رسیدن به آسمایی :12.05.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :12.05.2008
میر عنایت الله سادات


چه طور میتوان به توطیه ها پایان داد


سانحه ی تیراندازی در مراسم بی مناسبت هشت ثور در کابل به مثابه ی زنگ خطری بود که هر انسان آگاه از اوضاع وطن، منطقه و جهان را به تعمق و تفکر وامیدارد؛ زیرا این واقعه را نمی توان کوچک پنداشت و یا مانند سایر حوادث تروریستی در کشور ما، صرفاً به حدود و ثغور بی امنیتی آن متوجه بود؛ بل باید اثرات منفی آن بر دولت، جامعه و برهم خوردن فضای مطمین برای رونق اقتصادی مدنظر گرفته شده و هرچه زودتر باییست در جهت طرد این اثرات، اقدام صادقانه به عمل آید. همچنان می باید انگیزه، عمق و ابعاد عملیات موفقانه ی دشمن درین روز مورد دقت و بررسی قراربگیرد، تا ریشه ها و امکانات آن برای تکرار همچو حملات پیش از پیش شناسایی و قطع شده بتوانند. درین راستا، برخی ازهموطنان ما انتقادات و نظریات شانرا ارایه داشته اند که نگارنده هم به همان سلسله، رویداد مذکور را ذیلاً به مباحثه گرفته و امیدواراست تا طرف توجه هموطنان عزیزقرار بگیرد .
– تجلیل از این روز صرفاً به خاطر توجیه قدرت افراد و گروههای معلوم الحال بوده و در غیر آن مبرهن است که این روز سر آغاز جنگهای تنظیمی، انحلال اردوی ملی، حاکمیت گروهی و بالاخره مبدل شدن دزدی و آدم ربایی به حرفه ی بلافصل اداره یی بود که در آن روز، رویکار آمد . اگر تا دیروز، زن ستیزی و مکتب سوزی منحیث " وسیله مبارزه" ی مخالفین دولت پرده پوشی میشد، بعد از هشت ثور 1992، این اعمال شنیع در پیش چشم تازه به دوران رسیده گان که خود شان «قدرت دولتی» را تمثیل میکردند، عملی میگردید؛ اما هیچ یک از آنها بر عاملین این جنایات اعتراض نکردند و هیچ یک ازآن جرایم، بازپرسی و مورد تعقیب عدلی قرار نگرفت؛ زیرا عاملین آن همه جنایت، دزدانی بودند که با این قافله سالارها، گره خورده و پیوند تنگاتنگ با ایشان داشتند. بناءً اگر منظوراز تجلیل این روز، سالگرد نشستن مسوولین همچو اعمال بر"تخت کابل" باشد، طبعاً این روز یک روز شرمساری برای کرسی نشینان معامله گر کنونی و مدافعان دروغین و رسوای حقوق بشر میباشد که در برابر چنان اعمال همیشه سکوت اختیار کرده اند.
– شانزده سال بعد از آن روز، دولتمردان موجود افغانستان به خاطرخوشنودی همان سردسته ها که از برکت عملیه ی سرکوبی طالبان به وسیله ی اردوی ایالات متحدۀ امریکا، بار دیگر به جاه و جلال رسیده اند، مراسم اجباری و پر مصرفی را به راه انداختند؛ ولی مراسم شان اندکی پس از شروع از کنترول برآمده و با دستپاچه گی و بی نظمی پایان یافت؛ زیرا تروریست ها همان جایگاهی را که ارکان دولت در آن اخذ موقع کرده بودند، زیر آتش گرفتند. فیرها کاملاً هدفمند بودند و عملیات اجراء شده نشان داد که دشمن موقعیت های خوبی را در بخشهای نظامی و امنیتی دولت، احراز کرده و از آن طریق در برهم زدن امنیت دست دراز دارد. بدون دست داشتن عمال نفوذی دشمن در دستگاه دولت، هیچگاه چنین توطیه ی سنجش شده، به منصه ی اجرا قرارگرفته نمی توانست .
