روزبه پارسا

نقدی بر نوشتهء
فراز و فرود سپنتا از کرسی استادی تا کرسی وزارت

تقدیم به آقای هارون امیرزاده
به پاس شجاعت بینظیر شان در دروغ گفتن


آقای هارون امیر زاده با روایت تحقیر آمیز از کارنامه سیاسی و دوران وزارت آقای رنگین دادفر سپنتا، لحن ریاکارانهء را به نمایش گذاشته اند تا در پرتو آن بتوانند این جملهء شان را که گویا انگیزهء برای تخریب و یا تحسین شخصیت دکتور سپنتا و یا گرفتن کدام کرسی نداشته و فقط فراز و فرود سیاست کشور را به بررسی گرفته اند،توجیه نموده و جای پايی در ذهن مخاطب شان پیدا نمایند. اما، از همان آغاز نوشته بر خلاف ادعای شان، روشن است که نه تنها احترام و ارزشی به شخصیت دکتور سپنتا قایل هستند و نه هم یک روز به عنوان دگر اندیش، تحمل دیدن سپنتا را در قدرت دارند. حداقل در بارهء احترامی که جناب هارون امیر زاده نسبت به دکتور سپنتا ادعا میکنند، از پشت کلمات تحقیر آمیز، همچون دروغ تهوع آوری آشکار می شود، و دیگر نمی توان بر يک کلمهء آن باور کرد.
آقای امیر زاده، میخواهم شما را مخاطب قرار داده، حرف بزنم. اما توانایی این را ندارم که همانند شما، و به شیوهء شما بنویسم. کلماتی که شما انتخاب میکنید سالها نیاز به تعلیم و ریاضت های گوناگون دارد تا بنده بتواند نظیر شما [...] بگوید و با ریاکاری تمام جمله های پر از افترا را ردیف کرده بتوانم. خوشحال شدم از این که عنوان دگر اندیش را برخود گذاشتید، و امیدوارم دیدگاه من را نیز از منظر همین عنوان خوش نام با شکیبایی تمام بخوانید و بپذیرید.
آقای امیر زاده شما ادعا میکنید که ظاهراً در قضیه استیضاح وزیرخارجه بیطرف بوده و حتا انگیزه يی برای گرفتن کدام چوکی را نیز ندارید. این ادعای شما هم چنان که ساده لوحانه است، ترس شما را از دفاع مستقیم از جناح سیاسی مورد نظر تان نیز نشان میدهد. بهتر است که با برگزیدن عنوان یک "دگر اندیش"، به جای اکت بیطرفی سمت همان جناحی را بگیرد که منفعت تان آن را ایجاب میکند، و به همان خاطر این مقاله را نوشته کرده اید. من نیز ادعای بیطرفی را ندارم. به خاطر همت بلند، دانش و پاکی دکتور سپنتا می نویسم و دوست دارم که در این آزمونی [...] که حریفانش این بساط را برای او پهن کرده اند، سر بلند و سرخ روی بدر آید و پاداش زحماتش را نه توهین و تحقیر، بل انصاف و جوانمردی، دریافت نماید؛ چیزی که دگر اندیشان مانند شما آقای امیر زاده، از این استاد پیر دل برنا، دریغ میدارند.
