رسیدن به آسمایی :27.05.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :28.05.2008

حکیم نعیم

سپنتا، ایدیالیزم دولتی، و دموکراسی بازار آزاد

تاریخ نشان داده است که استعمار در راه نیل به اهداف خود چی در گذشته و چی امروز همیشه نیاز به عروسک های آراسته شده بومی داشته است. از هند تا جامایکا و از بولیفیا تا اندونیزیا، یک قشر به ظاهر برگزیده بومی که از گذشته شان شرم و از آینده شان هم هراس داشتند, آگاهانه و یا نا آگاهانه، در خدمت استعمار و اهداف آن قرار گرفتند. افغانستان هم کشوری ست که امیران, شاهان، رهزنان, قاتلان، درباریان و امروز هم روشنفکر نمایان چند از هفت خوان رنگین استعمار گران بهره های بسیار جستند و خوب هم برایشان خدمت کردند.

آقای رنگین دادفر سپنتا وزیر خارجه جمهوری "اسلامی" افغانستان ( آقای سپنتا زمانی با نام "جمهوری اسلامی افغانستان" مشکل داشتند. نمیدانم امروز که گویا سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان را تمثیل میکنند، چی فکر میکنند. نگارنده ) یکی از کسانی است که همیشه ناکامانه کوشش کرده است که چهره متفاوتی را از افغانستان اشغال شده نشان دهد. عملکرد های آقای سپنتا بعضاً هم آنقدر مضحک است که گمان میرود درک ناقص از افغانستان و جهان دارند و یا هنوز هم در گیر اندیشه های ایدیالیستی گذشته شان هستند. بطور مثال، زمانی خواهان میانجیگری میان امریکا و ایران شدند و در سفر اخیر شان در ترکیه همیشه و در هر فرصت، میخواستند از رابطه اسلام و دموکراسی صحبت کنند، تا اینکه در عقب در های بسته برایشان گوشزد شد که باید "از فشار بالای جنرال دوستم کاسته شود" شاید هم سردمداران ترک به این شکل میخواستند، آقای سپنتا را متوجه وظیفه "اصلی" اش کنند.

"خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان" که چند هفته قبل در وزارت خارجه اعلان شد یکی دیگر از مقاله های نیمه اکادمیک که از افکار آیدیالیستی جهان سومی آقای سپنتا بیرون شده است، میباشد، که با در نظر داشت وضعیت کنونی افغانستان هیچگونه جنبه عملی ندارد. با ذکر این نقطه که ایدیالیزم منطقی چیز بدی نیست و انسان ها میتوانند افکار و اندیشه های ایدیالیستی داشته باشند. فقط ، ایدیالیزم دولتی، که سخت از طرف اربابان قدرت جهانی در کشور های جهان سوم تشویق میشود، چیز دیگری به جز از عوام فریبی، امیدواری کاذب، مشروعیت بخشیدن استعمار، گسترش فرهنگ قبول، و از یین بردن حرکت های خودجوش مردمی، نمیتواند باشد.

از مقدمه و نکات کلیشه ای شده در مقاله ی " خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان" که بگذریم، تنها با اشاره به دو مورد، میتوانیم دریابیم که " خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان" چقدر هم دور از واقعیت های غیر قابل انکار است.

 

در شماره نهم آن آمده است:

" - سیاست خارجی جمهوری اسلامی افغانستان در برابر ایالات متحده امریکا و دموکراسی های جهان، تنها از طریق مبارزه مشترک با تروریسم و پایان دادن به افراط گرایی شکل نمی یا بد، ما به روابط خود با ایالات متحده و جهان دموکراسی ازیک چشم انداز استراتژیک، از چشم انداز باور به ارزش های سیاسی، حقوقی و اجتماعی مشترک می نگریم. افغانستان به مثابه یک دموکراسی جوان در صدد است تا گام به گام به تحقق وسیع و همه جانبه ارزش های حقوق بشری و دموکراسی به پردازد. از این چشم انداز همکاری استراتژیک با ایالات متحده امریکا بر بنیاد ارزش های مشترک سیاسی، امنیتی و منافع دراز مدت ما استوار است و این همکاری از اصول نهادین سیاست خارجی ما است."

