علیه نیروهای شوروی وجهه و اعتبار بین لمللی به دست آورده بودند- خصوصاً که قبل بر آن همین جنگ آوران شجاع، انگلیس را نیز پوزمالی داده بودند. آوازهء جهاد و مجاهد افغان سراسر دنیا را فراگرفته بود ، ولی پیروزی هشت ثور و دست آورد بعد از هشت ثور آن بود که در قدم اول اعتبار جهاد رنگ باخت، در قدم دوم مردم افغنستان در اثر عواقب ناشی از هشت ثور حیثیت و اعتماد و اعتبارش را نزد دنیا از دست دادند و بالاخره در قدم سوم حیثیت و مشروعیت مسلمانان در اثر حکومت اسلامی مجاهدان و طالبان که این نیز از عواقب هشت ثور بود ، لکه دار شد .

در صحنهء ملی به ملتی چند پارچه تبدیل شدیم؛ همه به چشم یک دشمن به دیگر ی نگاه می کردیم و به خون همدیگر تشنه شدیم .....از رسانه های گوناگون جمعی مثل دشمنان تشنه به خون برعلیه هم حرف زدیم و هرکدام در پی اثبات هویت باستانی خویش و بی آبرویی دیگری بودیم. جنگ ادامه داشت خصوصاً در کابل، شهر همیشه و دایم گلوله باران می شد ، و طبق پیش بینی داکتر نجیب؛ جوی خون راه افتاده بود. همهء این غایله خونین را فاتحان هشت ثور به ارمغان آورده بودند .

گرچه در زمان قبل از سقوط نجیب هم این نوع درگیری های داخلی، در گوشه و کنار کشور که خارج از سلطه حکومت کمونستی بود فراوان وجود داشت و به چشم می خورد ، اما از آن جا که در نقاط دور افتاده و پراگنده اتفاق می افتاد، و نیز ماهیت آن از نظر هدف و میدان فرق میکرد، از چشم دنیا به دور مانده بود. تاثیر آن بر سایر مردم کشورنيز  کمتر بود ، چرا که این جنگ ها وعواقب و جنایات ناشی از آن اولاً بر سر مسایل محلی و کوچکی بود- مثل: تصرف فلان قریه ویا اخاذی ازاهالی تحت ... و یا تحت تسلط گرفتن فلان منطقه و یا بر سر تصرف یک موتر اسلحه  اهدايی کشورهای حامی جهاد. اين زد و خوردها در همان سطح محلی هم پایان می یافتند . چنين درگیری های محلی و حزبی و برادرکشی ، در مناطقی از هزاره جات بین گروهک های شیعی زیاد دیده میشد و نیز در مناطقی از ساحات تحت کنترل جمعیت و حزب اسلامی و نیز حرکت انقلا ب و... گرچه  این گونه «خانه جنگی ها» زیاد بود ؛ ولی همه در سطح محلی بود و با گذشت زمان فراموش می شدند . با هشت ثور میدان جنگ به یکباره از نقاط پراگنده افغانستان به سطح شهر کابل و در برابر چشمان دنیا کشیده شد و شکل و شدت جدیدی به خود گرفت. احزاب جهادی تمام توان و همت خود را از همهء افغانستان جمع کرده  و در کابل متمرکز کردند. اين جنگ ها از نظر ماهيت و هدف نیز شکل تازه يی پیدا کرد. جنگ در کابل و تسلط بر کابل دیگر تصرف یک دره یا قریه نبود، بلکه به منزله  ادعای حاکميت بر تمام افغانستان از سوی این گروه ها تلقی می شد. از این لحاظ جنگها در قدم اول برای گروها و حاميان و هواخواهان آنان بیشتر  جنبه حیثیتی پیدا کردند.  کوشش شد تا اين احساس در  اقوام ساکن در کشور نيز القأ شود و بپذيرند که در سایه این جنگها میزان سهم خود در حکومت آیند ه را تعیین می گردد . خاصیت دیگر جنگ های داخلی بعد از هشت ثور خصوصاً در کابل آن بود که  گروه های داخل در جنگ می کوشيدند تا با شعار های فریبنده و اعمال حساسیت برانگیز قومی و تا حدی عقیدتی و مذهبی ، مردم را نیز به صحنه جنگ بکشانند . به اين ترتيب مردم افغانستان ندانسته و نخواسته وارد  ميدان های جنگ ساخته می شدند و مردم و اقوام باهم برادر کابل و دیگر شهرها در اثر  تلقين های دروغین رهبران جنگ و جهاد و برانگیختن احساسات قومی مردم، به جان هم انداخته می شدند . دیری نپایید که تنها در کابل نزدیک به صد هزار نفر قربانی شد، و اکثر مردم مجبور به کوچ و مهاجرت از کابل شدند و تنها کسانی ماند که پای گریز و توان مهاجرت نداشتند .

شهرهای بزرگ از جمله کابل در نتیجهء عواقب پیروزی هشت ثور، خانه به خانه و کوچه به کوچه سنگربندی شدند. مبنای این تقسیم را نیز در درجه اول برد راکت و تفنگ شکل می داد و در درجه دوم جغرافیای قومی.

بنا برآنچه گفته آمد نه در مقام ضدیت با مجاهدین که خود بر جهاد مردم افغانستان افتخارمیکنم و خود را در زمرهء آن می دانم ، بلکه در مقام دردلی به عنوان یک شهروند افغان ، نتیجه می گیریم که هشت ثور هیچ دست آورد و نکتهء مثبتی برای مردم افغانستان در قبال نداشته است که شایسته یاد آوری باشد و قابل تجلیل. همان گونه که هفت ثور در تاریخ افغانستان یاد آور ویرانی و نقطه عطفی ننگین در تاریخ ما به حساب می آید ، با عواقب ویرانی و در بدری و کشتار های دسته جمعی ، هشت ثور نیز درهم ریخته گی شیرازه ملی افغانستان را در قبال داشت .

به طورخلاصه می توان گفت هشت ثور نه تنها سر آغاز شکست مجاهدین شد، بلکه سرآغازی شد برای شکست مردم افغانستان در همه زمینه های اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی . و نتیجه آن شد که کشور یکبار به کام پاکستان و القاعده ذریعه ژریم طالبان سقوط کند، و بار دوم چنان شد که اکنون همه شاهدیم و می دانیم که ما چه قدر نسبت به استقلا ل مملکت خود مطمين هستیم . همه می بینیم که کشور از اثر ناتوانی خود ما و به خواست و رضایت خودما و از اثر بی اعتمادی رهبران پیروز هشت ثور ، به یک پایگاه بزرگ نظامی برای کشور های دوست و مختلف تبدیل شده است. این همه اتفاق نیافتد ، مگر با پیروزی مجاهدین که سر آغاز آن هشت ثور بود .

شاید تاریخ در  آینده بهتر قضاوت کند که آیا هشت ثورشایستهء تجلیل است يا خير؟