من به این پارلمانی که شما از اقدامات آن به عنوان یک نهاد معتبر قانونگذار، یاد میکنید، نه باور به آن دارم و نه معتقد هستم که این پارلمان فرهنگ دموکراسی یانماينده گی از مردم را میداند. این را فراموش نکنید که انتخاب شدن از سوی مردم، به معنای این نیست که هر اقدام نسنجیده و افتضاح آمیز را نیز از آدرس مردم توجیه نماید. شما به یاد دارید که این پارلمان چه جنجالهايی بر سر معاش خود به راه نینداخت؛ شما به یاد دارید که در بسیاری از جلسات پارلمان وکلا غایب هستند؛ شما به یاد دارید که وزیران شکایت دارند که نماینده گان پارلمان برای مقرر کردن دوستان و آشنایان شان، دروازهء وزارت خانه ها را از جای کنده اند؛ شما به یاد دارید که نماینده گان محترم ادعای گرفتن پاسپورت سیاسی برای خانواده های شان را داشتند و بعضی از این وکیلان برای گرفتن پاسپورت به آشنایان خود بارها به ریاست پاسپورت رفته اند؛ و بالاخره شما در میزگرد بی بی سی از دهان شکریه بارکزی نماینده پارلمان شنیدید که در هنگام استیضاح دکتور سپنتا، یک وکیل به صدای بلند گفت که دکتور سپنتا به تلیفون من جواب نداده و حالا من نیز به او رآی نمیدهم. احتمالاً این وکیل نیز از خیل شریف دیگر وکیلان بوده که بارها برای مقرری عزیزان شان به یکی از سفارت ها به دکتور سپنتا مراجعه کرده بوده است. من کدام وقار و حیثیت برای این پارلمان قایل نیستم تا مانند شما از وجاهت رفتار و تصمیم این نهاد دفاع کنم. بدون تردید شما از این جهت از پارلمان دفاع میکنید که به گفتهء خود تان" جناب آقای قانونی صاحب" و دیگر شرکا حضور دارند. اگر روزگاری بنا بر فرض محال از جانب پارلمان به منافع آقای قانونی در قدرت کدام آسیب وارد شود، تردیدی ندارم که تشت رسوایی وکیلان را از بام خواهید انداخت.
آقای امیر زاده شما بحث پا در هوايی را در بارهء مشارکت سیاسی دکتور سپنتا در تیم کرزی نوشتید تا با آن لحن تحقیر آمیز تان، کمی از رسوایی ها و شرمساری های سیاست و قدرت افغانستان را افشا نمايید. این البته بسیار هوشیارانه است که مانند چند نویسندهء دیگر، ابتذال وانحطاط قدرت و بازی سیاست افغانستان را آشکار سازید. اما در گفتار شما این ابتذال برای ضربه زدن حریف توجیه شده است، ورنه اشتیاق شما به همین قدرت منحط بیشتر از هرکسی دیگری است. دکتور سپنتا به عقیده شما نمی توانست از آدرس جبهه متحد، داخل سیاست افغانستان شود؛زیرا، آنها با افراد غیر جهادی و به ویژه لايیک موافق نبودند. اگر این جبههء متحد که حتا در خانهء کعبه بر سر قدرت جور نیامدند، این قدر بر پرنسیب های شان ایستاده گی میداشتند، بدون شک، برای اولین بار ما سیاستمداران قابل اعتمادی را میداشتیم که در زمان دشوار ناامیدی و بحران بر آنها تکیه میکردیم. من گمان نکنم آقای امیر زاده این جبههء متحد مورد نظر شما زیاد با افراد غیر جهادی، کمونیست، آدم کش، مجاهد کش، خاین و... دگر القاب سیاسيی که معمولاً در افغانستان برای ترور سیاستمداران رقیب میدهند، مشکلی داشته باشد. اييتلاف افتضاح آمیز برادران و رهبران جهادی با شماری از رفقای پرچمی و خلقی در اييتلافی به نام جبهه متحد ملی، متأسفانه بی اعتباری نظریات و تحلیل های "منتقدانه"ء شما را نشان میدهد. سالها همین جبهه متحد که شامل رهبران جهادی سابق از جمله استاد ربانی می باشد، از کمونیزم و کمونیستها به مثابهء گروه و ایدیولوژيی یاد میکرد که در مقایسه با آن ...نجاست... آبرو و اعتبار بیشتر داشت. شما به یاد دارید که صد ها معلم بیچارهء مکاتب به خاطر تدریس، کمونیست خطاب شده و کشته شدند. شما به یاد دارید که آقای گلابزوی و علومی از سران نظامی رژیم کمونیستی در افغانستان بودند؛ یعنی در کشته شدن مجاهدین افغانستان که حالا خون سرخ ایشان سرمایه یی برای تجارت سیاسی رهبران شان شده است، دست دارند؛ ولی با آنهم رهبران محترم جهادی با همین دشمنان دیروزی در یک کاسه، نان سیاست و غنیمت را میخورند. پس دکتور سپنتا میتوانست از آدرس جبهه متحد داخل قدرت شود به شرط این که دوسه ویژه گی را جبهه متحد نمیداشت:

- تمامیت خواهی شورای نظار و جمعیت اسلامی به رهبری آقای ربانی و آقای قانونی

- تجارت سیاسی از سرمایه مقاومت مجاهدین علیه طالبان و شهادت احمدشاه مسعود

- پایبندی به حد اقل اصول اخلاقی و سیاسی در بازی قدرت با جناب ... آقای کرزی.
