رسیدن به آسمایی:01.2008 .08 ؛ تاریخ نشر در آسمایی :01.2008 .08

 

آصف بره کی

قتل بی نظیربوتو وعواقب بحران پاکستان

بخش سوم

پیشبینی عواقب بحران پاکستان

پاکستان به اساس تجربه سیاسی چهاردهه اخیر فقط از طریق به راه انداختن سبوتاژ سیاسی، نظامی و استخباراتی با کاربرد حربه ایدیولوژیکی ساختن اسلام و حمایت از تندروان مسلح اسلامی از خاکهای افغانستان، زمینه های خوب به سر رسانیدن سیاستهای توسعه طلبانه و خرابکارانه را می بیند. ولی چون تنها این برنامه های توسعه جویانه پاکستان نیست که خود پاکستان نیز از سوی دیگر نیروهای منطقه و جهان مثل عربستان سعودی، امارات شیخ نشین خلیج فارس، امریکا و بریتانیا در برابر سیاستهای توسعه جویانه منطقه یی  ایران و در یک طرح عام در برابر گسترش نفوذ مذهب شیعه و نفوذ سیاسی سیاستمداران شیعه در وجود جمهوری اسلامی ایران استعمال میشود. از این رو اگر پاکستان همواره چه در گذشته چه امروز در پی آن بوده تا نیروهایی را در کابل به قدرت برساند که کاملاً گوش به فرمان نظامیان اردو و استخبارات آن کشور باشند، مگر از سوی دیگر نیات امریکا و بریتانیا در تقویت یک رژیم مطلقه سنتگرا مثل طالبان در افغانستان به مقصد ایجاد مانع پیشروی ایران در منطقه نیز بوده است. از این رو نتیجه میشود سرطان تندروی و خشونتی را که پاکستان در افغانستان کشت کرد، امروز به فرانکنشتاینی مبدل شده و در اعماق بدن خود پاکستان ریشه دوانیده است و تازه به خوردن خودش آغاز کرده.

زمانی که پاکستان در آغاز سالهای 1990 با چند کوشش موفق به قدرت رسانیدن حزب اسلامی آقای حکمتیار - حتّا- با اتحاد آقای جنرال تنی وزیر دفاع رژیم دکتورنجیب الله، درکابل نشد، جنبش تندرو اسلامی طالبان به زودی رویکار شد و این جنبش با شدت بیسابقه با کمک های بزرگ مالی کشورهای سعودی، شیخ های حوزه ی خلیج و شخص بن لادن با راه انداختن جنگهای چریکی از سرحدات جنوبی و غربی به سوی کابل شتافتند و ظرف چند ماه دیگر توانستند پایه های لرزان دولت آقای ربانی را که یک اتحاد شکسته و درز برداشته بود، درهم فروریزند و در سال 1996 کابل را تصرف نمایند.

این که برخی نویسنده گان، خبرنگاران و صاحب نظران خانم بینظیربوتو را "مادرخوانده طالبان" یا ایجادگر جنبش طالبان می نامند، تا جایی درست است که طالبان در زمان حکومت بینظیر شکل گرفته به قدرت رسیدند، ولی ایجاد طالبان عوامل دیگری و حامیان دیگری هم داشت از جمله این ها:

- در اصل این نظامیان پاکستان، استخبارات سعودی و توافق خاموش امریکا و بریتانیا بودند که با قاطعیت به شکل دادن یک نیروی بدیل همه مجاهدین از شهرت افتاده و بازنده در جنگهای قدرت افغانستان پرداختند. تشکیل این جنبش تندرو و سازمان یافته با سیاست قرون وسطایی به مقصد حاکمیت بر سراسر افغانستان و نفوذ آن به کشورهای همجوار بود. به قدرت رسیدن طالبان در حقیقت جامه عمل پوشیدن آرمان تاریخی پاکستان در پیشبرد سیاستهای منطقه یی  رسیدن به بازارهای آسیای میانه و استفاده تندروان اسلامی زیر سایه دولت طالبان بر ضد هند بر سر کشمیر بود.

- حاکمیت یک دولت مطلقه مرکزی به رهبری سنی ها بر اساس قانون شریعت اسلامی در افغانستان برای امریکا و بریتانیا تضمین خوب نیروی بدیل در برابر دولت اسلامی ایران به رهبری شیعیان که با امریکا و بریتانیا روابط نیک و حسنه ندارد، میتواند تکیه گاه خوب غرب در سرحدات کشور ایران و به ازدیاد راهگشای پیاده کردن سیاست های مالی، تجاری و سیاستهای ستراتیژیک غرب در آسیای میانه نیز باشد.

هرگاه غرب در هسته شرق میانه با اختلافات شصت ساله اسراییل و فلسطین بیشتر منافع خود را با قوام یافتن رژیم های فردگرای عربی منطقه در تهدید و مزاحمت میدید، با حضور نظامی در خاک عربستان سعودی و بحرین و قطر آتش هسته ی شرق میانه را به حومه شرق میانه تا سرحدات عراق و ایران و ترکیه و - حتّا- تا آبهای سرحدی مناطق زیر نفوذ چین و روسیه در آبهای بحیره عرب، هند و خلیج فارس نزدیک ساخته بود و اینک با حاکمیت طالبان بر تمام افغانستان بحران کهن شرق میانه را به سرحدات هند و مناطق زیر نفوذ روسیه و چین در آسیای میانه کشانید.