– هنوز شلیک توپهای شادیانه یی دولت به افتخار این روز ادامه داشت که صدای تیراندازی ماشیندارها، موجب واهمه در میان حضار گردید. افسران و سربازانی که آمادۀ رسم و گذشت از مقابل لوژ ریاست جمهوری بودند، به یکباره گی دست به فرار زدند. فرار قبیحانه ی منسوبین اردو و امنیت برای سایر مدعوین، هیچ جای شک و شبهه از وقوع یک خطر بزرگ باقی نگذاشت و آنها هم به انبوه فراریان پیوستند. به این ترتیب نظم مراسم از هم متلاشی شد و تمام واقعات دلخراش بعد از هشت ثور 1992 برای بار دیگر در چنین یک صحنه یی از حمله و فرار، تمثیل واقعی یافت. صحنه هایی که در سالهای 1992 تا 2001 شهریان کابل شبیه آن را، بارها دیده و بالاثر آن، رنجهای فراوانی را متحمل شده اند.
به این ترتیب، در عوض رسم و گذشت نظامی، تمثیل نظم و اتوریته ی دولت، نمایشی از بی کفایتی دولت، فرار نظامیان و هراس دولتمداران در برابر تماشاچیان راپورتاژ های مصور تلویزیون ها، اجراء گردید و روحیه یی که قرنها قبل سعدی ر بیتی بیان کرده بود، در برابر دیده گان ما تجسم یافت.
" وقتی افتاد فتنه ای در شام - هر یک از گوشه ای فرا رفتند "
– این که طالبان درین حادثه دست داشتند یا گلبدین حکمتیار فرقی ندارد؛ زیرا مراکز هر دو گروه در خاک پاکستان موقعیت داشته و هیچگاه، آنها بدون رهنمایی استخبارات نظامی آن کشور دست به چنین عملیات نمی زنند. هیچ یک از دو گروپ نمی توانستند که چنان یک حمایتی را از جانب همکاران شان در داخل رژیم به دست آورده و به تنهایی وارد عمل شوند، مگر آن که استخبارات یک یا چند کشور ذی نفوذ در امور افغانستان، آنها را مساعدت اطلاعاتی و تخنیکی نموده باشند. اگر کدام کشور دیگر هم به افراد حمله کننده کمک کرده باشد، کمک و همکاری آن کشور هم بدون یاری پاکستان به آنها نرسیده است.
– پلان حمله و تحقق آن، آن قدر زیرکانه به منصه ی اجراء قرار گرفت که نه تنها استخبارات دولت افغانستان، بلکه استخبارات کشور های شامل اییتلاف هم از آن بی خبر مانده و قادر به کشف آن نشدند.
– در پهلوی تاکید بردقیق بودن توطیه ی تروریستی درین روز، باید اذعان داشت که دولت موجود در افغانستان نیز، تا هنوزمشخصات و توانمندی یک دولت صاحب اقتداررا کسپ نکرده است. یعنی ضعف دولت، زمینه ساز عرصه، برای تاخت و تاز تروریستها میباشد . " قدرت عالی" که بعد از " نشست بن" ظاهرا" به وجود آمده، بر ارگانهای دولت و تمامیت ارضی وطن ما، حاکمیت کامل ندارد. عشق به میهن و علاقه به مردم در میان بلند پایگان دولت دیده نمیشود، بعضی از آنها به معاشات بلند دالری در آن مقامات تقرر یافته اند وبا وجود ناکامی در وظایف شان به هیچ قیمت حاضر نیستند تا از مقام خود کنار رفته و عواید شانرا از دست بدهند . شمار دیکر آنها، مقامات دولت را صرفاً بخاطر اعمال نفوذ شخصی خود، مورد استفاده قرار میدهند.
– متاسفانه، اکثر دولتمردان مربوط به گروهها و سلیقه هایی که رهبری جمعی حاکمیت را تمثیل مینمایند، هیچ علاقه یی برای تحکیم پایه های دولت نداشته و بالعکس به خاطر تأمین منافع حریصانه ی شخصی و گروهی خویش، به منافع علیای کشور، خیر و سعادت مردم افغانستان، پشت پاه زده اند.