این آشکار است که در جرگهء کهنه مالکان سیاست افغانستان و سیاستمداران صابونيی مانند آقای قانونی و ربانی، امکان حضور موجود نیست، مگر، این که با سرمایه قوم و تفنگ داخل معرکه گیری و باج خواهی سیاسی شد. اما چرا دکتور سپنتا و بسیاری از روشنفکران و تکنوکرات های غربی نه از آدرس جبهه متحد که از آدرس کرزی داخل قدرت شدند و آنان هم که این چانس را نداشتند، به حمایت حکومت کرزی و حضور جامعه جهانی پرداختند؟
جناب آقای امیر زاده، تصور من این است که جبهه متحد دو ویژه گی بسیار بارز داشت که پیوستن روشنفکران مانند دکتور سپنتا را دشوار میکرد:

- سابقهء حضور در جنگهای داخلی؛

- محلی گرایی و انحصار طلبی.
بدون تردید شما جنگ های وحشتاک سالهای 92 را برای کسب قدرت میان رهبران مجاهدین به یاد دارید. در آن سالها شصت هزار انسان بیگناه در کابل کشته شدند، و پایتخت به تلی از خاک و نمای تیرهء ویرانی و سیاهکاری مبدل گشت. اختلاف در این است که جبهه متحد ملی و نویسنده گان کیلویی آن از آن فاجعه، به عنوان نتیجهء یک جنگ تحمیلی یاد میکنند، و کسانی که در کابل به دختران وزنان شان تجاوز گردیده است، فرزندان شان کشته شده است، خانه های شان ویران و چپاول گشته است- و در نتيجهء اين فجايع زمینهء قدرت گرفتن طالبان نیز مساعد گردید- احزاب جهاديی را مسؤول اين جنايات می دانند که در دهه 90 به جان هم افتاده بودند. رهبران جهادی از جنگ تحمیل شده یاد میکنند- به ویژه استاد بزرگوار دیانت و پاکدامنی استاد سیاف- ولی کسانی که به دختران کوچک شان تجاوز شده، میگویند که پوسته ها و قرارگاه های نظامی این رهبران «انسان دوست» جهادی بود که هر نوع ظلم و جنایت را در حق مردم روا میداشتند. بدون شک، شما حتما از دادگاه جنایت کاران جنگی یوگسلاوی سابق در "هاگ" خبر دارید، و احتمالاً این دادگاه ها را نهاد های طرفدار"سگ شویان" و فاشیست های طرفدار کرزی و ضد مجاهدین نخواهید دانست؛ بلی این دادگاه ها، رهبران صربی را به خاطر ارتکاب جرایم و جنایات جنگی سربازان شان و مسؤولیت مستقیم آنها در جنگ مورد محاکمه قرار دادند. پس بر اساس قوانین بین المللی رهبران جبهه متحد ملی باید در بارهء اقدامات سیاسی و نظامی شان در دهه 90 به افکار عمومی پاسخگو باشند. پس به این ترتیب به دلیل فقدان مشروعیت اخلاقی و حقوق بشری جبهه متحد، برای روشنفکرانی مانند سپنتا، امکان پیوستن یا حد اقل حمایت سیاسی از این جبهه میسر نبود. البته این به معنای آن نیست که جریان های سیاسی و شخصیتهای روشنفکر، به این جبهه نپیوستند. اگر داوری من درست باشد و شما از آن خشمگین نشوید، دوستان دگر اندیش و منتقدان زبر دستی مانند آقای قوی کوشان، لطیف پدارم و استاد دانشمندی مانند شما که در شجره شناسی روشنفکرانی مانند دکتور سپنتا