اول اینکه طبعاً شما میتوانید در دنیای خود ساخته فکری تان به روابط تان با دیگر کشور ها با هر چشم اندازی که میخواهید، بنگرید. فقط کشور ها مجیور هستند که بدانند که دیگر کشور ها با کدام چشم اندازی به آن ها مینگرند و اگر لازم باشد، چگونه میتوانند با روش های واقعیت گرایانه آنرا تقیر دهند. برای امریکا و متحدینش سیاست عبارت است از اینکه: کی، در کجا، چی وقت و چطور آنچه را که میخواهد، بدست میاورد. تقیر در پالیسی موفق معادل جرم است. امروز از واشنگتن تا لندن و از لندن تا توکیو به افغانسان بمثابه یک کشوری که گویا بنابر "خطر تروریزم" باید اشغال میشد، نگریسته میشود و باور دارند که هر چه بخواهند میتوانند در افغانستان انجام دهند. پس چرا خود را مقید به بورکراسی معمول دیپلوماتیک سازند؟

دوم، "ارزش های مشترک سیاسی، حقوقی و اجتماعی" افغانستان با امریکا و" دموکراسی های غرب" چیست؟ اگر هدف از لیبرال دموکراسی غرب که وابسته به امپزیالیزم بازار آزاد است, باشد، ممکن نیست دموکراسی غربی ارزش مشترک باشد و یا شده بتواند. زیرا لیبرال دموکراسی غربی مولود یک ساختار اقتصادی استعمار غرب بوده و میباشد. ودر عمل ما اجازه نخواهیم داشت که دموکراسی داشته باشیم. اگر عکس قضیه درست میبود، کشور های مصر، سعودی عربستان، هایتی، کولمبیا، ایران (در زمان شاه) ، جامایکا، اندونیزیا، شیلی ( در زمان پینوشه) و دها کشور افریقایی که با مداخله مستقیم و یا غیر مستقیم غرب اداره میشدند و میشوند، باید نمونه های خوبی از دموکراسی در دنیا میبودند.

میتواند ارزش مشترک باشد؟ آیا میدانید که درک اکثر مردم امریکا از freedom( ویا آزادی آزادی چیست؟)

یعنی آزادی خرید برای تفریح یا سر گرمی. Freedom of Shopping for Fun

آیا ما هم میخواهیم و یا اجازه خواهیم داشت تا آنگونه آزادی داشته باشیم؟ فراموش نکنیم که اگر دیکتاتوری و یا کمونیزم میتوانست بهتر و خوبتر منافع غرب را تامین کند و زمینه ساز تداوم قدرت غرب در دنیا باشد، امروز چیزی به نام دموکراسی غربی وجود نمیداشت. امریکا و "دموکراسی های غرب" خوب میدانند که اگر سیستم اقتصاد استعماری شانرا حفظ نکنند، و اگر فساد، نابرابری، بی عدالتی، ظلم، عدم شفافیت، و جنگ در کابل، بغداد و باماکو (پایتخت مالی) وجود نداشته باشد فردا نه در سرک های کابل، بغداد و یا باماکو بلکه در سرک های واشنگتن، لندن یا پاریس مردم بالای یک کیلو گوشت جنگ خواهند کرد.

بناً، با در نظر داشت وضعیت موجود کشورمان، اولتر از همه باید تعریف و باور مشخص خود مانرا از " ارزش های مشترک" داشته باشیم. در غیر آن روز گار تلخ "سوسیالیزم" دهه 80 میلادی را یک بار دیگر زیر نام " دموکراسی غربی" تجربه خواهیم کرد.

در شماره دهم " خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان" آمده است:

"سیاست خارجی افغانستان در برابر همسایگان، بر اصول حسن همجواری، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و احترام به حاکمیت ملی استوار است. این سیاست افزون بر رویکرد منطقه گرایی ما، به دلیل نزدیکی و تاثیرات بسیار مستقیم، بر مسایل سیاسی، اقتصادی و امنیتی از اهمیت خاص ساختاری بر خوردار میباشد. ما با جمهوری اسلامی ایران دارای مشترکات فراوان فرهنگی و تاریخی میباشیم. افغاستان بر سیاست مبتنی بر برادری و دوستی پایدار خود با این کشور ادامه خواهد داد. نگاه ما به این رابطه، ناشی از ایجابات انصراف ناپذیر منافع نسل های امروز و فردای ماست."