– همینطورحادثه هشت ثور و مباحثات بعدی در داخل پارلمان و حلقات حکومت نشان داد که اتحاد نیروهای شامل دولت چقدر شکننده و تا چه حد ابتکار عمل آنها در تحت تأثیر مخالفین مسلح قرار دارد. آقای عطامحمد والی مزارشریف که یکی از چهره های شناخته شده ی "جمعیت اسلامی" بوده و در چند سال گذشته، در زد و خورد های گروهی همیشه اسمش در مطبوعات انعکاس میافت، در جلسه ی یاد و بود از رویداد هشت ثور گفت : " امنیت به خاطری ضعیف شد که تعداد زیادی از مجاهدین از دولت کنار زده شدند. از همین جهت امروز بخشی از اینها به صفوف طالبان پیوسته اند". درین اظهارات آقای نور، اعترافات و حقایق تلخی بیان شده است. اولاً برطرف شدن اشخاص مورد نظر او موجب بی اتفاقی در دستگاه دولت شده است که از نظر وی باید آنها در مقامات شان میماندند، علی الرغم آن که شایسته گی و کفایت کاری نداشتند. یعنی بودن آنها در قدرت، مهمتر از اصلاح امور بود. ثانیاً از اظهارات او صریحاً برملا میگردد که دوستان او ( مجاهدبن) کدام مفکورۀ اجتماعی و سیاسی نداشته و صرفاً بر بنیاد منافع شخصی خویش عمل مینمایند. اگر آنها از قدرت رانده میشوند، به ساده گی میتوانند در آغوش دشمن دیرینه ی شان (طالبان) پناه ببرند. بناءً از بیانات آقای نور استنباط میشود که جنگ آنها در گذشته هم علیه طالبان، بر پایه ی منافع ملی و مردمی استوار نبوده و تنها انگیزۀ شخصی و منفعت جویی داشت.
– اگر به اخبار مصور حادثه توجه شود، به وضاحت روشن میگردد که کدام روحیه خدمتگذاری و وظیفه شناسی درمیان مسوولین و کادرهای دولت وجود ندارد. گریز شرم آور صاحبمنصبان ارشد قطعه گارد و ترس کشنده در سیمای حلقه ی رهبری دولت، سبب شد که تمام مراسم ازهم بپاشد. به این ترتیب چند نفر تروریست قادر شدند که نظم و نسق یک دولت را در منظرعموم جهانیان برهم بزنند. قطعات بدون انتظار قومانده و یا دریافت قومانده، به ارادۀ شخصی خود از محل حادثه فرار کردند. باید این روحیه را ساده نگرفت. باید آنها را مطابق اصول و لوایح نظامی که در تمام دنیا نافذ بوده و در کشور ما هم از هشتاد سال قبل زیر عنوان نظامنامه ی عسکری، مرعی الاجراء بوده است، محاکمه شوند. فرار آنها در اوضاع و احوال همان روز و همان محل، صراحتاً حالت گریز از سنگر را داشت که جزای آن در قانون اشد مجازات (اعدام) تعیین شده است. فرارکننده گان مذکور به معنی واقعی کلمه، سربازان اردوی ملی نیستند. آنها صرفاً به خاطر اخذ معاش، جهت اعاشه ی خود و خانوادۀ شان بسیچ شده اند و هیچ انگیزۀ ملی و مردمی، آنها را به صفوف قوای مسلح نکشانده است. اینها یک لشکر مزد بگیری هستند که در اوقات خطر، فرار را بر قرار ترجیح میدهند. افغانستان باید مانند گذشته، صاحب چنان اردوی ملیی شود که کیفیت، کمیت و قدرت رزمی آن، ضامن دفاع از وطن و مردم آن باشد.
– زمانی که یک دولت نتواند، امنیت خود را بگیرد، طبعاً مردم به هراس افتاده و نمی توانند بر چنین دولتی اعتماد کنند؛ درین حالت ماهیت دولت از میان رفته و در سطح اقتدار محدود اشخاص و گروهها سقوط مینماید. به عبارت دیگر، رسالت دولت به گوشه ی فراموشی سپرده شده و تنها کرکتر شکلی و صوری آن باقی میماند. متآسفانه شش سال است که دولت افغانستان به رغم کمک های بی سابقه ی جهانی، از چنان یک منجلاب بیرون شده نتوانسته است. چرا ؟
– امروز به وضاحت دیده میشود که با استفاده از عدم وفاداری اراکین دولت به قانون و مصوبات خود شان، نفوذ مافیای مواد مخدر و سایر «مفسدان فی الارض» به یک گرایش مسلط در رهبری دولت مبدل شده است. شکل گیری مافیا، یک دایرۀ شیطانی(امنیت خراب- موجب قدرت و آزادی عمل مافیا میشود – و این قدرت، خودبه خود امنیت را تخریب میکند) را به وجود آورده که به خاطر رهایی از آن، یگانه راه موجد همانا شکستن این دایره شیطانی است. برای این که امکانات و حدود قدرت مافیا درک شود، توجه به این دو رقمی که از جانب سازمان ملل متحد و خود دولت ارایه میشود، جوینده را به هدف میرساند: از جانب مافیای مواد مخدر در سال جاری عیسوی (2008) به ساحه ی یکصد و نود و دو هزار هکتار زمین، تریاک زرع شده است. هکذا به مساحت سه ملیون و هفتصد هزار هکتار زمین دولتی و شخصی از طرف مافیا و همدستان مفسد آنها غصب شده که با وجود اعلامیه ها و شکایات اهالی به محاکم، حاضر به استرداد اراضی به مالکان اصلی آن نمی باشند.
