رسیدن به آسمایی:01.2008 .31؛ تاریخ نشر در آسمایی :02.2008 .01

سخیداد هاتف

گر آبروی شریعت بدین قدر برود

فرض کنید در خانه یی زنده گی می کنید که عمری چند صد ساله دارد. به شما گفته اند که این خانه پی سنگی استوار دارد و ستون ها ، دیوارها و سقف اش از باد و باران گزند نمی بینند. اما شما در این خانه با تجربه ی عجیبی هم-خانه اید. آن تجربه این است : هر بار که صدای تان را در این خانه بلند می کنید ، پشت تان را به دیوار این خانه تکیه می دهید یا با گام های استوار وارد این خانه می شوید ، " بزرگتر" ها با خشم بر سر تان فریاد می زنند. می پرسید که تقصیر تان چیست؟ می گویند : نمی بینی که با صدای بلند تو ، با تکیه دادن ات بر دیوار یا با محکم راه رفتن ات در این خانه ، ممکن است این خانه فرو بریزد؟

حالا قصه ی اسلام در میان ما هم چنین شده است. می گویند این دین،  دین ِ خاتم است. می گویند خود خداوند حافظ و ضامن بقای ِ این دین است. این ها را همان "بزرگتر" ها گفته اند و می گویند. می گویند دین اسلام از چنان سلامت منطقی برخوردار است که هیچ شبهه انداز قوی پنجه یی را توان رخنه افکندن در صلابت آن نیست. می گویند این مایه ی شگفتی است که مسلمان نشده گان چه گونه دینی درخشان چون اسلام را به چشم سر و چشم ِ دل می بینند و در ایمان آوردن به آن و دست برداشتن از اعتقادات پیشین خود شتاب نمی کنند. می گویند اسلام با همه ی خوبی های همه ی عصرها سازگار است و قدرت دفع همه ی بدی ها در همه ی عصرها را دارد. از این چیزها می گویند " بزرگتر"ها.

اما این دین قوی و مستظهر به حمایت های خداوندی را چه شده است که دو تار موی فلان زن جوان یا پیر را تاب نمی آورد و از ترس ِ آن دو تار موی ِ بر آمده از زیر چادر بر خود می پیچد؟ این دین بزرگ را چه شده است که با مشاهده ی یک جلد انجیل ( کتاب مقدس مسیحیان) از وحشت سر به کوه و بیابان می گذارد؟ این دین جهان گشا را چه شده است که اینک مانند کودکی بی زبان از مواجهه با هر سیاه و سفیدی زهره ترک می شود؟ این دین ِ مدعی ِ روشنگری را چه شده است که از روشنی کامپیوتر "سید پرویز کام بخش" این چنین ترسیده است؟

می دانم که عده یی خواهند گفت که هر عیب که هست در مسلمانی ِ ماست. اما واقعیت آن است که جز مسلمانی ِ ما اسلامی هم وجود ندارد. اسلام دو نسخه ندارد تا یکی اسلام ناب ِ دست نخورده و فهم نخورده باشد و دیگری اسلامی تاریخی که به چاه ِ فهم و تجربه ی ما افتاده باشد. خدا را نیز ما آدم ها معرفی می کنیم. گاهی او را چون ستمگری نابردبار و خودکامه معرفی می کنیم و گاهی چون رفیقی مهربان و نگران بر چون و چند زنده گی مان. انتخاب با ماست : می خواهیم با آن تصویر از خداوند زنده گی کنیم یا با این تصویر؟ می خواهیم آن بت ِ خداوند را در خانه ی ضمیر خود بگذاریم یا بتی دیگر از او را. بت پرستی ( بر خلاف نگرش غیرتمندانه ی آقای کریم خرم ) سرنوشت ماست. ما فراتر از بت ها نمی توانیم رفت. بت ها غروب نمی کنند. بت ها نشانه گان اند و زنده گی آدمیزاد بی نشانه اصلا ممکن نیست.

خشک مغزانی که حکم اعدام پرویز کام بخش را صادر کرده اند ، اسلامی خوب را بد معرفی نمی کنند. اسلامی بد را بد معرفی نمی کنند. آنان اسلام را معرفی می کنند ( که از قضا در این مورد خیلی بد است و می توانست خیلی خوب باشد). واقعیت آن است که اسلام دین خوبی است اگر ما مسلمانان خوبی باشیم و دین بدی است اگر ما مسلمانان بدی باشیم. این گونه نیست که اسلامی ذاتاً بد یا ذاتاً خوب داشته باشیم. آنانی که دین اسلام را سراسر سیاهی و تباهی معرفی می کنند نیز دقیقاً به همان خطایی گرفتار می شوند که مدافعان متعصب ِ اسلام غیر ِ تاریخی و غیر بشری در آن گرفتار اند. در حقیقت مسلمان ِ خوب بودن اسلام را دینی خوب می کند. همان گونه که مسلمان ِ بد بودن اسلام را دینی بد می سازد.

حال سوال این است که مسلمان ِ خوب چه کسی است؟ مسلمان ِ خوب کسی است که می نشیند و از خود سوال می کند : چرا من از میان همه ی دین ها دین اسلام را برگزیده ام؟ معیار ِ ترجیح من چیست؟ چرا فکر می کنم که مسلمان بودن خوب است؟ بدیهی است که پاسخ این سوال ها را نمی توان از خود اسلام گرفت. نمی توان گفت من پیرو قرآن ام چون قرآن از من چنین پیروی ای را خواسته است. دلیل ابتدایی ِ پذیرفتن اسلام یا پیروی از کتاب مقدس اسلام باید منطقا بیرون از اسلام و قرآن باشد. به بیانی دیگر ، ما اسلام را می پذیریم چون فکر می کنیم در اسلام فلان و فلان و فلان معیارهای زنده گی خوب و انسانی ( که اساسا غیر دینی و خارج از حوزه ی شریعت اند) تایید و تقویت می شوند. در بامداد ِ اسلام هم بعید بود که کسی بتواند با شعار برده گی و ستم و بی عدالتی مردم را به اسلام دعوت کند.

به این ترتیب ، مسلمان خوب کسی است که حقوق بشر و عدالت و آزادی را معیار سلامت دینداری خود می داند و هرگز نمی گذارد مسلمانی اش ساده ترین اصل زنده گی خوب ( یعنی پرهیز از سلب آزادی دیگران) را نقض کند.

حکم اعدام صادر کردن برای جوانی که جرم اش خواندن و انتشار یک مقاله است ، حکم اعدام صادر کردن برای محبوبیت اسلام است. نمی توان گفت که عده یی متعصب این کار را کرده اند و این ربطی به دین اسلام ندارد. خیلی هم ربط دارد. اسلام در تجربه ی فرد فرد مسلمانان آزموده می شود و تداوم می یابد. اسلام ِ بی ربط به جغرافیا ، تن ، تاریخ و زنده گی اصلا وجود ندارد. اسلام تابلوی مستقلی نیست که آن را در برابر خود بگذاریم و از روی آن تابلوی دیگری نقاشی کنیم. هر بار که نقاشی می کنیم ، بر خود همان تابلوی اولیه نقاشی می کنیم و اجزای همان تابلو را تغییر می دهیم. هر عیب که هست در نقاشی ماست ، اما این عیب ها ( و نیز حسن ها) همان یگانه تابلویی را که هم نمونه و راهنما و هم سوژه ی کار ماست ، نیز تغییر می دهند.