ولی آن چه پاکستان در سیاستهای منفعت جویانه ی خود از حد و مرز قابل قبول و تحمل عبور کرد، همانا حل و فصل دو مسأله مهم سیاسی آن کشور یعنی تصفیه حساب با هند بر سر کشمیر در یک زمان و با یک سلاح یعنی با استفاده از خاک، قربانی صدها هزار انسان افغان و تجربه جنگ ضد شوروی افغانستان بود. پاکستان عملی شدن این آرمان را تنها در بذر روحیه ی اسلامگرایی تندروانه و خشونت آمیز درون افغانستان دیده بود.

این برنامه ها در پاکستان صرفاً در شرایط خاص دولتهای نظامی یا دولتهای با مشارکت احزاب اسلامی تندرو میتوانست عملی گردد؛ بنأً همیشه نظامیان پاکستان زمانی که دستان خود را در عملی کردن کدام برنامه سیاسی و نظامی خرابکارانه بر ضد دو کشور همسایه -هند وافغانستان- کوتاه بیابند، به زودی دست و پای حکومت های ملکی و انتخابی را با اجرای کودتا و انحلال پارلمان و اعلام حالت اضطراری کوتاه میکنند.

این کار برای آخرین بار در نوامبر سال  2007 با اعلام حالت اضطراری به کار گرفته شد. این اقدام در پی آن بود که با بازگشت دو رهبر احزاب مخالف به پاکستان به رهبری دو نخست وزیر پیشین تبعیدی هر یک خانم بی نظیربوتو و آقای نوازشریف با راه افتادن تظاهرات ضد دولت پرویز مشرف اوج گرفت و جنرال مشرف وادار به اعلام موعد انتخابات آزاد آینده (در8جنوری سال 2008میلادی) شد که سر انجام باز هم موعد این انتخابات در نتیجه قتل خانم بوتو به تاریخ  27دسامبر و راه افتادن ناآرامیهای خشونت آمیز در آن کشور، به روز دوم جنوری سال 2008 با اعلامیه ی توسط جنرال پرویز مشرف تا 18فبروری 2008 به تعویق افتاد.

پاکستان در سی سال اخیر دورهء دو حکومت نظامی میان سالهای 1977 تا  1988 و پس از آن از سال 1999 تا هم اکنون (جنوری 2008) توانست بزرگترین سیاست های نظامی و استخباراتی خرابکارانه را برضد دو همسایه -هند و به خصوص برضد افغانستان- عملی کند.

آن چه مربوط به واکنشهای هند در برابر تحریکات و اعمال خرابکارانه پاکستان میشود، هند  هنگام نیاز  پاکستان را از طریق محافل جهانی یا با نشاندادن قوت نظامی، اتحاد ملی، سیاسی و پیشرفت اقتصادی خود سرزنش کرده، ولی آن چه برمیخورد به واکنش محافل سیاسی، نظامی و روشنفکری افغانستان، حلقات سیاسی افغان از گذشته تا کنون تنها از سیاست های نابکار پاکستان شکوه داشته اند، ولی هیچگاه سر به گریبان در نیآوردند که خود همین سیاستمداران افغان بودند، که با نیافتن زبان مشترک برای حل و فصل اختلافات داخلی شان دست کمک به پاکستان به نام "برادرمسلمان" دراز کرده اند و صرف برای سرکوب حریف و رقیب افغان خود به کمک پول، تسلیحات و - حتّا- مستقیماً با دادن فرصت تجاوز به نظامیان و استخبارات پاکستان صدها هزار افغان خود را به قتل رسانیدند، هستی مادی کشور افغانستان را ویران کردند، ارزشهای فرهنگی و تاریخی افغانستان را مثل آثار باستانی از موزیم ها و جاهای باستانی به چپاول کشانیدند، ولی کماکان بیشتر سیاستمداران روز افغانستان هنوز هم از یکسو یکدیگرخود را میکوبند و از سوی دیگر فقط با الفاظ بر پاکستان میتازند.