– مافیای مواد مخدر و سایر مفسدین، دست به دست هم عمل مینمایند. آنها از احیای مجدد نهادهایی که از گذشته ها، کارآیی ومؤثریت آن درجامعه ی افغانی به اثبات رسیده بود، جلوگیری کردند؛ از آنجمله اند : ریاست ارزاق، مؤسسه یی افغان کارت، ریاست کوپراتیف و سایر موسسات تعاونی برای کارگران و کارمندان دولت، تا عندالموقع از افزایش سرسام آور قیم مواد غذایی و ازدیاد بهای سایر مایحتاج اولیه زنده گی جلوگیری بتواند. آنها حتّا گدام ذخیره ی گندم را که به اندازه ی شصت هزار تن برای روز " مبادا " در سیلوی مرکز نگهداری میشد و تنها به فرمان رییس جمهور قابل عرضه به بازار بود، دوباره ایجاد نکردند. وزرای مالیه و تجارت، وقتاً فوقتا اظهار میدارند که چنین مؤسساتی گویا معنای مداخله در بازار را داشته و مانع تطبیق سیستم سرمایداری ناب و خالص میشود. این آقایان نمی خواهند بپذیرند که یک سیستم باید بر پایه ی واقعیت های عینی بنا گردد. وارد کردن سیستم از خارج، از همان کاپی کاری هایی است که هیچگاه، نه جابه جا میشود و نه پایدار میماند. هر کشور خصوصیات و داشته های مختص به خود را دارد. به طور مثال، کشور آلمان غرب بر روی خرابه های جنگ جهانی دوم، ظهور کرد و صاحب دولت و قانون اساسی جدید گردید. در یکی از مواد آن قانون، سیستم اقتصادی کشور " بازار اجتماعی " تعریف شد. مطابق این قانون، طبقات کم درآمد، کمکهای زیاد دولتی را دریافت میکردند، تا در رقابت دو المان، نمونه ی بهتری از رفاه اجتماعی را تمثیل بتوانند. تا فروپاشی دیوار برلین تمام تآسیسات مهم از قبیل شفاخانه ها، مؤسسات تحقیقاتی برای صحت انسانها، راه آهن، پوسته، مخابرات و بس های شهری در مالکیت دولت بودند و با قیمت نازل و بدون منفعت شخصی در اختیار مردم بی بضاعت قرار داشتند. در آن وقت امریکاییها مطابق پلان مارشال در احیای مجدد المان غرب کمک اقتصادی نمودند. در حالی که سیستم اقتصادی امریکا تنها بر مکانیزم قیم در بازار ( اقتصاد بازار آزاد) استوار بود و تا هنوز هم است . اما گرداننده گان اقتصاد المان، سیستم مختص به خود ( سیستم مختلط اقتصادی ) را ایجاد کردند و امریکایی ها هم، کدام جنجالی با آنها نداشتند. مطابق این مثال تاریخی معلوم میشود که مسوولین امور اقتصاد و مالیه، در اوضاع فعلی افغانستان زیر عنوان " سیستم بازار آزاد" پول های غیر قانونی مافیا را برسرنوشت مردم حاکم ساخته و تآسیسات پر درآمد دولتی را به آنها واگذارمی شوند؛ تا به این ترتیب، گویا سیستم را "خصوصی" بسازند. اما مردم افغانستان میدانند که میان یک سیستم بیرون شده از بطن جامعه و یک سیستم تحمیل شدۀ مافیایی، نه تنها فرق، بلکه تضاد عمیق وجود دارد. امروز همه می بینند که نبود مؤسسات دولتی ممد به اکثریت فقیر کشور ما، مایه ی تشویش همه گردیده و اکثر دست اندرکاران افغانستان معتقد اند که همین فقر دوامدار سبب شده است، تا تعدادی از جوانان در نهایت فقر و تنگدستی، راه امرار معاش را در وجود مافیای مواد مخدر و یا تشکیلات تروریستی در ماورای سرحدات افغانستان، جستجو نمایند.
