فراخوان آسمايي

حفره هاي سياه صحنهء سياسي افغانستان

(برخي نکات در مورد بحران  جاري افغانستان)

 وضع کنوني افغانستان چي گونه است : آيا اين وضع عادي است و يا بحراني؟

هرگاه وضع کنوني افغانستان يک وضع بحراني است، پس اولين وظيفه يي که در برابر همهء ما قرار دارد ، اين است که از اين بحران يک تعريف دقيق و درست ارايه کنيم :

- اين بحران چيست؟

- وسايل و امکانات ما براي رفع اين بحران کدام ها اند؟

-  ما تا کنون براي برطرف ساختن اين بحران کدام کارها را انجام داده ايم و کدام کارها هنوز انجام نشده اند؟

-  کدام عوامل و نيروها ما را به طرف بحران مي کشانند و کدام عوامل و نيروها ما را براي برون رفت از بحران ياري مي کنند؟

با توجه به توسعهء ساحات  متشنج و نا امن و تداوم و تشديد جنگ ، حضور شمار کثيري از گروه هاي مسلح غيرقانوني ، ناتواني ها دولت ، سردرگمي نيروهاي سياسي ، افزايش نارضايتي ها  و بسا  عوامل  ديگر،  وضع در افغانستان را به هيج صورتي نمي توان عادي تعريف کرد.

شکي نيست  که بحران جاري در افغانستان زادهء  عوامل متعدد داخلي ، منطقه يي و جهاني است.

تا جايي که به عوامل جهاني و منطقه يي ارتباط مي گيرد، افغانستان ناگزير است تا  واقعيت هاي منطقه و جهان و تناسب قوا را چنان که است مورد توجه قرار دهد. بنأً آن چي را ما مي توانيم انجام بدهيم و بايد انجام بدهيم اين است تا در گام نخست  دريابيم که چي گونه نقش عامل افغاني در رفع بحران افغانستان را مي توانيم تقويت کنيم و اساساً عمده بسازيم.

به بيان ديگر ،  آن چي به ما افغان ها و به نقش ما افغان ها در چهارچوب امکانات و ظرفيت هاي ملي ما مربوط مي شود ، اين است که ما به سهم خود در راه برونرفت از اين بحران کدام کارها را مي توانيم و بايد انجام بدهيم.

در راه انجام اين وظايف،  گام نخست در  زمينه  اين است که ما به يک تعداد پرسش هاي اصولي پاسخ بدهيم.  در اين جا تنها بر آن چي که تا کنون اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است و يا کمتر مورد توجه قرار گرفته است ، کوتاه اشاره مي نماييم :

- آيا مي شود  دموکراسي را توسط عناصر و گروه هاي ضد دموکراسي پيريزي کرد؟

- آيا مي شود تجدد و تحول را توسط عناصر و گروه هاي محافظه کار تحقق بخشيد؟

- آيا مي توان هنجار و قانونيت را به دست عناصر و گروه ها يي که هنجار ناپذيري شان را بار بار ثابت ساخته اند ، به وجود آورد؟

- آيا مي توان ملت- دولت را توسط عناصر و گروه هاي قومگرا ، ساخت؟

ارايه پاسخ هاي روشن به اين پرسش ها ، مقدمه يي است براي  طرح يک انديشهء اساسي نو جهت دريافت راه برنرفت از بحران موجود. در اين رابطه  سه مسألهء کليدي موجود اند :

1- اگر به صحنهء سياسي افغانستان نظر کنيم ، با يک نگاه مي توان  تشخيص داد  که  جناح هاي درگير در جنگ هاي  ميان سال هاي 1992-2001 ،  بر صحنهء سياسي کشور کاملاً مسلط اند؛ رهبران سياسي و نظامي اين جناح ها هم همان هايي اند که مهر حوادث آن دوره را بر جبين دارند . گرچه پس از 11 سپتامبر با تبارز چهره هاي جوانتر در ميان برخي گروه ها ، سخن از تبارز «نسل دوم مجاهدين» به ميان آمد، ولي در عمل تاکنون اين « نسل دوم» نتوانسته است تا نسل قبلي را به « تقاعد» سوق داده و رهبري گروه هايي مربوطهء شان را برعهده گرفته ، انديشه ها و برنامه هاي نو را طوري که در نهايت منجر به تشکل يک نيروي محافظه کارميانه رو  گردد ، ارايه دهد.

آيا عناصر مورد نظر توانايي آن را دارند تا با توجه به وخامت اوضاع در کشور ، نقشي را که از آنان توقع برده مي شود ايفا بکنند؟

