رسیدن به آسمایی :27.05.2008؛ تاریخ نشر در آسمایی :27.05.2008

 

سخیداد هاتف

 

بر کدام در می کوبیم ؟

" ...آقای کامبخش در دومین نشست دادگاه تجدید نظر، مانند نخستین جلسه دادگاه با دست و پای بسته به دادگاه آورده شد" ( بی بی سی ).

با دست و پای بسته. خوب حتما این کار را به خاطر نگرانی های امنیتی می کنند. شاید کام بخش بگریزد. شاید اگر دست و پای اش باز باشد ، به یکی از افراد مسلح نزدیک حمله کند، اسلحه ی او را بگیرد و چندین نفر را به قتل برساند. شاید با دست و پای باز ، کام بخش تصویر مناسبی ندهد ؛ یعنی آنانی که او را می بینند جری شوند و همان کاری را کنند که کام بخش کرد. شاید غل و زنجیر همیشه بیش از آن که فایده ی عملی برای نگه داری متهم و مجرم داشته باشند ، کارکرد ِ روانی داشته اند : خوار کردن ِ متهم و این خواری را در ذهن ِ دیگران حک کردن. ترساندن متهم و این ترس را در رگ و پی بقیه دواندن.

اما سخن من در این باره نیست.

می دانیم که کام بخش به خاطر خواندن و انتشار یک یا چند نوشته در باره ی حقوق زنان در قرآن مغضوب شده. ملاها مدعی اند که کام بخش به مقدسات توهین کرده و باید مجازات شود. حالا که کام بخش در اسارت است و شاکی و قاضی در برابر او قرار گرفته اند ، بجا است که از حق آزادی بیان او دفاع شود. بی تردید باید افراد بتوانند آزادانه بخوانند ، بدانند ، سخن بگویند و بنویسند.

من در باره ی جنبه ی دیگری از قضیه فکر می کنم. وقتی آدمی تحصیل کرده یا کتابخوان – یا بگویید روشنفکر- به سراغ قرآن می رود و آیات آن را سبک و سنگین می کند ، احتمالا در پس ِ ذهن خود فرضیه یی دارد و آن فرضیه این است : آیات این کتاب بر زنده گی ما تاثیر می گذارند. آن کس که می خواهد بداند قرآن در باره ی زنان و حقوق شان چه می گوید هم با این فرض وارد قرآن می شود که وضعیت زنان از آنچه در قرآن در باره ی آنان گفته شده تاثیر می پذیرد. ظاهرا در این میانه پیش فرض دیگری هم هست به این بیان که چیزهای بد تاثیر منفی می گذارند و چیزهای خوب تاثیر مثبت. مثلا ممکن است فرض ما این باشد که اگر قرآن بگوید دانش خوب است ، تاثیر خوب دارد و اگر بگوید زنان هیچ حقی ندارند ، تاثیر بد دارد. اما آنچه آدم را در اندیشه فرو می برد این پرسش است که ریزه کاری های این " تاثیر گذاری" ها چیستند و ما از کجا مطمئن شده ایم که مثلا سخنان خوب تاثیر مثبت دارند و سخنان بد تاثیر منفی. برای این که بتوانیم مثلا تاثیر آیات قرآن بر حقوق زنان را به دقت ارزیابی کنیم ، ابتدا باید چهارچوب معتبری عرضه کنیم که در آن راه های تاثیر گذاری آیات قرآن بر زنده گی جمعی ما به روشنی فهمیده شوند.

طرح کردن یک مکانیزم ساده و عامیانه برای فهم این تاثیر گذاری ها آسان است. می توان چند جمله ی ساده نوشت و از آن استنتاجاتی عامه پسند کرد. مثلا به این جمله ها توجه کنید :

- در قرآن آیاتی هستند که بر فروتر بودن زن دلالت دارند.

- ملاها قرآن می خوانند و آن را تبلیغ می کنند.

- اکثر مردم به آیات قرآن و به ملا ها ایمان و اعتماد دارند.

- فروتر دانستن زن در برابر مرد منافی حقوق زنان است و بد است.

- آیات منافی حقوق زنان از طریق تبلیغ ملاها ، به نظم سرکوبگر خدمت می کنند و به حقوق زنان ضربه می زنند.

- برای رهایی زنان از زندان ِ ستم و سرکوب ، باید ریشه ها را نقد کرد و سرچشمه ها را شناخت.

- نقد ریشه ها و شناختن سرچشمه های دینی نقض حقوق زنان ، به رهایی زنان خواهد انجامید.