ید طولایی دارید، به دلیل نفرت از تمامیت خواهان پشتون حلقهء کرزی، به جبهه متحد پیوستید و از آن حمایت کردید. فاشیسمی که من شما را و دوستان دیگر را به آن متهم میکنم- البته من به جد حق داوری در باره دیگران را ندارم؛ اگر از این داوری خوش تان نیامد، میتوانید آن را نظر یک"دگراندیش" قلمداد کنید- نقطهء مشابهت شما با تمامیت خواهان جبهه متحد بود. البته، آقای امیر زاده، من این نظر را نیزمی پذیرم که تبارگرایی اکنون یک وسیله مشروع برای سوءاستفاده از احساسات مردم و وسیله موثر برای پیشرفت سیاسی سیاستمداران افغان شده است. برای همین من فرق میان آقای فاروق وردک ، اسماعیل یون، کریم خرم و قوی کوشانی و لطیف پدارم- چون شما را بسیار دوست دارم نام تان را در این خیل نمی اورم- نمی بینم. به هر ترتیب، چون در افغانستان این تصور عامیانه وجود دارد که سیاست پدر و مادر ندارد، این گونه سیاست مداران می توانند با گفتن چند دروغ بزرگ، راه های گوناگونی را برای دست یافتن به قدرت اختیار کنند.
حالا این سوال را خواهید کرد که کرزی نیز یک فاشیست است، و یک حلقهء تمامیت خواه ارگ را محاصره کرده است، پس چرا سپنتا از تیم کرزی حمایت کرد؟ استاد امیر زاده، من با وجود دانش کم، دو دلیل برای این پرسش دست و پا کرده میتوانم:

- افکار عامه به خاطر حضور جامعه جهانی و آمدن دموکراسی، در اوایل بر این نظر بودند که تمام اقوام افغانستان در حکومت افغانستان سهم خواهند داشت؛ اما، حضور جامعه جهانی نتوانست مانع از جنگ تمامیت خواهان و فاشیست های تاجیک و پشتون، به خاطر کسب قدرت شود. اکنون با زوال نطفه دموکراسی و رسوا ساختن آن به وسیله پارلمان، این خوشبینی ها در حال زایل شدن هستند. به همین خاطر من با این نظر شما موافق نیستم که غرب در افغانستان به دلیل کنار زدن جبهه متحد از قدرت، برنامهء روی کار آمدن دکتور سپنتا و خانه نشینی متفکر بزرگ سیاست خارجی، علامهء روابط بین الملل، قهرمان بی نظیر نکته دانی و کیسنجر افغانستان، جناب دکتور صاحب عبدالله عبدالله را روی دست گرفت. شما بهتر از من میدانید که جبهه متحد در جنگ با تمامیت خواهان حلقهء کرزی به سرکرده گی فاروق وردک در حال شکست خوردن است. آنها، زبان انگلیسی را بهتر از استاد ربانی که هنگام جوانی این استاد پیر کورس کمپیوتر و انگلیسی زیاد موجو نبود، بلد هستند؛ و هم به خوبی جبهه متحد را به عنوان یک گروه جنگ سالار و مخالف حقوق بشر و دموکراسی در انظار جهانی معرفی کرده میتوانند. ضعف های جبهه متحد به اندازهء کافی فرصت را به دست تمامیت خواهان حلقهء کرزی داده است، تا این جبهه را روز تا روز منزوی بسازند. پس از دست دادن قدرت نه نتیجهء برنامه غربی ها، که شکست جناح سیاسی شما در بازی قدرت با جناح فاروق وردک و... است.