2- از سوي ديگر  گرچي تا کنون ده ها حزب و سازماني که خود را رسماً متعهد به دموکراسي اعلام کرده اند ، روند ثبت قانوني را سپري نموده و ابراز موجوديت نموده  اند، ولي هيچ يک از اين احزاب و سازمان ها نتوانسته اند تا به نيروي قابل محاسبه در صحنهء ملي مبدل شوند. فقدان نيروي سياسي  تجددگرا، ملت گرا، عدالتخواه ، هوادار دموکراسي  و داراي نفوذ و توان سراسري افغاني يکي مظاهر بارز « حفرهء سياه» صحنهء سياسي افغانستان به شمار مي رود که باعث هدر رفتن چانس ها و فرصت ها مي شود. اين در حالي است که تجددخواهي در افغانستان سابقهء يک قرنه دارد و چندين نسل از افغان ها در اين راه مبارزه کرده اند. اين در حالي است که شکست احزاب و تنظيم هاي پيرو ايديولوژي هاي چپ ( حزب دموکراتيک خلق افغانستان) و راست ( احزاب و تنظيم هاي جهادي) ، به صورت بالقوه زمينه و فرصت آن را فراهم ساخته است تا نيروي هاي تجدد طلب ، عدالتخواه و هوادار دموکراسي ، به حيث وارثان حقيقي نهضت هاي مشروطه خواهي افغانستان ، با سطح دانش ، تفکر ، برنامه و تشکل معاصر دوباره در صحنهء سياسي افغانستان تبارز نموده و در مسير برنرفت جامعهء افغاني از بحران و بنيادگذاري فرداي مطمين نقش سازنده يي را ايفا نمايند. در اين رابطه به خصوص نقد بنيادي و بدون ملاحظهء  انديشه ها ، برنامه ها و عملکردهاي نيروهاي چپ ايديولوژيک - به ويژه حزب دموکراتيک خلق افغانستان  که يک دهه حاکميت را در دست داشت- از اهميت بسيار برخوردار است؛ نيروهاي چپ ايديولوژيک - چنان که تجربهء حاکميت حزب دموکراتيک خلق نشان داد- رو به توتاليتاريزم و خشونت داشتند و فروپاشي مدل هايي که اين نيروها از آن الهام مي گرفتند، نشان مي دهند که اگر هم آنان فرصت پيمودن راه مورد نظر شان را مي داشتند باز هم  آن راه ها  به  ناکجا مي رسيدند. 

3- آيا ممکن است تا همه نيروهاي افغانيي که به صورت بالفعل و يا بالقوه در رفع بحران ذينفع اند و مي توانند در اين مسير عمل کنند،  انسجام يابند و در کنار هم قرار بگيرند؟

در حالي که هنوز يک نظريه در مورد اساسات انديشه يي و برنامه يي ايجاد چنين نيرويي وجود ندارد ، تنها حدس و گمان و ابراز اميدواري براي تبارز چنين نيروهايي نمي تواند ، هيچ مسأله يي را حل بکند. همچنان طرح تفاهم ميان نيروهاي ضد بحران تنها در حدود فرضيه ها و نصايح و صوابديدها نمي تواند  کشتي آمال مردم افغانستان را به سرمنزل مقصود برساند؛ بل پيش از هر کاري لازم است تا  مفهوم تفاهم بين الافغاني در سطح يک اصل نظري مطرح گردد و از آن تعريف دقيق و روشن ارايه شود . پس از روشن شدن  ماهيت، اهداف  و وسايل و راه ها و نيروهاي ذينفع در  تفاهم بين الافغاني، اين نظريه بايد در سطح برنامه يي  و اقدام سياسي  ارتقا يافته و مقدمات و ظرفيت هاي لازم براي تحقق آن ها ايجاد شوند.

از نظر ما، روشنفکران افغان مي توانند و بايد بتوانند لااقل از نظر انديشه يي سهم خويش را در طرح و حل  مسايلي که به آن ها اشاره شد ، ايفا بکنند. همچنان رسانه هاي جمعي افغاني مي توانند با طرح اين مسايل آن ها را در محراق توجهء جامعه قرار دهند.

با توجه به همين ضرورت است که آسمايي در نظر دارد تا روي مسايل ياد شده و به ادامهء بحث « چي بايدکرد» و « مي خواهيم ملت شويم و يا جمع پراگنده باقي بمانيم» ، بحث تازه يي را براي روشن ساختن  تعريف بحران جاري، عوامل بروز و  تداوم بحران  و  دريافت راه ها و وسايل برونرفت از بحران  به راه اندازد.

البته که دريافت راه ها و وسايل برونرفت از بحران هدف اساسي اين بحث خواهد بود که مي توان آن را به سه بخش تقسيم کرد:

- شرايط و مقدمات همسويي و همکاري نيروهاي ذينفع در رفع بحران

- تعريف مفهوم « تفاهم بين الافغاني»

- شرايط و مقدمات تبارز نيروي ميانه رو و هوادار دموکراسي

ما همه روشنفکران، فرهنگيان و شخصيت هاي صاحبنظر سياسي  را فرامي خوانيم تا در اين مباحثه اشتراک نموده و سهم انساني و افغاني خويش را در روشن ساختن راه  رستگاري ملي  ايفا نمايند.

طوري که در آغاز گفتيم ، اولين وظيفه يي که در برابر همهء ما قرار دارد ، اين است که از اين بحران يک تعريف دقيق و درست ارايه کنيم ؛ لذا بحث را هم از همين جا آغاز خواهيم کرد،  تا بر مبناي آن در بخش هاي بعدي بحث بتوانيم راه ها و وسايل برونرفت از بحران را که هدف اساسي است ، جستجو کنيم.

 

ارسال مطلب جهت سهم گيري در بحث