رسیدن به آسمایی : 04.06.2008 ؛ تاریخ نشر در آسمایی : 04.06.2008

علی اديب

 

پاکستان چی دارد، ما چی نداريم؟

هنوز پدرم يک ساله بود و من نيز سلول سيب نيم جانی بر روی درخت، که دولتمردان ما پيوسته از نظام های حاکم در پاکستان شکايت و داد و فرياد داشتند و بلند – بلند بوق مي زدند. اکنون نيز که پدرم بازنشسته شده و من سال چارم دانشگاهم است، همچنان دولتمردان ما (گاهی که دولتی در کار بوده) از پاکستان مي نالند و هي چيغ مي زنند. تا جای که اين شيوه برخورد و "واکنش ها" از دير زمانی بدينسو، بخشی از عادات روزمره سياست خارجی دولت های ما را تشکيل داده و به نوعی يکی از مؤلفه های مزمن مشروعيت نظام های ما را در ميان ملت توجيه مي کند. شالوده و بن مايه اينگونه واکنش ها بيشتر از جانب ملت بوده و گاهی که نظام در موقف ملت نشسته و اکت مردم را در آورده است، اکثراً يک شبه بوده و در بامداد ديگر، بيباکانه و غير مسوولانه مانند نظام موجود يا گردن خميده پشيمان شده و بلند و رسا پوزش خواسته است و يا مانند نظام داودی، بخاطر مشی سياسی نامتوازن و غير متعادل به جبر و اکراه، به زانو درآمده است.

پاکستان چی دارد و ما چی نداريم؟

هنوز شش دهه از عمر جغرافيای معاصر پاکستان و فرهنگ دم بريده ی آن نمي گذرد که اين کشور در بلندای قله ی انکشاف، ترقی و تکامل با قامت استوار و با عصری ترين تکنولوژی نوين، به ويژه بر ما ناز و نزاکت فروخته و ما با "غرور کاذب" هويت تاريخی چند هزار ساله ی خود، همچنان دست تملق در سياست و اقتصاد بسوی پاکستان دراز مي کنيم!

پاکستان جوان و کم تجربه (!) در دوره های که وثيقه ی قویی برای ثبوت منطق ارتباطات سياسی – اقتصادی دنيا، جز بوی قشنگ باروت و صدای آرام بخش (!) تفنگ چيزی نبود، توانست به ساده گی و آرامی، خود اتم را بشکافد و ما همچنان پير و با خروارهایی از تجربه، اتم را با ساقه برگ های رشقه و شبدر، گوسفندوار نشخوار کرديم و مدام مي کنيم و از اهميت و برکتش هيچ چيزی نمي دانيم.

گاهی که تيوری "برخورد تمدن ها" ی سامويل هانتينگتون به يادم مي آيد، دلم مي خواهد نخستين فردی باشم که اين فرضيه را پيوسته نقد و ردش کنم همچنان که او ستون های استوار تيوری "پايان تاريخ" فرانسيس فوکويا را متزلزل و زير و رو کرد. منظورم اين است که وقتی در متن يک حوزه تمدنی و در جغرافيای مرتبط و هم پيوند مانند افغانستان و پاکستان، صاحبان و آفريدگاران تمدنی، نتواند هويت تمدنی همسان و آنگاه مشترک شان را در يک محور همگون و متعادل در طول ساليان متمادی جمع و سپس جور نمايند، چگونه مي توان با آب و تاب و با شور و هلهله خاصی فرضيه یی را پيشنهاد کرد که يکی دو تای اين تمدن های هفت گانه و در رأس آنها تمدن های اسلام، کنفيسيوس و به احتمال قوی سوسيال دموکراسی تمدن غرب، بتواند بر روند جهانی شدن که اقتصاد و سرمايه، شاه مهره اين بازی نوين و به شدت رو به رشد شطرنجی را مي سازد، فايق آيند و فرآيند جديدی را با ارتباطات نوين ايجاد نمايد. تفسيرها، تعبيرها و برداشت های وسيله یی را که انسان ها از ورای منطق خدايي مي کنند، گاهی آنچنان خطرناکند که بسان سياست و رويکرد دولت های پاکستان با افغانستان. در شرايط و جو بوجود آمده در ارتباطات امروز، جای که منافع حاکميت ها و قدرت ها مطرح باشد، آنجا ديگر به هيچ صورتی منافع تمدن های دينی مطرح نيست. خواه اسلام باشد يا کنفيسيوس و يا هر تمدن ديگری از اين قماش. اگر هدف تمدن دينی مي بود، پاکستان به هيچ صورتی، ثباتش را در بي ثباتی و آرامیش را در ناآرامی افغانستان جستجو نمي کرد و صادقانه مي گذاشت تا ملت برادرش نيز لحظه یی نفس آرامی بکشد. افغانستان و پاکستان با عين تمدن، از درون همديگر را مي مکند و مي خورند. نه همديگر را که آن يکی به شدت همچنان که از ارگانهای بخش های جنوبی و شرقی کشورمان پيداست يک جانبه، آرام و راحت موريانه وار جان اين يکی را مي گيرد، مي خورد و خاکش مي کند. ما که دلمان زخمی است، روان ما خسته و اعصاب مان بي هوش، هيچ نمي دانيم که بر اعضا و وجود ما چه مي گذرد و بيشتر بسان کودک پيری که بر دوکتور معالجش داد و بيداد مي کند، مخته یی مي سراييم و صرف دست بسته پهلو مي خوريم.