- آقای سپنتا و دیگران، از ترس جبهه متحد ملی از کرزی حمایت میکنند. هنوز هم، کرزی برای بسیاری ها، نماد تحولات جدید در افغانستان است، و ترس از حاکمیت جبهه متحد، همه را هراسان به دامن کرزی انداخته است، و گرنه کسی دل خوشی از این حکومت ضعیف و از آن سیاستمداران و سربازان متکبر امریکایی ندارد. جبهه متحد نیز نتوانست از فرصت حضور در قدرت برای جلب اعتماد مردم استفاد کند. وقتی من در یکی از روزنامه های داخلی خواندم که تمام کارمندان قونسلگری افغانستان در مشهد، پنجشیری و از حزب جمعیت و شورای نظار اند، تمامیت خواهی جبهه متحد را نتوانستم نادیده بگیرم. در آستانهء از دست دادن چند چوکی در کابینه که مربوط به یک ولسوالی بود، دیدم نویسنده گان کیلویی شورای نظار و جمعیت اسلامی- البته شما در آن زمان بیطرفانه به اوضاع نظاره میکردید- همین مانده بود که فحش خواهر مادر به دکتور سپنتا و ضراراحمد مقبل نثارکنند. از این دست تمامیت خواهی، منجر به این گردید که جبههء گسترده يی علیه رهبران جبهه متحد، زیر عنوان مبارزه با جنگ سالاری به راه افتد. البته برای من فرقی میان ربانی و اسماعیل خان موجود نیست. اگر در آن زمان دکتور سپنتا به اسماعیل خان حمله میکرد، این حمله بخشی از مبارزه با جنگ سالاری و تحکیم دموکراسی در افغانستان تلقی میگردید. همین اکنون هم نقد رهبران جبهه متحد، نقد گذشتهء خونبار افغانستان و نقد فردای تیرهء این کشور نگونسار است. دکتور سپنتا با این ارمان به حکومت کرزی پیوست که پروژهء دولت سازی به رهبری حامد کرزی و تحت حمایت جامعه جهانی، با در نظر داشت واقعیت های افغانستان، روزی به واقعیت تبدیل شود. البته من با این نظر شما موافق هستم که دکتور سپنتا فریب تیوری دولت سازيی را که در کشور های پس از جنگ تجربه شده، خورد. و حالا باید تاوان این تیوری و آرمان را نیز بدهد.
جناب استاد امیرزاده قصهء من با شما بسیار طولانی است. به اندازهء دو پاراگراف دیگر نیز وقت شما را میگیرم.
دو مسألهء دیگر- تصفیه در وزارت خارجه و خراب شدن روابط- برای من در نوشتهء شما جالب بود. از آغاز نوشته تا آخر، من یک چیز را دریافتم که شما اصلن گزارش وزارت خارجه را در بارهء کارکردهای آن وزارت در هفته حسابدهی ارايه گردید، نخوانده اید. برای همین برای شما ساده است که از دکتور سپنتا، یک وزیر خارجه ناتوان ترسیم نمايید. این کار برای نوشتن مقاله های کیلویی ساده است؛ اما ساده لوحی خواهد بود که بدون داشتن اطلاعات، در بارهء یک پدیده یا مسألهء قلمفرسایی گردد. ظاهراً با کنار رفتن آقای احمد ولی مسعود، این تیوری توطيه به ذهن شما خطور کرده که باید هدف اصلاحات وزیر خارجه، انتقام گیری و عقده گشایی یا کنار زدن"دانه های درشت" باشد. برای همین من از شما صادقانه میخواهم که یکبار دیگر گزارش وزارت خارجه را بخوانید و بر اساس آن گزارش به نقد اصلاحات وزارت خارجه بپردازید؛ زیرا، خدای ناکرده در بارهء نویسندهء با درک و مسؤولیتی چون شما، نباید این گونه قضاوت صورت بگیرد که برای نوشتن مقاله های کیلویی لازم نیست که خود را برای تحقیق به زحمت انداخت و آمار و شواهد جمع آوری کرد. البته حتّا اگر شما این گزارش را نخوانید برای من قابل درک است؛ زیرا در نهایت خواهید گفت که این گزارش، لاف های یک وزیر کم تجربه است. ولی اگر آن را بخوانید، بزرگترین پیامد آن، این خواهد بود که برای اولین بار مجبور خواهید شد که حرف مخالفان خود را بشنوید.