این مدل ساده یی است که طرفدار زیاد دارد. اما برای پذیرش این مدل باید مطمئن شده باشیم که واقعا مکانیزم تاثیر گذاری آیات قرآن بر حقوق زنان همین گونه است. برای آزمایش این مساله و روشن تر شدن جوانب مدل ِ بالا ، می توان گزینه ی فرضی دیگری را در میان آورد. فرض کنید در قرآن آیاتی می آمدند که صراحتا بر حقوق برابر زنان با مردان ( در همه ی زمینه ها ) تاکید می کردند و حتا در چندین مورد به صورت آشکار از برتری زنان بر مردان سخن می گفتند. در این صورت به نظر شما وضعیت حقوق زنان در میان ما چه گونه می شد؟ بر اساس مدلی که در بالا آمد تاثیر آن گونه آیه های قرآنی بر روابط زن و مرد در جامعه یا مثبت می بود ( در صورت تاکید بر برابری زنان و مردان) یا به سرکوب مردان می انجامید ( در صورت تاکید بر برتری زنان بر مردان). اما دو واقعیت مهم چنین وضعیتی را نامحتمل می کنند. یکی این که در قرآن چیزهای خوب بسیاری هستند که نه ملاها به آن توجهی می کنند و نه عوام. مثلا تاکیدهای قرآن بر تقوا و دانش در بازار ملاها و عوام خریدار چندانی ندارد. اگر تاثیر گذاری آیات قرآن آن قدر سر راست و ساده می بود این قدر نامتقی و بی سواد نمی داشتیم. به چه دلیلی باید قبول کرد که اگر در قرآن بر حقوق یا حتا برتری زنان تاکید بسیار می شد ( در کنار تاکید بر تقوا و دانش) ، این تاکید در زنده گی واقعی زنان نیز پیامدهای متناسب خود را به بار می آورد؟ دیگر این که خود ِ شکل کنونی قرآن ( این گونه که هست) محصول ِ تعامل این کتاب با واقعیت های عینی زنده گی عرب ها در بامداد ِ اسلام است. یعنی خود ِ همین واقعیت که موضع قرآن در باره ی زنان همین است که هست ، نشان می دهد که امکان نداشت آیات بهتری در مورد زنان در قرآن بیاید. به بیانی دیگر ، وضعیت جامعه و ساختار فرهنگی جامعه ی عرب آن زمان به گونه یی بود که حتا اگر قرآنی آمده بود با ادعای برابری زنان با مردان یا برتری زنان بر مردان ، آن قرآن نیامده از میان رفته بود. یعنی این قرآن نبود که آیات زن ستیز می آورد ، این زن ستیزی بود که اجازه نمی داد آیه ها به نفع زنان باشند.

امروز که قرآنی داریم که در آن وضع حقوق زن ( حد اقل از دید ِ پرویز کام بخش) چندان خوب نیست ، وسوسه می شویم که به سرعت آن وضعیت منفی را به وضعیت نابسامان حقوق زن در زنده گی واقعی زنان ربط بدهیم. این کار آسان است. می توان به راحتی از آن منفی به این منفی خط ِ ارتباطی کشید. اگر در قرآن مساله ی حقوق زن به صورت مطلوبی می آمد و در واقعیت زنده گی وضع حقوق زن نابسامان می بود ، آن وقت کشیدن این خط ارتباط و تاثیرگذاری مشکل تر می شد. شاید در آن صورت روشنفکران ما هم آیات مثبت قرآن در باره ی زنان را نادیده می گرفتند.

این ها را به این خاطر می نویسم که می بینم جوان شجاعی مثل پرویز کام بخش جان خود را به خطر انداخته تا کشفی را به سمع و نظر دیگران برساند که به نظر می رسد کشف کم اهمیتی است ؛ چون بر پیش فرض های غلطی استوار است. آن پیش فرض چنان که گفتم این است که اگر ما بتوانیم مثلا آیات زن ستیز را در قرآن پیدا کنیم و آن را به روشنی آفتاب بیاوریم و به تمام خلق نشان بدهیم ، طلسم بدبختی زنان شکسته می شود. واقعیت آن است که حتا اگر به جای همه ی آن آیات ِ " زن ستیز" آیات ِ زن نواز هم می آمدند ، باز هم می شد به آن آیات خوب بی اعتنایی کرد و راه خود را رفت. مگر ملاهای قدرتمند و مفسران با نفوذ قران در جامعه صدها آیه ی مثبت دیگر در قرآن را لگد مال نکرده اند؟ اگر در قرآن آیه یی می آمد که از برتری جاهلان بر عالمان سخن می گفت ، حتما ما آن را کشف می کردیم و سلطه ی واقعی جاهلان بر عاملان در جامعه ی خود را به آن آیه نسبت می دادیم. حال که چنان آیه یی در قرآن نیست ( و خلاف اش هست) ما همچنان شاهد حاکمیت جاهل بر عالم هستیم. شاید اگر قرآن به تکریم جاهلان می پرداخت ما فکر می کردیم که کاش قرآن عالمان را تکریم می کرد تا دنیای متفاوتی می داشتیم. حالا آن " کاش" واقعیت دارد. بلی ، در قرآن از علم و عالم تجلیل شده. اما دنیای ما تحت تاثیر آن زیاد خوب نشده است. چرا که عوامل فرهنگی و اقتصادی و ... بسیار دیگری در کار هستند که توجه بیشتری می طلبند. یکی از بزرگان گفته بود دین فربه تر از ایدئولوژی است. کسی با اشاره به آن سخن نوشته بود که اما سنت ( با توابع خود ) فربه تر از دین است.

نتیجه یی که می خواهم از این یادداشت بگیرم این است که گاهی ممکن است یک روشنفکر شجاع و مسئول و خیراندیش نیروی خود را صرف کوبیدن بر دروازه هایی کند که حتا اگر باز هم شوند بر بیابانی بی حاصل باز می شوند. مکانیزم تاثیر گذاری گزاره ها و داوری های دینی برچه گونه گی زنده گی ما هم به آن ساده گی نیست که گاهی تصور می شود. هیچ سخن خوب یا بد دینی و غیر دینی لزوما فورا و مستقیما نتایج سازگار با محتوای خود را در زنده گی مردم خلق نمی کند و نمی تواند خلق کند.

من به پرویز کام بخش احترام دارم و از حق آزادی بیان اش دفاع می کنم. این چیزی که نوشتم هم دفاعی از پرویز کام بخش نوعی در افغانستان بود. بالاخره یک شکل دفاع از آزادی بیان خود این است که خود مان تشخیص بدهیم که برای گفتن چه چیزی جان مان را به خطر می اندازیم.