چيزهایی را که پاکستان از همان روزهای آغازين تولدش داشته و الحال نيز دارد و به قوت آنها را فربه تر و چله تر مي سازد و ما بدبختانه فاقد آن چيزها بوده و هستيم، اين هايند:

يک: نظام های سامانمند (هرچند اکثر نظام هاشان نا مشروع بوده اند).

دو: نظام های برخاسته از متن مردم (هرچند بعد از رسيدن به قدرت و حاکميت، برخوردهاشان بيشتر ديکتاری بوده که با در نظرداشت خصوصيات عقبمانده ی نيمی از نفوس مردم شان، چنين چيزی را ايجاب مي نمايد و در عين نامشروع بودن شان، صفوف طويل از ملت را با ويژه گي های بخصوص شان با خود دارند).

سه: نظام های قانونمند ( که قانونمند بودن شان همانا برگرفته از قانون بروز شده ی غرب به ويژه انگلستان بوده است).

چار: نظام های با ظرفيت ( که ظرفيت بلند نظام هاشان محصول توافق و الحاق انديشه های پلوراليستی غرب و در سايه ی همای انديشه وران شرق و ضرورت بايست نفس جامعه شان بوده است).

پنج: نظام های حرف شنو (با تمام خاصيت های سرکوب گرايانه ی نظام هاشان، با نمود احترام به دموکراسی و ارزش های آن، صدا و نوای ملت را محترم شمرده اند).

شش: نظام های با گرايش بيشتر به آزادی و حتا سکيولاريزم (بنا بر اصل رعايت منشور سازمان های جهانی و کنوانسيون های بين المللی، تقدم اصالت انسان و آزادی های بي حد و حصر فردی در امور دينی و مذهبی).

هفت: نظام های فلتر کننده انديشه ها و باورهای بنيادگرايانه (هرچند بيشتر چنين برخوردی در اوايل ريشه در نوع سياست خارجی و بين المللی پاکستان داشته است اما بعدها، بخشی از ضرورت های اوليه بافت و حالات اجتماعی شان در آمده است).

هشت: نظام های استفاده جو در امور سياست های بين المللی (آنچه را به نفع مردم شان بوده با آغوش باز پذيرفته اند و غير آن را با درايت و متانت طرد کرده اند).

نه: نظام های باورمند به مدرنيسم (چون دانستند همه چيز در حال نو و احيا شدن است، خود نيز نو شدند و آگاهانه، متواتر و پيوسته بخشی از قافله ی بزرگ و تيز پای مدرنيسم گرديدند).

ده: نظام های پاسخگو (پاسخگويي به ملت را بخشی از رسالت کاری شان شمردند و حداقل به گونه ی ملت را مجذوب کارهای شان کردند).

يازده: نظام های با دستاورد (نظام هایی که کم از کم برای تداوم و بقای شان مي کوشيدند تا بازدهی برای ملت داشته باشند).

دوازده: نظام های با شبکه ی وسيع جامعه ی مدنی(جامعه ی مدنی را نه تنها سرکوب نکردند، بلکه آنها را به گونه های مختلف تشويق و ترغيب کردند و از تراويده های آنها استقبال و به نحوی عالی استفاده و حظ بردند).

سيزده: نظام های با بالاترين سطح آمار گيری شناخت از روان ملت (آمار و ارقام را در رأس نظام مديريتی شان قرار دادند و طبيعت اقشار مختلف مردم شان را درک و در تحکيم و ثبات حاکميت ملی و فرا ملی بيش از همه کوشيدند).

چارده: نظام های با عالی ترين سطح اداره و مديريت (از منابع دست داشته، خوبترين و بالاترين استفاده را در بهتر شدن وضعيت ملت بردند).

پانزده: نظام های تقويت کننده ارگان های امنيتی.

شانزده: نظام هایی که منافع ملی و جغرافيايي شان شاهرگ حياتی سياست وجودشان را تشکيل مي داد و هم چنان مي دهد.

هفده: نظام هایی که از راه های گوناگون، به مردم هويت واحد پاکستانی بخشيده اند.

هجده: نظام هایی که حداقل ممثل عدالت اجتماعی هستند.

نوزده: نظام های معتقد به جامعه ی شهروندی نه رعيتی.

و بسا موارد ديگر ...

که متأسفانه و بدبختانه، هيچ يک از موارد بالا را دولت ها و نظام های ما ، نداشته اند و علت همان است که ملل دنيا، حتا پاکستان امروز همه چيز دارند و ما سخت سرسپرده ايم.

(علی اديب، جوزای 1387، کابل)