بیاید کمی در بارهء دورهء سلطنت محمد زایی ها تاجیک- یا به تعبیر شما دانه درشت های وزارت خارجه- حرف بزنیم. شما از محمد زایی های پشتون که وزارت خارجه را سالها در اختیار داشتند حرف به میان آوردید. مشکل ملت ما این است که هر بار تاریخش تکرار می شود. با رفتن محمد زایی های پشتون، در یک چرخش تاریخی، سردارهای جمعیت اسلامی و شورای نظار بر اریکهء وزارت خارجه تکیه زدند. حالا جناب استاد، برای بنده فرقی میان سردار زاده گان خانوادهء اعلیحضرت، و محمدزایی ها جبهه متحد موجود نمی باشد. البته من این حق را دارم که بپرسم بسیار دل شما درد کرده است که جناب احمد ولی مسعود پس از ده سال و اندی از مقام سفارت به مرکز فراخوانده شدند؟ دلیل این سوء استفاده از موقعیت شهید احمد شاه مسعود و پافشاری و افسوس شما به خاطر از دست رفتن این گونه دانه درشت ها چی می باشد؟ بر اساس مقررات وزارت خارجه، مامورین وزارت درخارج پس از سه سال باید به مرکز بیایند تا افراد دیگری به جای آنها فرستاده شوند. حالا چرا برای دانه درشت های مانند احمد ولی مسعود بایستی استثنا قایل شد؟ نکند استاد میخواهید با زبان بی زبانی بگوييد که آنها از دیگران فرق دارند، و مربوط خانودهء محمد زایی های جبهه متحد می باشند. هیهات اگر از نوشتهء شما این دریافت صورت بگیرد. باز هم میگویم که بیرون شدن وزارت خارجه از انحصار نسل تازهء محمدزایی ها تاجیک، حتا اگر توطيه تمامیت خواهان هم باشد، بر اساس قانون درست است. حالا که در این کشور هر کسی زور میگوید و چوکی میگیرد، پس جناب استاد گلهء شما از چی است؟ راستی من از دکتور سپنتا انتقاد میکنم که در کنار نشر لست مامورین وزارت خارجه، همان سوءاستفاده ها و اختلاس های مالی دوران جناب دکتور عبدالله را نیز به دست زنگی مست-آقای جبار ثابت- می سپردند تا جناب استاد امیر زاده از خواب خوش دوره محمد زایی های جبهه متحد بیرون می شدند، و می دیدند که چه کارهايی شده و چه رازهايی از پرده بیرون نیفتاده که باید بیرون بیفتند. اما، متاسفانه که دکتور سپنتا این کار را نکرد و بر گذشتهء محمد زایی های نو به دوران رسیده تاجیک «خاک پاشید».