در یک نتیجه گیری واقعبینانه میتوان نقش پاکستان را از دید پیشبرد سیاست منفعت جویانه ملی آن کشور برضد افغانستان بسیار موفقانه و مثبت ارزیابی کرد. شاید از هر ده  تبعه پاکستانی نه تن شان سیاستهای جنرال محمد ضیاالحق، خانم بوتو، نوازشریف و جنرال پرویزمشرف را از دید رشداقتصادی و دستیافتن پاکستان به سلاح ذروی و بازیگری نقش مهم و فعال در جهاد ضد شوروی (خلاف ادعای عبدالرشید ژورنالیست پاکستان الاصل) بسیار بسیار مثبت ارزیابی کند. بیایید برای صداقت به خود بگوییم که چه کسی یا کدام دولتی در شرایط کنونی حاضر نیست که از اشتباه کشورهمسایه، منطقه و جهان در داد و ستد امروزی به نفع خود استفاده کند. آخر هر کشور با وجود اشتراک ارزشهای دینی، ایدیولوژیکی، تاریخی و فرهنگی در مثال افغانستان و پاکستان بلآخره در نهایت به سود و منفعت خود و مردم خود می اندیشد. اگر افغانستان نتوانست از نزدیکی با پاکستان با ظرافت به سود اتحاد ملی، برقراری صلح، ثبات سیاسی و پیشرفت اقتصادی سودجویی کند، برخلاف این پاکستان بود که از همه خلاها و نکات ضعیف رهبران و سیاستمداران افغانستان بسیار موفقانه به سود کشور خود استفاده کرد. ضعف ها و خلاهای سیاستمداران افغان به حدی بزرگ و پر دامنه بود و هست که به نظامیان و سیاستمداران پاکستان موقع داد، در سواستفاده از این فرصت طلایی - حتّا- افراط ومبالغه کنند. با آن که حلقات تندرونظامی اردو و استخبارات پاکستان امید بر آن دارند که ضعف سیاسی که رهبران و سیاستمدران افغانستان بدان مبتلا هستند و این بیماری ضعف سیاسی که بعداز تجاوز قوای اتحادشوروی در دسامبر 1979 قوام یافت، آنها را تا سرحد قتل و کشتار یکدیگر و کشتار صدهاهزار انسان بیگناه کشانیده و هواخواهان آنها امروز بیشتراز هر وقت دیگر در خصومت با یکدیگر به سر میبرند. از این رو پاکستان هنوز چشم امید عملی ساختن نقشه های ستراتیژیک منطقه یی  خود از طریق افغانستان را دارد. یکی از این ضعف های فرهنگ سیاسی در افغانستان که پاکستان بدان عملاً متقاعد است، تجرید افغان ها بر اساس وابسته گی های دینی ؛ قومی و زبانی شان به ده ها حزب، گروه، دسته و جنبش اسلامی و غیراسلامیست، بنأً تجرید افغانها با همین ساده گی، دلیل به جنگ و خونریزی کشانیدن آنها به همین ساده گی هم هست.

بنأً پاکستان ممکن است در این روزها در بحران و ناآرامی ها به سرمیبرد، ولی به تجربه تاریخ شصت ساله این کشور، سیاستمداران پاکستان بیشتر از حلقات نظامی توانسته اند، پاکستان را از فرورفتن به بحران و جنگ داخلی نجات دهند، مگر این که بازیهای جدید جهانی و برهم خوردن نظم سیاسی و اجتماعی جهانی سرنوشت آینده پاکستان را به گونه ی دیگری رقم زده باشد.

به هرحال پاکستان دارای تسلیحات ذرویست و هند و چین هنوز برای امریکا و غرب در کنار یک همتای اقتصادی همزمان یک رقیب سیاسی نظامی در منطقه نیز پنداشته میشوند. از سوی دیگر ایران در منطقه تهدیدی برای حفظ و گسترش منافع امریکا و اتحادیه اروپایی شمرده میشود. جنگهای داخلی در عراق و افغانستان نه این که به پایان نرسیده، بل شدت هم گرفته و بسیار بعید به نظر میرسد، که بساده گی ناآرامی های پاکستان سراسری شوند و ثبات کشور پاکستان را برهم زند. انتظار میرود ناآرامی های کنونی زمینه به قدرت رسیدن حزب مردم پاکستان (پیپلزپارتی) را بیشتر از هر وقت دیگر به خصوص بعد از قتل خانم بوتو با ازدیاد رأی "همدردی" در کنار رأی "هواخواهان" آن بیشتر از پیش مساعد سازد.

از این رو نتیجه میشود که قتل خانم بوتو شاید سناریوی خداداده ی افغانستان در پاکستان برای امریکا و متحدان ناتوی آن باشد. در دسامبر2001 زمانی که قوای امریکا بر رژیم طالبان حمله ور شد، نیروهای اییتلاف شمال به خصوص نیروهای وفادار به قوماندان احمدشاه مسعود که تازه از سوی تندروان اسلامی به شهادت رسانیده شده بود، در سرنگونی رژیم طالبان با قوای امریکا متحد شدند. و این بار شاید رأی اکثریت بعد از قتل خانم بی نظیربوتو حزب پیپلز پارتی را به ساده گی به قدرت سیاسی برساند، و این امر شاید به ساده گی بتواند زمینه های روانی ذهنیت عامه پاکستان را در پذیرش حرکت رفت و برگشت قوای امریکا و دیگر متحدان ناتو در مناطق کوهستانی سرحد شمالی پاکستان با افغانستان تا کوهستانهای چنرال برای اجرای عملیات نظامی به هدف پیگرد و سرکوب رهبران القاعده و طالبان مساعد کند.

(پایان)