زمانی که زیادتر از صد ها کارمند استخباراتی اسرائیل و امریکا در مرز های افغانستان و ایران آزادنه فعالیت میکنند و به قول جرمی سکاحیل نویسنده کتاب بلک واتر، تنها دها کارمند استخبارات اسرائیل زیر نام کارمندان شرکت خصوصی امنیتی بلک واتر در افغانستان فعالیت میکنند و در مرز های افغانستان با ایران یک جنگ تمام عیار استخباراتی جریان دارد؛ و د ر حالیکه امریکا تقریباً هر چند گاه عملیات های امتحانی را که در صورت حمله نظامی به ایران از آن استفاده کند، در افغانستان اجرا میکند، که بنابر گزارش واشنگتن پست به تاریخ 8 می 2008، در تازه ترین مورد یک عملیات نهایت مخفی را چار اف شانزده امریکایی، که هدف آن امتحان نمودن پرواز های دراز مدت درصورت حمله نظامی به ایران بود، در جنوب غرب افغانستان انجام دادند؛ و با در نظر داشت این این حقیقت آشکار که در صورت حمله نظامی امریکا و متحدینش به ایران، افغانستان اولین پایگاه آنان خواهد بود، چرا و چطور ایران باید قبول کند که " سیاست خارجی افغانستان در برابر همسایگان، بر اصول حسن همجواری، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و احترام به حاکمیت ملی استوار است"؟ و همچنان در حالیکه پاکستان با صراحت اعلان میکند که صلح با طالبان به معنی ختم حملات طالبان در افغانستان نیست، ما چطور میتوانیم که به پاکستانی ها بقبولانیم که حتی اعلان این موضوع "بر اصول حسن همجواری" استوار نیست؟

هر چند روشن است که طرح " خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان" درست چند روز قبل از امضای معاهده استراتیژیک با امریکا، قدمی حساب شده برای منحرف ساختن اذهان عامه و بنوعی مشروعیت بخشیدن و به درازا کشیدن مداخله و اشغال بود که این مسله در جمله " همکاری استراتژیک با ایالات متحده امریکا بر بنیاد ارزش های مشترک سیاسی، امنیتی و منافع دراز مدت ما استوار است" به وضاحت آمده است، ولی آنانی که دل در گرو اداهای روشنفکر مابانه آقای سپنتا بسته اند و روشنایی را در آیینه شکسته و تاریک نسل خون و خیانت میبینند، باید فراموش نکنند که رشنفکری و روشنگری به معنی تکیه به این و آن سفارت خارجی و راه رفتن با بکس دیپلومات در عقب منفور ترین ها نیست. روشنفکری و روشنگری به معنی به چالش کشیدن, نوسازی کردن و موشگافی کردن اندیشه و عملکرد های معمول، بخاطر نزدیک شدن به روشنایی و حقیقت است و بر عکس درک آقای سپنتا هیچ جنبش روشنفکری و نو آوری "از بالا" (1) امکان پذیر نیست.

در خاتمه میخواهم بپرسم که اگر در آینده نه چندان دور معامله ی با طالبان و حکمتیار صورت گیرد ودر نتیجه آن " دموکراسی ها غرب"، پست وزرات خارجه را به طالبان و یا حکمتیار واگذار شوند، سرنوشت " خطوط کلی سیاست خارجی افغانستان" و " ارزش های مشترک" چی خواهد شد؟ و آقای سپنتا بازهم از کاندولیزا رایس بخاطری اینکه " امریکا افغانستان را آزاد ساخت" (2) تشکر خواهد کرد ؟

***

 

یاداشت ها:

(1) رجوع شود به مصاحبه آقای سپنتا با رادیوی زمانه. 26 حمل 1886.

(2) سخنرانی آقای سپنتا قبل از امضای معاهده استراتژیک با امریکا در وزارت خارجه امریکا. 13 می 2008.