شما این ادعا را دارید که ما نمی توانیم به خاطر امریکا، سیاست خارجی مستقل داشته باشیم. خوب جناب استاد، این که کشف تازه يی نیست که شما از آن حرف میزنید. در کشوری که عاید داخلی اش کفایت معاش یک وزارت آن را نمی کند، و از آب خوردن تا معاش مامورین، از قیر ریزی سرک تا ترمیم جاده از پول امریکا و جرمن به مصرف میرسد، دیگر ادا و اطوار منتقدانه زیبنده شان شما نیست. حالا، اگر دکتور سپنتا هم از سیاست مستقل حرف زد، زیاد جدی نگیرید. آخر او وزیر خارجه است، اگر نگوید که ما سیاست چند جانبه را دنبال میکنیم پس به خاطر حفظ آبروی این کشور، از کدام حقایق حرف بزند؟ استاد شما به خوبی فلسفه این حرف را میدانید که در کوچهء پر از گند، به خویش عطر مالیدن از ساده لوحی است. حرف این نیست که کی سیاست ما را تعیین میکند، مسأله بر سر این است که شما و البته ما عددی نیستیم که حرف برای گفتن داشته باشیم. استاد اگر آزرده نمی شوید باید بگویم که ما افغانها سلحشور دست به دست هم داده و این کشور را به این روز وحال رساندیم، پس از چه کسی گله کنیم و کدام خاک سیاه را بر سر بریزیم؟
روابط ما با کشور های همسایه و منطقه زیاد رو به بهبودی نبوده و تلاش دکتور سپنتا تا این اواخر، حفظ رابطهء دوستانه با تمام کشور ها بوده است. پاکستان، به دلیل موضع گیری صریح کرزی در باره مداخله آن کشور، رابطهء بسیار سرد با افغانستان اختیار کرده است. ایران، با حمایت از جبهه متحد ملی، عملاً  یکی از نگرانی های حکومت کرزی شده است، و روسیه نیز به خاطر کنار رفتن جبهه متحد از قدرت آزرده خاطر است. پس می بینید استاد که اوضاع تنها در اختیار وزارت خارجه نبوده و حتا اگر دکتور صاحب عبدالله هم می بودند، اوضاع بر همین منوال پیش میرفت. روس ها بار ها از سهم کم جبهه متحد که بیشتر جناح قانونی صاحب منظور نظر بودد، شکایت کرده اند. حال ما نمیدانیم که آنها چرا این گونه از یک گروه سیاسی حمایت میکنند. البته جناب استاد امیر زاده به خوبی میدانید که هر کدام از این کشور های منطقه برای حفظ منافع خویش در افغانستان- توجه شما را به این جمله خواهان هستم- دست پرورده گانی را در اختیار دارند. اگر نسبت به این دست پرورده گان کم مهری صورت بگیرد، حتما اسباب ناراحتی دوستان فراهم می شود. ایران نیز دست کم از روسها در افغانستان ندارند. ظاهراً با ایجاد جبهه متحد ملی، ایران به حکومت افغانستان اطمینان داده است که این جبهه برای تضعیف حکومت کرزی نبوده و صرف برای روز  مبادا در نظر گرفته شده است. آخر این کشور به تعبیر نیما یوشیج" مهمان کشی روزش تاریک" است. اگر فردا، خدای ناکرده جامعهء جهانی رخت عافیت از این کشور بر بست، و پاکستانی ها لشکر شر را-طالبان- بر این کشور مسلط ساختند، باز کدام  نیرو است که از منافع ایرانی ها و  روسها در افغانستان حمایت کند؟ شاید منظور از روز  مبادا همین باشد. حالا تعبییر من این است که دلیل نا رضایتی ایرانی ها و روسها نه رنگین دادفر سپنتا، که بیرون افتادن راز جبهه متحد ملی از پرده به وسیله حامد کرزی بود. البته نباید این تصور را کرد که کرزی به خاطر میهن پرستی دست به این افشا گری زد، نه بیشتر به خاطر بدنام کردن رقیبان دست به افشاکردن رازها کرد. مشکل سپنتا در این قضیه این بود که حرفهای حامد کرزی را تائید کرد و به ایرانی ها هم گفت که باید روابط خود را با گروه های داخلی افغان قطع کنند. کاری که محال است و محال خواهد بود.
استاد امیدوارم که این نوشته را به دقت بخوانید، زیرا، من شما را به یک مجادله منطقی فرا میخوانم. البته پیش از پیش عرض میکنم که علیه من شجره کشی نکنید- چنانچه با دکتور سپنتا این کار را انجام دادید- من نه یهود هستم و نه نسبم به کدام هندو میرسد و نه پدرم در خورد سالی مرا به ظاهر شاه داده بوده است.