– درین سالها، دولت نه تنها از کمکهای خارجی استفادۀ مطلوب نتوانست، بلکه نیرو و توانمندی موجود افغانهای داخل وطن را هم بسیچ نکرد. رهبری دولت قادر نشد که اتحاد شکلی نیروها را به یک اتحاد واقعی ملی در جهت منافع همه ی مردم، ارتقآ بدهد؛ در حالی که چنین اتحادی میتوانست، ضامن صلح و استقلال کشور باشد. برخلاف این اندیشه ی واقعبینانه، همه روزه در لفظ و عمل کوشش میشود تا معضله ی جنگ به وسیله ی معادله توافق با طالبان و حکمتیار حل شود. درین تقاضاها، گذشته و عملکرد آنها در دهه ی نود قرن گذشته، همچنان ذهنیت اکثریت مردم رنج کشیدۀ افغانستان به مقابل آنها مطمح نظر نمی باشد. دولت با طرح این تقاضانامه متوجه نیست که در جادۀ یکطرفه حرکت نموده و با تکرار تقاضای بی نتیجه ی خود درواقع اعتبار و اتوریته ی خود را ضعیف نموده و مردم را نسبت به سرنوشت شان بی اعتماد میسازد. مردم در یک حالت بلاتکلیفی قرار گرفته اند و نمی دانند که به خاطر استقرار صلج و امنیت کدام راه را دنبال نمایند. راه مبارزه علیه تروریزم و یا کنار آمدن با حامیان و رهبران ترورهای خشونت بار جاری را . مردم دچار تشویش شده و از همدیگر سوال میکنند : آیا پشت پرده، پردۀ دیگر نیست؟ این وضع به وسیله ی خود دولت ایجاد شده و از قاطعیت موضعگیری ها، علیه دشمنان صلح و آرامش وطن ما میکاهد. طبیعی است که در چنین یک فضای بی اعتمادی، جلب نیروهای داخل جامعه برای خنثا سازی عملیات دشمن ضعیف میماند. در زبان المانی یک ضرب المثل است که درک آن برای مقامات رهبری دولت ما، خالی از مفاد نخواهد بود : " گنجشک کوچکی که در دست ات قرار دارد، ارزش آن به مراتب بیشتر از پرنده های بزرگی میباشد که در هوا طیران مینمایند". بناءً بهتر است که دولت موجود از نیروی داخل جامعه ی افغانی کار گرفته و شوق شکار زاغ و زغن را به وقت دیگر، موکول کند.
– قبلاً گفته میشد که انگلیسها به برگشت نواز شریف به پاکستان و به نقش وی و بعضی از مهره های معیین حزب مردم در قدرت اصرار میورزیدند؛ زیرا روابط اینها با طالبان همیشه حسنه بوده و گویا به کمک اینها میتوان شورش طالبان را مهار کرد. آماده گی حلقات معین افغانی هم از همین طرحهای خام ناشی میشود. درست است که طالبان پاکستانی پس از تشکیل حکومت اییتلافی در پاکستان حاضر به مذاکره با دولت پاکستان شدند، اما این آمادگی، وضع افغانستان را بد ترمیسازد. زیرا انرژی طالبان به این طرف خط دیورند متمرکز میشود و با این تمرکز هم پاکستان صفحات شوم سیاست قبلی خودرا بار دیگر در رابطه به افغانستان میگشاید و هم طالبان بدون هراس از اردوی پاکستان، به داخل افغانستان میشوند. پاکستان با این توافقات اش در برابر تمام تعهدات قبلی خود که در ازای پرداخت دالرهای امریکا به واشنگتن داده بود، پشت پا میزند. تأثیر این توافقات در پیشروی طالبان به درون حلقه های امنیتی و برهم زدن چنان یک مراسم در پیش چشم نماینده گان قوای مستقر نظامی در کابل، مؤید مساعدت حلقات معین پاکستان با طالبان درین عملیات میباشد. بناءً باید برخوردهای کلیشه ی و غیر عملی را کنار کذاشته و صادقانه از خود سوال کرد : چه باید کرد ؟

گرچه آقای کرزی و افراد مربوط به حلقه ی اول رهبری دولت او ازین حادثه جان به سلامت بردند؛ اما تأثیرات سؤ این حادثه برخراب شدن سریع تر اوضاع امنیتی و به خصوص نامطمین گردیدن فضا برای سرمایه گذاری ها و بازارتجارت، برای مدتها ناگوار باقی میماند.
- طوری که قبلاً اشاره شد ناتوانی دولت در برقراری امنیت، اولتر از همه محصول ترکیب مافیایی آن میباشد. تا وقتی که این ترکیب از میان نرود، و به عوض آنها نماینده گان واقعی مردم از طریق یک انتخابات آزاد و مورد قبول همگان، آرای مردم ( قدرت واقعی) را به دست نگیرند، اتوریته دولت تأمین شده نمی تواند.
- اکثریت مردم از حق طبیعی شان محروم بوده و در یک فقر دوامدار حیات به سر میبرند. مهاجران برگشت کرده، در گرما و سرما، بدون سرپناه زنده گی دارند که حالت آنها، جرئت برگشت سایر وطنداران مهاجر را سلب مینماید. تا وقتی که دولت یک پروگرام واقعاً رفاه اجتماعی را روی دست نگیرد و آنرا به وسیله ی افراد معتقد به پروگرام تطبیق نکند، تقاضای همکاری و فعال شدن آنها به خاطر استحکام پایه های دولت، به مثل نوشتن تقاضانامه بر روی یخ و گذاشتن آن در زیر آفتاب سوزان است.
- باید متوجه بود که برخورد سبکسرانه به این مسأله و عقده گشایی از این و آن هیچ باری را به منزل نه برده و به مثابه ی واکنش های بی نتیجه در داخل همان دایرۀ شیطانی باقی میماند.
از بعضی رسانه های خارج از کشور شنیده میشود که گویا حالت موجود در افغانستان به یک دیکتاتور نیاز دارد. گمان میشود که آنها، از دیکتاتورها خاطرات خوشی داشتند و یا نافهمیده، آب را به آسیاب دشمن انداخته در برابر قوامگیری یک نظام مردمسالار گام میگذارند. جای تعجب است که این اشخاص گاهگاهی از دیموکراسی هم صحبت مینمایند، اما برای وطن خود خواهان رژیم دیکتاتوری اند. چنین برخورد دوگانه و غیر مسوول نمیتواند حاوی کدام پیشنهاد باشد.
- اگر انتقادات، توآم با پیشنهاد واقعبینانه و عملی ارایه گردد و هدف آن خدمت به مردم رنج کشیده و فقیر افغانستان باشد، به یقین که مورد حمایت مردم واقع شده و مبتنی برآن، وطنخواهان افغان به یک قضاوت و طرح مشترک نایل خواهند شد. مهمترین وسیله ی که افغانها را در مبارزه علیه تروریزم به پیروزی قرین میسازد، همانا اتحاد و وحدت سرتاسری و ملی خود شان میباشد. این وحدت مبتنی بر درک ملی و اگاهی از رسالت خود، در برابر وطن و مردم بمیان میآید.
- شمارزیادی از کشور های جهان، همه روزه به افغانستان مساعدت های تخنیکی و مالی مینمایند، ولی آنها نمیتوانند که به عوض افغانها، این سرزمین را اعمار کنند . تمام دست اندرکاران امور افغانستان معترف اند که در پهلوی فساد اداری دولت، قسمت اعظم امداد خارجی در همین چند سال اخیر از جانب موسسات خارجی ( ان - ج- او) اختلاس شده است . بناءً این افغانها اند که باید وطن شان را آباد نمایند. آنها باید منحیث فرزندان صادق این مرز و بوم دست به کار شده و جلو مختلسین داخلی و خارجی را بگیرند. هیچ افغان نه باید ازین رسالت و مسوولیت شانه خالی کند.
- باید یک موضعگیری مشترک افغانها(ماورای تعلقات سازمانی و گروهی) در جهت دفاع از صلح، آزادی و دیموکراسی در داخل و خارج به میان آید؛ تا مبتنی بر آن، کشور و مردم خود را از شر تروریزم، مافیا و سایر مفسدین نجات بدهند.
- موضعگیری مشترک افغانی وقتی به وجود آمده میتواند که آگاهانه به قضایا برخورد شده، جلو شراندازی ها و دامن زدن به افتراقات گرفته شود. در همچو یک حالت، منورین خواهند توانست که به انتخاب راه بیرون رفت از گرداب کنونی، توافق نمایند. آنها میتوانند طرز دید، عقیده و افکار خود را مستفلانه دنبال نمایند، ولی روی اهداف، منافع وطن و مردم خود، همدست و همزبان باشند در این صورت تفاهم سرتاسری ملی در میان وطنخواهان افغانستان به وجود آمده و جلو توطیه های دشمنان مشترک مردم افغانستان گرفته میشود.